ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

از توسعه تا تخریب: پروژه‌های سدسازی در ایران

ساسان نویدی ـ این پروژه‌ها که معمولاً یک سر آن به سپاه پاسداران می‌رسد، با وعده تأمین آب، برق و توسعه کشاورزی و صنعتی، دهه‌هاست که به عنوان نماد پیشرفت تبلیغ می‌شوند، اما هزینه‌های پنهان و بلندمدت آن‌ها، از نابودی میراث فرهنگی و طبیعی گرفته تا آوارگی جوامع محلی و تشدید بحران کم‌آبی، نشان‌دهنده یک مشکل بنیادین است: توسعه کوتاه‌مدت به قیمت از دست رفتن پایداری و هویت ملی.

مسأله سدسازی در ایران از یک تناقض بنیادین نشان دارد: از یک سو، از دوران پهلوی تاکنون سدها به عنوان شاخص پیشرفت و راه‌حلی برای تأمین آب، برق و امنیت غذایی تبلیغ می‌شوند. این واقعیت دارد که سدها با ذخیره‌سازی آب و کنترل سیلاب، و تولید انرژی پاک امکان توسعه کشاورزی و صنعتی را فراهم می‌کنند. این مزایای ملموس و کوتاه‌مدت، همواره اصلی‌ترین توجیه برای احداث گسترده سدها در کشور بوده است. اما از سوی دیگر، این پروژه‌ها هزینه‌های پنهان و بلندمدت گزافی دارند که تا پیش از این اغلب نادیده گرفته می‌شدند.

سدها با تغییر چرخه طبیعی رودخانه‌ها، موجب کاهش آب در پایین‌دست، خشک شدن تالاب‌ها، نابودی تنوع زیستی و تشدید تبخیر در اقلیم خشک ایران می‌شوند. علاوه بر این، آن‌ها جوامع محلی را آواره کرده و با تشویق به کشت محصولات آب‌بر، در درازمدت بحران کم‌آبی را حادتر می‌کنند. بنابراین، مسأله اصلی، تضاد بین توسعه کوتاه‌مدت و پایداری بلندمدت است؛ یعنی دستیابی به اهداف فوری به بهای نابودی سرمایه‌های طبیعی و اجتماعی که بقای کشور در گروی آن‌هاست. یکی از پیامدهای سدسازی در کشور کهنسالی مانند ایران نابودی میراث فرهنگی به عنوان حافظه ملی‌ست. این ویرانگری‌‌های فرهنگی تابع یک الگوی سیستماتیک از مدیریت ناپایدار منابع و بهای فرهنگی توسعه است.

از هشدار تا غرقابی: چرا صدای باستان‌شناسان شنیده نمی‌شود؟

در طول چند دهه‌ای که از سدسازی‌های غیراصولی در جمهوری اسلامی ایران می‌گذرد، همواره هشدارهای مکرر متخصصان میراث فرهنگی درباره پیامدهای فاجعه‌بار سدها، نادیده گرفته شده، اما هر بار هم معلوم شده که حق با باستان‌شناسان بوده است. این الگو در پروژه‌های متعددی مانند سد سیمره و کارون ۳ به وضوح دیده می‌شود. باستان‌شناسان از سال‌ها قبل نسبت به غرق شدن صدها اثر تاریخی هشدار داده و درخواست زمان و بودجه کافی برای کاوش‌های نجات‌بخش کرده بودند. این هشدارها اما به سادگی ندیده گرفته شد و فرآیند آبگیری، با شتاب‌زدگی و بدون تکمیل مطالعات باستان‌شناسی پیش برده شد.

آبگیری سد سیمره در سال ۱۳۹۰ منجر به غرق شدن ۱۰۰ تا ۱۵۰ اثر تاریخی از دوره‌های پیش از تاریخ، مفرغ، اشکانی، ساسانی و اسلامی شد. شهر باستانی برزقواله، قلعه گوری رماوند با کتیبه‌های ساسانی، ۶۰ تا ۷۰ درصد محوطه للّار، و آثار دیگری مانند گورستان‌ها، آسیاب‌های آبی و سیستم‌های آبرسانی پنج‌هزار ساله زیر آب رفتند. سد کنگیر نیز بدون مجوز میراث فرهنگی ساخته شد و با وجود کشف آثاری مانند کوشک ساسانی، سفال‌های اوروک و سازه‌های عشایری، کاوش‌های نجات‌بخش محدود و ناکافی بود.

بعد از بیش از یک دهه، این ویرانگری فرهنگی در سد خرسان ۳ که در دست احداث است تکرار می‌شود: احداث این سد محوطه باستانی گورستان سادات محمودی با قدمت عیلامی (حدود ۷۰۰۰ سال) و ۲۹ محوطه تاریخی را تهدید می‌کند. کاوش‌های اولیه ظروف مفرغی، ابزارهای سنگی و سازه‌های متنوع را نشان داده، اما آبگیری سد پیش از تکمیل ۴۰ تا ۵۰ فصل کاوش لازم، ممکن است این میراث را نابود کند. علاوه بر خسارت فرهنگی، جابجایی جمعیت و نابودی گونه‌های گیاهی نادر نیز نگرانی‌هایی را برانگیخته است. باستان‌شناسان خواستار توقف آبگیری تا اتمام مستندسازی هستند.

 شکست سیستماتیک در ارزیابی اثرات فرهنگی ـ زیست‌محیطی

نقص بنیادینی در فرآیند طرح‌های توسعه در جمهوری اسلامی وجود دارد و آن هم این است که پیش از اجرای پروژه‌ها اغلب ارزیابی‌های علمی یا به طور جدی انجام نمی‌شود، یا نتایج آن به سادگی نادیده گرفته می‌شود. در مورد سدها، این شکست به معنای عدم شناسایی کامل محوطه‌های تاریخی، غارهای باستانی و اکوسیستم‌های منحصر به فرد در مسیر پروژه است. حتی زمانی که این آثار توسط کارشناسان شناسایی می‌شوند، گزارش‌ها در برابر اراده قوی برای اجرای سریع پروژه، وزنۀ چندانی به حساب نمی‌آیند. نمونه بارز این امر، سد «کنگیر ایوان» است که حتی بدون اخذ مجوز از سازمان میراث‌فرهنگی احداث شد و یا سد کوچری و خط انتقال قمرود به قم  با وجود هشدارها به پیش برده شد و بخش مهمی از میراث فرهنگی منطقه گلپایگان، به‌ویژه سنگ‌نگاره‌های باستانی با قدمت تا ۱۷ هزار سال را تخریب یا غرق کرد. این منطقه، معروف به «بهشت سنگ‌نگاره‌های ایران»، شامل حدود دو هزار بوم سنگی با نقوشی چون «سنگ‌نگاره صورت فلکی سرطان»، «نقش گاوآهن» و «نقش ارابه با چهار اسب» بود که اطلاعات ارزشمندی درباره تاریخ خط، صنعت و نجوم ایران باستان ارائه می‌دادند. تماس طولانی با آب، فرسایش و فروپاشی این سنگ‌نگاره‌ها را تسریع کرده و خسارت جبران‌ناپذیری به این میراث وارد آورده است.

علت این شکست‌های سیستماتیک را می‌توان در چندین عامل جستجو کرد: نخست، تمرکز صرف بر معیارهای فنی و اقتصادی در ارزیابی توجیهی پروژه‌ها، که در آن ارزش غیرقابل جایگزین میراث فرهنگی و طبیعی در محاسبات نهایی به هیچ‌وجه لحاظ نمی‌شود و دوم، ضعف قدرت اجرایی ادارات میراث فرهنگی در برابر نهادهای قدرتمند عمرانی که معمولا به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم یک سر آن‌ها به سپاه پاسداران و یا عوامل مرتبط با سپاه متصل است. پروژه‌ها در جمهوری اسلامی معمولاً با این پیش‌فرض خطرناک پیش می‌روند که «تخریب، هزینه اجتناب‌ناپذیر توسعه است». حاصل چنین بینشی، غرقاب شدن میراثی است که نه تنها شناسایی شده، بلکه از قبل ثبت ملی شده بودند، مانند سد تاریخی «جره» در رامهرمز مربوط به دوره ساسانی که خود یک اثر ملی بود، همراه با چندین گوردخمه، خانه‌های دوره اسلامی و قنات‌های تاریخی توسط سد جدیدالاحداث به زیر آب رفت.

تخریب میراث ناملموس

در پروژه‌های سدسازی سرمایه‌های فرهنگیِ غیرمادی که قرن‌ها بستری برای هویت‌یابی و انسجام اجتماعی بوده‌اند، با آبگیری سدها و غرق شدن سکونتگاه‌ها از دست می‌روند و به این ترتیب شبکه‌های خویشاوندی، آیین‌های محلی، دانش بومی کشاورزی و دامپروری، گویش‌های اصیل، و خاطره‌ی جمعیِ پیوندخورده با آن سرزمین‌ها هم برای همیشه نابود می‌شوند. برای نمونه، آبگیری سد کارون ۳ نه تنها منجر به کوچ اجباری هزاران نفر از مردم بختیاری شد، بلکه «فرهنگ عشایری» غنی و شیوه‌های خاص زندگی آنان را که در تعامل با طبیعت شکل گرفته بود، در معرض فراموشی قرار داد. زمانی که یک روستای هفت‌هزارساله در اشنویه (سد چپرآباد) یا گورستان‌های تاریخی که محل برگزاری آیین‌های تدفین و یادبود اجداد بودند (همچون مورد سد خداآفرین) به زیر آب می‌روند، تنها اشیاء و بناها نیستند که نابود می‌شوند، بلکه زنجیره انتقال سینه‌به‌سینه دانش، هنر و باورها از یک نسل به نسل بعد گسسته می‌شود. برخلاف یک بنای تاریخی که ممکن است بتوان آن را تا حدی مستند کرد، این میراث ناملموس با پراکنده شدن و جابجایی اجباری جامعه‌ای که حامل آن است، به سرعت محو می‌‌شود. به این ترتیب سدها، به طور غیرمستقیم به عاملی برای «پاک‌سازی فرهنگی» تبدیل می‌شوند و تاروپود فرهنگی مناطق را از هم می‌گسلند.

در سرزمین کهنسالی مانند ایران  نیاز به توسعه یک نیاز واقعی است، اما پاسخ به این نیاز، «توسعه هوشمند» است، نه «توسعه ویرانگر». ما به توسعه‌ای نیاز داریم که در برنامه‌ریزی‌های خود، ارزش میراث فرهنگی را به عنوان یک سرمایه ملی به رسمیت بشناسد و راه‌حل‌هایی بیابد که هم نیازهای امروز را برآورده کند و هم گنجینه‌های به ارث رسیده از گذشته را برای آیندگان محفوظ نگه دارد. انتخاب بین «توسعه» و «هویت»، یک انتخاب اشتباه است؛ راه درست، تلفیق عاقلانه این دو است. اما آیا با رویکردهای ایدئولوژیک و تبعیض‌آمیز و جنگ پنهان و آشکار بر سر منابع آبی در فلات ایران و میلیون‌ها دلار رانتی که در پروژه‌های سدسازی نهفته است، آیا اصولاً بحث توسعه مطرح است که بتوان چنین تمایزهایی قائل شد؟

منابع:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.