ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
USD EUR / All

(به مناسبت ۸۰ سالگی تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان-۲)

تاریخ‌نگاری فرقه دموکرات آذربایجان از پشت شیشه‌های کرملین

بازخوانی انتقادی آثار جمیل حسنلی

یونس لیثی دریلو - اگر تاریخ یک جنبش اجتماعی را فقط از پشت شیشه آرشیوهای امنیتی مسکو و باکو بخوانیم، چه صداها و چه واقعیت‌هایی از قاب بیرون می‌افتد؟ این مقاله در ۸۰سالگی تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان به بازخوانی انتقادی تاریخ‌نگاری «جمیل حسنلی» دربارهٔ فرقه دموکرات آذربایجان می‌پردازد.

مقدمه

هشتاد سال از پاییز ۱۳۲۴ می‌گذرد؛ از روزهایی که در تبریز، «فرقه دموکرات آذربایجان» اعلام موجودیت کرد، حکومت خودمختار تشکیل شد، مدارس ترکی و کردی باز شد، بخشی از اصلاحات ارضی آغاز شد و برای نخستین‌بار پس از مشروطه، رابطه تهران و «ایالات» دوباره به مسئله اصلی سیاست ایران بدل شد. یک سال بعد، با خروج ارتش سرخ و ورود ارتش ایران، این تجربه کوتاه با سرکوب خونین پایان یافت؛ اما بحث بر سر این‌که فرقه دموکرات چه بود و چه می‌خواست، هنوز ناتمام است.

در سه دهه اخیر، نام یک مورخ بیش از همه در این بحث‌ها تکرار می‌شود: پروفسور جمیل حسنلی، استاد تاریخ از جمهوری آذربایجان، که بر پایه اسناد محرمانه شوروی روایتی پرجزئیات از «بحران آذربایجان» نوشته است. آثار او – چه به روسی، چه به ترکی آذربایجانی و چه به انگلیسی – امروز در بسیاری از دانشگاه‌ها و رسانه‌ها به مرجع اصلی درباره فرقه دموکرات بدل شده‌اند.

اما پرسش این است: اگر تاریخ یک جنبش اجتماعی را تقریبا فقط از پشت شیشه آرشیوهای امنیتی مسکو و باکو بخوانیم، چه صداها و چه واقعیت‌هایی از قاب بیرون می‌افتد؟

از تبریز تا مسکو؛ یک جابه‌جایی مرکز روایت

فرقه دموکرات آذربایجان از دل خلاء متولد نشد. پشت آن، یک قرن کشمکش بر سر قانون، زبان، عدالت و رابطه مرکز و پیرامون خوابیده بود:

  • انقلاب مشروطه و نقش فعال تبریز؛
  • قیام شیخ محمد خیابانی؛
  • تجربه‌های کوتاه‌مدت خودمدیریتی محلی؛
  • و دهه‌ها تبعیض زبانی و اقتصادی در دوره پهلوی اول و دوم، از فارسی‌سازی اجباری نام‌ها تا محدود کردن آموزش به زبان ترکی.

با اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ و حضور ارتش سرخ در شمال، این زمینه‌های داخلی با یک فرصت ژئوپلیتیک گره خورد. فرقه دموکرات روی موج همین نارضایتی‌های انباشته سوار شد، اما بدون حمایت نظامی، مالی و سیاسی شوروی امکان تثبیت خود را دشوار می‌نمود.

جمیل حسنلی دقیقا از همین نقطه وارد می‌شود: او با اتکا به تلگراف‌های محرمانه استالین و مولوتوف، گزارش‌های میرجعفر باقروف، صورت‌جلسات حزب کمونیست و مکاتبات سفارت شوروی در تهران، نشان می‌دهد که چگونه مسکو از فرقه دموکرات برای فشار بر دولت ایران و کسب امتیاز نفت شمال استفاده کرد.

این یک دستاورد بزرگ است: برای نخستین‌بار می‌توانیم ببینیم در پشت درهای بسته کرملین چه بحث‌هایی درباره آذربایجان ایران جریان داشته، باقروف چگونه وضعیت را گزارش می‌کرد و چه کسی چه تصمیمی را امضا کرده است.

اما مشکل از جایی شروع می‌شود که مرکز ثقل روایت از تبریز و اررومیه و مراغه و زنجان، کاملاً به مسکو و باکو منتقل می‌شود؛ انگار داستان نه درباره یک جامعه در شمال‌غرب ایران، که درباره یک پرونده در وزارت خارجه شوروی است.

فضیلت و دامِ «شیفتگی به آرشیو»

کتاب‌های حسنلی از نظر حجم اسناد، کم‌نظیرند. خواننده با سیلی از جزئیات روبروست:

  • فهرست سلاح‌های تحویل‌داده‌شده به فداییان،
  • ریز مکاتبات باقروف با استالین،
  • گزارش‌های سفیر شوروی از دیدارها با قوام،
  • و صورت‌جلسات جلسه‌های سری در مسکو و باکو.

این وفور سند دو نتیجه هم‌زمان دارد:

  1. فضیلت پژوهشی: پژوهشگر از حدس و گمان فاصله می‌گیرد و می‌تواند تصمیم‌های کلان را بر پایه سند بخواند. بدون این اسناد، هنوز در مه غلیظ حدس و تئوری سرگردان بودیم.
  2. دام روش‌شناختی: روایت تاریخی کم‌کم به گزارش لحظه‌به‌لحظه بوروکراسی امنیتی تبدیل می‌شود. خواننده مدام در اتاق جلسات استالین و باقروف است، اما صدای خیابان، روستا، مدرسه و حتی اتاق جلسات فرقه در تبریز را کم می‌شنود.

در این سبک تاریخ‌نگاری، یک جابه‌جایی خطرناک رخ می‌دهد: به‌جای این‌که سند «ابزار» فهم واقعیت باشد، خودِ سند به «واقعیت نهایی» بدل می‌شود. در حالی که هر سند امنیتی محصول یک دستگاه قدرت است؛ با زبان، سانسور و هدف‌های خاص خود.

سؤال‌هایی که در این‌جا لازم است مدام پرسیده شوند، در آثار حسنلی اغلب کم‌رنگ‌اند:

  • این تلگراف را چه کسی، با چه انگیزه‌ای، برای چه مخاطبی نوشته است؟
  • قرار بوده چه چیزی را بزرگ کند و چه چیزی را نادیده بگیرد؟
  • چه صداهایی اصلاً امکان ورود به این بایگانی را نداشته‌اند؟

نادیده‌گرفتن این پرسش‌ها باعث می‌شود تاریخ فرقه دموکرات، ناخواسته، شبیه یک پرونده امنیتی خوب‌مرتب‌شده خوانده شود، نه یک جنبش پیچیده اجتماعی و سیاسی.

حسن حسنوف؛ مأموری که همیشه «نماینده مسکو» نیست

در همان آرشیوهایی که حسنلی به آن‌ها تکیه می‌کند، نام فرد دیگری مدام ظاهر می‌شود: حسن ممداوغلو حسنوف، مأمور سیاسی–امنیتی حزب کمونیست آذربایجان شوروی در ایران (در سال‌های ۱۹۴۴-۱۹۴۶ / ۱۳۲۳-۱۳۲۵). او تقریبا هر روز مشاهده‌های خود را درباره اوضاع آذربایجان ایران در دفترچه‌ای شخصی ثبت کرده است.

یادداشت‌های حسنوف از چند جهت مهم‌اند:

  • او هم‌زمان هم نماینده حزب کمونیست است و هم کسی که زبان، لهجه و فضای اجتماعی آذربایجان ایران را از نزدیک و با جزئیات فراوان می‌شناسد؛
  • از یک سو، وفاداری اداری به خط مسکو را دارد، از سوی دیگر، در بسیاری از موارد از «نفهمیدن» باکو نسبت به واقعیت‌های میدانی تبریز و روستاها شاکی است؛
  • در جاهایی صریح می‌نویسد که خودمختاری و خواسته‌های دموکراتیک در آذربایجان، از پایین و از دل جامعه برآمده، نه محصول «تحریک» مأموران شوروی.

ذکر دو مثال در این زمینه شاید مفید باشد.

در یادداشت‌های روزانه حسن حسنوف مامور سیاسی حزب کمونیست آذربایجان شوروی در ایران می‌خوانیم که ساعت ۸ شب شنبه ۹ دسامبر ۱۹۴۴ / ۱۸ آذر ۱۳۲۳ حسن حسنوف به دیدار ماکسیموف سفیر شوروی در تهران رفت. ماکسیموف از حسنوف خواست که به پرسش‌هایی پاسخ دهد:

۱) چه کسی نقش رهبری در توسعه جنبش ملی–آزادی‌بخش و دموکراتیک را دارد؟

۲) ایده جدایی‌طلبی چگونه شکل گرفت و چه کسانی از پیشنهاد میرزا ربیع کبیری و دیگران پشتیبانی می‌کنند؟

و سایر سوال‌ها در خصوص تظاهرات برای نفت شمال و حزب توده آذربایجان. حسنوف از سفیر خواست که اجازه دهد همه این پرسش‌ها را بررسی کرده و فردا پاسخ دهد، ماکسیموف نپذیرفت. بنابراین حسنوف پاسخ‌های زیر را داد: ایده جدایی‌طلبی کاملاً خودجوش پدید آمد؛ کسی از جانب ما [شوروی‌ها] آن را القاء نکرده است. ملت آذربایجان که به ستوه آمده، خواهان آزادی و استقلال است. وقتی بی‌ریا در میتینگ گفت اگر دولت ایران خواسته‌های ما را برآورده نکند، مردم خود برمی‌خیزند و اداره آذربایجان را به دست می‌گیرند، حاضران با اتفاق‌نظر از آن استقبال کردند. کبیری، که خود زمین‌دار است، می‌گوید دهقانان نیز از این پیشنهاد پشتیبانی می‌کنند. حسنوف اضافه می‌کند که سفیر شروع به شمارش فعالان جنبش کرد و تلاش داشت گستره جنبش دموکراتیک را کوچک جلوه دهد. این روش شمارش به نظر حسنوف مغرضانه آمد و گفت‌وگو پیش نرفت. قرار شد ادامه صحبت به روز بعد موکول شود.... اینکه چنین زمینه‌هایی در درون آذربایجان و درست پیش از ایده ایجاد حزب دموکرات درون آذربایجان جریان داشته، در نوشته‌های جناب حسنلی غایب است. و توجه شود که تاریخ این جلسه پیش از ایده و تصمیم تشکیل فرقه دموکرات می باشد.

حسن حسنوف پشت صحنه مذاکرات تهران و تبریز را چنین توصیف می کند: «ظهر روز ۲۲ آوریل ۱۹۴۶ / ۲ اردیبهشت ۱۳۲۵ نزد گروه سه نفره [حسنوف، ابراهیموف و آتاکیشی‌اف] گردهمایی بود. پیشه‌وری بار دیگر از این آغاز کرد که اتحاد شوروی به دموکرات‌ها خیانت کرده است. به گفتهٔ او، سادچیکوف حق نداشت از جانب حکومت ملی آذربایجان با قوام مذاکره کند. قوام هم حق نداشت بدون ما شرایط مذاکرات را در مطبوعات منتشر کند. ما هنوز شکست نخورده‌ایم که کسی برای ما شرایط دیکته کند. ما به کرج نخواهیم رفت و ... او رو به سه نفره گفت: «Siz bizim namusumuzu və şərəfimizi tapdalayırsınız, siz bizi biabır edirsiniz və s.» یعنی شما شرف و حیثیت ما را لگدمال کردهاید، شما ما را رسوا کردهاید و غیره». گروه سه نفره گزارش روحیهٔ پیشه‌وری را به باکو ارسال کردند. از باقروف پاسخی رسید که در آن گفته شده بود: «شما هیچ چیز نمی‌فهمید، بحث لازم نیست، باید دموکرات‌ها را وادار کرد که برای مذاکره به کرج یا تهران بروند». گروه ترویکا شب نزد پیشه‌وری رفتند و این دستور باکو را به او رساندند، هرچند در دل با آن موافق نبودند. پیشه‌وری بار دیگر رفتار تند و طغیان‌آمیز نشان داد. آنها با زحمت فراوان او را آرام کردند.».

نکته مهم این‌جاست: خودِ جمیل حسنلی ویراستار انتشار همین یادداشت‌های حسنوف بوده است، اما در روایت اصلی‌اش از فرقه دموکرات، این لحظه‌های تنش و مقاومت را تقریباً حذف می‌کند یا به حاشیه می‌راند. حسنوف در کتاب‌های او، بیشتر به‌عنوان «یک کمونیست وفادار» ظاهر می‌شود تا شاهدی که شکاف میان «پروژه شوروی» و «آرزوهای آذربایجان» را نشان می‌دهد.

به بیان دیگر، حسنلی از خودِ اسنادی که در اختیار دارد فقط آن بخشی را پررنگ می‌کند که با چارچوب ذهنی ضدکمونیستی‌اش سازگار است؛ در نتیجه، هرجا سیاست شوروی کمکی به پیشبرد جنبش مردم آذربایجان کرده یا هرجا رهبران فرقه در برابر دخالت مسکو ایستاده‌اند، روایت کم‌نور می‌شود.

سپیده‌دم جنگ سرد یا صحنه‌ای از جدال بر سر ایران؟

یکی از ادعاهای جذاب حسنلی این است که «بحران آذربایجان» نقطه آغاز واقعی جنگ سرد میان شوروی و آمریکا–بریتانیاست. این که سپیده دم جنگ سرد آذربایجان ایران بوده است، برای بزرگ نمایی اهمیت واقعه مطرح شده است. تاکید بیش از حد بر سر آغاز جنگ سرد، نقش عوامل درون آذربایجان و داخل ایران را کاملا به حاشیه برده است. او نشان می‌دهد که چگونه ماجرای امتیاز نفت شمال، حضور ارتش سرخ و واکنش دولت قوام و آمریکایی‌ها، همکاری دوران جنگ جهانی دوم را به رویارویی تبدیل کرد.

اما این چارچوب نیز پیامدهای خود را دارد:

  • برای پررنگ کردن نقش آذربایجان در روایت جهانی جنگ سرد، ناگزیر بخش مهمی از تحولات داخلی ایران (بحران مشروعیت سلطنت، شکاف‌های طبقاتی، نقش حزب توده، نیروهای مذهبی، تضادهای درون طبقه مالک و کردها و …) به حاشیه می‌رود؛
  • فرقه دموکرات، بیش از آن‌که به‌عنوان پاسخی به مطالبه‌های دیرپای مردم آذربایجان دیده شود، به «ابزار فشار شوروی» تقلیل پیدا می‌کند؛
  • و تاریخ به‌گونه‌ای نوشته می‌شود که انگار از همان ابتدا، مقدر بوده است این بحران مقدمه‌ جنگ سرد باشد؛ حال آن‌که سناریوهای دیگری هم می‌توانست رقم بخورد: از تعمیم انجمن‌های ایالتی و ولایتی به سراسر ایران گرفته تا تثبیت نوعی خودمختاری در چارچوب دولت مرکزی.
  • باقروف فقط «مأمور مسکو» نبود. او (مانند بسیاری از دبیران حزب در جمهوری‌های شوروی) سعی داشت با بزرگ کردن بحران ایران، جایگاه و بودجه خود را در مسکو ارتقا دهد. انتظار می رفت که تحلیل مورخ از سطح «دوگانه تهران-مسکو» فراتر برود.

برای خواننده امروز، این نوع روایت یک خطر دارد: همه‌چیز به صحنه‌ای از جدال قدرت‌های بزرگ فروکاسته می‌شود و میدان عمل جامعه ایران – از تبریز تا تهران – به حاشیه رانده می‌شود.

مردم در این داستان کجا ایستاده‌اند؟

در کتاب‌های حسنلی، فرقه دموکرات عمدتاً از دریچه مکاتبات دیپلماتیک و گزارش‌های حزبی دیده می‌شود. می‌توان فهمید باقروف چه می‌خواست، استالین چه گفت، قوام چگونه پاسخ داد؛ اما کم‌تر می‌فهمیم:

  • یک دهقان آذربایجانی از اصلاحات ارضی چه می‌فهمید؛
  • یک زن تبریزی از افتتاح مدرسه به زبان ترکی چه تجربه‌ای داشت؛
  • یک سرباز معمولی ارتش ایران هنگام ورود به تبریز چه می‌دید و چه می‌کرد؛
  • و یک فدایی ۲۱ آذری، وقتی اسلحه دست گرفت، در ذهنش چه می‌گذشت.

این سکوت، تصادفی نیست. اسناد شوروی عمدتاً اسناد دولتی‌اند، نه دفترهای خاطرات مردم عادی. اما وظیفه مورخ دقیقاً این است که این سکوت‌ها را هم به موضوع تحلیل تبدیل کند؛ روشن بگوید که آرشیوها درباره زندگی روزمره ساکت‌اند و پیشنهاد کند که برای فهم این بخش از واقعیت باید به سراغ منابع دیگر رفت: مطبوعات محلی، خاطرات، تاریخ شفاهی، آرشیوهای ایرانی و…

وقتی این کار انجام نشود، تاریخ به روایتی از بالا به پایین بدل می‌شود: تاریخ آن‌چه وزرا، دبیرکل‌ها و سفیران تصمیم گرفته‌اند؛ نه آن‌چه مردم تجربه کرده‌اند.

بازیگران گم‌شده: کردها، حزب توده، روحانیون و قوام

تمرکز تقریباً یک‌جانبه بر خط باقروف–استالین، چهره سایر بازیگران صحنه را هم مخدوش می‌کند:

  • کردهای آذربایجان و جمهوری مهاباد بیش‌تر به عنوان «شریک کوچک‌تر» پروژه شوروی ظاهر می‌شوند، نه جنبشی با دینامیسم و تضادهای درونی خود (کشاکش میان قاضی محمد و سران عشایر، رابطه مستقیم با تهران، ترس از تجزیه و ...)
  • حزب توده ایران، عمدتاً در قالب «ابزار دیگر مسکو» دیده می‌شود، بدون آن‌که به بحث‌های ایدئولوژیک داخلی حزب، نگاه آن به مساله ملیت‌ها، پایگاه اجتماعی‌اش در شهرهای مختلف و اختلاف‌هایش با فرقه دموکرات پرداخته شود.
  • نیروهای مذهبی و بازار با برچسب‌های کلی مثل «ارتجاع» از صحنه کنار گذاشته می‌شوند؛ در حالی که هم در حمایت و هم در مخالفت با فرقه نقش داشتند و برای فهم حافظه جمعی امروز آذربایجان، شناخت موضع آن‌ها ضروری است.
  • دولت قوام‌السلطنه نیز به چهره‌ای تقریباً یک‌بعدی تبدیل می‌شود: نخست‌وزیری که در برابر فرقه و شوروی ایستاد و سرانجام «نظم» را به آذربایجان بازگرداند. در حالی که خودِ اسناد نشان می‌دهند استالین مدتی سناریوی «ریاست‌جمهوری قوام» در یک ایران نزدیک به شوروی را جدی مطرح کرده بود و قوام هم این بازی پیچیده را تا حدی پذیرفته بود. آیا این یک بلوف دیپلماتیک از طرف استالین بود یا سناریوی محتمل؟ این تناقض، می‌توانست دروازه‌ای برای فهم پراگماتیسم قوام و شکاف‌های درون دولت مرکزی باشد، اما در روایت نهایی کم‌وبیش گم می‌شود.

در همه این موارد، تاریخ‌نگاری امنیتی یک الگوی ثابت دارد: بازیگران مختلف، یا «ابزار»اند یا «مانع»؛ کمتر به‌عنوان سوژه‌های مستقل با تاریخ و ترس‌ها و امیدهای خودشان دیده می‌شوند.

تاریخ‌نگاری بدیل چه می‌تواند باشد؟

نقد روایت حسنلی به معنای نفی ارزش اسناد شوروی و آثار او نیست. برعکس، بدون این اسناد، بحث درباره فرقه دموکرات سال‌ها ناقص می‌ماند. مسئله این است که این اسناد باید آغاز بحث باشند، نه پایان آن.

یک تاریخ‌نگاری بدیل – و به معنایی، رهایی‌بخش – درباره فرقه دموکرات آذربایجان می‌تواند بر چند اصل استوار شود:

۱. ترکیب تاریخ دیپلماتیک با تاریخ اجتماعی: اسناد کرملین و باکو باید در کنار مطبوعات تهران و تبریز، خاطرات فعالان، تاریخ شفاهی بازماندگان، آرشیوهای ایرانی و پژوهش‌های محلی خوانده شود. فرقه دموکرات هم‌زمان هم پرونده‌ای در وزارت خارجه شوروی بود، هم بخشی از تاریخ مطالبات اجتماعی در ایران.

۲. نقد آشکار سوگیری و سکوت منابع: مورخ باید به خواننده بگوید که این اسناد چه نمی‌گویند، چه کسانی را حذف می‌کنند و چرا. این کار، به‌جای آن‌که اعتبار پژوهش را تضعیف کند، اعتماد خواننده را به صداقت علمی نویسنده افزایش می‌دهد.

۳. بازشناسی کنشگری بازیگران محلی: پیشه‌وری، حسنوف، فداییان، زنان، دهقانان، بازاریان و حتی مخالفان سرسخت فرقه باید در مقام سوژه‌هایی دیده شوند که انتخاب می‌کنند، اشتباه می‌کنند، مقاومت می‌کنند و میان امکان‌های مختلف دست به انتخاب می‌زنند؛ نه فقط مهره‌هایی روی صفحه شطرنج قدرت‌های بزرگ.

۴. پیوند با بحث‌های امروز: فرقه دموکرات فقط یک «ماجرای گذشته» نیست. مسائلی مثل حقوق زبانی، خودگردانی محلی، نسبت مرکز و پیرامون، رابطه پیچیده و گاه پرتنش میان ترک‌ها و کردها، نقش قدرت‌های خارجی و امنیتی‌سازی سیاست، امروز هم در ایران زنده‌اند. تاریخ‌نگاری‌ای که فقط از زاویه امنیتی به این تجربه نگاه کند، ناخواسته همان الگوی حذف صداهای حاشیه را در زمان حاضر هم بازتولید می‌کند.

چرا این بحث برای امروز مهم است؟

بحث بر سر فرقه دموکرات آذربایجان، در ظاهر بحثی مربوط به ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ است؛ اما در عمق، به پرسشی بازمی‌گردد که هنوز برای ایران و منطقه باز است:

  • تاریخ را چه کسانی می‌نویسند؟
  • صدای چه کسانی در آرشیو می‌ماند و صدای چه کسانی محو می‌شود؟
  • و ما وقتی امروز به گذشته نگاه می‌کنیم، از پشت کدام شیشه به آن نگاه می‌کنیم: شیشه وزارت کشور، شیشه وزارت امنیت، یا پنجره خانه‌های تبریز و قره‌داغ و تهران؟

روایت جمیل حسنلی یک فرصت مهم است: فرصتی برای دیدن پشت‌پرده تصمیم‌های شوروی در قبال آذربایجان. اما اگر این روایت را بی‌چون‌وچرا بپذیریم و آن را به «روایت نهایی» بدل کنیم، در واقع فقط از سایه تبلیغات رسمی تهران به سایه اسناد امنیتی مسکو کوچ کرده‌ایم؛ بدون آن‌که صدای خودِ مردم آذربایجان را جدی گرفته باشیم.

شاید وظیفه امروز ما این باشد که این دو سایه را کنار بزنیم و به‌جای تکرار زندان‌بان‌ها و وزیران، به سراغ کسانی برویم که زندگیشان با آن یک سال کوتاه، برای همیشه عوض شد: معلمی که برای نخستین بار ترکی درس داد؛ زنی که وارد انجمن زنان شد؛ فدایی‌ای که اسلحه دست گرفت؛ دهقانی که منتظر اصلاحات ماند؛ و خانواده‌هایی که زیر سایه جنگ سرد، گرمای خانه‌شان را از دست دادند.

بدون این صداها، تاریخ فرقه دموکرات آذربایجان همیشه ناقص خواهد ماند؛ چه در آرشیوهای تهران نوشته شود، چه در گزارش‌های مسکو.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.