ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

در بزرگداشت باقر مؤمنی، پژوهشگر تاریخ و کنشگر سیاسی

ناصر مهاجر - در دومین سالگرد خاموشی باقر مؤمنی (۱۹ نوامبر ۲۰۲۳)، بر آن شدم گفت‌وگویی را که سعید افشار با او و من انجام داد در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۶ برنامه‌ی «پرتره: در بزرگداشت باقر مؤمنی پژوهشگر و کنشگر سیاسی» و زنده از رادیو همبستگی سوئد پخش شد، به روی کاغذ آورم. این گفتگو برای نخستین بار است که به چاپ می‌رسد.[۱]

(۱)

سعید افشار: باقر مؤمنی، مترجم، پژوهشگر و فعال سیاسی چپ، در اردیبهشت ۱۳۰۵ در کرمانشاه به دنیا آمد. او اکنون در تبعید و در پاریس ساکن است.

با ناصر مهاجر، پژوهشگر تاریخ و سیاست، همسفر می‌شویم تا سفر زندگی باقر مؤمنی را در آستانه‌ی ۹۰ سالگی نظاره کنیم.

ناصر مهاجر: از سال‌ها پیش در فکر بودم که کتابی درباره‌ی زندگی باقر مؤمنی تهیه کنم...

سعید افشار: چرا باقر مؤمنی را انتخاب کردید؟

ناصر مهاجر: بیشتر از هر چیز دیگر به این دلیل که فکر می‌کنم او از شخصیت‌های نادر و کمیاب جامعه‌ی ماست. او در عنفوان جوانی، یعنی سال ۱۳۲۲، به چپ گرایش پیدا کرد. در سال‌های ۳۲- ۱۳۲۰ در کارزار مبارزه‌ی اجتماعی و سیاسی بود. مانند بسیاری از جوانان نسل خود و بسیاری از روشنفکران آن زمان به حزب توده ایران پیوست.

سعید افشار: ایشان پیش از حزب توده، گرایش‌ ناسیونالیستی داشتند و به حزب پیکار پیوستند. من این را در زندگی‌نامه‌شان خوانده‌ام.

ناصر مهاجر: درست می‌گویید. زمانی که هنوز در کرمانشاه بود، برای مدت بسیار کوتاهی به این حزب گرایش پیدا کرد. می‌دانید که آن زمان یک سوی ایران در اشغال ارتش شوروی‌ بود و سوی دیگرش در اشغال ارتش انگلیس.

سعید افشار: در اشغال متفقین.

ناصر مهاجر: بله. همین مسئله در دامن زدن به گرایش‌ ناسیونالیستی جوانان آن دوره‌ی ایران تأثیر داشت. البته هر کس که باقر مؤمنی را خوب بشناسد، می‌داند که تا هم‌اینک گونه‌ای گرایش‌ ناسیونالیستی دارد. اگر نخواهیم از واژه‌ی ناسیونالیسم استفاده کنیم - چرا که این واژه هم مانند بسیاری واژه‌ها آن‌قدر نابجا و نادرست مورد استفاده قرار گرفته که از معنای راستین خود تهی شده ـ باید بگويیم روحیه‌ی میهن‌دوستی و وطن‌پرستی در مؤمنی بسیار نیرومند است. و همین جا بگویم که روحیه‌ی انترناسیونالیستی نیز در مؤمنی بسیار نیرومند است. تصور می‌کنم میهن دوستی‌اش- پاتریوتیزم‌- در دلبستگی او به تاریخ ایران، فرهنگ ایران و مردمان ایران‌زمین بی‌پیوند نیست. از همان نوجوانی‌ هرچه را که درباره‌ی تاریخ ایران می‌یافت، می‌خواند. ایران در آستانه‌ی انقلاب مشروطیت را با اتکاء به پژوهش‌های تاریخی‌اش نوشت.

بگذریم، باقر مؤمنی پس از کودتای ۲۸ مرداد، ایران را ترک نکرد و به کشورهای بلوک شرق پناه نبرد. تا زمان دستگیری‌اش به دست ساواک در سال ۱۳۳۵، زندگی مخفی داشت. پس از اینکه بقایای مرکزیت حزب توده ایران از کشور خارج شدند و یا به زندان افتادند، به عضویت در آخرین کمیته‌ی رهبری حزب توده در ایران، برکشیده شد. در سال ۱۳۳۵، مؤمنی هم به چنگ ساواک می‌افتد و چند سالی از زندگی‌اش را در زندان می‌گذراند.

دستگیری باقر مؤمنی هم داستان جداگانه‌ای دارد. او به محل قرار با یکی دیگر از اعضای حزب توده می‌رود و این در حالی‌ست که محل قرار لو رفته بود. به هنگام دستگیری می‌کوشد که فرار کند. با پلیس درگیر می‌شود و سرانجام با شلیک گلوله‌‌ی مأموران به ریه‌اش، زخمی می‌شود. او را مستقیم به بیمارستان منتقل می‌کنند. هنوز هم آثار آن گلوله‌ها روی بدن او هست.  شاید بد نباشد چند و چون تیری را که به سوی باقر مؤمنی شلیک شد از زبان خودش بشنویم:

«دکتر بقایی، پزشک بیمارستان ارتش... روز سوم یا چهارم بستری شدنم گفت: مورد تو برای ما معما شده. وقتی عکس‌های تو را ديديم، نتوانستيم بفهميم چطور تو نمردی و زنده ماندی؛ چون گلوله درست مماس با قلب رد شده. قاعدتاً بايد به قلب می‌خورده و جای شگفتی است که به قلب اصابت نکرده. من با دکتر تدين رئيس بيمارستان ارتش درباره‌ی تو مشورت کردم و جلسه‌ای گذاشتيم و به اين نتيجه رسيديم که تو زمانی که از دست مأمور فرار می‌کردی ترسيدی و در اثر ترس، عضله‌ی قلبت بالا رفت و آن لحظه‌ای که گلوله به بدنت اصابت کرد، قلبت بالا بوده و بعد از رد شدن گلوله، پائين آمده و به سر جای خودش برگشته...»[۲]. بگذریم.

وقتی دوره‌ی حبس به پایان می‌رسد واز زندان بیرون می‌آید جزو اندک شمارانی از آن نسل است که به ارزش‌های انسانی خود پایبندند؛ همچنان خود را مارکسیست می‌خوانند و ضد نظام سرمایه‌داری. به امر سیاسی و پیکار دموکراتیک هم پایبند است. اما پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۳۷، راه مبارزه‌ی فکری با نظام سیاسی حاکم را برمی‌گزیند و چون یک پژوهشگر مارکسیست به تاریخ روشن‌نگری ایران می‌پردازد و زمینه‌های برآمدن عینی و ذهنی انقلاب مشروطیت را برمی‌رسد.

سعید افشار: آقای باقر مؤمنی چه زمانی از حزب توده جدا می‌شوند و چرا؟

ناصر مهاجر: بعد از کودتای ۲۸ مرداد حزب توده ریزش داشت و بسیاری از اعضا و سمپاتیزان‌های حزب از آن جدا شدند. پس از اینکه بیشتر رهبران حزب ایران را ترک کردند و شماری هم دستگیر شدند و به زندان افتادند، به ویژه پس دستگیری خسرو روزبه، جامعه‌ی حزبی فروپاشید. انگشت شمار بودند کسانی که می توانستند به حزب سر و سامانی دهند و اعضایی را که خواهان ادامه‌ی مبارزه بودند، سازمان دهند. اختناق وحشتناکی که پس از کودتای ۲۸ مرداد بر جامعه سایه گسترد، یکی دیگر از عواملی بود که سازمان‌یابی دوباره حزب توده ایران را در داخل کشور بسیار دشوار می‌کرد. در سال‌های میانی و پایانی دهه‌ی ۱۳۳۰، حزب توده در خارج از کشور بازساخته شد. در ایران افراد پراکنده‌ای بودند که یا به تنهایی و یا در محفل‌های چند نفره به بازبینی و نقد خط‌مشی حزب توده نشستند و خط و مرزهای خود را با حزب روشن ساختند. این فرایند در زندان‌های رژیم شاه، به ویژه چشمگیر بود.

سعید افشار: این خط و مرزها چه بودند؟

ناصر مهاجر: این خط و مرزها بیشتر در سپهر سیاست بود. مؤمنی‌ هم از جمله جوانانی بود که نسبت به رفتار و بی‌عملی حزب توده در برابر کودتای ۲۸ مرداد، سخت معترض بود. خُب آن رفتار به راستی پرسش‌برانگیز بود. تغییر سیاست‌ حزب به ویژه پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و شکلی که حزب توده سیاست خود را نسبت به دکتر مصدق تغییر داد، بدون هیچ نوع بازنگری سیاست‌های پیشین‌اش، بدون هیچ گونه تأمل جدی‌ در سازوکار سیاست‌گزاری‌ها و مبانی فکری‌اش، نمی‌توانست مبارزان جدی حزب را به فکر فرونبرد.

مؤمنی و امثال مؤمنی از چیزی که هیچ خوش‌شان نمی‌آمد، دنباله‌روی حزب توده از اتحاد شوروی بود. با اینکه آن‌ها شوروی را یک کشور سوسیالیستی می‌پنداشتند، نسبت به آن کشور و به اصطلاح بلوک سوسیالیستی، انتقادهایی داشتند. فکر نمی‌کردند که باور به «سوسیالیسم عملاً موجود» به این معناست که باید از همه‌ی سیاست‌های اتحاد شوروی دفاع و از موضع‌گیری‌هایش پیروی کرد. این جوانان از دنباله‌روی گریزان بودند. یکی از ویژگی‌هایی که مؤمنی را از همان دوران جوانی از بسیارانی دیگر متمایز می‌کرد، تأکید او بر استقلال فکر و اندیشه بود. چه استقلال فکر و اندیشه‌ی هر فرد و هر مبارزی؛ و چه استقلال فکر و اندیشه‌ی حزب‌ها و گروه‌های سیاسی. بنابراین وابستگی بیش از پیش فکری و سیاسی رهبری حزب توده ایران در سال‌های «مهاجرت سوسیالیستی»، مؤمنی و بسیارانی دیگر از اعضای پیشین حزب توده را به کلی از «حزب» دور کرد.

سعید افشار: در برخورد با حکومت دکتر مصدق، حزب توده بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ سیاست خود را تغییر داد. کسانی مثل باقر مؤمنی بیشتر طرفدار کدام سیاست بودند؟ طرفدار سیاست انتقادی نسبت به دکتر مصدق و یا سیاست حمایت از دکتر مصدق؟

ناصر مهاجر: من پس از چندین بار گفتگو با باقر مؤمنی به این نتیجه رسیده‌ام که آنچه مؤمنی را از دیگران متمایز می‌کرد این بود که میان دو خط قرار می‌گرفت. نه سیاست خصمانه‌ی حزب توده ایران را پیش از قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱- که دکتر مصدق را هوادار امپریالیسم آمریکا وامی‌نمود- درست می‌دانست و نه از سیاستِ هواداری و پیروی حزب از دکتر مصدق را. به گمانم گونه‌ای خط سوم بود؛ نه به معنای دقیق مفهوم خط سوم، چرا که این موضع هرگز به یک مجموعه‌ی دیدگاه‌ها فرانرویید. جز مؤمنی، بودند کسانی که نه با سیاست اولیه‌ی حزب همدل بودند و نه با سیاست‌های پسین حزب.

سعید افشار: باقر مؤمنی بعد از کودتای ۲۸ مرداد دستگیر می‌شود. بعد می‌رسیم به دهه‌ی ۴۰ که نسبتاً فضای بازی ایجاد می‌شود. آقای مؤمنی در این دوره بیشتر فعالیت‌های پژوهشی و مطبوعاتی دارند، درست است؟

ناصر مهاجر: فعالیت‌های مطبوعاتی، نه! تا جایی که من می‌دانم، فعالیت مطبوعاتی نداشت. در سال‌های ۱۳۴۱-‌۱۳۳۸ که زنده‌یاد بیژن جزنی آن را سال‌های «تنفس کوتاه» نامید، شماری از اعضای پیشین حزب در فعالیت‌های سیاسی، به ویژه در گستره‌ی دانشگاه‌ها مشارکت داشتند... در این سال‌ها مؤمنی و شماری از دوستانش یک محفل مارکسیستی ساختند. این محفل با چند محفل مارکسیستی دیگر ارتباط داشت. این محفل‌های چپگرا، زیر نام «گروه‌های اول ماه مه» فعالیت‌های‌شان را هماهنگ می‌کردند. بنابراین، به محض اینکه امکان فعالیت سیاسی به وجود آمد، او با شماری از دوستان و رفقایش پا به میدان پیکار دموکراتیک گذاشتند. کنش سیاسی‌شان در حد نوشتن چند اعلامیه بود، دامن زدن به بحث‌های سیاسی و گفتگو درباره‌ی مسائل مبرم جنبش در آن برش تاریخی. پس از پایان دوره‌ی تنفس سیاسی، تغییر فضا و حاکم شدن دوباره‌ی اختناق، چند محفل سیاسی و از آن میان محفل باقر مؤمنی و یارانش توانستند خود را حفظ کنند. البته دیگر کنش سیاسی آشکاری نداشتند. اما مناسبات میان خود را حفظ کردند. با هم کتاب می‌خواندند و بحث می‌کردند و همفکری درباره‌ی مسائل دیروز و امروز جامعه. در این دوره است که مؤمنی به صورتی جدی به سوی یک سلسله پژوهش‌های تاریخی می‌رود.

سعید افشار: بیشتر در چه زمینه‌هایی؟

ناصر مهاجر: مؤمنی فارغ‌التحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود. پایان‌نامه‌ی دانشگاهی‌اش درباره‌ی انقلاب مشروطیت ایران بود. آن پایان‌نامه را با افزودن و کاستن نکته‌هایی به چاپ رساند؛ زیر نام «ایران در آستانه‌ی انقلاب مشروطیت». در جریان کار دوباره درباره‌ی مشروطه، به نوشته‌هایی دست یافت که پیش از مشروطیت نوشته شده بود و زمینه‌های فکری و سیاسی برآمد این رویداد مهم میهن ما را به دست می‌داد.

آنچه مؤمنی در دهه‌ی ۱۳۴۰ به انجام می‌رساند، جستن و یافتن و به انتشار رساندن (با پیش‌گفتارهای جامع) کتاب‌ها و رساله‌هایی‌ست که پیش از مشروطیت نوشته شده بود و به رغم اهمیت‌شان مهجور مانده بود و در دسترس اهل کتاب نبود. به مثل، سیاحت‌نامه‌ی ابراهیم‌بیک، نوشته‌ی حاج زین‌العابدین مراغه‌ای (۱۳۴۴)؛ کتاب احمد طالبوف تبریزی (۱۳۴۶)؛ تمثیلات میرزا فتخعلی خان آخوندزاده (۱۳۵۱) و... از پژوهش‌های مهم تاریخی‌اش نیزمی‌شود از پنج‌لول روسی‌ نام برد.

پیش‌گفتارهای باقر مؤمنی، نشان‌دهنده‌ی ذهن منظم و دقیق یک پژوهشگر جدی تاریخ دویست سال گذشته ایران است. به این ترتیب یک سلسله آثار ارزنده و اساسی که پیش از مشروطیت به رشته‌ی نگارش درآمده بود ومبنای نظری تحول فکری‌ست که به جنبش مشروطیت انجامید، برای نخستین بار در دسترس همگان قرار گرفت. این آثار که در دوره‌ی رضا‌شاهی به کلی در محاق سانسور قرار داشت و در سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ هم مورد توجه قرار نگرفت، در پایان دهه‌ی چهل و آغاز دهه‌ی پنجاه در گستره‌ی جامعه طرح شد. مؤمنی جزو اولین کسانی‌ست که دست به این کار مهم زد. البته دکتر فریدون آدمیت هم در همان دوره به این گونه نوشته‌ها و روشننگران ما توجه داشت و در این زمینه کارهای مهمی برجای گذاشت. اما کار مؤمنی از این جهت جالب است که به عنوان یک مارکسیست به سراغ این آثار می‌رود و با نگاه یک مارکسیست این ادبیات را برمی‌رسد.

سعید افشار: آقای مهاجرمکثی کنیم بر پژوهش‌هایی که درباره‌ی دین و دولت شده است در ادبیات مشروطیت ایران. در آستانه‌ی مشروطیت و انقلاب مشروطیت، گرایش‌های مختلف سیاسی خودشان را وارث آن تحول دانستند؛ حتا روحانیون که از مشروعه دفاع می‌کردند. آقای باقر مؤمنی تزی دارند که در کتاب‌‌هاشان هم هست. می‌گویند حتا آیت‌الله بهبهانی و شیرازی که از مشروطه دفاع می‌کردند و مشروطه‌خواه قلمداد می‌شدند، از مشروطیت دفاع نمی‌کردند؛ آن‌ها هم از نظر آقای مؤمنی مشروعه خواه بودند. آیا درست متوجه شده‌ام؟

ناصر مهاجر: بله، درست می‌گویید، مؤمنی چنین برداشتی دارد. او آگاه است و به این نکته توجه دارد که گرایش‌های گوناگونی در جامعه‌ی روحانیت آن زمان وجود داشت. ولی او به اصل مهمی توجه داشته است؛ و آن اصل جدایی دین از دولت است. مؤمنی توجه ما را به این نکته جلب می‌کند که هیچ‌کدام از گرایش‌های موجود میان روحانیون شیعی آن زمان، حتا در میان کسانی چون بهبهانی و طباطبایی که می‌گفتند مشروطه‌خواه هستند و مشروعه‌طلب نیستند، به اصل جدایی دین از دولت باور نداشتند. نکته‌ای که شما فرمودید جزء ره‌آورهای فکری دوره‌ی نخستین پژوهش‌های تاریخی مؤمنی نیست. به این‌ نکته در پژوهش‌های پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ پی‌بردند؛ در پژوهش‌های دوران تبعید.

سعید افشار: بله درست است. بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ این نکته را طرح می‌کنند. در دوره‌ی انقلاب چه فعالیت‌هایی داشتند؟

ناصر مهاجر: در آستانه‌ی انقلاب بهمن ۱۳۵۷، باقر مؤمنی به این نتیجه می‌رسد که خوب است مجله‌ی تئوریکی بنیان گیرد که باز باشد به روی همه‌ی کسانی که خود را مارکسیست می‌دانند و از نگاه مارکسیستی مسائل و مشکلاتِ جامعه‌ی ایران را برمی‌رسند... تأکید شماره‌ی اول این مجله که اندیشه نام گرفت، بر این است که مجله باز است برای همه‌ی نحله‌های فکری مارکسیستی. در شماره‌ی نخست، بر لنینیسم تأکید نمی‌شود، با اینکه می‌دانیم بیشتر جرگه‌ها و جریان‌های مارکسیستی ایران آن روز خود را لنینیست می‌دانستند. با این حال‌، پیشگفتار مجله آشکارا می‌گوید که اندیشه به روی همه‌ی مارکسیست‌ها باز است. بنابراین، یکی از کارهایی که باقر مؤمنی در آستانه‌ی انقلاب کرد، بنیان گذاری مجله‌ی اندیشه است. در کنار این مجله، زمینه‌ی انتشار یک هفته‌نامه‌ی سیاسی- اجتماعی را به وجود می‌آورد که هدفش پرداختن به مسائل سیاسی روز است و رفتار و کردار حکومت‌گران. اندیشه قرار بود به مبانی فکری بپردازد (تأکید داشت که کمتر ترجمه ارائه دهد و بیشتر بررسی مستقل مسائل ایران و جهان را از دیدگاه مارکسیستی بازتاباند. بیشتر مقاله‌‌هایی را منتشر کند که نگاه و برداشت مستقل از مسائل ایران داشته باشند؛ با دیدی مارکسیستی). هفته‌نامه اما مسائل روز را رصد می‌کرد، از دیدگاهی چپ و مارکسیستی! مؤمنی و یارانش نام این هفته‌نامه را صدای معاصر گذاشتند. انتخاب این نام اتفاقی نبود چرا که در آخرین روزهای سال ۱۳۴۹، مؤمنی و دوست جوانش ناصر رحمانی‌نژاد تصمیم گرفته بودند انتشارمجموعه‌ای از كتاب‌هاى خوب را به قيمت ارزان تدارک ببينيد. عنوان آن انتشارات را صداى معاصر گذاشتند. صداى معاصر كتاب‌هايى از نويسندگان جوان و گمنام را به بازار عرضه مى‌داشت؛ على اشرف درويشيان، ناصر زرافشان، على كشتگر، عطا نوریان و قدسى قاضى‌نور و... از اين رهگذر به جامعه‌ى كتابخوان آن روز ایران شناسانده مى‌شوند.

باری، از موضوع دور شدم! هفته‌نامه‌ی صدای معاصر تا یورش اول نیروهای حکومت به کردستان منتشر شد؛ ۱۴ شماره تا ۵ تیر ۱۳۵۸. خُب یک روزنامه‌ی علنی بود. وقتی امکان انتشار آن را از صاحب امتیازش علینقی محجوب گرفتند، هفته‌نامه تعطیل شد. داستان مفصلی‌ست که کتاب در دست انتشار به آن پرداخته‌ام. پس از تعطیل صدای معاصر، مؤمنی با شماری از دوستانش محفلی مارکسیستی به وجود ‌آوردند به نام آزادی کار. این محفل یک رشته کتاب و جزوه در زمینه‌های مختلف انتشار داد. به عقیده‌ی من، شماری ازاین پژوهش‌های مستقل- از مسائل کشاورزی و صنعت گرفته تا مسائل مختلف جامعه‌ی ایران ـ هنوز که هنوز است شایان بررسی‌ست. اگر اشتباه نکنم، آخرین کتابی که گروه آزادی کار منتشر کرد: «سرنوشت انقلاب ایران و مسئله‌ی حاکمیت» است.

سعید افشار: این گروه چه می‌گفت؟

ناصر مهاجر: می‌توانم بخشی از فهرست کتاب «سرنوشت انقلاب ایران و مسئله‌ی حاکمیت» را برای‌تان بخوانم. به این ترتیب بیشتر با فضای فکری گروه آزادی کار آشنا می‌شوید.

ـ ایران کشور نامستعمره؛

ـ طبقات اجتماعی در ایران

ـ بحران مناسبات طبقات

ـ بحران اجتماعی

ـ مناسبات اجتماعی و نقش طبقات

ـ  اذهان جنبش انقلابی مردم ایران

ـ جنبش بورژوا لیبرال و جنبش توده‌ای

ـ مسئله‌ی رهبری جنبش

ـ شعار مشترک جنبش

ـ مفهوم دمکراسی توده‌ای جنبش

ـ مفهوم ضد امپریالیستی جنبش

ـ مسئله‌ی قدرت و سمت‌گیری انقلاب

ـ ماهیت حکومت

ـ نحوه‌ی روی کار آمدن حکومت جدید

ـ ترکیب طبقاتی حکومت

ـ روحانیت

ـ درگیری درون حکومت

ـ حکومت و هدف‌های انقلاب

ـ تفاوت حکومت موجود با رژیم شاهنشاهی

ـ حکومت و دمکراسی توده‌ای

ـ حکومت امپریالیسم

ـ استراتژی و تاکتیک مبارزه

سعید افشار: منظورم این است که چه موضعی نسبت به حکومت جدید داشتند؟

ناصر مهاجر: موضع عدم اطمینان به جمهوری اسلامی و ضرورت مبارزه با این «نظام سیاسی واپسگرا».

سعید افشار: بعد، آقای مؤمنی از ایران خارج می‌شوند و به فرانسه می‌روند. البته گویا بار اولی نبود که به فرانسه می‌رفتند. گویا پیش از انقلاب هم، مدتی در فرانسه زندگی کرده بودند. درست است؟

ناصر مهاجر: بله. آقای مؤمنی سال ۱۹۶۷ (۱۳۴۶خورشیدی)، به فرانسه می‌رود. چندی در شهر بزانسون سکنی می‌گزینند. مه سال ۱۹۶۸ در پاریس هستند و شاهد آن رویدادهای تاریخی. در رشته‌ی تاریخ یکی از دانشگاه‌های معتبر این شهر، دانشگاه سوربن، ثبت نام می‌کنند. برآن می‌شود که تز دکتری‌‌اش را در ایران بنویسند و برای دفاع از تز به پاریس بازگردد. ۱۳۴۸، پس از بیست ماه زندگی در پاریس، به ایران بازمی‌گردد. همزمان با نگارش تز که درباره‌ی میرزا فتحعلی آخوندزاده است، شهریور ۱۳۴۹ در مؤسسه تحقیقات و برنامه‌ریزی علمی و آموزشی استخدام می‌شود. در همین سال نیز با اکرم فرمیهنی ازدواج می‌کند.[۳] سال ۱۳۵۵ تز دکتری‌‌اش را به پایان می‌رساند. برای چند ماهی به پاریس می‌آید و پس از ارائه تز و دفاع از آن راهی ایران می‌شود. همین جا بگویم که تز دکترای او را در همین سال ۲۰۱۶ نشر L’Harmatan به انتشار ‌رساند؛ زیر نام ادبیات انقلاب مشروطه ایران - مورد فتحعلی خان آخوندزاده.

سعید افشار: در دوران مهاجرت به فرانسه، یعنی بعد از سرکوب‌های ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، بیشتر به کار پژوهش می‌‌پردازند. آیا در این دوره کار سیاسی هم می‌کردند؟

ناصر مهاجر: چند سال نخست تبعید، بخش شایان توجهی از انرژی و وقت خود را در جهت ایجاد یک «جبهه چپ» گذاشت. با گروه‌های مختلف و عناصر منفرد مارکسیست به گفتگو می‌نشست و می‌کوشید آن‌ها را گرد هم ‌آورد. درباره‌ی اینکه همگرایی چپ‌ها چه شکل سازمانی باید بخود گیرد، جبهه‌ای باشد یا ائتلاف و یا... تأکید خاصی نداشت. اما بر این تأکید داشت که چپ‌ها باید بتوانند با هم کار کنند.

سعید افشار: در زمینه‌ی پژوهش، تمرکز زیادی داشتند بر اسلام سیاسی. مثلاً در کتاب «از موج تا طوفان» یا «اسلام ایرانی و حاکمیت سیاسی» یا «حکومت اسلامی و اسلام حکومتی».

ناصر مهاجر: دقیق و درست می‌گویید. مسئله‌ای که ذهنش را مشغول کرده بود این بود که بتواند جمهوری اسلامی را از یک نگاه تاریخی بررسی کند تا بفهمد نیاکان این نظلم سیاسی یا نیاکان آیت‌الله خمینی چه کسانی بودند. در این زمینه و در زمینه‌ی اسلام سیاسی، به راستی تلاش دامنه‌داری کرد. شاید از اولین کسانی‌ باشد که به این مسئله می‌پردازد. نوشته‌های همه‌ی متفکرین اسلامی را که به امر سیاست وحکومت پرداخته‌اند، با دقت می‌خواند و یادداشت برمی‌داشت. در نوشته‌ها و کتاب‌های گوناگونش نشان داده است که این‌ها چه می‌خواهند و چه نمی‌خواهند.

سعید افشار: در ادامه‌ی این پژوهش‌ها به سراغ قرآن رفتند.

ناصر مهاجر: گمان می‌کنم نخستین کار جدی‌ که در زمینه‌ی اسلام سیاسی به انجام رساند، «دین و دولت در عصر مشروطیت» است. با شناختی که از ایشان داشتم وپژوهش‌هایی که در دست می‌گرفت، حدس می‌زدم که این پژوهش‌هایش به بررسی قرآن خواهد انجامید. علی‌الاصول، به هرموضوعی که می‌پردازد باید به ریشه‌ها برسد. به ویژه آنکه اسلام از اندک‌شمار دین‌هایی‌‌ست که توانست به قدرت دست یابد. پیامبر اسلام، پس از اینکه از مکه به مدینه آمد، در این شهر حکومت اسلامی برقرار کرد. طبیعی‌ست که بخشی از آیات مدنی قرآن هم فرآورده زمانی‌‌ست که پیامبر اسلام قدرت سیاسی را در دست دارد. اسلام در جایگاه حکومت، یک سلسله قوانین وضع کرد و شماری از آن‌ها را به اجرا درآورد. و جالب است بدانید که پیش از بررسی دقیق قرآن، تورات و انجیل‌ها را خوانده بود. روزی که به من گفت: می‌خواهم قرآن را بررسی کنم، شگفت‌زده نشدم. می‌دانستم مسیری که می‌رود به قرآن ختم می‌شود.

سعید افشار: آقای مهاجر، شما به زندگی آقای باقر مؤمنی پرداختید. می‌دانم قرار است این زندگی را به شکل یک کتاب منتشر کنید. در این کتاب به چه جنبه‌هایی بیشتر توجه کرده‌اید؟

ناصر مهاجر: کتاب، زندگی و زمانه‌ی باقر مؤمنی را برمی‌رسد. کوشیده‌ایم که از رهگذر بررسی یک زندگی که به روایت‌های گوناگون و راویان گوناگون گفته می‌شود، با زندگی چند نسل از روشنفکران چپگرای ایران آشنا شویم. خیال می‌کنم با خواندن این کتاب، تصویری پیدا می‌کنیم از فضای روشنفکری ایران دهه‌ی ۲۰، ۳۰، ۴۰ و ۵۰ خورشیدی. یک لایه‌ی دیگر کتاب، بررسی کارهایی‌ست که مؤمنی در زمینه‌های گوناگون تاریخ ایران و تاریخ جهان - به صورت ترجمه - انجام داده است و نیز ادبیات دوره‌ی روشنگری ایران...

سعید افشار: اسم کتاب را انتخاب کرده‌اید؟ کتاب کی منتشر می‌شود؟

ناصر مهاجر: هنوز نام مناسبی برای کتاب نیافته‌ایم. امیدواریم که کتاب پیش از عید نوروز منتشر شود.

سعید افشار: گفتید زندگی باقر مؤمنی را راویان بسیار از نظر گذرانده‌اند.

ناصر مهاجر: بله.

سعید افشار: بی‌صبرانه منتظر دریافت این کتاب هستیم که پرتویی می‌افکند روی تاریخ جنبش چپ ایران دهه‌ی ۲۰، ۳۰، ۴۰ و ۵۰. آقای مهاجر خسته نباشید.

ناصر مهاجر: شما خسته نباشید. خیلی متشکرم هستم، آقای افشار گرامی.

باقر مؤمنی (۱۴۰۲- ۱۳۰۵)
باقر مؤمنی (۱۴۰۲- ۱۳۰۵)

(۲)

کتاب «خدا، محمد، ابلیس» حاصل مطالعات و پژوهش‌های اخیر باقر مؤمنی در ریشه‌یابی حکومت اسلامی و اسلامگرایی‌ست. در گفتگویی که با باقر مؤمنی داشتم، او از چرایی و دلایل بررسی قرآن برای جستن ریشه‌ها و بنیادهای حکومت اسلامی در ایران می‌گوید.

سعید افشار: آقای مؤمنی، کتاب جدید شما «الله، محمد، ابلیس» منتشر شده است. می‌خواستم از شما بپرسم چرا به سراغ قرآن رفتید و به چه دلیلی این بررسی را انجام دادید؟ در ادامه‌ی پژوهش‌هایی که در عصر مشروطیت داشتید و بعد درباره‌ی اسلام سیاسی با انتشار حکومت اسلامی و اسلام حکومتی، چرا الان به سراغ قرآن رفتید و به چه دلیل این بررسی را در دستور کار خود گذاشتید؟

باقر مؤمنی: قبل از هرچیز باید بگویم که من به هیچ وجه با دین اشخاص کاری ندارم و اصولاً به بحث مذهبی اعتقاد ندارم؛ برای اینکه این‌ها اعتقادات آدم‌هاست و بخصوص توده‌ی مردم؛ چه مسیحیت باشد یا یهودیت و یا اسلام. به عنوان یک آدم فعال سیاسی توده‌ای که تمام زندگی‌ام در واقع زندگی حزبی بوده، با توده‌ی مردم و به طور کلی با هیچ‌کس بحث مذهبی نمی‌کنم. معتقد بوده‌ام که بحث مذهبی، انحرافی‌ست. افرادی که فعال سیاسی هستند باید به دنبال برنامه‌های سیاسی بروند.

ولی روی کار آمدن جمهوری اسلامی، انگیزه‌ای شد تا به سیاست اسلامی یا اسلام سیاسی و جامعه‌ی اسلامی فکر کنم. به خصوص وقتی دیدم عده‌ی زیادی از کسانی که طرفدارحکومت اسلامی بودند، بسیار هم فعال بودند و حتا در برقرار کردن آن نقش داشتند و از صاحب نظران بودند، پس از مدتی که حکومت اسلامی موجود روی منفی و غیرقابل دفاعی از خودش نشان داد، ادعا کردند که این اسلام نیست. قبل از همه آقای مهندس بازرگان صدایش درآمد که اولین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی بود و در زمینه‌ی اسلام هم بسیار کار کرده بود و کتاب‌های زیادی نوشته. او در خارج از ایران دکترای مهندسی گرفته بود و با یک نظر به اصطلاح جدید لیبرالی به مسئله‌ی اسلام نگاه می‌کرد. البته در اواخر زندگی و قبل از اینکه سکته کند، جزوه‌ی کوچکی نوشت و در آن اعلام کرد که اصلاً مسئله‌ی اسلام لیبرال منتفی ست؛ ولی یکی از آن کسانی بود که لیبرالیزم اسلامی را ترویج می‌کرد. بعد از او هم بسیاری کسان که معرف حضور دوستان هستند و هنوز همین ادعا را دارند، مرا وادار کردند که به دنبال موضوع بروم. پس از مدتی به این نتیجه رسیدم که افکار این‌ها، برای توده‌ی مردم گمراه کننده است. برای اینکه اسلام از نظر سیاسی و حکومتی عمیقاً ارتجاعی‌ست و مربوط به ۱۳۰۰ سال پیش می‌شود و جنبه‌ی مذهبی دارد. یکی از اصولش هم این است که مردم باید از هر جهت به دنبالش باشند و بدون هیچ فکر و تأملی آن را بپذیرند. چیزی که خمینی می‌گفت: حکومت اسلامی همین است. من خواستم ثابت کنم که ادعای اسلام لیبرالی یا ادعای اینکه اسلام چیزی غیر از این است که در حکومت اسلامی خود را نشان داده است، درست نیست. درباره‌ی اسلام، در تأیید و یا رد آن، هزاران کتاب نوشته شده. من به هیچ‌وجه، به هیچ‌کدام از کتاب‌هایی که در تأیید و یا رد حکومت اسلامی و یا اسلام اجتماعی نوشته شده، توجه نکرده‌ام؛ بلکه فکر کردم باید به کتاب اصلی که قرآن است، مراجعه کنم. بنابراین به دنبال این رفتم که اسلام حکومتی را از منظر و یا نظر قرآن شرح و توضیح دهم.

سعید افشار: یعنی فقط اسلام حکومتی را و نه کل اسلام را.

باقر مؤمنی: می‌خواستم، نظام حکومتی را از خود قرآن بیرون بیاورم و بگویم که چیست. می‌خواستم نشان دهم آنچه که لیبرال‌های اسلامی ادعا می‌کنند، مطلقا درست نیست و آنچه خمینی می‌گفت دقیقاً همان است که در قرآن آمده. حتا گاهی می‌گویم: خمینی خود محمد است. در چند ماه اول انقلاب آقایی به نام حجازی در یک مجلسی که از تلویزیون هم آن را پخش کردند و خمینی هم در آن مجلس حضور داشت، حجازی مانند بسیاری دیگر از اصحاب خمینی تلاش داشت بگوید که خمینی امام زمان است. حتا گفت: آقا چرا ظهور خودتان را اعلام نمی‌کنید؟ خمینی ظاهراً خیلی ناراحت شد؛ قیافه‌اش درهم شد. انگار می‌خواست بگوید: این چه حرفی ست که میزنی!... اما هر چه که زمان گذشت و خمینی حرف‌های عمقی را بیان و عمل کرد، به نظرم آمد که... خمینی خودش را نه در مقام امام زمان که در مقام محمد می‌داند! من با مطالعاتم متوجه شدم محمد دقیقاً همان چیزهایی را گفته است که خمینی به زبان آورده. برای اینکه پرت و پلا نگفته باشم، به خودم گفتم که باید مرکز مطالعات خودم را برای درک حکومت اسلامی، خود قرآن قرار دهم. با استناد به این کتاب که هیچ مسلمان یا غیر مسلمانی نمی‌تواند در آن تردید کند و کتاب اصلی اسلام است، باید این برداشت‌های لیبرالی را رد کنم. بیشتر به این خاطر بود که به سراغ قرآن رفتم.

سعید افشار: بین آیات مکی و مدنی آیا تضاد‌هایی وجود دارد؟ چون بعضی از این لیبرال‌ها که به آن‌ها اشاره کردید، بیشتر روی آیه‌های مکی تأکید دارند و به آن‌ها استناد می‌کنند. شما در بررسی قرآن بیشتر روی آیه‌های مدنی تأکید کرده‌اید.

باقر مؤمنی: وقتی درباره‌ی حکومت اسلامی صحبت می‌کنیم، از دوره‌ای صحبت می‌کنیم که محمد در مدینه بود. در آنجا صریح‌تر درباره‌ی جامعه و حکومت اسلامی صحبت می‌کند و به اصطلاح آیه نازل می‌کند. وقتی درباره‌ی حکومت اسلامی صحبت می‌کنیم، با نظر به آیه‌های قرآن دوره‌ی مدینه صحبت می‌کنیم. افکار و احکامی که محمد در این دوره اعلام و به آن‌ها عمل کرده، مبنا است. بنابراین مسئله‌ی آیه‌های مکی و مدنی به جای خود محفوظ؛ ولی خیلی از آیه‌های اوایل هجرت محمد به مدینه هم جزو آیه‌هایی‌ست که حاکمیت واقعی اسلامی را منعکس می‌کند... بنابراین مسئله‌ی آیه‌های مکی و مدنی مربوط به ده دوازده سال اولی است که محمد در مکه هست. محمد یک سالی هم در مدینه مردم را به اسلام دعوت می‌کرده. در آن زمان به هیچ وجه صحبت حکومت اسلامی و حاکمیت اسلامی در بین نبود. بیشتر درباره‌ی یک سلسله معتقدات مذهبی صحبت می‌کرد. از دنیای شرک و بت‌پرستی که می‌گفت این گمراهی‌ست و خداپرستی اصل است و خدای احد است که دنیا را اداره می‌کند. اوست که دنیا را آفریده و تمام این حرف‌ها. تا مدت‌ها مطلقاً از اداره‌ی اجتماعی و حکومت اجتماعی، صحبتی در میان نیست. بلکه دعوت فکری و ذهنی‌ست؛ یا به طور خلاصه دعوت مذهبی هست. دعوای مسیحا هم بر سر نوع حکومت نیست؛ بلکه بر سر شرک و وحدت است. آن‌ها از مسلک خودشان دفاع می‌کردند و محمد از وحدتی که البته به تبعیت از یهودیت و مسیحیت - که خودش را دنباله‌ی آن‌ها می‌دانست ـ و در آن زمان‌ مسئله‌ی محمد شده بود، می‌گفت. بنابراین، آن‌هایی که می‌خواهند از لحاظ حکومتی و از لحاظ اداره‌ی جامعه به آیه‌های قبل از مدینه استناد کنند، به طور کلی کار نامربوطی می‌کنند. صرف‌نظر از مسئله‌ی حکومتی، خیلی از احکام دیگر هم که جنبه‌ی مذهبی دارد، در سال‌های آخر زندگی محمد در مکه صادر شده است... بنابراین استناد به آیه‌های ده ـ دوازده سال اول دعوت محمد به اسلام و وحدت خدا، به هیچ وجه ارتباطی به حکومت اسلامی سیاست ندارد.

سعید افشار: هم اسلام شیعی و هم اسلام سنی ریشه‌ی مشترک‌شان در قرآن است و بخصوص آیات مدنی قرآن.

باقر مؤمنی: طبیعتاً! نه تنها شیعه و سنی، بلکه فرقه‌های بعدی هم که از اسلام به وجود آمده‌اند، همه به قرآن استناد می‌کنند. مسئله‌ی شیعه و سنی، مسئله‌ی خلافت است که بعد از محمد با انتخاب ابوبکر شروع می‌شود. مسئله‌ی تشیع به اصطلاح یک مقدار جنبه‌ی ارثی دارد که من تصور می‌کنم تا حدود زیادی اگر نگویم که ایرانی‌ها تشیع را بوجود آوردند، باید بگوییم که ایرانی‌ها تشیع را درست کردند؛ بر اساس همان نظام حکومتی خانوادگی قبلی ایران. به هر حال این‌ها هم به همان قرآن استناد می‌کنند.

سعید افشار: آقای مؤمنی، ولایت فقیه در حکومت اسلامی کجا قرار می‌گیرد و چه ربطی با قرآن دارد؟ 

باقر مؤمنی: ولایت فقیه را در عصر ما، جناب خمینی فرم داده است. او این نظریه را به راه انداخت. ولی در حکومت‌های ایران دو سه قرن اخیر، روحانیان و یا به اصطلاح آخوندها، در واقع برای خودشان مرکزیت جداگانه‌ی داشتند و از آن طریق می‌توانستند مردم را زیر نفوذ خود قرار دهند و در مسائل اجتماعی هم به نحوی دخالت کنند. و این در حالی بود که حکومت سیاسی هم کار خودش را می‌کرد. اصولاً ولایت، مسئله‌ای‌ست که در قرآن بسیار گنگ مانده است. خُب محمد هم پیشوای اسلام بود و هم فرمانروایی جامعه‌ی اسلامی. بعد از مرگ او، طبعاً کسی می‌بایست جای او را می‌گرفت و یا مجموعه‌ای یا سازمانی یا محفلی باید برای جانشینی او می‌بایست وجود می‌داشت. مسئله جانشینی به هیچ‌وجه از جانب محمد مطرح نشد؛ نه به‌طور کلی و نه به‌‌طور مشخص. البته در قرآن صحبت از ولایت هست و از خدا و پیغمبر و اولیا. از اولیا صحبت می‌شود؛ اما معلوم نیست این اولیا چه کسانی هستند. توضیحی داده نشده. بعد از محمد، انواع و اقسام تعبیرها و توصیف‌ها درباره‌ی اولیا و ولی شده، اما خود محمد در این باره توضیح نداده. اینکه چه کسی می‌تواند "ولی" باشد یا چه کسانی و یا چه محفلی می‌تواند در این مقام قرار گیرند، نامشخص است. در اینجاست که ابوبکر را انتخاب می‌کنند و سر این انتخاب هم بین شیعه و سنی اختلاف هست. شیعیان می‌گویند: حقه بازی کردند. اما می‌بایست بدانیم حتا در آن زمان هم صحبتی از "ولی" نیست؛ بلکه صحبت از خلیفه‌ای ا‌ست که باید جانشین محمد شود.

سعید افشار: منظورم از این پرسش این بود که نظریه و تئوری ولایت فقیه، ۱۳۰۰ سال بعد از پیدایش اسلام داده می‌شود. یعنی پیش از آن به شکل دیگری بود. یا به شکل خلفا بود و یا امامان در شیعه. ولایت فقیه به این شکل مطرح نبوده. با بررسی‌ای که شما در قرآن کردید، این نظریه‌ی جدیدی بوده است؟ اگر چه هست؟ بیشتر منظورم این بود.

باقر مؤمنی: اصولاً به آن صورت، فقیه نداشتیم. این کلمه‌ی «فقیه» هم بعدها وارد شیعه شده. فقه، بعدها پدید آمد. همان‌طور که گفتم صرف نظر از اینکه کلمه‌ی "ولی"، و به صورت جمع "اولیا"، در قرآن آمده است، ولی مفهوم و محتوایش به هیچ‌وجه روشن نیست و این چیزی است که همان‌طور که گفتید بعدها مطرح شد. تا آنجایی که من می‌دانم چنین مسئله‌ای اصلاً در آن زمان مطرح نشده بود. در دو قرن اخیر است که فقهایی به وجود آمدند که موضوع فقیه را مطرح کردند؛ بعد هم مسئله‌ی مقابله با حکومت سیاسی بود به استناد همان کلمه‌ی "اولیا". در نوشته‌ی آقای خمینی نتیجه‌گیری شده که "ولی فقیه" می‌تواند حاکم باشد.

سعید افشار: آقای مؤمنی در گفتگویی که با آقای ناصر مهاجر پژوهشگر تاریخ، درباره‌ی زندگی شما داشتیم، ایشان از دوران مختلف زندگی شما صحبت کردند و بخصوص پژوهش‌های شما در زمینه‌های مختلف و به ویژه در زمینه‌ی  اسلام سیاسی و اسلام حکومتی در عصر مشروطیت. از تز دکترای شما گفتند که درباره‌ی آخوندزاده است و...  پرسش من از شما این است: آقای مؤمنی شما خودتان را چگونه تعریف می‌کنید؟

باقر مؤمنی: من خودم را به قول فرنگی‌ها یک میلیتان سیاسی، یک مبارز سیاسی می‌دانم.

سعید افشار: یعنی چه؟

باقر مؤمنی: یعنی یک فعال سیاسی خودم را می‌دانم. از آن موقع که قلم به دست گرفتم و شروع به نوشتن کردم، چه به صورت مقالات ابتدایی سیاسی روزمره و چه به صورت تحقیق و پژوهش، همه‌ی این‌ها را به عنوان یک فعال سیاسی و اجتماعی انجام دادم. البته من مقداری ذوق ادبی در خودم می‌دیدم؛ ولی من از آبان سال ۱۳۲۴ که عضو حزب توده ایران شدم، دیگر تمام فعالیت‌هایم، فعالیت سیاسی و حزبی بود. اگر در شرایطی نمی‌توانستم این کارها را به صورت تشکیلاتی انجام دهم، به دنبال موضوعی می‌رفتم که جنبه‌های اجتماعی ـ سیاسی داشته باشد. آن موضوع را تحلیل می‌کردم و به روی کاغذ می‌آوردم. همین مسئله‌ی حاکمیت سیاسی در قرآن، در واقع من به عنوان یک فعال سیاسی به مسئله برخورد می‌کنم و نه به عنوان یک محقق مذهبی یا پژوهشگر تاریخ. یا در مورد تاریخ مشروطیت که دنبالش رفتم، بیشتر به خاطر انعکاس افکار مشروطه‌خواهی و دمکراتیک در نظام دیکتاتوری زمان محمد رضا شاه بود. پس از اینکه از زندان آزاد شدم تا سال ۱۳۳۹ که هیچ کار سیاسی ـ تشکیلاتی نمی‌شد کرد و سانسور هم بسیار بسیار شدید و قوی بود، یکی از شگرد‌هایی که به نظرم رسید این بود که افکار اندیشمندان بزرگ و مترقی عصر مشروطیت را که کتاب‌هایی نوشتند و در آن‌ها از مشروطیت و آزادی و دمکراسی صحبت کردند، منتشر کنم. البته تنها به انتشار آثار آن‌ها اکتفا نکردم، بلکه هرکدام از این کتاب‌ها را با برداشت و دریافت خودم و مقدمه‌نویسی، عرضه کردم. این مقدمه‌ها اغلب مفصل هستند. مقدمه‌ها از زیر دست سانسورچی‌ها رد می‌شدند. اما اگر من می‌خواستم مستقلاً چیزی بنویسم، مطمئناً امکان انتشار پیدا نمی‌کرد... همین «ایران در آستانه‌ی انقلاب مشروطیت» در واقع مقدمه‌ی کتابی بود که می‌خواستم به عنوان تز دانشکده‌ی حقوق بنویسم، به خودی خود کتاب مفصلی بود. کتابی که از مشروطیت تا کودتای ۱۲۹۹ را دربر می‌گرفت. وقتی از سربازی برگشتم تا شروع به نوشتن تزم بکنم، به من مأموریت حزبی دادند و من در فرصت بسیار کوتاهی که داشتم، به خودم گفتم لااقل باید مقدمه این کتاب را به عنوان تز بنویسم... به خودم گفتم همین را برای تز رد می‌کنم. خُب برای گرفتن لیسانس می‌بایست تز می‌‌نوشتیم.

سال‌ها هیچ چیز به درد بخوری ننوشتم؛ چون غرق در فعالیت‌های تشکیلاتی و سیاسی بودم. بعدها هم که فرصت پیدا کردم به تحقیق و تفحص رو آوردم، کارهای نوشتاری‌ انجام دادم، خودم را به عنوان محقق - به معنی واقعی‌اش‌‌ـ نمی‌دانستم و نمی‌دانم. مورخ هم خودم را نمی‌دانم، با اینکه بعضی‌ها به من می‌گویند: مورخ. کار تاریخی و تحقیقی را بیشتر به خاطر معتقدات سیاسی‌ام پیش گرفته‌ام و ادامه داده‌ام . همان طور که فرنگی‌ها می‌گویند به عنوان میلیتان سیاسی و کار سیاسی، این چیزها را نوشته‌ام.

سعید افشار: آقای مؤمنی شما اشاره کردید که یک فعال سیاسی بوده‌اید، یعنی یک فعال سیاسی چپِ مارکسیست. در تمام این دوره، هیچ‌وقت در اعتقادات شما تغییری به وجود آمده و یا شک کرده‌اید به راهی که طی کرده‌اید؟

باقر مؤمنی: نخیر، بنده هیچ وقت و به هیچ‌وجه شک نکرده‌ام به راهی که از جوانی انتخاب کرده‌ام. من مارکسیسم را یک مکتب فلسفی دقیق می‌دانم که در انطباق با جامعه‌ی بشری و تاریخ بشر به وجود آمده و از اصل ماتریالیسم دیالکتیک استفاده کرده‌ام برای تحلیل جامعه‌‌ی انسانی و تاریخ این جامعه‌ها. البته مسائلی پیش آمده در اجرای این کار و شعبات نظری هم در مارکسیسم به وجود آمده، مانند لنینیسم، مائوئیسم و... خُب نقطه نظرهای هم هست که من برای من قابل قبول نبوده. بعضی از جنبش‌هایی هم که در به قدرت رسیدند، مثلاً در شوروری، از نظر اصول انحرافاتی پیدا کردند. البته علی‌الاصول، من این را یک اتفاق خوب تاریخی می‌دانم و به نفع بشر. ولی تحولاتی که در سرمایه‌داری جهانی به وجود آمده است، در عمل لطماتی به افکار مارکسیستی زده است. ولی در خود فکر مارکسیستی از نظر اصولی ایراد و اشکالی پیدا نکرده‌ام.

سعید افشار: آقای مؤمنی، همیشه در ایران نوعی شکاف بین نسلی بوده. به دلایل متعددی می‌تواند این شکاف بوجود آمده باشد...

باقر مؤمنی: صحیح است.

سعید افشار: شکاف می‌تواند به دلایل تاریخی و فرهنگی به وجود آمده باشد. انتقال تجربیات به طور طبیعی و در یک روند طبیعی انجام نشده. اگر بخواهید انتقال تجربه بکنید خطاب به جوانان، چه دوست دارید به آن‌ها بگویید؛ به‌خصوص به جوانان چپ؟

باقر مؤمنی: عرض کنم من تجربه‌ی تاریخ را - که انقدر روی آن تکیه می‌شود ـ خیلی نمی‌فهمم. البته معتقدم و عملاً هم روی خودم کار کرده‌ام تا مسائل تاریخی را تا آنجایی که مقدور بوده بفهمم و منعکس کنم؛ در واقع برای آموزش کسانی که فعال سیاسی هستند و نسل‌های جدید، فکر می‌کنم این آموزش لازم است. ولی باید یک مسئله‌ی اساسی را در نظر گرفت و آن این است که تجربیات تاریخی را نمی‌شود دقیقاً در هر مرحله‌ای اعمال کرد. مثلاً نسل امروز ایرانی که ایرانی است و جهانی نیست. امروزی است و دیروزی نیست. در نتیجه بسیاری از چیزهایی را که در گذشته و در تاریخ اتفاق افتاده دیگر نمی‌تواند عیناً و به همان گونه، اتفاق بیفتد. وقتی که ما مسائل را تحلیل می‌کنیم و از یک تز تاریخی نتیجه می‌گیریم، نباید توقع داشته باشیم که نسل امروز هم عیناً به دنبال آن برود. نه، به نظرم اصل این است که هر نسلی شرایط تاریخی جامعه‌ی خودش را بر اساس واقعیات و برمبنای همان‌ ماتریالیسم تاریخی که اشاره کردم، تحلیل کند. البته شناخت تاریخ گذشته می‌تواند تا حدی روشنگر باشد و کمک کند به اینکه نسل امروز، جامعه‌ی خودش را بهتر بشناسد. تجربه‌های تاریخی می‌توانند کمک کنند اما نمی‌توانند نمونه‌ها‌ی دقیقی به دست دهند. در شرایط فعلی، همان‌طور که همه می‌دانند و می‌بینند، جریان چپ، هم به شکل عجیبی تجزیه شده و هم افکار مختلفی در آن لانه کرده است؛ از چپ‌ترین‌ها که می‌گویند جز حکومت کمونیستی هیچ چیزی دیگری معنی ندارد و تمام هم و غم‌مان باید برای استقرار یک حکومت کمونیستی باشد، تا چپ‌هایی که جنبش اصلاح‌طلبانه‌ی اسلامی را حمایت می‌کنند. طیف وسیعی از چپ‌گراها را داریم؛ از این طرف تا آن طرف. هر کدام از این‌ها هم لابد استدلال‌های خودشان را دارند. ولی من فکر می‌کنم این نسل چپ باید به مارکسیسم، به معنای واقعی کلمه اعتقاد پیدا کند، آن را بفهمد و درک کند تا بتواند بر اساس ماتریالیسم تاریخی جامعه‌اش را تحلیل کند. اگر بخواهد همین صورت خیلی چپ‌روی کند و یا خیلی راست‌روی کند، به نظرم غلط است و به جایی نخواهد رسید. باید بفهمد که در شرایط کنونی به هیچ‌وجه استقرار یک حکومت کمونیستی که ایده‌آل است، نمی‌تواند بلافاصله تحقق یابد. برای رسیدن به این ایده‌آل باید مراحلی طی شود. این مراحل هم تنها با درک شرایط طبقاتی ـ اجتماعی ـ سیاسی و اندیشه‌ و فکر جامعه‌نگر می‌تواند تحقق پیدا کند. بر همین اساس باید برنامه‌ریزی کند تا به هدف نهایی برسد. نه اینکه آن هدف را کنار بگذارد یا مانند خیلی‌ها به این نتیجه رسد که خوب است در این حکومت اصلاحاتی شود. باید واقع‌بین بود و مراحل تاریخی را تشخیص داد تا جریان انقلابی به یک مرحله‌ی انقلابی برسد. این رهگذر با تأیید کامل و قطعی حاکمیت بلشویکی توأم نیست و پیاده کردن آن اولگو. بلکه با برنامه‌ریزی و بر اساس مشخصات جامعه و امکانات جنبش همراه است. بعضی اوقات باید به حداقل‌ها خودش را قانع ‌کند؛ بعضی وقت‌ها نه، چون شرایط مناسب‌ است و جنبش خوب و خیلی جلو رفته و دیگر نباید به حداقل‌ها رضایت داد. همیشه باید یک قدم نسبت به وضع جامعه جلوتر باشد. برنامه‌هایی که از طرف جنبش چپ ریخته و تهیه می‌شود، بایست حتماً حتماً چند قدمی جلوتر از وضع موجود باشد؛ نه اینکه بخواهد تأیید کند جنبش‌های اصلاح‌طلبانه‌ی موجود را.

سعید افشار: بسیار سپاسگزارم آقای مؤمنی که با ما گفتگو کردید. امیدوارم همیشه با ما گفتگو کنید.

باقر مؤمنی: من از شما ممنونم.

سعید افشار: برای شما تندرستی و بهترین‌ها و زیباترین‌ها را آرزو دارم.

باقر مؤمنی: قربان شما. من هم متشکرم از شما و خسته نباشید و امیدوارم موفق باشید.

مزار باقر مؤمنی (۱۴۰۲- ۱۳۰۵)
مزار باقر مؤمنی (۱۴۰۲- ۱۳۰۵)

پانویس‌ها:

[۱] از دوست گرامی سعید افشار و رادیو همبستگی سوئد سپاسگزارم که به این نگارنده اجازه دادند متن ویراست شده‌ی نوار گفتگو را به چاپ رسانم. نیز از یاری بی‌دریغ بنفشه مسعودی در تهیه‌ی این متن بسیار سپاسگزارم.

[۲] گفتگو باقر مؤمنی با بنفشه مسعودی، اسد سیف و این نگارنده در تاریخ ۱ نوامبر ۲۰۰۵

[۳] برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به آشنای نا آشنا، اکرم فرمیهنی ۱۳۹۰- ۱۳۱۶؛ گردآورنده و ویراستار: ناصر مهاجر، نشر نقطه، ۱۳۹۱

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.