گفتوگوی اختصاصی با نجیبه نوری، روزنامهنگار و فیلمساز افغانستانی
«چرا کسی نخواست کمی بیشتر درباره افغانستان بداند؟»
بهبهانهی اکران سراسری «حوا» در هلند؛ نخستین مستند بلند نجیبه نوری
گفتوگوی اختصاصی نوید نیکخواهآزاد با نجیبه نوری، فیلمساز افغانستانی به مناسبت اکران مستند تحسینشدهاش «حوا» در هلند. این فیلم، ادای احترامی است به مادرش، زنی که با سوادآموزی در میانسالی، برای استقلال جنگید.

نمایی از مستند «حوا» (Writing Hawa) ساخته نجیبه نوری
نجیبه نوری، خبرنگار افغانستانی، که در سال ۲۰۱۹ بهعنوان گزارشگر ویدیویی برای خبرگزاری فرانسه (AFP) فعالیت میکرد، تصمیم گرفت دوربینش را به خانه ببرد و مستندی دربارهی مادرش، «حوا»، بسازد؛ ادای احترامی به سالها تلاش و فداکاری زنی که زمینهساز رشد و پیشرفت او شد و به او امکان داد تا به زنی تحصیلکرده و مستقل تبدیل شود. با وجود خشونتها و محدودیتهایی که هر روز زندگی زنان افغان را تحتتأثیر قرار میدهد، نجیبه توانست در دل این شرایط، با عشق و استقلال در افغانستان زندگی کند.

ثمرهی این تلاش، نخستین مستند بلند نوری با عنوان «حوا» (Writing Hawa) بود که در نخستین نمایش جهانی خود در سیوهفتمین جشنوارهی بینالمللی فیلم مستند آمستردام (ایدفا) به نمایش درآمد و موفق شد جایزهی فدراسیون بینالمللی منتقدان فیلم (فیپرِشی) را از آنِ خود کند.
این مستند، که حاصل پنج سال فیلمبرداری پیوسته است، ساختاری شبیه به دفترچهای از خاطرات شخصی دارد. نوری خود را همزمان در نقشِ شاهد و راوی قرار میدهد و با استفاده از صدای خارج از قاب، روایت را به داستانی دربارهی هویت و میراث پیوند میزند؛ گفتوگویی میان مادر و دختر، گذشته و حال، سنت و جهان مدرن.
مستند «حوا» از یازدهم سپتامبر در سینماهای سراسر هلند به نمایش درآمده است. به همین بهانه، گفتوگویی اختصاصی با نجیبه نوری انجام دادهام دربارهی مسیر پرفرازونشیب مادرش در سوادآموزی و دستیابی به استقلال فردی و مالی، سقوط افغانستان و بازگشت طالبان، و اینکه چرا رسانههای جهانی همچنان تصویری ناقص و تحریفشده از زنان افغان به جهان نشان میدهند.
نوری مستندش را اینگونه توصیف میکند:
حوا تصمیم میگیرد خواندن و نوشتن بیاموزد، کسبوکار مورد علاقهاش را راه بیندازد و از این طریق به استقلال شخصی برسد. او میخواهد با کمک فرزندانش، تجربههایی را که در کودکی و نوجوانی از او گرفته شد، جبران کند. هرچند رسیدن به همهی آنها ممکن نیست، اما تا جایی که میتواند، حالا تجربهشان میکند.
او دربارهی انگیزهاش برای ساخت این مستند میگوید: «برای من، بهعنوان دختر او، مهم بود که این قصه را روایت کنم.»
نوری به یاد میآورد که «خانهتکانیِ زندگیِ حوا» پس از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱، «جانی تازه به او بخشیده بود». تماشای تغییراتی که مادرش در زندگیاش ایجاد میکرد و اشتیاقش به تجربهی چیزهای تازه، به گفتهی نوری، «هم مرا کنجکاو کرده بود و هم هیجانزده».
این حسِ نو شدن، اما ناگهان از میان رفت؛ وقتی افغانستان فرو پاشید و، آنطور که نوری میگوید، «کشور دوباره به طالبان واگذار شد.»
وقتی از او دربارهی خروج نیروهای نظامی آمریکا و بازگشت طالبان به قدرت در سال ۲۰۲۱ پرسیدم، نوری گفت: «برای ما یک شکست بزرگ بود، چون تمام آنچه ساخته بودیم، با خاک یکسان شد.»
او این واقعه را شوکی عمیق برای همهی افغانها میداند:
سقوط افغانستان برای ما فقط سقوط یک کشور نبود؛ سقوطِ خیلی چیزهای دیگر هم بود. حس میکنم هر آنچه را که برایش سختی کشیده بودیم و با رنج فراوان ساخته بودیم، خیلی آسان، مثل آب خوردن، از دست دادیم.
سقوط افغانستان، نقطهی آغاز فیلم است، زیر آسمان فرانسه، در سال ۲۰۲۱.
روی نمایی از چشماندازهای پاریس، صدای لرزان نجیبه از کشوری میگوید که در عرض چند ساعت فرو پاشید. شاید این همان جایی باشد که بتوان گفت: «آسمان ناگهان به زمین آمد». درست مانند از دست دادن ارتفاع هواپیما در نمای بلند آغازین فیلم، جایی که تماشاگر نمیتواند لحظهی گذار از عرش به فرش را تشخیص دهد؛ گویی هیچ فاصلهای میان صعود و سقوط وجود ندارد.

نریشن نوری این فروپاشی را با وضوح توصیف میکند: روزی در اتاق خبرِ خبرگزاری فرانسه بود و فردای آن، در پروازی اجباری به مقصد فرانسهُ با باری ۹ کیلویی. او میگوید چیزهای زیادی را در وطن جا گذاشت، که دردناکترین آنها، فرصت خداحافظی با مادرش، حوا، بود؛ زنی که نوری پنج سال تمام، لحظهبهلحظه مسیر سوادآموزیاش را با دوربینش ثبت کرده بود.
این سقوط، البته با سقوطی دیگر همراه است؛ سقوطی از سال ۲۰۲۱ به سال ۲۰۱۹، جایی که نوری مخاطب را به فضای صمیمی خانهی «حوا» در کابل میبرد، و از لنز دوربین او، شاهد دگرگونی در زندگی حوا میشویم. با اینحال، نمیتوان از این فکر گریخت که این خانواده، با تصویری که معمولاً از زندگی افغانها در ذهن داریم، متفاوت است: خانوادهای روشنفکر، با فرزندانی تحصیلکرده همچون نجیبه. از آن فضای بسته، خفقانآور و زنستیزانهای که رسانهها به جهان نشان دادهاند، اینجا خبری نیست. اعضای خانواده، در برابر دوربین، بیپیرایه و راحتاند، گویی اصلاً حضورش را حس نمیکنند.
در پاسخ به این پرسش که آیا هنگام فیلمبرداری از مادرش با مخالفت برادرانش روبهرو شده و آیا مجبور بوده با آن مخالفتها بجنگد، نجیبه میگوید: «وقتی شروع به فیلمبرداری از مادرم کردم، هیچ واکنشی از سر مخالفت از برادرهایم ندیدم.»
او فضای صمیمی و راحتی را که در فیلم میان اعضای خانواده دیده میشود، حاصل اعتماد متقابل در روابط خانوادگیشان میداند و تأکید میکند که نزدیکی و رابطهی گرم میان او، برادرانش و حوا نه ساختهی دوربین، بلکه بازتابی از واقعیت زندگیشان است.
با این حال، حوا در ابتدا تصور روشنی از پروژه نداشت. نوری میگوید:
حوا بعدها به من گفت فکر میکرده فقط دارم تمرین میکنم. آن زمان احساس میکردم اگر به او بگویم مشغول ساخت فیلمی دربارهی خودش هستم، جلوی دوربین خود را سانسور میکند؛ اما برعکس، کاملاً راحت بود و اصلاً حضور دوربین را حس نمیکرد.
برای نجیبه، میل مادرش به سوادآموزی در سالهای میانی زندگی، امری ناگهانی نبود؛ آن خواسته سالها در دلِ حوا ریشه داشت. او میگوید:
این همیشه در قلبِ حوا بود که حتی امروز هم دیر نیست و دلم میخواهد خواندن و نوشتن یاد بگیرم. این جمله را بارها از دهانش شنیده بودم.
البته، دلیل دیگری هم وجود داشت: موسی، پدرش؛ مردی چند دهه بزرگتر از حوا که در سیزدهسالگی با او ازدواج کرده بود. موسی سالهاست بیمار است و حوا، علاوه بر بزرگکردن شش فرزند، پرستاری از او را نیز بر عهده داشته است.
نجیبه میگوید:
بهویژه از زمانی که پدرم به آلزایمر مبتلا شد و مثل یک کودک شد، همهی مسئولیتها بر دوش مادرم افتاد. این مراقبتِ مداوم واقعاً فرساینده بود.
فیلم، بیهیچ تعارف، گذشته را بهعنوان استعارهای روشن و معنادار به تصویر میکشد. پدرسالاری، ساختاری که حوا از زمان ازدواج ازپیشتعیینشدهاش ناگزیر به زیستن زیر سایهی آن بوده، در فیلم در هیئت مردی سالخورده و ناتوان ظاهر میشود؛ مردی که آرامآرام در فراموشی فرو میرود. در «حوا»، این پدرسالاری است که برای ادامهی حیات، اکنون به حضور یک زن وابسته شده است. و درست در همین نقطه، جایی که اقتدار سنتی رو به افول میرود، حوا مجالِ رشد و بازیافتن خود را پیدا میکند. نجیبه، مادرش را در حال بازپسگیری تکههایی از جوانیِ ازدسترفتهاش نشان میدهد؛ تلاشی برای پیوند زدنِ رشتههای گسستهی نوجوانی و میانسالی، تا چیزی شبیه به زندگیِ دوم شکل بگیرد.
در پاسخ به پرسشی دربارهی اهمیت سوادآموزی در افغانستان امروز و اینکه سوادآموزی، مانند تجربهی حوا، تا چه اندازهای میتواند زندگی زنان افغان را دگرگون کند، نوری میگوید:
به نظرم، زمین تا آسمان. حوا همیشه میگوید آدم بیسواد مثل یک آدم کور است، و واقعاً هم درست میگوید. وقتی زنان از سواد و آگاهی محروم باشند و طبیعتاً از حقوق خود باخبر نباشند، مبارزه دشوار میشود. سواد میتواند نسل و آیندهی یک کشور را تغییر دهد.
در افغانستان امروز، که طالبان و جریانهای افراطی مذهبی دوباره قدرت گرفتهاند، سرکوبی سازمانیافته علیه زنان در جریان است. تصویر زنان از سطح شهر پاک میشود، صدایشان خاموش است و چهرههایشان باید زیر پوشش پنهان بماند.
نوری تأکید میکند: «زنان افغانستان بهتنهایی نمیتوانند کاری از پیش ببرند.»
او این وضعیت را پیچیدهتر از یک بحران داخلی میداند و بر نقش کشورهای دیگر در وضعیت کنونی حقوق بشر در افغانستان انگشت میگذارد:
آمریکا به افغانستان آمد تا با طالبان بجنگد، اما بعد از بیست سال، کشور را دوباره به آنها واگذار کرد. این، بخشی از بازیهای قدرت میان کشورهای ابرقدرت است.
پیش از آنکه در یکسوم پایانی فیلم شاهد بازگشت طالبان به قدرت و آغاز روند حذف سیستماتیک زنان از جامعه باشیم، نوری در دوسوم ابتدایی فیلم میکوشد تصویری واقعیتر و چندلایهتر از زنان افغان ارائه دهد؛ تصاویری که فاصلهی زیادی دارند با کلیشههایی که غرب سالها از زنان افغانستان ساخته و بازتولید کرده است.
نوری در اینباره میگوید:
اگر زنان افغان را در گوگل جستوجو کنید، اولین چیزی که میبینید زنانی با برقع هستند. نگاه غرب به افغانستان تا این اندازه تقلیلگرایانه است و ما همیشه با یک تصویر منفی و ناقص روبهرو میشویم.
او ادامه میدهد:
نمیگویم این تصاویر وجود ندارند؛ وجود دارند. مثل تصاویر دوران جنگ، طالبان، یازده سپتامبر یا حتی پیش از شکلگیری دولت. آن دورهها واقعاً همینطور بودند. مشکل اما اینجاست که فقط همان تصویر تکرار شده است.
نوری از بیتوجهی جهان غرب به پیچیدگیهای واقعیت افغانستان انتقاد میکند: «چرا کسی نخواست کمی بیشتر دربارهی افغانستان بداند؟»
او بخشی از این مسئله را ناشی از تأثیر سنگین رسانهها و بخشی دیگر را نتیجهی نگاه فیلمسازان غیرافغان میداند که از بیرون، و اغلب با دیدی تکبعدی، دربارهی افغانستان فیلم ساختهاند.
نوری تأکید میکند که تجربهی خبرنگاری چشمان او را به این واقعیت گشوده است: «کار خبرنگاری، بهنوعی چشمان من را باز کرد.»
از نوری پرسیدم که آیا فکر میکند تصاویری که در رسانهها و فیلمهای غربی از زنان افغانستان بازنمایی میشود، و حالا بهعنوان تصویر غالب در جستوجوهای اینترنتی ظاهر میشوند، حاصل فرصتطلبی و منفعتجوییست؟
او پاسخ میدهد:
بله، فکر میکنم همینطور است. نمیدانم چرا آنها نمیخواستند تصویر واقعی را ببینند.
او اضافه میکند که تجربهی ساخت «حوا» او را به این باور رسانده که داستانهای افغانستان باید توسط خود افغانها روایت شود:
بعد از ساخت این فیلم، به این نتیجه رسیدم که خیلی مهم است قصههای ما را خودِ ما تعریف کنیم. فکر میکنم فیلمسازان نسل من، بهویژه در سینمای مستند، رشد کردهاند و حالا وقت آن است که ما روایتگر تجربههای خودمان باشیم. هیچکس بهتر از خود ما نمیتواند واقعاً قصهی ما را بازگو کند.
نجیبه نوری دربارهی پروژهی آیندهاش میگوید در حال کار روی مستندی است که فیلمبرداری آن نزدیک به ۹ سال طول کشیده و پیش از آغاز ساخت «حوا» شروع شده است.
او توضیح میدهد:
این پروژه دربارهی دختری هزاره است، در شهری که من در آن بزرگ شدم، بامیان. این مستند، که با نسل ما پیوند دارد، ده سال از زندگی این زن را دنبال میکند؛ زنی که مبارزهاش را از درون خانواده آغاز میکند، یکییکی نورمها و تابوهای رایج در جامعه را میشکند، و تلاش میکند مستقل از ساختارهای سنتی، زندگی خودش را بسازد.
نوری میگوید امسال مشغول ادامهی فیلمبرداری این مستند است و قصد دارد سال آینده تدوین آن را با همکاری افسانه سالاری (تدوینگر و نویسندهی مشترک «حوا») آغاز کند.
- نوید نیکخواهآزاد، عضو انجمن خبرنگاران هلند (NVJ)، انجمن روزنامهنگاران سینمایی هلند (KNF)، فدراسیون بین المللی منتقدان فیلم (فیپرشی) (این گفتوگو بهصورت اختصاصی توسط نوید نیکخواهآزاد در تاریخ هشتم سپتامبر، در «Rialto Cinema» ( به نشانی Ceintuurbaan 338) در آمستردام، از ساعت ۱۷:۴۰ تا ۱۸:۱۰ انجام شده است.)















نظرها
نظری وجود ندارد.