پول، زن و فلسفە در قرن بیستم: ارز زندە و جنسیت سرمایە
برگردان: منصور تیفوری
پول، از قراردادهای زناشویی تا نظامهای بدهی نئولیبرال، همیشه بیش از آنکه ابزار مبادله باشد، سازوکار قدرت بوده است؛ سازوکاری که بدنها، میلها و کارهای مرئی و نامرئی زنان را سازماندهی، ارزشگذاری و کنترل کرده است. ماری کوییرە در این مقاله با مرور طیفی از نظریهپردازان فمینیست ــ از ماتریالیستهای دههٔ ۱۹۷۰ تا تحلیلگران اقتصاد لیبیدینال و نهادگرایی پولی ــ نشان میدهد چگونه مناسبات جنسیت و سرمایه در قرن بیستم و بیستویکم نه در حاشیه، بلکه در قلب سازوکار تولید ارزش، اعتبار و بدهی قرار دارند؛ و چرا بدون فهم پول بهعنوان یک نهاد اجتماعی و جنسیتی، هیچ نقدی از سرمایهداری کامل نیست.

عکس هوش مصنوعی شاتراستوک
پیشگامان و تحولهای اولیه
زنان و پول همچون سایههایی تهدیدآمیز تاریخ طولانی فلسفه را درنوردیدەاند. سرنوشت آنها یکسان بوده است: متهم بە دارابودن قدرت انتقادی، تحت فشار مبارزات اجتماعی از حاشیەها به دنیای بسته علوم اجتماعی و علوم انسانی نفوذ کردهاند.
مدتهای مدیدی فیلسوفان سیاسی متوجه این نکتە نبودند که نظریه کلاسیک قرارداد اجتماعی یک قرارداد جنسی ضمنی را پیش فرض میگیرد. با ایجاد تقسیم کار بین حوزههای عمومی و خصوصی، عملاً تا قرن بیستم زنان را از برابری مدنی و آزادی حذف کرد. تا زمانی که ازدواج تنها راه ورود زنان به جامعه بود، روابط خانگی حول کار استثمارشده همسران شکل گرفته بود، و خانواده تنها میتوانست محلی برای انقیاد زنان باشد.
اگر چە، در نیمەی دوم قرن نوزدهم فمینیستها انتقاد از این شکل از نابرابری اجتماعی را نقد و شروع بە مطالبه حقوق، بهویژه حق رأی، کردند. آنها از آثار مارکس، انگلس و میل، و همچنین معدود زنان اقتصاددانی مانند کاترین کومن (۱۸۲۷-۱۹۱۵) و شارلوت پرکینز گیلمن (۱۸۶۰-۱۹۳۵) کە از بنیانگذاران انجمن اقتصادی آمریکا بودند، بهره بردند. در انگلستان و ایالات متحده، ایدهآلهای مارکسیستی و سوسیالیستی [مبارزین حق رای همگانی برای زنان،] سوفراژتها، منبع اصلی الهام بود؛ در فرانسه، از جنبش سنسیمونی و فمینیستهایی مانند فلورا تریستان که ریشه در جنبش کارگری داشتند، برگرفته شد. بعدها، با ورود به شکاف گشوده شده در ۱۷۹۱ توسط «اعلامیه حقوق زن و شهروند زن» المپ دوگوژ، آنها شروع به آشکار کردن این نکته کردند که فرودستی بیولوژیکی و آناتومیکی فرضی زنان در واقع سیاسی و حادث است. بە دنبال اینها سیمون دو بوار هیچ گاه از نشان دادن این امر باز نایستاد کە «ما زن به دنیا نمیآییم، ما زن میشویم.»
بدون این کە هیچ گاه با دستان این فیلسوف نوشتە شود، این شعار شهرت جهانی مبارزه فمینیستی را تضمین کرد، مبارزەای که تاریخ و نسبت با طبیعت را به مکان رهایی تبدیل کرد. این پیشگامان نشان دادند کە گفتار طبیعت زنانە برساختی ایدئولوژیک است: این گفتار زنان را بە بیولوژیشان تقلیل دادە و از نابرابریهای فرضا طبیعی برای توجیه نابرابریهای اجتماعی و حقوقی استفاده میکند. گام مهم دیگر برای مبارزه زنان در قرن بیستم با توسعه شکل فمینیستی اقتصاد حاصل شد که تا پایان قرن نفوذ گستردهای به دست آورد. این رویکرد از «نظریه دیدگاه» استفاده کرد و خواستار تحلیلی متمرکز بر تجربه موقعیتی زنان شد، و روشنتر از همیشه نشان داد که روابط قدرت نقش محوری در تغییر تعریف «سوژه زن» ایفا میکنند.
از این اساس انتقادی مشترک، فمینیسمها به چندین شاخە تقسیم شد. برای راحتی کار، میتوانیم بر سه مورد تأکید کنیم: فمینیسم جهانشمول، فمینیسم ماتریالیست، و فمینیسم تفاوت. این رویکردها یک مقطع تاریخی را شکل نمیدهند، و مرزهای بین آنها سخت و روشن نیستند. بلکه همپوشانی و واگرایی بین شاخهها مسائل دائمی برای فمینیستها هستند. آنها نحلەهایی از ابتکارات فمینیستی و نحلەهایی از بحث در درون فمینیسم را برانگیختهاند. این فصل بر مسائل این بحثها را، بهویژه تا آنجا کە به پول و اقتصاد سیاسی مربوط میشود، تمرکز میکند. فمینیسم جهانشمول به دنبال آزادی از طریق برابری حقوقی و مدنی است. فمینیسم تفاوت بر ویژگیهای زنانه بر اساس نقشهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی زنان تاکید میکند. و فمینیسم ماتریالیست یا تقاطعی به دنبال پایان دادن بە انقیاد بە استثمار پدرسالارانە و تقستمبندیهای نابرابریطلبانە است، و بر پیوند بین جنسیت و سلسلهمراتب نژاد، طبقه و سکس تاکید میکند. ما همچنین میتوانیم فمینیسم کوئیر، پستمدرن و بومفمینیسم را به عنوان زیرگونههای فمینیسم ماتریالیست در نظر بگیریم. آنها نیز به دنبال غلبه بر مرتبەبندی جنسیتی نظم اجتماعی هستند.
برای دیدن دستاورد این طیف از فمینیسمهای قرن بیستم برای نظریه پولی، باید بە تمام بخشهای تشکیل دهندەاش نقب بزنیم. خواهیم دید کە فمینیسم ماتریالیست و فمینیسم تفاوت بهطور خاص دو میراث ماندگار قرن را ارائه دادند. در حالی که این میراثها در نقاط خاصی همپوشان و مقوم یکدیگرند، در نقاط دیگر واگرا و متضاد هستند. با ردیابی اینکه چگونه شاخەهای مختلف فمینیسم پول را درک و نقد میکنند، میتوانیم تفاوتهای مهمی را در چارچوبهای نظری و روششناختی زیربنایی آنها ببینیم. بنابراین پول به آشکار کردن جنبههایی از فمینیسم کمک میکند که اغلب نادیده گرفته میشوند یا بە زحمت تن بە صورت بندی میدهند. در عین حال، دیدگاههای مختلف نظریه فمینیستی نیز جنبههایی از نظریه پولی و اقتصادی را آشکار میکنند که اغلب نادیده گرفته شدە و یا بدیهی فرض میشوند. به این معنا نوعی رابطه ممتاز بین نظریه پولی و نظریه فمینیستی وجود دارد: هر کدام نور جدیدی بر دیگری میافکند. این فصل پیشنهاد میکند که به پول در آینه نظریه فمینیستی نگاه کنیم- و بالعکس. با این حال، ممکن است با یادآوری - در راستای اقتصاد سیاسی فمینیستی - اینکه چرا ارتدوکسهای اقتصاد مانعی معرفتشناسانە برای تفکری روشن درباره نابرابری دستمزد و پرداخت برای کار زنانهشده ایجاد میکنند، شروع کنیم.
محدودیتهای اقتصاد جریان اصلی
چارچوب روششناسانەی نظریه انتخاب عقلانی که در اقتصاد استاندارد غالب است، حتی برای دیدن نابرابری به عنوان یک مسئله نامناسب است، زیرا نابرابری را به اعمال افراد بدون جنسیت، بدون جنس و بدون نژاد - همان هومو اکونومیکوس معروف - نسبت میدهد. این چهارچوب همیشه نابرابری را همچون نتیجەی تفاوتها در صلاحیت یا ترجیح فردی میبیند. بنابراین اقتصاد ارتدوکس اگر دقیقاً نابرابری را طبیعی نمیکند، حداقل آن را مشروع میسازد. به همین ترتیب، تبعیض را به انتخابهای آزاد درباره نحوه سرمایهگذاری سرمایه انسانی در بازار کار نسبت میدهد. اقتصاد ارتدوکس با عطف توجه خود به کار بدون مزد در خانوار، واحدی خانوادهگی را پیشفرض میگیرد که در آن یک جبار خیرخواه با لحاظ تفاوتهای از پیش موجود در توانایی و سلیقه بین مردان و زنان فایدە برای کل را به حداکثر میرساند.
از آنجایی که متفکرانی که به پارادایم نئوکلاسیک محدود هستند، بسیاری از علل تبعیض در دستمزد و اشتغال را به قلمرویی فراتر از بازار منتقل میکنند، نمیتوانند جز بازتولید دیدگاه پدرسالارانه از خانواده کاری انجام دهند. بە همان منوال کار بکر برای مطالعەی اقتصاد خرد در اقتصاد جدید خانە، حتی زمانی کە سعی میکنند از ابزارهای آن برای توسعه یک مدل برابرطلبانه از مذاکرات خانگی یا برای مفهومسازی از خانوادەای عاری از هنجارهای دگرجنسگرا استفاده کنند، تقسیم جنسی سنتی کار در نهایت همچون پاسخی بهینه به سلایق و شایستگیهای مختلف مردان و زنان ظاهر میشود، که باید توسط سیاست عمومی استقبال شود. مدل آنها از انتخاب بدون تغییر باقی میماند، بنابراین جبرهای نهادی و فرهنگی که میتوانند تصمیمهای آزاد و عقلانی را شکل دهند، برای آنها بیگانه میماند. در نهایت، حتی زمانی که چنین متفکرانی مستقیماً برابری در دستمزد و فرصت شغلی را، همزمان با رد تعصب جنسیتگرایانه به نفع مالیاتدهندگان نانآور رد میکنند، باز قادر بە احتساب هزینههای تولیدمثل، ماهیت تغییر نقشهای خانوادگی و کالاییشدن بدنهایی نیستند کە در معرض روابط طبقاتی قرار دارند. به این ترتیب، آنها رویکرد فردگرایانه به برابری اقتصادی را تجدید میکنند که استثمار کار بهاصطلاح بازتولیدی را پنهان میکند، همزمان با سلب این امکان که جامعه مسئولیت آن را به صورت جمعی بر عهده بگیرد. نمیتوان هویتهای ذاتیشده را با تبدیل آنچه اقتصاددان فمینیست نانسی فولبر آقای REM («مرد اقتصادی عقلانی») نامیده است به یک فمینا اکونومیکا، واسازی کرد.
اقتصاد هترودوکس با اخذ موضع متضاد و بە رسمیت شناختن نقش نهادها، مقررات و هنجارها در ساختاردهی بە جهان اجتماعی خود را تعریف میکند. در راستای میراث مارکسیستی و نهادگرایانه خود، اقتصاددانان هترودوکس نابرابری را بر حسب روابط قدرت تحلیل میکنند. در این زمینه، مفهوم جنسیت این امکان را فراهم میکند که یک عنصر برسازندەی روابط قدرت انسانی را کە بر پایه تکوین تاریخی تفاوت جنسی ساختە شدەاست، مشخص کنیم. علاوه بر این، زمینههای یک اقتصاد سیاسی جنسیت را فراهم میکند که خود را به محل کار محدود نمیکند، بلکه لحاظ میکند که گونەهایی از کار - بهویژه کار مراقبتی – بە هیچ گونە همچون کار شایستەی دستمزد در نظر گرفته نشدەاند.
وقتی اقتصاد هترودوکس پول را بازنگری میکند اما نه زنان را
تحلیلهای اولیه رابطه بین زنان و کار مزدی، با این حال، نگاهی انتقادی به خود پول نداشتند. این موضوع گیجکننده است، زیرا نظریههای پول به سرعت به علامت مشخضەی اقتصاد هترودوکس تبدیل شدند. یک تز اصلی - مرتبط با چارتالیسم و نظریه پولی مدرن - این است که حاکمیت دولت به دولت اجازه میدهد تا پول را به عنوان واحد حساب تحمیل کند. اما سنت اقتصاد هترودوکس همچنین حول کار مهم کینز درباره میل بە پول میچرخد کە ریشههای عمیقی در رشتههای دیگر یافتە بود، بهویژه در مردمشناسانی و تاریخنگاری انگلوساکسون با چهرەهایی چون کامنز و موس تا پولانیی، با لحاظ وبر و مکتب تاریخی آلمان. این نقاط عطف دو دغدغه بزرگ نظریه پولی را ایجاد کردند: نقش دولت از یک سو و امیال عوامل اقتصادی از سوی دیگر. همانطور که خواهیم دید، هر دو بسیار در نظریههای فمینیستی پول در میان هستند.
البته، نباید مارکس را فراموش کنیم، که در «سرمایه» یک دیدگاە بنیادی فلسفی درباره پول ارائه میدهد. مفاهیم او از فتیشیسم و مسئله بازنمایی سنگ بنای هر نظریه پدیدهی پولی در این رشته را فراهم میکنند. مشکلات نظریه او به همان اندازه بنیادین بودنشان ثابت شدهاند. جنبشهای مختلف فمینیستی گاهی برخورد مارکس با فتیشیسم و بازنمایی را پذیرفتهاند و گاهی علیه آن سلاح برداشته و طیف کاملی از مفاهیم متخالف از پول را تولید کردهاند، که هر کدام ریشه در شرایط تاریخی جداگانەی خود دارند.
این دیدگاهها در کنار هم، نظریه پولی را با نشان دادن روابط آن با قدرت و بازنماییهای جمعی غنی کردهاند. فراتر از دولت، پول به جامعه، فرهنگ و نهادها در وسیعترین معنا مربوط است. پول سیاسی است به این معنا که در وظیفه اصلی نهادها مشارکت میکند: علائم راهنما را برای رفتار و هنجارهای عمل انبوهەای از سوژههای متنوع فراهم میکند. بنابراین نهاد پول یک پدیده فرا-اقتصادی است که خود اقتصاد را ممکن میسازد، حداقل تا آنجا که اقتصاد در تخصیص منابع شامل میشود. همانطور که گئورگ زیمل در «فلسفه پول» استدلال میکند، پول یک عامل اجتماعی است که سلسلهمراتب اجتماعی و فرهنگی را همزمان ایجاد و منعکس میکند.
و با این حال، «سوژه زن» در ابتدا نتوانست جایگاه خود را در چشمانداز مورد نظر این پیشرفتهای نظری باز کند. علیرغم بینشهایش، نظریه پولی هترودوکس همچنان میتوانست پول را به عنوان شیئی برای هماهنگ کردن امیال یا حل عدم قطعیت اقتصادی در نظر بگیرد، و در نتیجه نسبت به ویژگی رفتاری زنان بیتوجە بماند. اما همانطور که پول موضوع روابط قدرت است، «سوژه» زن نیز مخلوق قدرت و بازنماییهای سلسلهمراتبی است. زنان و پول، به طور خلاصه، نمایشهای پارادیگماتیک از نیاز به بینارشتهای بودگی در علوم اجتماعی هستند.
هنگامی که سؤالات درباره عاملیت زنان به میدان میآیند، امکان تشخیص سه مسئلهسازی فلسفی از پول حاصل میشود که دغدغەهای آتی این فصل خواهند بود. فمینیستهای ماتریالیست رابطه بین پول و ارزش کار را پیچیده کردند و برای بازسازی کار مزدی و بازاندیشی رابطه بین پرداخت و کار فرضن غیرمولد مبارزه کردند. در خارج از کار و روابط اقتصادی، بسیاری از پدیدههای فرهنگی و خصوصی - احساسات، تمایلات، و خود بدن زنده - از طریق رابطه خود با پول تحول یافتهاند. نشانهشناسی ساختارگرا پارادایمی برای بررسی کاربردهای اجتماعی پول که چنین تحولاتی را ممکن میسازند بە دست داد. مالیشدن سرمایهداری معاصر، زندگی و ذهنیت را به محل استخراجگری بیسابقه تبدیل کرده و زنان را در سیبل تصمیم سیاستهای دسترسی به اعتبار قرار داده است. با در نظر گرفتن بدهی زنان و مقاومت آنها در برابر موقعیتشان در نظم نئولیبرال، امکان تفکر درباره پول به عنوان شکل اجتماعیشدەی بدهی ایجاد میشود.
پول، ارزش و دستمزد: فمینیستهای ماتریالیست با و علیه مارکس
در «خانواده مقدس» مارکس و انگلس نقدی از خانەداری ارائه میدهند، آنچە کە مارکس در مکاتبات خود با ورا زاسولیچ مورد بحث قرار دوبارە میدهد. مارکسیستهای اولیه الکساندرا کولونتای و کلارا زتکین نیز کارهای فمینیستی مهمی انجام دادند و روز جهانی زن را در سال ۱۹۱۰ بنیان نهادند. با این حال، بە مدت شصت سال این کارەها انحرافی بیش نبودند: اکثر مارکسیستها فکر میکردند که رهایی زنان کاملاً تابع مبارزه طبقاتی است. اگرچە دهه ۷۰ نقطه عطفی برای مجموعەای از دیدگاهها بود که ممکن است جمعن «فمینیسم ماتریالیست» نامیده شوند. این نظریهها به شیوەهای مختلف از نظریه استثمار مارکسیستی استفاده کردند، به آن پاسخ دادند و آن را در حوزه گستردهتری به کار بردند.
نظریه استثمار مارکس با این ایده آغاز میشود که ویژگیهایی از فرآیند تولید وجود دارند که میتوانند بدون پرداخت مزد تصاحب و به کالا تبدیل شوند. بنابراین خود نیروی کار نوعی کالا است که ارزش آن توسط قیمت کالاهای تولیدشده برای بازتولید آن تعریف میشود، یعنی زنده و سالم نگه داشتن آن، و تضمین توالی نسلهای جدید. کالاهای تولید شده توسط نیروی کار در ازای دستمزد برداشته میشوند، که به این معنی است که کارگران کنترل یک کالای منحصربهفرد، قدرت کار خودشان را، کە خود منبع تمام تولید است، از دست میدهند. به دلیل این بیگانگی کارگر از کار، قراردادهای دستمزد لزوماً استثمارگرانە هستند. آنها همچنین جهان اجتماعی را به طبقات تقسیم میکنند: یک طبقه که وسایل تولید را کنترل میکند، شرایط خرید کار طبقه دیگر، طبقه کارگر، را تعیین میکند. دستمزد کارگران آنچه برای بقا و بازتولید خودشان لازم است را پوشش میدهد نه ارزش واقعی تولیداتشان را. کار اضافی کارگران (Mehrarbeit) وارد محاسبه نحوه پرداخت آنها نمیشود و بنابراین نوعی کار رایگان را نشان میدهد که برای استثمار در دسترس، و منبع اصلی ارزش اضافی (Mehrwert) است.
فمینیستهای ماتریالیست این مفهوم از استثمار را رادیکال میکنند. آنها گونەی دیگری از استثمار را بازمیشناسند کە در روابط بین مردان و زنان رخ میدهد، و به دنبال رهایی از آن نیز هستند. زیرا اگرچه مارکس استثمار نیروی کار را آشکار میکند، اما به اندازه کافی اشکال کار لازم برای خلق و بازتولید آن، از جمله باروری و پرورش نسل بعدی، تهیەی غذا و غیره را در نظر نمیگیرد. بنابراین برای فمینیستهای ماتریالیست، رهایی کارگران باید با رهایی زنانی که برای تولید آنها کار میکنند، آغاز شود. در واقع، در حالی که بیگانگی قدرت کار یک کارگر کل وجود او را از او نمیگیرد، استثمار زنان میتواند به عنوان یک همتای جنسی بردگی خوانده شود که با تصاحب عمدەی بدن و هر چیزی که میتواند تولید کند، مشخص میشود. زنان طبقه کارگر درست مانند همسران و همسایگان خود توسط سرمایهداران استثمار میشوند، اما آنها همچنین توسط طبقه مردان تحت سلطه قرار دارند، که توسط فمینیستهای ماتریالیست «شیوه تولید خانگی» نام گرفتەاست، امری کە بە دلیل شیوه تولید سرمایهداری نادیدە انگاشتە شدە است. بنابراین پدرسالاری «دشمن اصلی» است.
دلیل این کە مارکس سپهر خانگی را مهم نمیشمارد، این است که او فهم خود از کار را به قلمرو تولید محدود میکند و وظایف خانگی ضروری برای بازتولید نیروی کار را نادیده میگیرد. بر اساس تصور مارکس این وظایف از نقطه نظر کار به عنوان «مولد» به حساب نمیآیند؛ بنابراین، نیازی به دستمزد ندارند. با استفادە از مارکس علیه خودش، فمینیستهای ماتریالیست تعریف کار را گسترش دادند. برخی اصرار داشتند که کار در خانه باید مولد در نظر گرفته شدە و باید برای آن مزد پرداخت شود. آنها استدلال کردند که هر چیزی که در خدمت تولید ارزش اضافی استفاده میشود، باید بە مثابەی کار در نظر گرفته شود.
دیگران نشان دادند که وقتی انقیاد زنان را همراه با استعمار در نظر بگیریم، رابطه بین کار و سرمایه خصیصەی کاملاً متفاوتی به خود میگیرد و پیچیدگی کار زنان طبقه کارگر در خانه، در کار کشاورزی، و در کار مزدی در خانههای بیگانگان را آشکار میکند. بنابراین یک نظریه واحد دربارەی ستم جنسیتی و سلطه سرمایهداری، یک پیوند واقعی بین طبیعت، استعمار و زنان، باید بر محدودیتهای رایج مفهوم مارکسیستی کار نیز غلبه کند، که زنان و مهاجران شاغل در آنچه را کە گاهن «فرار مراقبتی» نامیده میشود، حذف میکند. سپهر خانواده، که قبلاً غیرمولد در نظر گرفته میشد، به اندازه قابل توجهی به بازتولید جامعه و روابط قدرتی که از بطن آن میگذرد، نه تنها از نظر بیولوژیکی بلکه از نظر ساختاری نیز، کمک میکند. و خانواده نه تنها چهارچوب جنسیت، تولیدمثل و جایگزینی نسلی است، بلکه محل آموزش و مراقبت از کودکان و سالمندان نیز هست. این وظایف زنان را به نیروی مولدی تبدیل میکنند که به ایجاد کارگران و بازتولید نظام سرمایهداری کمک میکنند – که میتوان گفت همان کل جامعه است.
روزا لوکزامبورگ قبلاً تأکید کرده بود که بازتولید سرمایه (در معانی هم محدود و هم وسیع «بازتولید») نیاز بە تکیە بر فضایی فرا-اقتصادی دارد. این بینش همچنین پیشنهاد میدهد که ما استعمار و امپراتوری را در نظر بگیریم، کاری کە مارکس در نظریه انباشت اولیه خود به اندازه کافی در آن تعمق نکردەبود. مسئلە برای آنها بازتعریف این فضای فرا-اقتصادی از گذر فضای رایگانگی است. آن چیزی کە رایگان در نظر گرفتە شدەاست آن چیزی است کە ناشی از شبە رایگانگی فوایدی است کە دیگر قابل تقلیل بە سپهر خانوادە نیستند. برای فمینیستهای ماتریالیست، کالاها به این دلیل که از نظر متافیزیکی به دلیل مقدس یا مشترک بودن ممتاز هستند، رایگان به حساب نمیآیند. بلکه با تمرکز بر کاری که به صورت رایگان انجام میشود، که صرفاً با فقدان پرداخت تعریف میشود، آنها آشکار میکنند که در تحلیل نهایی پول است که کار را معتبر میکند. این کار مزدی است که پول را به نیروی تبعیض تبدیل میکند.
در اوایل دهه ۱۹۷۰، بحث بهاصطلاح کار خانگی در پاسخ به این استفاده تبعیضآمیز از پول به وجود آمد. بنیانگذاران آن، ماریا روزا دالا کوستا (عضو لوتا فمینیستا، جناح فمینیستی گروه مبارز کارگری ایتالیایی لوتا کونتینوآ) و سیلویا فدریچی (از کلکتیو اینترناسیونال فمینیستا)، با سلما جیمز (فعال آمریکایی آموزش دیده در جنبش حقوق مدنی، تبعید شده بە لندن که به جنبش آزادیبخش زنان بریتانیا همراه LCR جیمز پیوسته بود) متحد شدند. برای این فعالان، که درگیری پرشور آنها با میشل فوکو آنها را از فمینیستهای ماتریالیستی که تاکنون در نظر گرفتهایم، متمایز میکند، استثمار زنان برای انباشت سرمایه اساسی بود.
در کمپین بینالمللی برای حق دستمزد خانگی، «دستمزد برای کار خانه»، زنان از همه اقشار جامعه برای پذیرش ایدههای آنها آمدند. برای مثال، روزالین باکساندال نشان میدهد که از همان ابتدا، جنبش زنان آمریکایی تحت هدایت زنان سفیدپوست بورژوا از طبقه متوسط نبود، بلکه شامل زنان سیاهپوست، زنان فقیر و اعضای سابق گروههای ملیگرای سیاه و چپگرا نیز میشد. به عنوان مدرک، او به گروه Mothers Alone Working، تأسیس شده در ۱۹۶۵ در میانەی جنبش حقوق مدنی، و فعال حقوق مدنی استر کوپر جکسون اشاره میکند. این تنها یکی از تعداد زیادی از جمعها و نشریاتی بود که نسخههای خود را از تقاضا برای پرداخت کار خانگی را با فرارسیدن دهەی ۱۹۷۰ توسعه دادند. پروژههای مشابه دیگر مانند Salario al lavoro domestico در ایتالیا، Black Women for Wages for Housework در ایالات متحده، Insoumise در ژنو، Lohn für Hausarbeit در برلین، خانه انتشاراتی Editions du Remue-Ménage در کبک، جودیت رامیرز در تورنتو، ماهنامه فرانسوی Le Torchon Brûle از Mouvement de Libération des Femmes (MLF)، و کار نویسندگانی مانند رابین مورگان و پت میناردی.
کمپین به این نتیجه رسید که کار مزدی را به عنوان ابزاری انضباطی ببیند که هر دو اعضای مرد و زن نیروی کار را، در داخل و خارج از کارخانه، تحت کنترل نگه میدارد. این بینش الهامبخش «دستمزد علیه کار خانگی» سیلویا فدریچی شد که مبارزه را رادیکال کرد و تعارض جنبش را با هر نظام پرداختی که با تغییرات اساسی در نظام پدرسالارانه، دگرهنجار و سرمایهداری همراه نباشد، نشان داد. مسالە دریافت صرف دریافت مزد نبود، بلکە بحث بر سر مبارزه علیە طبیعیسازی کار خانگی بود، بر سر نشان دادن این امر که کار خانگی یک کارکرد مولد کامل از سرمایهداری است. بنابراین هدف حقیقی سیاسی بود: اجتماعی کردن کار مزدی و کار بدون مزد زنان در خانه، هر دو. به این ترتیب، برای فدریچی، آزادی زنان یک جنبش اساساً انقلابی بود. و یک اختلاف استراتژیک و سیاسی اساسی به میدان آمده بود. برخی از فعالان، هم خط با فمینیسم برابریطلب، برای دستمزد خانگی مبارزه کردند. اما دیگران، هم خط با فدریچی، علیه اصل مزد خانگی ایستادند. هدف نهایی آنها تحول هنجارهای پرداخت به عنوان بخشی از مبارزه کامل علیه کار مزدی و سرمایهداری بود.
از نظر فلسفی نزدیک به «کارگران و سرمایه» ترونتی، این فمینیستهای بعدی که در لبههای ماتریالیسم کار میکردند، تابعیت کامل جهان اجتماعی در سرمایه را روشن کردند. چارچوب نظری آنها مارکسیسم را از وسط تقسیم کرد. این امر به جای توسعه تضادهای سرمایهداری، مبارزه اجتماعی را در مرکز تاریخ مارکسیستی قرار داد. به همین ترتیب، سهمی از ذهنیت و تجربه معاصر را به درگیری طبقاتی اضافە کرد و عمل سیاسی مشخص را به عنوان منبع خودبسندگی دید.
کمپین به دنبال پایان دادن به شرایطی بود که برای دو سوم قرن بیستم زنان را از نظر اقتصادی وابسته به همسرانشان میکرد، آنها را به کار کم دستمزد و بیارزش محکوم میکرد و مادران مجرد را در وضعیت فقری مأیوسکننده قرار میداد. هر چه بیشتر سرکوب زنان «با غیبت هر دستمزدی رازآلود میشود»، همانطور که جیمز و دالا کوستا نوشتهاند، بە همان اندازە باید بیشتر محکوم شود. فدریچی مینویسد: «هنگامی که فعالیتهای زنان به عنوان نا-کار تعریف شدند، کار زنان شروع به ظاهر شدن به عنوان یک منبع طبیعی کرد که برای همه در دسترس است، بە همان شیوەی هوایی که تنفس میکنیم یا آبی که مینوشیم.» بنابراین اعمال بدون پرداخت مراقبت و تولیدمثل در خانوار باید همانطور که واقعاً هستند دیده شوند: کار ارزشمند و مولدی که مطمئناً اگر در خارج از خانه انجام میشدند، رایگان نبودند و برایشان پرداخت صورت میگرفت.
در نگاه این کمپین پول به عنوان نشانه ارزش عمل میکند، و ارزش مشترک برای همه متوسط کار انتزاعی است- همانطور که مارکس تعریف کردە بود. پس دستمزد خانەداری به عنوان شکل یا معادل ارزش نیروی کار در نظر گرفته میشود. پرداخت برای کار شرط بازشناسی آن است. با رد هر گونه پدرسالاری دولتی، کمپین به دنبال دستمزدی است کە بە شکل جمعی اجتماعی و تامین شده است، امری کە نیاز به بازشناسی فایدەی اجتماعی کار خانگی را پاسخ دهد. بنابراین جنبش در هسته خود به دنبال بازساختاردهی بە تقسیم کار بود. دستاورد نظری اصلی کمپین واژگون کردن معیارهای کار مزدی است کە در چشم انداز تقسیم بینالمللی کار بررسی شدەاست، تبعیضهای حاصل از نژاد، سن، جنسیت و ملیت.
بحث کار خانگی کل حوزه مارکسیسم نظری را تکان داد. از یک لحاظ، این بحث دیدگاهی را بە میان کشید که بعداً به عنوان تقاطعی شناخته شد. از لحاظی دیگر، با اتصال مطالبات خود به چارچوب حقوقی دستمزد اجتماعیشده، نشان داد که شکل خاصی از نابرابری نامرئی شده بود: دقیقن همان فقدان دستمزد است که استثمار خانگی را ممکن میسازد. بنابراین کار بدون پرداخت و پس از ساعات کاری به عنوان جبهه حیاتی در مبارزه بر سر سیاستهای عمومیای -که هدفشان گرفتاری زنان در دام خانوار بود- آشکار شدند. این مبارزه حتی در اقتصاد سیاسی امروز نیز ادامه دارد، همانطور که به عنوان مثال در کره جنوبی توسط جنبش فمینیستی ضد زادآوری بیهون، یا در مانیفست ضد سرمایهداری ۲۰۱۷ «فمینیسم برای ۹۹٪» نشان داده شده است.
در امتداد تحلیلهای فورتوناتی، جیمز و دالا کوستا، سیلویا فدریچی نظریهای توسعه داد (موجود بە شکل مختصر در «کالیبان و جادوگر») که ظهور کار خانگی را در زمینه تاریخی آن قرار میدهد، متاثر از فیگورهای فرهنگی برده و جادوگر. به گفته او، خانەداری و کار خانگی برخی بقایای پیش سرمایهداری نیستند که از جهان فئودالی به زندگی معاصر به ارث رسیده باشند. بلکه آنها برساختهایی هستند محصول پروژه اهلیسازی اعمال شدە توسط شکل اقتصادی نوین عقلانیتی که در طول جنبش محصورسازی در قرنهای شانزدهم و هفدهم همراه با پارادایم جدید کار ظاهر شد: فعالیت مولد معطوف به بازار. اگرچه وظایف زنان قبلاً پرداخت شدەبودند، اکنون از بقیه زندگی مولد حذف شدند تا خود خانهداری کولونیزە و منضبط شود. این اثر دیگری از شکل دستمزد بود که از همان ریشهای رشد میکند که شکل زندان از آن بال میگسترد: انضباط بدنها. همان گونە کە فدریچی مینویسد، جنگ علیە زنان و شکار جادوگران متناظر است با «سەگانەی محصورسازی زمینها، بدنها و دانشها» کە هدفش کنار زدن زنان است از مهارتها و کارهایی کە قبلن در بیرون از خانە در آنها مشارکت میکردند، و نیز حذف زنان از آن روابطی اجتماعی کە این فعالیتها حامیشان بودند، و همچنین حذف زنان از دانشهای وابستە بە بارداری و سقط جنین مرتبط با پزشکی سنتی، کە زنان قبل از توسعەی دانش پزشکی بدانها عمل میکردند.
زنان به ابزارهایی برای بازتولید نظام سرمایهداری، تامینکنندەی نیروی کار کالاییشده، و همچنین منابع برساختە و مناسب و در عین حال محذوف از منبع پولی تبدیل شدند. صحنه تولید مثل، «نقطه صفر» تحلیل مارکسی، نیز بنابراین دقیقن آن سپهر بازتولیدی است که ما از این تاریخ خشونت و سرکوب به ارث بردهایم.
با شروع تاریخ کار مادی و روابط اجتماعی که آن را به کار انتزاعی تبدیل میکند- یعنی تبارشناسی کالاییشدن و ارزش مبادله - این وارثان سنت ماتریالیستی عرصەی جدیدی را ورای مرزهای بازار روشن کردند، جایی که در آن نقد قویتری از رابطەی حقوق[ماهیانە] ایجاد کردند. برای انجام این کار، آنها نیاز داشتند که کار را طوری بازتعریف کنند که شامل کار تولیدمثلی شود، بدون اینکه آن را صرفاً به نیاز ابزاری برای تولید مثل کاهش دهند. این گستراندن دامنە، تعریف قبلی ارزش کار را متحول کرد که، همانطور که دیدیم، بر پایه شکل کالایی نیروی کار قرار داشت.
علاوه بر این نقد درونی از ماتریالیسم، فمینیستها راههای مقاومت را در مکانهای غیرمنتظره کشف کردند. آنجلا دیویس مشارکت قابل توجهی در مطالعه کار و ارزش داشت و نشان داد که چگونه بخشی از کار خانگی، حتی در قلب بردگی مزرعه، میتواند از سیستمهای سرکوب گریز بزند. او نشان داد کاری که برای بازتولید جامعه انجام میشود، همیشه الزامن همان شیوههای سرکوب جامعە را بازتولید نمیکند، و کنشهایی از مقاومت در میان مردم برده را شناسایی کرد که ثابت میکنند بدنهای نژادی، بردە و وادارشدە بە کار اجباری، نباید بەشکلی سادە به بدنهای استثمارشده تقلیل یابند. در واقع آنها شیوەای از کار خانگی جمعی عاری از استثمار اقتصادی را آشکار میکنند. بل هوکس نیز به همین ترتیب راههایی را تشخیص کرد که کار خانگی میتواند به عنوان سپهری از کرامت و آزادی دوباره تصور شود.
چه با تاکید بر بیگانگی موجود در اکثر کارهای خانگی و چە با تاکید بر اشکالی از مقاومت در درون کار خانگی، در نهایت فمینیستهای ماتریالیست ستمهای متقاطع سیستم سرمایهدارانە، نژادپرستانە و پدرسالارانه را برملا و محکوم کردند. یکی از تبعات نقد آنها از نظام اجتماعی سکس این شعار فراگیر بود که زنان باید مالکیت بدن خود را بە دست گیرند. این مستلزم گامی فراتر از پارادایم مارکسیستی بود و بر این باور بود که قدرت پدرسالاری بر جذب و ادغام تولیدمثل و جنسیت استوار است. مطالباتی همچون تدبیل مادرشدن بە امکان انتخابی از سوی زنان و نیز رایگان و در دسترس بودن سقط جنین، هنگامی که پیوندهای این امور با تولید سرمایهداری روشن شد، مبارزات فمینیستی جدیدی را الهام بخشید. لایحەی سقط جنین در سال ۱۹۶۷ در انگلستان تبدیل بە قانون شد، اما قانون سیمون وی برای حق سقط جنین آزادانە و رایگان برای زنان تا سال ۱۹۷۵ در فرانسە محلی در پارلمان نداشت.
برخی از فمینیستها ممنوعیت سقط جنین را به عنوان وسیلهای امپریالیستی برای کنترل نرخ موالید محکوم کردند. آنها کمپینهای عقیمسازی انبوه نژادپرستانه و تلاشهای مالتوسی در آمریکای لاتین را به عنوان اموری مشخصاً استعماری محکوم کردند. اما اینجا نیز فمینیستها از درون منشعب شدند. برخی در قانونیسازی سقط جنین روش جدیدی از انضباط نهادی و تنظیم بدن را تشخیص دادند. در این نقدها، رابطه بین پرداخت فردی و اجتماعیشده، بهویژه از طریق مالیات، مناقشە برانگیز شد. مانیفست Ne crois pas avoir des droits (فکر نکن حقوق داری)، منتشر شده توسط La Librairie des Femmes، به طور مؤثر پارادوکسهای استفاده از مالیات برای پیشبرد حقوق زنان را که اتفاقاً منافع قدرتمندان را نیز منعکس میکرد، تأکید کرد.
حوزەی گستردە و متنوعی که فمینیستهای اولیه طی کردند به نسلهای بعدی اجازه داد که توجه خود را به طور خاص به رابطه بین زنان و پول معطوف کنند. کار خانگی، که ماتریالیستهای فرانسویزبان عمدتاً تحت عنوان روابط پدرسالارانه نقد کرده بودند، اکنون میتوانست به طور گستردهتری توسط فمینیستها به عنوان بخشی از «بحث کار خانگی» دیده شود. با امتیاز دادن به اصطلاح کار خانگی نسبت به خانەداری این بحث رویکردی تقاطعی را آغاز کرد که تعریف مراقبت را گسترش داد و اصرار کرد که سرمایهداری حوزههایی از کار بدون پرداخت را پیشفرض میگیرد. یک حوزه اقتصادی که قبلاً تولید، مصرف و تولیدمثل را جدا کرده بود، از بنیان بازتعریف شدە بود. همه جنبههای زندگی، اعم از بیولوژیک و اجتماعی، با هم بە بازتولید جامعه ختم میشوند؛ تولید فقط یک بخش است. این پیشرفت نظری جبهههای یک نبرد گسترده را تکثیر کرد کە اکنون نه فقط طبقه کارگر بلکه طیفی از طبقات خطرناک نوظهور را نمایندگی میکرد.
بنابراین فمینیستهای ماتریالیست و جانشینان بلافصلشان رابطه بین دستمزد و پرداخت از یک سو و شمول اجتماعی زنان از سوی دیگر را مورد بحث قرار دادند. از این مصب نیز نشان دادند که چگونه پول مقولههایی از امر طبیعی و امر غیر-مولد را برمیسازد. بینشهای آنها تکیەگاههایی نظری برای بازتعریف ارزش کار فراهم کردند. آنها علیرغم تضعیف بنیادها، میراثی مبهم را بدون انتقاد تداوم بخشیدند: نظریه کلاسیک پول مارکس.
بازارها و پارادایم پولی جدید: از فمینیسم ماتریالیست به فمینیسم تفاوت
نهادگرایی پولی و نظریه نشانه
این سوزان دو برونهوف بود کە از این نظریه فراتر رفت و رویکردی را آغاز کرد که ممکن است آن را «نهادگرایی» بنامیم. او در «مارکس درباره پول» ، پول را به عنوان واسطه بین فضاهای تولید و مبادله تحلیل میکند. او استدلال میکند که پول با اتصال این فضاها شیوه تولید سرمایهداری را تداوم میبخشد، اما نه به این دلیل که کالایی خاص است یا همچون نشانهای از ارزش کار است کە توسط نیروی کار تعریف شدەباشد. این اقتصاددان این دو تعریف کلاسیک پول را بە چالش میکشد، چالشی از طریق بررسی چگونگی بازتولید پول- معادل جهانی- چگونگی نوسان ارزش آن در بازار پولی، چگونگی تعیین نرخ مبادله جهانی، و چگونگی تمدید اعتبار. او با بسط ایدههای کینزی نشان میدهد که اعتبار و احتکار نه تنها برای بازتولید سرمایه ضروری هستند بلکه بر روابط بین مبادلهکنندگان نیز تأثیر میگذارند- با دادن انگیزەای شخصی بە آنها برای عمل. بازار خریداران و فروشندگان را به هم میبافد و هر کدام را وابسته به دیگری میکند، حتی اگر در عمل جدا و رقیب باشند. هیچ کدام نمیتواند بداند دیگران ممکن است چه کاری انجام دهند، با این حال هر کدام ناچارند در مبادله متقابل شرکت کنند. بنابراین، بیگانگی کارگران از محصولات کارشان، که استثمار آنها را در حوزه مولد مشخص میکند، با شکل دیگری از بیگانگی در بازار همراه است. اشتباه مارکس این بود که این دو را همچون نشانەی از تنها یک خشونت عمومیشده در نظر گرفت.
در فرآیند مبادله توصیف شده توسط برونهوف، ارزش پول نه توسط کار بلکه توسط چهارچوب مورد انتظار همه طرفین مبادله تعیین میشود. بنابراین پول، در قالب واحد حساب مشترک، یک نهاد اجتماعی-تاریخی است که قدرت طرفهای تجاری برای مبادلە، خرید و فروش را منعکس میکند. اگرچه پول امری اجتماعی-تاریخی است، با این وجود برای ساختار یک جامعه حیاتی است. مارکس این بینش را تحت عنوان فتیشیسم بررسی کرد و پول را نیز به عنوان نشانهای با قدرت تأثیرگذاری بر تغییر دید. او بین تجلی مشروع (Erscheinung) شکلهای اجتماعی از ظاهر صرف آنها (Schein) تمایز قائل میشود و هر یک از این شکلها را جدا از جوهر در نظر میگیرد. یعنی پول و کالاها معنای خود را از سیستم بازنماییهای ساختار یافته توسط روابط اجتماعی میگیرند. تمایزی که او بین شکلهای اجتماعی تاریخاً حادث از یک سو و جوهرهای واقعی از سوی دیگر ایجاد میکند، از زبان کانتی وام گرفتە شدە است تا نشان دهد که پول یک نشانه یا بازنمایی است که همه ابهامات این مفهوم را با خود حمل میکند.
از یک سو، نظریه بازنمایی نشان میدهد که مرجع نشانه پولی ارزش جوهری کار است. در این رویکرد، پول نشانهای است که روابط واقعی سلطه را کە بە شکل اجتماعی-تاریخی ساختە شدەاند، در مقوله کار احالە میکند (ما قبلاً شرایط و بسط این نظریه توسط فمینیستهای مارکسیست را دیدهایم). اما از سوی دیگر، از جایگاه شرایط ساختاری مبادله، نشانه پولی به ارزشی که طرفهای تجاری از مبادله انتظار دارند، ارجاع میدهد. به این ترتیب، نشانه پولی رابطه بین طرفهای تجاری را به درستی بیان میکند. با شناسایی این دو جنبه - قدرت نشانه برای بیان واقعیت و برای پنهان کردن آن- مارکس عملکرد ساختاری آن را از معنای اجتماعیاش جدا کرد. با این حال او برای اخلاف خود ابهامی اساسی درباره نقش پول در بازتولید اجتماعی به ارث گذاشت.
فمینیست گیل روبین از این ابهام استفاده و بر جنبه رابطهای پول تکیه میکند. او کارکرد ساختاری اینهمانی میان برساختن ابژەی زن و ابژەی پول را نشان میدهد. تشحیەی او بر مارکس چنین است کە: «یک زن یک زن است. او فقط در روابطی خاص به خدمتکار خانه، همسر، مال، خرگوش پلیبوی، فاحشه، یا دیکتافون انسانی تبدیل میشود. جدای از این روابط، زن دیگر یاور مرد نیست، همچنان کە طلا نیز بذاتە پول است.» به عبارت دیگر، این جوهر پول نیست که پول را تعریف میکند، بلکه روابط اجتماعی هستند که شکلی از پول خلق میکنند که بعداً با شکلی جوهری مرتبط میشود.
ممکن است این قیاس فمینیستی بین زنان و پول را به نشانهشناسی ساختارگرای لویاستروس باز گرداند. این قیاس پول را به عنوان نشانهای در نظر میگیرد که مرجع آن صرفاً ارزش جوهری کار نیست (و نه سودآوری حاشیەای مکتب سود)، بلکه کلیت گروهی از طرفهای مبادله است کە برای تعریف نشانەی مشترکی کە بعداً قبولش خواهند کرد، در رقابت هستند. پیشبینیهای در حال نوسان آنها پول را به عنوان سیالیت [ و نقدینگی] تعریف میکنند. این یک مرجعیت شناور برای یک دال شناور است که اقتصاددانان معاصر آن را به عنوان خودمرجعیت پول توصیف میکنند.
بنابراین پول بە مثابەی واحد محاسبە تبدیل میشود، بە موضوع مناقشە دربارەی ارزشهایی کە میتوانند مستقل از بازار و ارزش کالایی باشند بدل میگردد (خواه ارزش بازار عینی در نظر گرفته شود، همانطور که در اقتصاد کلاسیک هست، یا ذهنی دیدە شود، همانطور که برای مکتب مطلوبیت هست). و بیشتر از این، ارزشهای آن در بازار وابستە بە ارزش اجتماعی مورد مناقشه پول است. این نشان میدهد که قدرتی در خود نشانه پولی نهفته است، قدرتی که بازار را به کار میاندازد و پیشین از «قانون ارزش» است کە مارکس توصیف کردەاست. این واقعیت که پول محصول یک قدرت نشانهشناختی خاص است بە شکلی دیگر نیز آشکار میشود: ظرفیت پول برای تعریف کالاهای گرفته شده از زمین مشترک یا از فضاهای آزاد که نه محصولات کار اجتماعی هستند و نه شاخههایی در تقسیم کار. در حالی که این نظریەپردازی سیاسی دربارەی پول عملاً در همان زمین نظریەی بازتولید قرار میگیرد که فمینیستهای ماتریالیست بە آن ارجحیت میدهند (یعنی این سؤال که جامعه چگونە خود را بازتولید میکند)، اما تأثیری بر آنها نگذاشت. با این حال امروزه، این بینشها برای توسعه یک رویکرد فمینیستی به پول و امور مالی استفادە میشوند. در واقع، این رویکرد نهادگرایانه منابع نظری را برای درک چگونگی استفاده افراد از پول برای ایجاد عاملیت خود ارائه میدهد و ارزش پول را از طریق راههای متمایز استفادەی آنها تعریف میکند.
ارز احساسات
مجموعهای از مطالعات پیشگام جامعهشناسی ثروت موروثی و پراکتیسهای پسانداز به کشف سیاست زندگی خانگی کمک کردهاند و بینشهای ارزشمندی درباره شیوههای مبادله و حسابداری در خانه ارائه دادهاند. مطالعه ویویانا زلیزر از کار کودکان از ۱۸۷۰ تا ۱۹۳۰، به عنوان مثال، روشن میکند که امور مالی خانه به بانکها یا دولت قابل تقلیل نیست. او نشان میدهد که خانوادههای طبقه کارگر آمریکایی به تدریج از انتظار از کودکان خردسال برای داشتن مشاغل و آوردن پول به خانواده دست کشیدند و رویکرد جایگزینی برای هزینه و پسانداز توسعه دادند که مفهوم جدیدی از کودکی را آغاز کرد. ارزشها و احساسات جدید درباره کودکان با تصمیمات مالی، به زبان حسابهای پسانداز و بیمه عمر، بیان شدند. حسابهای خانگی تغییر را منعکس کردند، همانگونە کە درآمدی که زمانی برای هزینههای دفن و تشییع جنازە، که منعکسکننده موقعیت اجتماعی بورژوازی بود، کنار گذاشته شده بود، بە سوی کالاهایی مانند آموزش عالی سوق دادە شد.
بیرون از سپهر تولید و نسبت با حقوق، پول خود را همچون میدان تحقیقی نشان میدهد کە در آن خانە به عنوان سازمان تولیدی مکمل کار تولیدی مطالعە نمیشود، و در آن امر تجملی و عاطفی ارزشی خودمانی مییابند کە از طریق دستکاری معنای منتسب بە پول بیان شدەاست. در این چارچوب، پول نمیتواند به ستونها در یک دفتر، ذخیره ثروت، یا واسطه برای انتقال کالاها به داخل و خارج از خانوار تقلیل یابد. و مسئله وسایل رایج پرداخت مادی مانند سکهها، پول کاغذی، یا اعتبار نیز نیست. همانطور که مارکس نشان داد، یک سیستم حساب نمیتواند از پراکسیسهای اجتماعی انضمامی و روابط بیناذهنی که به آن اجازه عمل میدهند جدا شود، یا به ارز تضمین شده توسط دولت تقلیل یابد. بنابراین پول سیستمی از حساب است که باید جدا از بانک مرکزی بازتعریف شود، زیرا شکلی از ارزش را ایجاد میکند که غیراقتصادی است، حتی وقتی با پول نقد بیان میشود. برای ارائه مثال دیگری، کمپینهای LGBTQI+ برای قانونی کردن نقل و انتقالات بین پارتنرها و به چالش کشیدن قوانین پدرسالارانه که بر ارث در سرمایهداری حکمرانی میکنند، روشن کردهاند که پول میتواند ارزشهای اخلاقی درباره روابط صمیمی را بیان کند و ترتیبات خانوادگی جدیدی را نهادینه کند. به روشهای چنینی است که نیروهای ذهنی هنجارهای حول استفاده از پول را هدایت کردە و آنها را از اهداف بازار دور میکنند.
پول غیربازاری مدرن نیز برای مردمشناسان و جامعهشناسان شناخته شده است. در مرزهای استعمار، آنها دریافتهاند که ارز متمرکز اغلب به روشهایی علامتگذاری میشود که ارزش پول را ربوده و آن را از اقتصاد به سمت نمایش غیرمولد - به عنوان مثال، به عنوان کمک، هدیه، یا پول تو جیبی - طراحی شده برای بیان ذهنیت، و بهویژه موقعیت کاربران آن - به عنوان مثال کودکان، همسران و مقامات- هدایت میکند. چنین پراکتیسهایی نمونههایی از جنبه نشانهشناختی پول هستند. آنها مثالهایی از ایجاد «پولهای جایگزین» هستند که از اشکال مبادله بدون واسطه بازار پشتیبانی میکنند، در کنار شبکههای [قرض و حساب مشترک] تونتین، سیستمهای تجاری اقتصادی محلی، و بانکهای زمانی. بنابراین مردمشناسی اقتصادی معاصر، فراتر از اقتصاد ابزاری و منطق بازار، پول را به طیف وسیعی از رویکردها، بە مطالعه شدن در پرتو روابط اجتماعی، مبارزات قدرت و امر مقدس باز میکند و نشان میدهد که ما باید به همزیستی با تکثر پولها گشودە باشیم.
مطالعات کاربردهای اجتماعی پول امکان دیدن پولی شدن روابط عاطفی و جنسی را روشنتر کردهاند - و از جهتی که استدلالهای فمینیستهای ماتریالیستی را زیر سوال میبرد که، همانطور که در اوایل این فصل دیدیم، تقاضا میکنند که همچون شرط برابری، برای کار مراقبت و جنسیت دستمزد پرداخت شود. از این دیدگاه جدید، خانوار یک واحد پیشینی نیست، واحدی معصوم تا زمانی کە نیروهای بازار مستعمره و همگنش نکردەاند. بلکه خانوار فضایی ناهمگن است که در آن پول برای خویشاوندی و همکاری استفاده میشود، جایی که در آن پول قدرت انحلال مفاهیم بورژوایی و دگرهنجار از خانواده را دارد. روشن است که چگونه این مشاهدات با محاسبەهای فمینیستهای ماتریالیست تناقض دارد. در حالی که آنها به دنبال برندەشدن جایگاهی برای خانواده در اقتصاد سرمایهداری هستند، رویکرد نهادگرایانه دقیقاً برعکس است. این رویکرد نقش خانواده را در اقتصاد بە چالش میکشد تا نشان دهد که پول میتواند هنجارهای خانگی را واژگون کند. جایی که ماتریالیستها در در کار بازبینی آن نظریەی قدیمی هستند که پول را نشانەای از ارزش جوهری میدانست، نهادگراها به دنبال پتانسیل نشانهشناختی خلاق آن هستند.
این اختلاف هم نظری و هم استراتژیک است. سؤال بنیادی این است که آیا واحد خانگی پدرسالارانه میتواند صرفاً با جابجایی ارزشهای اقتصادی با کلید اخلاقی مختل شود. اگر نه، این یک محدودیت برای نهادگرایی پولی است. مشکل دیگری در اوایل توسط فمینیستهایی مطرح شد کە تأکید میکردند هر چه احساسات بیشتر پولی شوند، بە همان مقدار تصاحب دوبارەی آنها توسط اقتصاد سرمایهداری، سفەتبازی با آنها و استفادە از بازارهای مرتبط با کودکی، فرزندخواندگی و کار جنسی آسانتر خواهد بود. اینجا نیز، این مبارزات فمینیستی است که نوری بر مشکلات در مطالعەی نظری پول میافکند.
اقتصاد لیبیدینال
در سال ۱۹۷۸، کارول لی، یک کارگر جنسی مبارز، عبارت «کار جنسی» را ابداع کرد و روسپیگری را در همان زمینه مبارزه برای دستمزد خانەداری قرار داد. تا سال ۱۹۸۱، در پسزمینه بحثها بین فمینیستهای مارکسیست، فمینیستهای تفاوت، محققان مطالعات کوئیر و پساساختارگراها، لئوپولدینا فورتوناتی در «اسرار بازتولید» پیشنهاد کرد که روسپیگری و خانواده نهادهای مکمل هستند، نه متخالف، تا آنجا که اولی از دومی حمایت و آن را تکمیل میکند. به نظر او، انقلاب جنسی پسا دهەی ۷۰ در نهایت کار بسیار کمتری برای آزادسازی جنسیت انجام داد، نسبت بە تلاشی کە برای تبدیل آن بە کار انجام داد. بە نظر او این انقلاب در نهایت هنجارهای جنسی را تقویت کرد که از الگوی مبادله سرمایهداری و تقسیم جنسی کار حمایت میکنند. تعقیب پرداخت برای سکس، فراتر از هنجارهای عشق تکهمسری، امکان دیدن نهاد زناشویی را به عنوان یک نقطه در پیوستار مبادله اقتصادی-جنسی مشخص شده توسط جهیزیه و تقسیم جنسی کار فراهم کرد.
با این حال، اگر به خاطر مردمشناس ایتالیایی پائولا تابت نبود، این نقدها از ابزاریکردن سیاسی و تصاحب بازاری آزادی جنسی ممکن بود توسط پیشفهمهای نسبتاً محدود، اگر نگوییم قوممحور، نویسندگان آنها نابود شوند. این گفتار آزادی جنسی پنهان میکند که چگونە نهادهای انتقال و خدمات همیشه و همهجا بە یک شکل واحد مالکیت زنان بر بدن خود را هدایت نمیکنند. از نظر تابت اگرچە روسپیگری در مدرنیتەی غربی از نظر اجتماعی نامشروع در نظر گرفته میشود اما تنها یکی از فرمهای شایع تنها یک فرم از روابطی جنسی «خدماتی» است و گاها برای زنان توانمند کنندە. افشاکردن کالاییشدن آن تحت لوای نقد مصرفگرایی راه را برای شکلی از التقاط مفهومی میان میل، میل جنسی و میل بە مصرف باز میکند. موضع جوآن اسکات و منتقدان دیگر «فلسفه میل» یک اتحاد فرضی خطرناک میان فیمینیسم سکس-پوزیتیو(sex-positive feminism) و سرمایهداری بود. اما آنها این کار را بر اساس التقاطی مسالەدار میان سوژه میلورز و مصرفکنندە انجام میدهند، مادامی کە تقابلی دوگانە میان میل و عقل، امر اقتصادی و امر سیاسی برقرار میکنند، کە ممکن است سبب ایجاد فانتاسم وجود یک منطقەی عاری از میل و یک فراسوی روابط قدرت باشد. مسالە فهم این است کە چگونە این امیال همدیگر را قطع کردە و یا پوشش میدهند.
پاسخی به این مسائل در مفهوم اقتصاد لیبیدینال یافتە شد، که به ما اجازه میدهد بر حسب نوعی ارزش اضافی فکر کنیم کە بیشتر از فانتزی گرفتە شدەاست تا از کار. این ایده مفهوم گستردهتری از بازتولید جهان اجتماعی ارائه میدهد، که فراتر از ازدواج به عنوان ابزاری برای تنظیم ارث نگاه میکند و در عوض یک «دستگاه جنسی» را مطالعه میکند که هم خصوصی و هم منضبط شده بود. در این پارادایم، تفاوت جنسی نە تنها صرفاً پوششی بر روابط سلطه از پیش موجود نیست، بلکە موتور محرکەی «بازارهای صورتی» یا تکنولوژیهای پلتفورمهای همسر خانگی دیجیتال است. کە هدف از طراحیشان تبدیل LGBTQI+ به جمعیت سودآور مصرفکنندە محور و پلتفرمهای آنلاین برای «[همسر]خانهدار دیجیتال» است، که نه تنها برای کار خانەداریاش بلکه همچنین برای پستها، عکسها و مرورگری دادەهایش از او استفادە میشود، دادەهایی که به صورت رایگان استخراج و به تبلیغدهندگان فروخته میشود. جنسیت برای انضباط و کنترل بدنها استفاده میشود اما نه همیشه به همان طریق- بلکە بسته به نژاد، طبقه و جندر. بنابراین سلطه و نابرابریای که همیشە با خود بە همراه دارد قابل تقلیل به پدرسالاری نیستند و در تمام مقولههای اجتماعی گسترش مییابد. جوهر هویتهایی که آنها را تولید میکنند هر چە کە باشد، تفاوتها نابرابری را ایجاد میکنند. تفاوتها نیروهای تولید را به افراد نابرابر تقسیم میکنند.
زن-ارز و فمینیسم تفاوت
فاصله قابل توجهی بین این مواضع برساختگرا و مواضع فمینیستهای تفاوت وجود دارد. اختلاف فلسفی خود را در خوانشهای متضاد از «ساختارهای ابتدایی خویشاوندی» لویاستروس نشان میدهد. برای لویاستروس، زنان و ارز هر دو به عنوان نشانههایی برساخته شدهاند که اکثرا به شیوهای مشابه عمل میکنند. فمینیستهای تفاوت از این ایده استفاده میکنند تا پیشنهاد کنند که تابوی محارم پردهای برای سلطه مردان فراهم میآورد. زنان و ارز هر دو به عنوان اشیاء فتیش تفسیر میشوند که قدرت فالوس را پنهان میکنند، یعنی کارکرد نمادینی که به مردان اجازه میدهد زنان را در میان خودشان مبادله کنند. با تفاوتی کامل، فمینیست کوئیر گیل روبین فراتر از این خوانش تقابلی حرکت کرده و تنوع نیروهای لیبیدینال فعال در ازدواج، جنسیت و ارث را کاوش کرده است. او استدلال میکند که نقشهای جنسیتی نه به این قصد هستند که هر فردی را با یک ایدهآل تایپ مطابق کنند، بلکه بیشتر برای وادار کردن آنها به جهتدهی میل جنسی خود در خدمت سیستمی گستردهتر هستند. بنابراین تبعیض علیه افراد همجنسگرا و دوجنسگرا محصول همان سیستمی است که زنان را تحت ستم قرار میدهد. «زن» یک نشانه تفاضلی است؛ این نشانە دال بر چیزی بیشتر از صرف مبادلهپذیری هویتها در آنچه روبین سیستم سکس/جنسیت مینامد، نیست. برای اینکه زن ارز باشد، باید نشانهای بدون مرجع باشد.
این اینهمانی بین زن و ارز بر پارادایمی برای فهم نشانه پولی متکی است که میتوان در زبانشناسی سوسوری، مردمشناسی ساختارگرا و روانکاوی لاکانی یافت. جی. جی. گوکس نشان داده است که سوسور - و به طور کلیتر ادبیات قرن بیستم - مسحور استعاره پولی نشانەی بدون مرجع هستند. آنها از این امر استفادە کردند تا بتوانند پیشنهاد دهند کە کل جهان دلالت بر پذیرش بیناسوژگی نشانه استوار است، درست مانند نظم پولی. کلوسوفسکی در کتاب ارز زنده پیامدهای آرمانی دوردست این نااینهمانی را نشان میدهد. او بە نقدی تند از جامعه مصرف و نمایش در اوج تناقضهایش میرسد. ارز زنده - انسانی که به عنوان پول استفاده میشود - یک شیء نیست، بلکه بیشتر سوژەای فراتر از تفاوت جنسی است که ستم سیستمهای جنس/جنسیت را بە هم میزند. اما چرا زن میتواند به عنوان ارز تعریف شود؟ زیرا همان گونە که لویاستروس به خوبی فهمیدە بود، زن ابژەای است که با تفاوتش مشخص شدەاست، موتور سیستم اجتماعی، شکلی بدون ارزش، و تفاوت خالص. او به همه امیال اجازه میدهد ابژە و هویت بیابند، و بە بهترین شیوە خود را در سلسلهمراتب سامان دهند.
یک نشانه در میان نهادها و پراکتیسهای مادی درهمتنیدە شکل میگیرد. وقتی جودیت باتلر از این چیزها در کتاب «بدنهایی که اهمیت دارند» دفاع میکند، عنوان کتاب اشارەای است بە روابط متقابل بین ماده، تجسد و دلالت اجتماعی. ترجمه فرانسوی، Ces corps qui comptent، از بازی مشابهی با کلمات استفاده میکند و پیوندهای بین شمارش (compter) به معنای شمردن و حساب، و به معنای اهمیت داشتن (compter) برای یک اجتماع را تصریح میکند. این گونە از بازی مداوم با زبان را میتوان نزد نیچە نیز دید که در «تبارشناسی اخلاق» از این واقعیت که کلمات آلمانی برای بدهی پولی و خطای اخلاقی یک ریشه واحد دارند، Schuld، بسیار استفاده کرد. مسئلهسازیهای بزرگ فمینیستی قرن بیستم که در این فصل بررسی کردیم، نهادهایی را که ظاهراً ارزشهای اقتصادی و اخلاقی را جدا میکنند نقد میکنند، درست همانطور که نیچە انجام داد. به نوعی، آنها نیز بازی کلامی نیچه را درنسبت دوگانگەی خود با پول در پیش گرفتند. یک راه برای توصیف این دوگانگی تمایز بین دو عملیات پولی است: پرداخت مزد از یک سو و پولیسازی از سوی دیگر. اولی مسئله اقتصاد است، دومی اخلاق اجتماعی. این دو عملیات بر بحثهای زنان درباره پول تاثیر مشخصی داشتهاند. پرداخت مزد برای وظایف غیرپرداختی بە معنی تحول هنجارهای اجتماعی بود، از تولید مادی تا خود زندگی.
مسائل معاصر: اعتبار، بدهی و نوسازی فمینیسم ماتریالیست
در بررسی رابطه بین زنان و پول، ما مسیری ساختهایم که دو قطب مخالف فمینیسم را به هم متصل میکند: فمینیسم ماتریالیست و فمینیسم تفاوت. این دو جریان چندین مناقشەی معروف را برانگیختند، از جمله اختلاف فرانسوی بین Mouvement de Libération des Femmes (MLF) و «Psyché-po»، که در جهان انگلیسیزبان به سادگی به عنوان «فمینیسم فرانسوی» شناخته میشود. هر دو اردوگاه چنان سخت با هم مقابلە کردند که برخی از هواداران آنها در نهایت خود را ضد فمینیست اعلام کردند. آنها جهانهای جدا از هم هستند. برای اولی، زنان باید صرفاً بدن را از سیستم سرمایهداری پس بگیرند کە خود توسط پدرسالاری تغذیە میشود. برای دومی، جنسیت مشکلاتی برای بدن ایجاد میکند، بدن که جایگاه تمایلات استثمار شده توسط بازار است. و با این حال بینشهای آنها درباره نقش بدن در تاثر، بەگونەای مؤثر زنان و پول را از راههای سنتی تفکر دربارەی آنها آزاد کردند. رشد سرمایەداری «سوژه زن» را متحول کرده بود. با این وجود، همچنان محل یک استخراجگری گسترده باقی میماند.
با پیگیری افق انتقادی فمینیسم ماتریالیست، دیدیم که کار یک شخص («کار زنده» به اصطلاح مارکس) دیگر در یک فرآیند واحد تبدیل کار مولد به ارزش کار مصرف نمیشود، همانطور که در فهم مارکس از سرمایهداری صنعتی هست. در سرمایهداری پساصنعتی، قدرت کار مولد هم در درون آن فرآیند و هم فراتر از آن افزایش مییابد. اشکال جدیدی از ارزش اضافی زادە میشوند. در واقع، رژیم پسافوردیست تمرکز بر تولید را فراتر از صرفاً عملکرد شغلی فرد گسترش میدهد و کل خود زندگی را به موتور تولیدگیری تبدیل میکند از طریق بسط خلاقیتی افراطی که تبدیل بە منبع واقعی ارزش میشود، حال چه در مناطق خاکستری که بین کار و فراغت پدید آمدهاند یا چە در قدرت رو به رشد یک «عقل عمومی»، یعنی بدنه جمعی معرفت کە توسط کل جامعه در یک دوره معین اتخاذ شدەاست، کە میدانهای علمی، نهادی و فرهنگی را در بر میگیرد. بر اساس تحلیل فریزر، یکی از محدودیتهای فمینیسم، قهرمان دربرگیری اجتماعی گروههای کمنمایندگی، این است که به شکلی متناقض درست زمانی که مردم حقوق و بازشناسی برای هویتهای اقلیتی را مطالبه میکنند، همان زمان همه به طور یکسان برای تصاحب توسط سرمایه در دسترس قرار میگیرند، حال اشکال ذهنیت آنها هر قدر هم کە متنوع باشد.
این گسترش فمینیستی مارکسیسم این حکم فوکویی را دربارەی اقتصاد سیاسی معاصر تأیید میکند: بیوپلیتیک سرمایهدارانە روابط، عواطف، لیبیدوها و تواناییها را در مدارهای خلق سرمایهدارانەی ارزش به هم گرە میزند. اما امروزه تلاش برای استخراج این فرآیند پیچیده از صرف ساختار کار مزدی اشتباه خواهد بود، همانطور که فمینیستهای اولیه ماتریالیست بە آن تمایل داشتند. تشدید، تنوع و ناهمگنسازی کار، محصولهای شکلی از سرمایهداری شناختی و درمانی هستند که خود را در «موتور انسانی» سرمایهگذاری کرده است. با این حال منطق سرمایه انسانی هر نوع «کار بر روی خود» - آموزش، آموزش شغلی، خودسازی و غیره - را به سمت تولیدمثل، بازار کار، بازار فانتزی، و حتی بازار اندامهای انسانی، از جمله کلیهها، کبدها و قلبها هدایت میکند، حال بحث رحمهای «اجارهای» برای جایگزین بماند. حال که تنظیم جمعیتهای ما در دست نهادهای نئولیبرال است، آن سوژەای کە بیوقفه تولید میشود سوژههای منافع است نە سوژههای حقوق. مردم تبدیل بە محصولهای دستکاری هنجارهای جمعی فرمهای زندگی، و همچنین تبعیضهای بیوپولتیک جمعیتهایی کە هدف سرمایەگذاریهای رژیم جدید انباشتاند میشوند. در قلب سرمایهداری نئولیبرال، سوژەگی مسالە و هدف تمامی اشکال جدید استثمار است. همانطور که همیشه بوده - ابزارهایشان نیز اجاره، اعتبار و بدهی است.
بنابراین حوزه بازتولید اجتماعی اکنون باید توسط یک ماتریالیسم نوین و تحول یافته بازاندیشی شود، ماتریالیسمی که سایەی همەجانبەی امور مالی بر زندگی خانگی را درنظر میگیرد. زمانی تامین اجتماعی و دسترسی رو به رشد به کالاهای مصرفی به اجتماعی کردن ریسک تحت سرمایهداری فوردیستی و صنعتی کمک کردند، اما دیگر چنین چیزی در کار نیست. نفوذ عظیم FAANG (شرکتهایی که زمانی فیسبوک، اپل، آمازون، نتفلیکس و گوگل نامیده میشدند) و زیرشاخەهایشان به امور مالی شخصی ریسک مالی را به خانه بازگردانده است. جایی که دسترسی به پول زمانی در قلب مصرف اولیه بود، اکنون به نقدینگی برای همه چیز نیاز داریم، از جمله املاک و مستغلات، آموزش، بیمه درمانی، صندوقهای بازنشستگی برای دوران بازنشستگی. ما تحت قدرت تازه ساخته شدەای از بانکسالاری زندگی میکنیم. و مطالعات قرن بیست و یکم درباره زنان و پول نیز باید بپذیرند که نه تنها منزلهای فردی خانوار توسط روابط اقتصادی ساختار یافتهاند، بلکه تمام مرمان تحت قدرت انضباطی بدهی زندگی میکنند.
این پدیدهها ابتدا در اقتصاد توسعه شکل گرفتند، که تقسیم جنسی دسترسی به پول را تقویت کرد. همانگونە که برنامههای گرامین بانک، مخلوق محمد یونس بنگلادشی، به دنبال گسترش دسترسی به تامین مالی خرد در فقیرترین نقاط جهان بودند، این برنامەها، به عنوان مثال، تمرکز خود را بهویژه بر روی زنان قرار دادند. از نظر آنها زنان منضبطتر و از نظر روانی برای بازپرداخت وام آمادەتر هستند، دلیلش نیز تعهد زنان به خانواده است، که چنان باری بر دوششان گذاشتە کە برای بقایش زیر بار بدهی میروند. بنابراین یک الدورادوی جدید از فقر گشوده شده است که استخراجگری مالی را تقویت میکند. این انقیاد نئولیبرالی، متکی بر انضباط و عادیسازی سبکهایزندگی، بهویژه تمایل دارد زنان را در خانوارهای خشونتآمیز به دام انداختە و از مکانیزم جدیدی برای پیوند دوبارەی پدرسالاری و خشونت سرمایهداری استفاده کند. شبکه جهانی کمیتەی لغو بدهی جهان سوم نشان دادە است که زنان ۸۰٪ از قرضهای کوچک را در نیجر و بنگلادش و ۹۰٪ را در سریلانکا دریافت کردهاند. این کمیتە همچنین پیوندهایی بین قرض کوچک و نرخهای بالای خودکشی توسط زنان بدهکار در کشورهایی مانند مراکش و بنگلادش یافتەاست. همزمان با گستردن سنگینتر سایەی خود بر جنوب جهانی، بانکسالاری نئولیبرال همچنین تعهد دولت از طریق یارانە را طلب میکند (کمکهزینەهای زایمان در آرژانتین یا در کره جنوبی) کە امروز نقش تضمین را برای بدهی ایفا میکنند. وقتی دولت مستقیماً پول منتقل نمیکند («پول هلیکوپتری») همانطور که در دوران کووید انجام داد، مزایای زایمان و حداقل دستمزد مرتبط با سیاستهای تسهیلات اعتباری را ارائه میدهد. بنابراین مزایای رفاهی برای فقرا و طبقه کارگر، منطق کلان اقتصادی بدهکاری از کشورهای در حال توسعه را به خود میگیرند. این مزایا خود را به عنوان ناقلین شمول اجتماعی و دسترسی به کالاهای اساسی ارائه میدهند، که دیگر به مواد لازم روزانه قابل تقلیل نیستند، و همچنین خدمات عمومی مانند حملونقل، خدمات تامین اجتماعی، آموزش و فناوری اطلاعات را شامل میشوند. اما این سیستمها در همه جا در حال شکست هستند، و همزمان با خصوصی شدن هر لحظە نیز ناگزیرتر میشوند. و پرداختهای دولتی که قرار است دسترسی به آنها را فراهم کنند به فرصتی برای اشکال جدیدی از استثمار و رانتخواری تبدیل شدهاند.
فمینیستهای معاصر مقاصد این بازسازی ثروت اجتماعی را آشکار کردهاند، وفادار به این ایده که آگاهی سیاسی از طریق مبارزه در محل استثمار به وجود میآید. آنها نشان دادهاند که این منشاها هرگز یکە و بدون ابهام نیستند، زیرا استثمار همیشه در بین محل کار و خارج از آن در حال حرکت است. این امر کە رشد سرمایهداری متأخر دیگر صرفاً به دلیل رابطه بین کار و سرمایه نیست، راه را برای یک استدلال سیاسی جدید منشأ گرفته از مبارزه فمینیستی باز کرده است. سرمایهداری مالی آنچه را مارکس یک منبع سیاسی کلیدی میپنداشت خفه نکرده است: کار زنده. بانکسالاری چیزی شبیه یک پیروزی کامل برای سرمایهداری پساصنعتی نیست. بلکه فمینیستها در درون آن اشکال جدیدی از آگاهی سیاسی را تشخیص میدهند که توسط مقاومت در برابر گسترش نظری مکانیزمهای جدید بدهی استخراجی به وجود آمده است. انعکاس استراتژی آنها - بازپسگیری روابط اجتماعی از پراکتیسهای ویرانگر بدهی خصوصی – را اینجا و آنجا میتوان دید: در شعار آرژانتینی «زنده، آزاد، و بدون بدهی»، یا کتاب Quién le debe a quién (چه کسی به چه کسی بدهکار است؟) و در گسترش بینالمللی شبکههای فعالین مانند موسسه برزیلی اکوئیت کە گراسیلا رودریگز برای جنسیت، اقتصاد و شهروندی تاسیس کردەاست.
با برگرداندن منطق بدهی علیه قرضدهندگان و متحدان الیگارشیک آنها در دولت، این فمینیستها ضد-پراکسیسها و هنجاری جدیدی ایجاد میکنند. آنها خواستار «نافرمانی مالی» میشوند و جنبشی فعال خلق میکنند کە در امتداد سنت نافرمانی مدنی و در پیوند با سنت اعتصابات زنان است. در اینجا نیز، همانند مبارزه برای دستمزد خانگی، شکل عقلانیت در کار نومینالیسم استراتژیک و وارونهسازی دیدگاه است. اعمال آنها ثابت میکند که آنها متعلق به یک گروه منسجم هستند، که از طریق مبارزه آنها به صورت سیاسی تشکیل شده است - یک مردم. جنبش اجتماعی اعتصاب زنان، که در پی بحران مالی آرژانتین در دهه ۲۰۰۰ آغاز شد، از آن زمان بسیار فراتر از هشتم مارس، روزی که در ابتدا برای آن تخصیص شده بود، گسترش یافته است و به تشکیل یک سوژه سیاسی جمعی یاری رساندە است، سوژەای کە زادەی سیاسیکردن خانەداری است.
مبارزه علیه بانکسالاری و استخراجگری مالی سؤال چگونگی ارزیابی نقش پول در جنبه مشترک زندگیهای ما را مطرح میکند. تقاضا برای یک سیستم جهانی و اجتماعیشده بازتولید نه تنها مستلزم یک قرارداد اجتماعی جدید است بلکه امکانی را با خود دارد: امکان اشکال جدیدی از تقسیم، تقسیم امر مرئی و امر نامرئی هر دو، امکان دیدگاه نوینی درباره آنچه بەحساب میآید و آنچه بەحساب نمیآید. این امر نیازمند هستیشناسی دیگری از ارزش است، یا آنچه فیلسوف ژاک رانسیر آن را تقسیم امر محسوس مینامد. میل به مستقل شدن از طریق دسترسی به پول، صرفاً شکلهای تقاطعی و بەهموابستەی سلسلەمراتب سرمایهداری را، که پول ممکنش میسازد، بازتولید نکرده است. بلکە راههای جدیدی نیز برای استفاده از پول ارائه میدهد. اینها فقط سلسلهمراتب موجود بدهکاران را سرنگون نمیکنند، بلکه چرخەهای کاملاً جدیدی از اعتبار و بدهی ایجاد میکنند. بنابراین آنچه روشن میشود این است که پول شکل اجتماعیشدەی اعتبار و بدهی است. برای تبدیل «دولت بدهیمحور» به دولت رفاه، باید به این نتیجه برسیم که هر رژیم بدهی و اعتبار مفهوم متفاوتی از دولت را پیشفرض میگیرد - نکته دیگری که فمینیستهای ماتریالیست به وضوح درک کردند.
برای آنها، مسالە اصلا تقویت مدل پدرسالارانه دولت به عنوان یک محافظ مقتدر نیست. در درون تعارضات اجتنابناپذیر دموکراسی حقیقی، وظیفە مهم سازماندهی بود بە گونەای که بدهی اجتماعی بازشناختە شود، آنچە کە توسط هر سودی خلق شدە و با فردیسازی نیروی کار پنهان شده است. به روش خودشان، آنها این ایده را پذیرفتند که پول همیشه نشانه بدهیای است که جامعه بر خود تحمیل کرده و کل جامعە ضامن آن است. بنابراین پول، که به طور همزمان بدهی و اعتبار است، یک حق اجتماعی را نمایندگی میکند، ثبتشدە در واحد قانونی حساب، مشترک بین همه اعضای جامعه. میتوان از آن به روشهای مختلف برای تحول، جبران یا پایان دادن به رژیمهای مالیاتی مختلف بدهی و پول اعتباری استفاده کرد. پول نشانهای منطبق با یک شکل از پیش موجود و عینی از ارزش از قبیل فایدەمندی و/یا میانگین انتزاعی کار نیست. پول نشانەی ارزشهایی است کە جامعه همزمان با برنهادن آن خود را نیز برمینهد. دقیقاً با ایجاد یک رژیم پولی آن را نهادینه میکند. بعد حقیقتن سیاسی پول اینجاست.
پول یک نهاد است، «پول در اشترک»، که پول سرمایه نسخه غالب آن است. اما علیرغم هژمونی عملی و نظری سرمایه، نباید فراموش کنیم که جایگزینهایی وجود دارند. با قدرت خود برای برنهادن و تاسیس یا حذف نظمهای اجتماعی، پول رابطهای میان مردمی که از آن استفاده میکنند ایجاد میکند، امری کە به آنها قدرت میدهد. پول با کار، دولت یا بازار یکسان نیست، اگرچه میتواند هر یک از آن چیزها را خلق یا نابود کند. پول بیان یک شکل جمعی و اجتماعی خلق بدهی است که اجازه میدهد سیستمهای ارزش هماهنگ شوند. به این دلایل، پول موضوع تعارض میان نیروهای قدرتمند است. اگر قرار است علیه کالاییشدن و خصوصیسازی مبارزه کنیم، باید درک کنیم که پول نمیتواند بدون بازنماییهای اجتماعی و فرهنگی ما یا، بالاتر از همه، پراکتیسهای روزانه ما عمل کند. «پول بە هیچ دردی نمیخورد، اما وسیلەی به دست آوردن همه چیز است». زیمل منطق درونی این بینش را، که برای مارکس متقدم حیاتی بود، روشن کرد و نوشت «پول [برگەی] حوالەای است که روی آن نام شخص گیرندە غایب است». زنان از مبارزه برای حک امضای خود بر این اقرارنامەی بدهی دست نخواهند کشید.
- این مقاله ترجمهای است از:
Cuillerai, M. (2024). Money, Women, and Philosophy in the Twentieth Century: Living Currencies and the Gender of Capital. In: Tinguely, J.J. (eds) The Palgrave Handbook of Philosophy and Money. Palgrave Macmillan, Cham. https://doi.org/10.1007/978-3-031-54140-7_30
منابع:
References Aglietta, Michel and André Orlean, eds. La monnaie souveraine. Paris: Odile Jacob, 1998. Alfonsi, Julie. Dé/prédations subjectives contemporaines. Recherches sur la critique féministe du néolibéralisme. PhD diss. Université Paris Cité, 2022.
Arruza, Cinzia. Dangerous Liaisons: The Marriages and Divorces of Marxism and Feminism. Pontypool: Merlin Press, 2013.
Arruza, A. Cinzia, Tithi Bhattacharya, and Nancy Fraser. Feminism for the 99%: A Manifesto. New York: Verso, 2019.
Balibar, Etienne. “Les deux découvertes de Marx.” Actuel Marx 50 (2011): 44–60.
Baxandall, Rosalyn. “Re-Visioning the Women’s Liberation Movement’s Narrative: Early Second Wave African American Feminists.” Feminist Studies 27, no. 1 (2001): 225–45.
de Beauvoir, Simone. The Second Sex. Translated by C. Borde and S. Malovany-Chevallier. New York: Alfred A. Knopf, 2010.
Becker, Gary. Human Capital. Chicago: Chicago University Press, 1964.
Becker, Gary. A Treatise on the Family. Enlarged edition. Cambridge: Harvard University Press, 1991. Beneira, Lourdes, Gunseli Berik, and Maria S. Floro. Gender, Development, and Globalization: Economics as if all People Mattered. 2nd ed. New York: Routledge, 2016.
Bloch, Marc, and Jonathan Parry. Money and the Morality of Exchange. Cambridge: Cambridge University Press, 1999.
Boserup, Esther. Woman’s Role in Economic Development. London: Earthscan, 1970.
Brown, Wendy. Undoing the Demos: Neoliberalism’s Stealth Revolution. New York: Zone Books, 2015. Burgraff, Shirley. The Feminine Economy and Economic Man: Reviving the Role of Family in the Postindustrial Age. Reading: Addison-Wesley, 1997.
Cavallero, Lucia, and Veronica Gago. A Feminist Reading of Debt. London: Pluto Press, 2021.
Cavallero, Lucia, Silvia Federici, and Veronica Gago. Quién le debe a quién ? Ensayos transnacionales de desobediencia !nanciera. Buenos Aires: Tinta Lemon, 2021.
Chang, Kyung-Sup. Famille, cycle de vie, économie politique. Pajoo: 창비, 2009.
Cuillerai, Marie. “New Age of ECB: Bancokratie in Europe.” In Central Banking, Monetary Policy, and Social Responsibility, edited by Louis-Philippe Rochon, Sylvio Kappes, and Guillaume Vallet. Cheltenham: Edward Elgar, 2022.
Cuillerai, Marie. “Peuples endettés: Politisation de l’économie.” In La dette souveraine, edited by J. Christ and G. Salmon. Paris: Éditions de l’École des hautes études en sciences sociales, 2018.
Davis, Angela. “The Legacy of Slavery.” In Women, Race, and Class. New York: Random House, 1982. Delphy, Christine. L’Ennemi principal I: Nouvelles Questions Féministes. Paris: Syllepse, 1998.
Delphy, Christine. L’Ennemi principal II. Penser le Genre. Paris: Syllepse, 2013.
Delphy, Christine. “Pour un féminisme matérialiste.” L’Arc 61(1975): 61–67. Simone de Beauvoir et la lutte des femmes.
Dodd, Nigel. The Social Life of Money: A Reevaluation of What Money is and What it Might Be. Princeton: Princeton University Press, 2015.
Federici, Silvia. Caliban and the Witch: Women, the Body, and Primitive Accumulation. New York: Autonomedia, 2004.
Federici, Silvia. Revolution at Point Zero: Housework, Reproduction, and Feminist Struggle. 2nd ed. Oakland: PM Press, 2020.
Federici, Silvia. Wages Against Housework. London: Power of Women Collective and Falling Wall Press, 1975.
Friedan, Betty. The Feminine Mystique. New York: Norton, 1963.
Folbre, Nancy. Who Pays for the Kids? Gender and the Structures of Constraint. London: Routledge, 1994.
Foucault, Michel. The Birth of Biopolitics: Lectures at the Collège de France, 1978–1979. New York: Palgrave Macmillan, 2008.
Fortunati, Leopoldina. The Arcane of Reproduction: Housework, Prostitution, Labor, and Capital. Brooklyn: Autonomedia, 1995.
Fraser, Nancy. Fortunes of Feminism: From State-Managed Capitalism to Neoliberal Crisis. New York: Verso, 2013.
Fraser, Nancy. Cannibal Capitalism. New York: Verso, 2022.
Gago, Veronica. Feminist International: How to Change Everything. New York: Verso, 2020.
Gilligan, Carol. In a Different Voice. Cambridge: Harvard University Press, 1982.
Goux, Jean Joseph. Symbolic Economies After Marx and Freud. Cornell: Paper Book 1990.
Guerin, Isabelle, Supriya Garikopati, Susan Johnson, and Ariane Szafarz. “Micro"nance and Gender: Issues, Challenges, and the Road Ahead.” Journal of Development Studies 53, no. 5 (2017): 641–48.
Guillaumin, Collette. L'Idéologie raciste, genèse et langage actuel. Paris/La Haye: Mouton, 1972.
Guyer, Jane ed. Money Matters: Instability, Values, and Social Payments in the Modern History of West African Communities. Portsmouth: Heinemann, 1995.
Halberstam, Judith. In a Queer Time and Place: Transgender Bodies, Subcultural lives. New York: New York University Press, 2005.
Haraway, Donna. “Situated Knowledges: The Science Question in Feminism and the Privilege of Partial Perspective.” Feminist Studies 14 (1988): 575–99.
Hardt, Mikael, and Antonion Negri. Assembly. Oxford: Oxford University Press, 2018.
Henessy, Rosemary. Pro!t and Pleasure: Sexual Identities in Late Capitalism. New York: Routledge, 2000.
Hochschild, Arlie. “Love and Gold.” In The Commercialization of Intimate Life: Notes from Home and Work. Berkeley: University of California Press, 2003.
Hooks, Bell Feminist Theory: From Margin to Center. Boston: South End Press, 1984.
Irigaray, Luce. This Sex Which Is Not One. Translated by Catherine Porter. Cornell University Press 1985.
James, Selma, and Mariarosa Dalla Costa. The Power of Women and the Subversion of the Community. Bristol: Falling Wall Press, 1972.
James, Selma, and Mariarosa Dalla Costa. Le pouvoir des femmes et la subversion sociale. Geneva: Librairie Adversaire, 1973.
Jarret, Kylie. Feminism, Labour, and Digital Media: The Digital Housewife. New York, Routledge, 2016.
Keynes, J. M. A Treatise on Money. London: Macmillan, 1971.
Kim, Jina. Je veux sauver ma tarte, pas la planète. Seoul: Bada Publishing, 2019.
Lazzarato, Maurizio. Governing by Debt. Translated by Joshua David Jordan. Semiotext(e). Cambridge: MIT Press, 2015.
Lee, Jieun, and Euisol Jeong. “The 4B Movement: Envisioning a Feminist Future with/in a NonReproductive Future in Korea.” Journal of Gender Studies 30, no. 5 (2021): 633–44.
Lyotard, Jean-François. Libidinal Economy. Translated by Lain Hamilton Grant Indianapolis: Indiana University Press, 1993.
Mathieu, Nicole-Claude. L’anatomie politique: catégorisations et idéologies du sexe. Paris: Côtéfemmes, 1991.
Marks, Helain. New French Feminisms: An Anthology. New York: Harvester Wheatsheaf, 1980. Merteuil, Morgan. Libérez le féminisme. Paris: L’Éditeur, 2012.
Mies, Maria. Patriarchy and Accumulation on a World Scale: Women in the International Division of Labour. London: Zed Books, 1986.
Morel, Sylvie. Les logiques de la réciprocité: Transformations de la relation d’assistance aux Etats-Unis et en France. Paris: PUF, 2000.
Nussbaum, Martha. Women and Human Development: The Capabilities Approach. Cambridge: Cambridge University Press, 2012.
Pateman, Carol. The Sexual Contract. Cambridge: Polity Press, 1988.
Rancière, Jacques. Le partage du sensible. Esthétique et Politique. Paris: La Fabrique, 2000.
Rancière, Jacques, and Peter Egelmann. Politics and Aesthetics. Cambridge: Polity Press, 2019
Rubin, Gayle. “The Traffic in Women: Notes on the Political Economy of Sex.” In Toward an Anthropology of Women, edited by Rayna R. Reiner, 157–210. New York and London: Monthly Revue Press, 1975.
Scholz, Roswitha. Das Geschlecht des Kapitalismus: Feministische Theorien und die Postmoderne Metamorphose. Berlin: Horlemann, 2011.
Scott, Joan, and Éléni Varikas. “Genre: Une catégorie utile d'analyse historique.” Les Cahiers du GRIF 37–38 (1988): 125–53.
Sen, Amartya. Inequality Reexamined. Cambridge: Harvard University Press, 1992.
Soderberg, Susan. Debtfare States and the Poverty Industry: Money Discipline and the Surplus Population. London and New York: Routledge, 2014.
Tabet, Paola. “Through the Looking-Glass: Sexual-Economic Exchange.” In Chic, chèque, choc. Transactions autour des corps et stratégies amoureuses contemporaines, 39–51. Actes des colloques genre et développement. Berne: IHEID, 2012.
Tronto, Joan. Moral Boundaries: A Political Argument for an Ethic of Care. New York: Routledge, 1993 Vogel, Lise. Marxism and the Oppression of Women: Toward a Unitary Theory. Leiden, Brill: 2013. Weiner, Annette B. Inalienable Possession: The Paradox of Keeping-While-Giving. Berkeley: University of California Press, 1992.
Zelizer, Vivian. Pricing the Priceless Child: The Changing Social Value of Children. Cambridge: Princeton University Press, 1994.
Zelizer, Vivian. The Purchase Chapter 30 Money, Women, and Philosophy in the Twentieth Century: Living Currencies and the Gender of Capital of Intimacy. Cambridge: Princeton University Press, 2005.







نظرها
نظری وجود ندارد.