ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

وقتی جامعه راوی خشونت جنسی را می‌شنود

مهندسی تردید، مافیای قدرت و وفاداری نهادی در پرونده‌های خشونت جنسی

غزاله معتمد ـ در پرونده‌ی تجاوز یکی از چهره‌های پرنفوذ سینما، برای نخستین‌بار روایت زن خشونت‌دیده نه تنها در شبکه‌های اجتماعی، که در دادگاه و رسانه‌های رسمی شنیده شد. جامعه میان تردید و خشم، به نقطه‌ای تازه رسید: لحظه‌ای که شنیدنِ زن، خود کنشی سیاسی شد. این مقاله تحلیلی است از سازوکارهای تردید، وفاداری نهادی و شبکه‌های قدرتی که در برابر روایت زنان صف می‌کشند ـ و از جامعه‌ای که پس از سال‌ها سکوت، در حال تمرین شنیدن است.

جنبش «می‌تو» در ایران پدیده‌ی تازه‌ای نیست؛ خصوصا در فضای سینما؛ سه سال پیش زنان سینمای ایران کمپین پیشروی ۸۰۰ زن را برای منع خشونت جنسی در فضای کاری به راه انداخته‌اند؛ سال‌هاست که زنان از تجربه‌ی خشونت جنسی می‌گویند؛ گاه با نام خود، گاه بی‌نام، و هر بار با هزینه‌ی سنگین شخصی. روایت‌ها منتشر شده‌اند و گاه راوی به دلیل تهدید و فشار مجبور به حذف روایت شده است؛ هر بار هم چرخه‌ی تکراری انکار و تردید و بی‌اعتباری تکرار شده است. اما این بار وضعیت کمی متفاوت بود.

در پرونده‌ی اتهام تجاوز یکی از چهره‌های پرنفوذ سینما و ورزش، پژمان جمشیدی، شکایت و روایت زن خشونت‌دیده مستقیما در دادگاه کیفری و جنایی طرح شد. روایت زنی از سلبریتی مشهور، محبوب و در قدرت، از حوزه‌ی خصوصی و دادگاه افکار عمومی خارج و مستقیما وارد فضای قضایی و منجر به تبدیل قرار وثیقه به بازداشت و راهی زندانِ موقت شدنِ متهم شد. بعد از آن هم بر خلاف نمونه‌های پیشین، برای اولین بار روایتی از خشونت جنسی مردی از ساختار قدرت و شهرت، بدون واسطه، از سوی رسانه‌ی جریان اصلی و توسط یکی از زنان مهم حوزه خبرنگاری گزارش و منتشر شد. 

همین ترکیب از «محرز شدن جرم در دادگاه اولیه» و «انتشار دسته اول روایت در رسانه‌ی رسمی» موجب شد که واکنش اجتماعی بی‌سابقه‌ای شکل بگیرد؛ جامعه، که تا پیش از این میان همراهی با خشونت‌گر یا بازمانده‌ی خشونت سرگردان بود، این بار با وضعیت جدیدی روبرو شد؛ فضایی که از بعد از خبری شدن زندانی شدن پژمان جمشیدی تا لحظه‌ی انتشار روایت همسو با فرد متهم بود، بعد از انتشار روایت در شوک فرو رفت و ناگهان همدلی با راوی و خشم جمعی نسبت به متهم به تجاوز به شکلی چشمگیر در شبکه‌های اجتماعی و گفت‌وگوهای بین افراد پدیدار شد. 

جامعه سعی کرد به جای آنکه زن را در جایگاه همیشگی مظنون بنشاند، او را راوی حقیقت ببیند. این همان لحظه‌ای است که شنیدن صدای فرد به حاشیه‌رانده‌شده می‌تواند به کنش «عدالت‌خواهی» بدل شود. این همدلی نشانه‌ای از بلوغ اجتماعی است؛ جامعه‌ای که سال‌ها صدای زن/کوییر را به‌واسطه‌ی نظم مسلط و کنترل ساختاری خاموش کرده است، اکنون در حال تمرینِ شنیدن است. اما همین شنیدن، برای ساختار قدرت زنگ خطر است.

واکنش قدرت در برابر زنی که صدا پیدا می‌کند هرگز سکوت نیست؛ بلکه تلاشی است برای بازپس‌گیری کنترل روایت. در نخستین لحظه‌‌های انتشار گزارش، سخنگویان رسمی و رسانه‌های نزدیک به نهادهای قدرت با لحنی حقوقی و ظاهراً آرام گفتند: «مدارک هنوز کامل نیست»، «به ما چیزی اعلام نشده»، یا «باید به رای نهایی اعتماد کرد». این زبانی که کاملا سوگیری دارد، در واقع ابزاری برای زمان خریدن به نفع متهم به تجاوز و طولانی کردن وضعیت بحران و فرسودن همبستگی اجتماعی است. 

در جهان امروز قدرت مدرن دیگر از راه سرکوب مستقیم عمل نمی‌کند، بلکه از راه مدیریت بحران‌ها و فرسایش امید جمعی عمل می‌کند. در چنین شرایطی، تمرکز از جرم به راوی منتقل می‌شود. زن باید دوباره ثابت کند «چرا رفته»، «مدارکش کجاست»، «چه انگیزه‌ای دارد». در مقابل، مرد متهم، به‌واسطه‌ی شهرت و جایگاهش، همچنان از پیش‌فرض اعتماد برخوردار است. این همان چیزی است که از آن به‌عنوان بازتولید قدرت نمادین یاد می‌کنیم: قدرت، حتی در لحظه‌ی افشا، خود را از طریق زبان مشروعیت بازسازی می‌کند.

اما قدرت فقط در نهادهای رسمی خلاصه نمی‌شود. در اطراف این پرونده، شبکه‌ای مافیایی از منافع اقتصادی و فرهنگی فعال شده که سینما، ورزش، تبلیغات و رسانه‌های نزدیک به ساختار سیاسی را به هم پیوند می‌دهد. این شبکه، نوعی کارتل شهرت است که بقای مالی و حیثیتی‌اش بر چهره‌های محبوب استوار است؛ سقوط یک ستاره تهدیدی است علیه نظم اقتصادی و نمادین کل صنعت؛ باز شدن راه دادخواهی زنان برابر است با از هم پاشیدن سلطه و فساد اقتصادی، جنسی و جنسیتی‌ای که تمام منابع و رانت را در اختیار دارد. 

بنابراین سازوکار دفاع به‌صورت خودجوش و در حلقه‌های برادری و مردانگی سمی فعال می‌شود: از انتشار یادداشت‌های حمایتی و مصاحبه‌هایی که قرار است احساسات و ذهن مخاطب را دستکاری کند تا بازنشر تصاویر خانوادگی یا خیرخواهانه‌ی متهم برای بازسازی چهره‌ی اخلاقی او. در عین حال، به شکل هم‌زمان، حملاتی متوجه راوی، حامیانش و خبرنگار منتشرکننده‌ی گزارش می‌شود؛ تهمت دروغ‌گویی، انگ‌های دروغین امنیتی، و تلاش برای بی‌اعتبار کردن حلقه‌های حمایتی زن راوی با «دیوانه» و «معاند» خواندن آنها. این همان منطق کلاسیک «بی‌اعتبارسازی قربانی» است که عمرش به درازای تاریخ مبارزات زنان است. از سوزاندن زنان آگاهی که اندیشه‌های پیشرو داشتند با انگ «جادوگری» تا «هیستریک» خواندن زن مخالف‌خوان با جریان سلطه و در حال شورش و اعتراض؛ این چرخه با همان الگوهای کهنه تکرار می‌شود.

در لایه‌ای پایین‌تر، سکوت همکاران ـ چه مرد و چه زن ـ بخش دیگری از همین زنجیره است. در چنین نظامی، سکوت یک کنش سیاسی است، نه فقدان موضع. بسیاری از همکاران مرد با آگاهی از نفوذ شبکه‌ی قدرت، بهره‌مندی از آن و یا هم‌منفعتی در برملا نشدن خشونت‌های جنسی در فضای حرفه‌ای که می‌تواند دامن خودشان را هم بگیرد، ترجیح می‌دهند سخن نگویند، چون منافع حرفه‌ای‌شان به بقای همان سلطه و چهره‌ی متهم گره خورده است. اما سکوت زنان همکار ماهیتی دیگر دارد. آن‌ها در موقعیتی لرزان‌تر ایستاده‌اند؛ میان دو ترس: ترس از قدرت و ترس از حذف. سکوت برایشان استراتژی بقاست. در واقع آنها برای ماندن در ساختار باید همان زبانی را بازتولید کنند که حذفشان می‌کند. زن حرفه‌ای، برای آنکه «قابل‌اعتماد» بماند، باید بی‌طرف باشد. و بی‌طرفی در چنین نظامی، صورت دیگری از وفاداری به قدرت است.

در این میان، ابزارهای نوین قدرت نیز وارد عمل می‌شوند. موج حملات سایبری و رسانه‌ای با هدف فرسایش افکار عمومی و توان حامیان شکل می‌گیرد. حساب‌های ناشناس و صفحات هدایت‌شده با ادبیاتی یکسان مدارک را زیر سؤال می‌برند، روایت را مخدوش جلوه می‌دهند و حامیان زن را هدف حمله قرار می‌دهند. زبان این حملات تکراری است: «اگر راست می‌گوید چرا مدارک را منتشر نمی‌کند؟»، «یک چیزی جور در نمیاد!»، «چرا خودش را نشان نمی‌دهد». این مکانیزم سعی دارد دوباره خشم و شک را از متهم به قربانی جا‌به‌جا کند. افکار عمومی به‌تدریج از بحث درباره‌ی خشونت به قضاوت درباره‌ی زن منحرف می‌شود، و بار دیگر فرهنگ تجاوز بر فضای گفت‌وگو سایه می‌افکند. هدف نهایی این سازوکار، روشن است: بی‌اثر کردن همدلی و بازگرداندن فضا به متهم به متجاوز در قدرت.

جامعه، هرچند زیر فشار موج‌های سازمان‌یافته‌ی تردید، اما بخش بزرگی از آن همچنان باور خود را به راوی حفظ کرده است. باور کردنِ زن راوی‌ای که با وجود فشارهای وحشتناک کارتل قدرت به دادخواهی در دادگاه‌های زن‌ستیز ایران بلند می‌شود، یک تصمیم شخصی نیست؛ کنشی جمعی و سیاسی است. در برابر قدرتی که با زبان قانون و اقتصاد از خود دفاع می‌کند، شنیدن و باور کردن زن راویِ خشونت خود به شکلی از مقاومت بدل می شود. 

لیز کِلی در کتاب Surviving Sexual Violence می‌نویسد «خشونت زمانی می‌شکند که روایت زن در تنهایی رها نشود و به حافظه‌ی جمعی بدل گردد». 

یادمان باشد بلند کردن صدای زنِ تحت خشونت، بخشی از روایت مشترک ما از عدالت است.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.