تخلیه جامعه از گفتمان منتقد: شبیخون به پل ارتباطی جامعهشناسی و جامعه
نادر افراسیابی - تخلیه مرکز آموزش انجمن جامعهشناسی ایران توسط شهرداری تهران در مرداد ۱۴۰۳، فراتر از یک اقدام اداری، نمایشی از تقابل ایدئولوژیک با گفتمان پرسشگر و ساختارشکن جامعهشناسی است. این نهاد که از سال ۱۳۷۰ پلی میان دانشگاه و جامعه بود، اکنون با فقدان استقلال مالی و مکانی و فشارهای نهادهای نظارتی، در معرض تهدید بقای خود قرار دارد. این بحران، نشانهای از تلاش برای خاموش کردن زبانی است که با پرسش «چرا اوضاع اینگونه است؟» نظم موجود را به چالش میکشد.

تخلیه جامعه از گفتمان منتقد: شبیخون به پل ارتباطی جامعهشناسی و جامعه
بحران پیشروی انجمن جامعهشناسی ایران را نمیتوان صرفاً به مشکلات اداری یا مالی تقلیل داد. این بحران به یک معنا و در یک لایه عمیقتر نشانهای از یک تضاد ژرف در مورد نقش و جایگاه علوم اجتماعی در ایران است. در نظام ولایی از یک سو علوم اجتماعی به دلیل خاستگاه غربی خود همواره با شک و تردید مواجه بوده و از سوی دیگر، به دلیل توانایی بالقوهاش در ارائه تحلیلهای انتقادی از جنبشهای اصلاحی، میتواند برای ساختار قدرت مسئلهساز تلقی شود.
این تنشهای بنیادین به وضوح در چالشهای عملی انجمن جامعهشناسی ایران متجلی شده است. انجمن که در سال ۱۳۷۰ با هدف تقویت جایگاه علوم انسانی و ایجاد پلی میان دانشگاه و جامعه تأسیس شد، پس از سه دهه فعالیت، امروز با تهدید جدی بقا مواجه است. فقدان منابع مالی، نبود مکان ثابت و فشارهای بیرونی از جمله تخلیه مرکز آموزش آن توسط شهرداری تهران در مرداد ۱۴۰۳، همراه با محدودیتهای ساختاری و مداخلات نهادهای نظارتی، استقلال و کارکرد علمی این نهاد را به شدت تضعیف کرده است.
مشکل اصلی انجمن را میتوان فقدان استقلال مالی و مکانی دانست که با فشارهای بیرونی و مداخلات نهادهای نظارتی تشدید شده است. این شرایط نه تنها توانایی انجمن را برای ادامه فعالیتهای علمی و آموزشی مستقل به خطر انداخته، بلکه نشاندهنده نقض اصول قانون اساسی در حمایت از تشکلهای مدنی، آن هم توسط دولتیست که ادعای وفاق ملی دارد.
کنترل فضا به مثابه کنترل گفتمان
تخلیه مرکز آموزش انجمن جامعهشناسی توسط شهرداری تهران در مرداد ۱۴۰۳ تنها یک جابجایی اداری نیست؛ یک اقدام نمادین و پیامدار است و پیام آن هم تخلیه گفتمان جامعهشناختی از جامعه است:
فضای فیزیکی تنها یک مکان نیست، یک حوزه عمومی کوچک است. انجمن با برگزاری نشستها، نقد کتاب و کارگاهها، این فضای فیزیکی را به فضایی برای گفتوگو تبدیل کرده بود. تخلیه این فضا، در واقع، تعطیلی عرصهای برای تبادل آزادانه اندیشه است.
شیرین احمدنیا، نخستین رئیس زن انجمن جامعهشناسی ایران در گفتوگو با شرق با بیانی شفاف در تأیید اهمیت فضای فیزیکی بهعنوان بستری برای گفتوگو و تبادل آزاد اندیشه، میگوید:
انجمنهای علمی فضاهای بازتری در مقایسه با دانشگاهها در اختیار دارند و از امکان طرح و تحلیل مسائل روز و آنچه در نظر برخی حاشیههای ناامن تلقی میشود، بیشتر برخوردارند؛ چراکه وظیفه دارند به مردم پاسخگو باشند.
او در ادامه یادآوری میکند:
انجمن جامعهشناسی ایران بهعنوان نهاد علمی و مدنی باید تلاش کند میان دانشگاه و جامعه پل ارتباطی ایجاد کند.
وقتی پل ارتباطی میان دانشگاه و جامعه از مکان فیزیکی خود محروم میشود، توانایی آن برای ایفای نقشاش به عنوان واسط گفتمانی به شدت تضعیف میگردد. به همین سبب هم احمدنیا بر لزوم بازگرداندن علم جامعهشناسی از حاشیه به متن گفتوگوهای اجتماعی تأکید دارد و انجمن را مسئول پاسخگویی به مردم در تحلیل مسائل روز، حتی آنهایی که حاشیهای یا ناامن تلقی میشوند، میداند.
احمدنیا موانع پیشِ رو را در دو سطح تشریح میکند: نخست موانع درونی شامل کمبود منابع مالی، نبود فضای فیزیکی مستقل (با استقرار دفتر مرکزی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران)، کمبود نیروی اجرایی حرفهای و تمرکز فعالیتها در تهران و دوم موانع بیرونی که میتوان گفت ریشهی اصلی بحران هم هست. او به صراحت از «جایگاه پایین علوم اجتماعی در تصمیمسازیهای کلان» سخن میگوید و به عینیترین مصادیق تبدیل جامعهشناسی به یک گفتمان نامطلوب اشاره میکند:
- نگاه ابزاری و کوتاهمدت سیاستگذاران به پژوهشهای اجتماعی.
- محدودیت در دسترسی به دادههای محرمانه که شریان پژوهش علمی را قطع میکند.
- ممانعت از برگزاری نشستها با موضوعات «حساس» یا «امنیتی» و فیلتر کردن دعوت از صاحبنظران.
این محدودیتها، فضایی ایجاد کرده که در آن، خودِ تحلیل مسائل جامعه به یک عمل بالقوه خطرناک تبدیل شده است. نماد بارز این بحران، از نگاه احمدنیا، بستهشدن مرکز آموزش انجمن توسط شهرداری تهران است؛ مرکزی که نمونهای عینی از همان «پل ارتباطی با جامعه» بود و اکنون تعطیلی آن، خلأیی را ایجاد کرده که انجمن مصمم به پرکردن آن است.
جامعهشناسی به مثابه گفتمان نامطلوب
گفتمان جامعهشناختی، ذاتاً پرسشگر، مسئلهساز و ساختارشکن است. این گفتمان، مسائل را طبیعی و بدیهی نمیپندارد، بلکه آنها را برساختهای اجتماعی میداند که میتوان و باید مورد نقد قرار گیرند. این ویژگی، آن را در تقابل مستقیم با هرگونه گفتمان مبتنی بر «بدیهیانگاری نظم موجود» قرار میدهد.
سعید معیدفر، رئیس پیشین انجمن، در گفتوگو با شرق بحران کنونی را در چارچوب یک تقابل ساختاری گستردهتر تحلیل میکند. از نگاه او، انجمنهای علمی میتوانند «فقر اجتماعات علمی» در دانشگاههای ایران را که تنها به «تولید دانشجو» مشغولاند، جبران کنند. اما این رسالت با دو مانع اصلی-سیاسی روبروست. ضعف جامعه مدنی و بار ایدئولوژیک مضاعف.
معیدفر با اشاره به این که «هرچه جلوتر آمدیم، اجتماع و جامعه شهروندی ضعیفتر شده است»، توضیح میدهد که در چنین فضایی، از انجمنهای علمی انتظار میرود که «صنفی، حزبی و با کارکردهای متکثر» باشند. این مسئله، بار ایدئولوژیک و اجتماعی مضاعفی بر دوش نهادی میگذارد که رسالت اصلی آن «فعالیت علمی» محض است و همین امر، موجب افت کیفیت کار علمی میشود.
او بهصراحت بر نقش حاکمیت در ایجاد این محدودیتها تأکید دارد و میگوید:
در کشور ما هر فعالیتی یک نسبتی با مسائل سیاسی پیدا میکند... که باعث مداخلات و محدودیتهای مختلف میشود.
معیدفر این نظریه را با نمادینترین مصداق عینی تشریح میکند و آن هم همانا تخلیه مرکز آموزش توسط شهرداریست. او این اقدام را نمونهای از «قبض و بسط» فعالیتهای انجمن وابسته به نوسانات سیاسی میداند؛ امکانی که با تعامل یک شورای شهر در اختیار انجمن قرار گرفت و با «شهرداری دوره جدید» از آن گرفته شد.
در نهایت، معیدفر تصویری روشن از زندگی روزمره یک نهاد مستقل تحت نظارت» ارائه میدهد:
حراست دائماً ما را مورد بازخواست قرار میدهد و ما هر روز بهجای اینکه به فکر برنامهها باشیم، باید پاسخگوی حراست و نهادهای مختلف باشیم.
این جمله، گویای وضعیتی است که در آن، انرژی نهاد علمی به جای صرف تولید علم، صرف دفاع از حقِّ بودن و بقای خود میشود.
در مجموع تخلیه مرکز آموزش انجمن جامعهشناسی، تنها یک جابجایی مکانی نیست. این اقدام، یک شبیخون گفتمانی است. پیام نمادین آن هم این است: جایی برای نقد سیستماتیک و علمی از ساختارهای اجتماعی در فضای عمومی مدنی ما وجود ندارد. این واقعه به وضوح نشان میدهد که چرا بزرگترین مشکل انجمن، فقدان استقلال مالی و مکانی عنوان شده است: زیرا در فضایی که گفتمان نقاد ناامن تلقی میشود، داشتن مکان مستقل، اولین پیششرط برای بقای خود آن گفتمان است.
نظرها
نظری وجود ندارد.