پارانویای سازمانیافته: چگونه برای پوشاندن ضعف نهادهای امنیتی، اقلیت بهائی را به قربانگاه توطئه میبرند
الاهه نجفی ـ در حالی که شکستهای امنیتی ایران ـ از نفوذ اطلاعاتی اسرائیل تا جنگ ۱۲ روزه ـ ریشه در فساد ساختاری و ضعف تکنولوژیکی دارد، یک جریان سازماندهیشده با حمایت نهادهای فرهنگی «نظام»، نفرت را فرهنگیسازی کرده و مسئولیت حاکمیت را به «توطئه خارجی» حواله میدهد ـ استراتژیای برای پوشاندن ناکامیها در قربانگاه ایدئولوژیک.

شعارنویسی ضد بهائی در تهران. فرافکنی و سرکوب
تئوری توطئه، بهعنوان یک روایت ایدئولوژیک، با شناسایی یک «گروه دیگر» اقلیت اعم از مذهبی، قومی، یا فکری بهعنوان عامل پنهان و قدرتمندِ تمام مشکلات جامعه عمل میکند. این گفتمان با استفاده از مکانیسم «دیگریسازی»، این اقلیت را بهعنوان تهدیدی همهجانبه و سازمانیافته تصویر میکند که در خفا برای تخریب ارزشها، اقتصاد یا امنیت ملی توطئه میچیند. این فرآیند نه تنها پیچیدگیهای واقعی مسائل اجتماعی و سیاسی را به سادهانگارانهترین شکل تقلیل میدهد، بلکه با ایجاد یک دشمن مشترک خیالی، باعث انسجام موقت شده و بار مسئولیت ناکامیها و بحرانها را از دوش نهادهای حاکم و عوامل ساختاری واقعی برمیدارد.
از شکست امنیتی تا دشمنسازی: ریشههای یک استراتژی
از طرف دیگر این یک واقعیت اثبات شده است که نفوذ اسرائیل در نهادهای امنیتی ایران عمدتاً از طریق برتری اطلاعاتی و عملیاتی پیشرفته خود را نشان داده که منجر به شناسایی دقیق و انجام عملیات علیه اهداف حساس شده است. اسماعیل خطیب، وزیر اطلاعات، چند هفته پس از ترور فرماندهان ارشد سپاه و دانشمندان هستهای ایران، در سخنانی کوتاه تایید کرد که «نفوذ همیشه در ایران بوده و باز هم خواهد بود.» (۲۷ تیر، خبرگزاری مهر) مقامات جمهوری اسلامی خود معترفاند که این نفوذ نتیجه سالها آمادهسازی اطلاعاتی مستمر، برتری در جمعآوری اطلاعات، نظارت و شناسایی در زمان واقعی، و نفوذ عملیاتی عمیق بوده است. (همان) علاوه بر برتری تکنولوژیکی، فروپاشی آرمانها، سقوط ارزش پول ملی، و سرانجام فساد ساختاری از مهمترین دلایل «نفوذ» عوامل اسرائیل در ساختارهای نظامی است. (۲۶خرداد، شرق) حاصل آن را در جنگ ۱۲روزه دیدیم: انهدام سیستم پدافند هوایی و حمله پهپادی در شهرها به فرماندهان ارشد نظامی.
قربانگاه ایدئولوژیک: تولید انبوه ادبیات توطئه
اما همه این واقعیتها را میتوان با قصهگویی بر گرتهی تریلرهای جاسوسی که در جهان نوشته شدهاند (آثاری مثل «عامل مخفی» نوشته جوزف کنراد، یا «کازینو رویال» اثر ایان فلمینگ و یا «جاسوسی که از سرما آمد»، نوشته جان لو کاره) با چاشنی تئوری توطئه، با آموزههای ایدئولوژیک و پروپاگاندا و مقداری هم میانمایگی درآمیخت و حاصل را در اختیار سازمان تبلیغات اسلامی قرار داد. خروجی آن تبدیل میشود به «علیرضا سکاکی» که خود را «نویسنده فعال در حوزه امنیتی ـ سیاسی» معرفی کرده. به چکیده و خلاصهای از سخنان این شخص توجه کنیم:
او ۱۲ مهر در گفتوگو با خبرگزاری مهر، حمله رژیم اسرائیل به ایران را با اطلاعات مهمی مرتبط دانست که ایران در اختیار دارد و میتواند از آن در حوزه انرژی هستهای و تسلیحات پیشرفته بهره ببرد. سکاکی میگوید هدفگیری سامانه پدافندی ایران نشاندهنده بیاثر شدن داراییهای موساد در داخل کشور به دلیل کشف اسناد کلیدی توسط وزارت اطلاعات است و این حمله را آخرین تیر ترکش رژیم اسرائیل توصیف میکند که به گمان او حاکی از ناتوانی عملیاتی «آنها»ست. سکاکی در ادامه گفتوگو با مهر کتاب جدید خودش با عنوان «ستاره آبی» را معرفی میکند که موضوع آن همانا ارتباطات «شبکه بهائیت» با موساد است. این فرد سپس ادعا میکند که در کتابش و نشان داده چگونه «این سازمان» (یعنی آیین بهائیت) از طریق ترویج بیحجابی، مدلینگ، فروشگاهها و «مهدکودکهای خاص» در ایران نفوذ میکند. داستان کتاب بر تلاش ناکام موساد برای نفوذ به سامانههای پدافندی نطنز از طریق ویروس و حمله پهپادی تمرکز دارد، که توسط نیروهای امنیتی خنثی شد. انگیزه نگارش این اثر هم به گفته این «نویسنده فعال در حوزه امنیتی – سیاسی» حوادث سال ۱۴۰۱ (قیام ژینا) و نقش زنان در آن بود تا نشان دهد تغییرات اجتماعی مانند حجاب، حاصل برنامهریزی سازمانیافته است نه انتخاب فردی؛ او از صحنهای از این خیالپردازیهای توهمآلود در کتابش مثال میآورد که زنی با چادر اما با «نشانههای نامتعارف» مانند لاک قرمز و سیگار ظاهر میشود.
مهر مینویسد:
انتشار آنلاین بخشهایی از کتاب بازخورد مثبتی از مخاطبان، به ویژه جوانان، داشت و ثابت کرد زبان داستانی ابزار موثری برای انتقال مفاهیم امنیتی است.
همان
سبک پارانویا: از هافستادر تا سکاکی
در نقد بهائیت، کتابها و مقالههای فراوانی نوشته شده است. در نرمافزار «به سوی حقیقت: رد فرقه ضاله بهائیت» (ایکنا) تولید حوزه علمیه و سازمان اوقاف اصفهان، ۳۱۳ کتاب و مقاله و در نرمافزار «بهاء بیبها» تولید مؤسسه احرار اندیشه، ۴۱۶ کتاب و مقاله گردآوری شده است. بر این مبنا انواع و اقسام کتابهای دیگر هم نوشته شدهاند، کتابهایی مانند: چرا از بهائیت منزجر شدم، بیبهایی و باب و بهاء، مهملگویی بهائی، بیدارکننده غافلان، بهائیت در ایران. این کتابها هر سال در نمایشگاه کتاب تهران در غرفه سازمان تبلیغات اسلامی قابل مشاهده است.
ریچارد هافستادر، مورخ نامدار دانشگاه هاروارد در کتاب معروفی با عنوان «سبک پارانویا در سیاست آمریکا» استدلال میکند که یک «سبک پارانویا» - نه به معنای آسیبشناختی، بلکه به عنوان یک شیوه بلاغی، بهطور متناوب در تاریخ این کشور ظهور کرده است. این سبک با این باور مشخص میشود که دشمنی بزرگ، شیطانی و همهتوان (از «ایلومیناتی» و فراماسونها گرفته تا کاتولیکها، کمونیستها یا بانکداران یهودی) در پشت صحنه در حال توطئه برای نابودی «شیوه زندگی آمریکایی»اند. این گفتمان، مخالفان سیاسی را نه بهعنوان رقبا، بلکه بهعنوان شرورانی مطلق تصویر میکند که شبکهای مخفی و گسترده را تشکیل دادهاند، و در نتیجه هر گونه گفتوگوی منطقی یا سازش سیاسی را غیرممکن میسازد. در ایران «سبک پارانویا» نه یک شیوه بلاغی که یک شیوه حکمرانی برای تثبیت روحانیت شیعه است: علاوه بر بهائیت، یهودیت، فراماسونری و توطئههای انگلستان در طول تاریخ، بازار پارانویا در ایران را داغ نگه داسته است. اگر تا امروز «سبک پارانویا» در ایران بیشتر در زمینه سریالسازیهای امنیتی در موضوعات روز مانند برجام، یا در سریالهایی برای تحریف تاریخ قبل از انقلاب (مانند «گاندو»، «خانه امن»، «ترور خاموش» و «وفا»)، یا در سرمقاله روزنامهها و سخنان رهبر جمهوری اسلامی نمود داشت، اکنون ظاهراً با چهرهای دست ساز مانند «علیرضا سکاکی، نویسنده فعال در حوزه امنیتی ـ سیاسی» قرار است اینطور موضوعات در قالب رمان هم عرضه شوند. قالب رمان از دو جهت ضرورت دارد: نه تنها برخلاف فیلمسازی، ارزانقیمت است، بلکه قبل از سرمایهگذاری کلان میتوان محک و معیار آن را هم در جامعه سنجید. از این گذشته باید به هر حال بدیلی هم برای ادبیات دفاع مقدس یافت که تاریخ آن مدتهاست که سرآمده است.
بنابراین سکاکی، اما، تنها یک «نویسنده دستساز» نهادهای تبلیغی نظام نیست؛ او نمایندهای از یک جریان سازماندهیشده است که در سالهای اخیر، با حمایت نهادهای فرهنگی و امنیتی جمهوری اسلامی، به تولید ادبیات «امنیتی-سیاسی» علیه اقلیتها روی آورده و علاوه بر آثار شبهنظری و تاریخی به رمانهایی مثل «دشت صاعقه» (نوشته محمد علی نعمتالهی) با مضمون بهائیستیزانه تکیه دارد. این موج ادبی، که در نمایشگاههای کتاب تهران و رسانههای رسمی مثل تسنیم و مهر تبلیغ میشود، بخشی از یک استراتژی گستردهتر است: ایجاد «دشمن مشترک» برای منحرف کردن توجه از بحرانهای واقعی مثل فساد اقتصادی و شکستهای امنیتی که اکنون با چهرهسازی از «سکاکی» باید با جنگ ۱۲ روزه تطبیق داده شود.
سناریوی حذف؛ هزینههای یک دروغ بزرگ
این جریان نه تنها پیروان آیین بهائی را هدف قرار میدهد، بلکه کل بافت اجتماعی ایران را تضعیف میکند: با تقلیل مشکلات به «توطئه خارجی»، مسئولیت نهادهای حاکم را میپوشاند و انسجام ملی را بر پایه نفرت بنا میکند. سکاکی و امثال او، با داستانسرایی بر پایه نظریههای توطئه، فقط یک رمان نمینویسند؛ بلکه سناریویی برای حذف سیستماتیک میسازند و آن را با کمک نهادهای سربار فرهنگی در سطح جامعه توزیع میکنند. اما آیا واقعاً این اندیشهها در ایران همچنان خریدار دارد؟
این استراتژی در کوتاهمدت ممکن است برای عدهای اثرگذار باشد، اما در بلندمدت با عقلانیت عمومی و خرد جمعی جامعه ایران در تضاد است. جامعهای که به تدریج پیچیدگیهای واقعی مسائل خود را درک میکند، به سختی میپذیرد که تمام مشکلاتش را به یک اقلیت مذهبی تقلیل دهد.
منابع:
نظرها
نظری وجود ندارد.