وقتی مادران تاریخ را نوشتند: لاواندنەوە، رسانهی خاموشِ کردستان
فریبا محمدی در این مقاله با بررسی «لاواندنەوە» نشان میدهد چگونه سوگوارههای زنان کرد در سالهای سرکوب، به شبکهای مردمی برای ثبت اعدامها و ناپدیدسازیها بدل شدند. در این مقاله بازه زمانی (۱۳۵۸_۱۳۷۰) بررسی شده است.

زنی کُرد در کنار گورستانی که بر روی یکی از قبرها پارچه ای قرمز کشیده شده ایستاده است. تصویر با استفاده از هوش مصنوعی ساخته شده
لاواندنەوە، سنت سوگوارهخوانی بداهه که عمدتاً توسط زنان کرد اجرا میشود، یکی از ژانرهای دیرپای فرهنگ شفاهی در کردستان است. این ژانر تاریخی طولانی در آیینهای سوگواری، تشییع و زیارت قبور دارد، اما نقش سیاسی و ارتباطی آن در دورههای خشونت دولتی کمتر بهطور نظاممند بررسی شده است. آشنایی من با لاواندنەوە نه از دل آرشیوهای رسمی، بلکه از میان مرثیههای یک مادر آغاز شد: دایه بهییه.
در سال ۲۰۲۰، طی مطالعهٔ کتاب شقایق بر سنگلاخها نوشتهٔ گلرخ قبادی که بخشی از مرثیههای دایه بهیه را ثبت کرده است، با چند سوگ سرودهی ساده اما شدیداً فشرده روبهرو شدم. پشت سطرهایی که ظاهراً تنها از فقدان و اندوه سخن میگفتند، کدهای تاریخی آشکار بود: نام اعدامشدگان، اشاره به مکانهای مشخص، توصیف شیوهٔ کشتن و حتی ردّی از حضور چهرههایی چون خلخالی و چمران. این برخورد نخستین، لاواندنەوە را از سطح «فولکلور» به سطح «آرشیو» برایم منتقل کرد.
مقایسه اولیه این مرثیهها با سنتهای سوگخوانی زنان در زمینههای دیگر برای نمونه میان برخی مادران فلسطینی و سنت «کینینگ» در ایرلند نشان داد که شعر بداهه زنان در بسیاری از موقعیتهای خشونت و سرکوب، به ابزاری عدالتخواهانه و حافظهساز بدل شده است. با الهام از این همخوانیها، پروژهای میدانی را در میان مادران کرد در کردستان آغاز کردیم که در قالب یک پژوهش دو ساله چند رسانهای (۲۰۲۳–۲۰۲۵) ادامه یافت. مقالهٔ حاضر بر مبنای دادههای گردآوریشده نوشته شده و تلاش میکند لاواندنەوە را بهمثابه یک نظام ارتباطی زنمحور، یک روش آرشیوسازی مبتنی بر جامعه و یک تاریخ بدیل در برابر روایتهای رسمی صورتبندی کند.
زمینهٔ تاریخی: سرکوب، پاکسازی اسناد و پیدایش آرشیو شفاهی
برای فهم دگرگونی لاواندنەوە به شکل کنونی، باید به شرایط سیاسی و امنیتی کردستان در بین سالهای ۱۳۵۸تا ۱۳۷۰ بازگشت. دههٔ پس از انقلاب ۱۳۵۷ با نظامیکردن فزایندهٔ کردستان و یک سیاست نظاممند حذف و ارعاب همراه بود. حملهٔ نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۵۸، انتصاب صادق خلخالی بهعنوان حاکم شرع و شکلگیری دادگاههای انقلاب، موج گستردهای از اعدامهای میدانی، بازداشتهای گروهی، ناپدیدسازیهای قهری و مجازاتهای جمعی را رقم زد. در این سالها؛
- بسیاری از معلمان، دانشآموزان، کارگران، پیشمرگهها و حتی جوانان فاقد فعالیت سیاسیِ ثبت شده بدون دادرسی عادلانه اعدام شدند؛
- پیکر بسیاری از اعدامشدگان در گورهای بینام دفن شد یا شبانه در حاشیهٔ شهرها رها شد؛
- خانوادهها غالباً هیچ سند رسمی دربارهٔ علت مرگ یا محل دفن دریافت نکردند؛
- صورتجلسهها، حکمها و حتی سنگقبرها در مواردی جمعآوری یا تخریب شد.
این سیاست، علاوه بر حذف فیزیکی مخالفان، به دنبال نوعی پاکسازی آرشیوی بود: جلوگیری از شکلگیری هرگونه ردّ مکتوب، محدودکردن سوگواری عمومی، کنترل قبرستانها و تهدید خانوادهها برای سکوت. همزمان، رسانههای مستقل تعطیل شدند، فعالیت روزنامهنگاران و عکاسان با خطر همراه شد و حتی داشتن ماشین تحریر یا وسایل تکثیر در برخی مناطق نیازمند مجوز بود. در چنین شرایطی، امکان تولید هرگونه آرشیو رسمی از خشونت دولتی عملاً مسدود شد.
در این فضای انسداد اطلاعات، تنها مجاری که هنوز تا حدی در دسترس بودند، فضای خانه، گورستان و حلقههای زنانه بود. در حالی که مردان تحت نظر، در زندان یا در کوهستان و صفوف پیشمرگهها بودند، زنان«بهویژه مادران»در رفت و آمد میان خانهها، گورها و محافل سوگواری نقش محوری در گردش خبر پیدا کردند. لاواندنەوە در دل همین مناسک سوگواری زنانه بود که به یک رسانهٔ بدیل بدل شد.
مفهومپردازی لاواندنەوە و کارکردهای آن
الف. تعریف لاواندنهوه؛ لاواندنەوە ژانری از مرثیهخوانی بداههٔ زنان در مناطق کردنشین است که از نظر تاریخی در لحظههای اندوه شدید«مانند تشییع، جمعهای سوگواریِ خانگی یا در قبرستانها» اجرا میشده است. برخلاف مرثیههای مکتوب (مرثیهنویسی) یا متنهای آیینی تثبیت شده، لاواندنەوە هر بار در لحظهٔ اجرا و در واکنش به وضعیت عاطفی، اجتماعی و سیاسی پیرامون مرگ شکل میگیرد.
مرثیههای مکتوب، برای نمونه مرثیههای دایه بهیه که بعدها در دفترچهها و کتابها ثبت شدهاند میتوانند به عنوان متنهای ثابت بررسی شوند؛ اما لاواندنەوە در لحظه اجرا یک فرم زنده و سیال است. اجراکنندگان از ذخیره مشترک استعارهها، ریتمها، شیوههای خطاب خویشاوندی و زبان اخلاقیِ فرهنگ کُردی بهره میگیرند، اما هر سوگسروده منحصر بهفرد است و به لحظه و زمینه خاص خود گره خورده است. همین بداهه، امکان وارد کردن جزئیات واقعی دربارهٔ مرگ، وضعیت پیکر، عاملان خشونت و شرایط تاریخی را فراهم میکند.
به این معنا، لاواندنەوە در موقعیتی میانجی قرار دارد: همزمان احساسی و اطلاعرسان، سنتی و انعطافپذیر، شخصی و سیاسی است.
ب. ویژگیهای ساختاری؛ با وجود بداهه بودن، لاواندنەوە الگوهای ساختاریِ قابل تشخیصی دارد که برای کارکرد آرشیوی آن تعیین کننده است:
تکرار ریتمیک ترجیحبندها، عبارتهای تکرارشونده و ریتمهای ساده باعث میشوند شنوندگان بتوانند مرثیه را به سرعت حفظ کنند و آن را در خانهها، محلهها و روستاها تکرار کنند. این ساختار، شرط لازم برای بقا و انتشار لاواندنەوە بهعنوان آرشیوی شفاهی است.
۱_ شهادت دادن
خطاب مستقیم مخاطب لاواندنەوە اغلب فرد جانباخته، «مادران دیگر»، جامعه، «خدا» یا حتی خودِ عاملان خشونت است. این ساختار دیالوگی، مرثیه را از سطح سوگواری منفعل به سطح شهادت اخلاقی ارتقا میدهد؛ گویی مرثیه در حال ادای شهادت در یک دادگاه نامرئی است.
۲_ رمزگذاری تاریخی شبهپزشکی قانونی
لاواندنەوە بهطور مکرر دادههای مشخصی را در خود جای میدهد، مانند:
- نام جانباخته
- نسبت خانوادگی؛ «پسر ارشد»، «تنها فرزند»،«دختر شجاع»
- ارجاعات جغرافیایی (پادگانها، زندانها، جادهها، روستاها)
- شیوهٔ مرگ و تعداد و محل گلولهها
- نشانههای شکنجه و شلاق
- وضعیت پیکر هنگام تحویل
- مکان دفن و وجود یا فقدان سنگقبر
- نام جاش ها «عاملان یا همکاران محلی»
این جزئیات شامل آمیزهای از بیان عاطفی و دقت تاریخی چیزی هستند.
۳ـ اجرا بهمثابه کنش جمعی
هرچند ممکن است یک زن مرثیه را آغاز کند، لاواندنەوە در عمل یک رخداد جمعی است. دیگر زنان ترجیعبند را همراهی میکنند یا بخشهایی از متن را تکرار میکنند. این همخوانی نه فقط کارکرد عاطفی، بلکه کارکرد حافظهای دارد: جامعه در همان لحظهٔ اجرا، متن را تصدیق و به خاطر میسپارد.
ج. دگرگونی کارکردی از ۱۳۵۸ به بعد؛ در شرایط عادی، کارکرد اصلی لاواندنەوە بیان اندوه و تسکین جمعی است. اما در کردستان پس از ۱۳۵۸، در بستر سرکوب رسانه، محدودیتهای شدید بر تحرک مردان، جرمانگاری سوگواری عمومی، تخریب و کنترل گورستانها و فقدان اسناد مکتوب، این ژانر کارکردهای تازهای یافت.
۱-نظام اطلاعرسانی زنمحور
رادیوهای حزبی مانند رادیوی کومهله و رادیوی حزب دموکرات کردستان، در بهترین حالت، اطلاعیههای کوتاهی دربارهٔ درگیریها و اعدامها پخش میکردند: «پنج پیشمرگه در نزدیکی فلان منطقه جان باختند» یا «اعدامها در فلان شهر انجام شده» اما این پیامها فاقد جزئیات شخصی و محلی بودند. خانوادهها برای دانستنِ «چه کسی»، «کجا»، «چگونه» و «با کدام زخمها» به لاواندنەوە و حلقههای زنان تکیه میکردند. مرثیهها اطلاعاتی را منتقل میکردند که نه در رادیوها و نه در بیانیههای رسمی جایی نداشت.
۲-آرشیو شفاهی خشونت
با رمزگذاری دادهها، لاواندنەوە روایتهایی از قتل، اعدام، ناپدیدسازی و شکنجه را تثبیت کرد که دولت در پی حذف آنها بود. هویت جانباختگان، چگونگی مرگ، محل استقرار نیروهای نظامی و نام عاملان خشونت از طریق مرثیهها به حافظهٔ جمعی منتقل شد. برخلاف اسناد مکتوب، این آرشیو شفاهی امکان توقیف یا معدوم کردن نداشت.
۳-شکل اخلاقی مقاومت
اقتدار اخلاقی مادرِ داغدار، به او امکان میداد حقیقتهایی را بر زبان آورد که دیگران بهسادگی نمیتوانستند. مرثیه او هر چند در خانه یا گورستان اجرا میشد جایگاه یک شهادت رسمی را مییافت. در بسیاری از موارد، تنها لحظهٔ نامبردن صریح از عاملان یا همکاران محلی، همین مرثیهها بود.
۴-تداوم میاننسلی
این دگرگونی کارکردی به دههٔ شصت محدود نماند. در خیزش «ژن، ژیان، آزادی» مادران و زنان دوباره از سوگوارههای بداهه و سرودهای سوگآمیز استفاده کردند تا نام جانباختگان را فریاد کنند، جراحتها را توصیف کنند و عاملان را مورد خطاب قرار دهند؛ تنها تفاوت، حضور تلفن همراه و گردش دیجیتال این صداها و ویدیوها بود.
در این مقاله، لاواندنەوە از منظر فولکلور صرف خارج و بهعنوان یک نظام ارتباطی، یک روش آرشیوسازی مبتنی بر جامعه، یک تاریخ بدیل در برابر روایت رسمی، یک چارچوب جنسیتی برای حقیقتگویی و سنتی سیاسی و میاننسلی مفهومپردازی میشود.
این مقاله بر یک پروژه دو ساله و در حال انجامِ «تاریخ شفاهی مادران دادخواه کردستان » استوار است که با خانوادههای آسیبدیده و داغدار از خشونت سیاسی در کردستان انجام میشود. روششناسی پروژه چندرسانهای است و چهار نوع داده اصلی را در کنار هم قرار میدهد: مصاحبههای شفاهی، آرشیوهای خانوادگی، منابع ادبی منتشرشده و مستندات دیدار و شنیداری نادر از سنتهای سوگواری زنان.
گردآوری دادهها
الف؛ مصاحبههای تاریخ شفاهی؛ بیش از هشتاد مصاحبهٔ بلند، روایتمحور و عمیق با این گروهها انجام شد:
- مادران دادخواه و عدالتخواه
- خانوادههای پیشمرگههای کشتهشده
- خواهران، برادران و فرزندان بزرگسال که حافظهٔ رویدادها را به ارث بردهاند
- فعالان سیاسی، نویسندگان ،هنرمندان و شاعران
مصاحبهها عمدتاً به زبان کردی (سورانی) انجام شد، هرچند در مواردی برخی از گفتوگو به فارسی پیش رفت. ساختار مصاحبهها بیشتر دیالوگی و باز بود تا راویان بتوانند ترتیب زمانی، نقاط تأکید و چارچوب عاطفی شهادت خود را خودشان شکل دهند. مدت زمان هر مصاحبه بین ۶۰ تا ۱۸۰ دقیقه متغیر است.
ب.آرشیوهای خانوادگی و اسناد: شرکتکنندگان مجموعهای متنوع از مواد را در اختیار گذاشتند، از جمله:
- مجموعهٔ مرثیههای دایه بهیه که توسط ملکه مصطفی سلطانی حفظ شده است؛
- کتاب کُردی«سێبهری قهلهبرد» نوشتهٔ ملکه مصطفی سلطانی، شامل روایتها، نامهها و عکسهای مرتبط با اعدامهای سالهای ۱۳۵۸ و دهه شصت و فعالیتهای پیشمرگه؛
- سناد دفن، یادداشتهای بهجامانده از زندان و فهرستهای غیررسمی اعدامشدگان؛
این مواد با کسب رضایت دیجیتالی و با روایتهای شفاهی تطبیق داده شد.
ج. منابع دیداری- شنیداری آرشیو پروژه شامل؛
- یک نوار کاست ۵۰ دقیقهای نادر از اجراهای لاواندنەوە در دههٔ ۱۳۶۰ که در سنندج ضبط شده است.
- ویدئوهای ضبطشده توسط خانوادهها در جریان خیزش «ژن، ژیان، آزادی» (۲۰۲۲)، که در آنها مادران سوگواره خوانی بداهه را بهعنوان شکلی از اعتراض عمومی احیا کردهاند؛
- مجموعهای بزرگ از عکسهای آلبومهای خانوادگی و آرشیوهای شخصی (آرشیو آقای ستار اویهنگ )
این مجموعه امکان مقایسهٔ میاننسلی و مشاهدهٔ تداوم ساختاری در سنت سوگوارهخوانی را فراهم میسازد.
د. منابع منتشر شده و ثانویه پژوهش بخش لاوندنهوه همچنین بر این منابع تکیه دارد:
- شقایق بر سنگلاخها اثر گلرخ قبادی، که مرثیههای دایه بهییه را ثبت کرده است؛
- سێبهری قهلهبرد نوشتهٔ ملکه مصطفی سلطانی، که اعدامهای سیاسی، تاریخهای خانوادگی و آیینهای سوگواری زنان را مستند میکند؛
- آرشیو دیجیتال فؤاد مصطفی سلطانی.
اصول اخلاقی
پروژه از اصول اخلاقی مبتنی بر مواجهه آگاهانه با تروما و مشارکت پیروی میکند:
۰رضایت آگاهانهٔ مکتوب یا ضبطشده؛
۰حق خروج از پروژه در هر مرحله؛
۰امکان ناشناسماندن در موارد حساس سیاسی؛
۰محدودیت دسترسی به شهادتهای پرخطر؛
۰رمزگذاری فایلهای صوتی، اسناد و نسخههای پیادهشده؛
۰بازبینی بخشهای انتخابشده توسط مشارکتکنندگان پیش از انتشار.
خانوادهها کنترل کامل بر این دارند که چه مواد و با چه میزان جزئیات در آرشیو نهایی عمومی شود.
روشهای تحلیل
۰کدگذاری روایی و تماتیک: مصاحبهها و متنهای سوگسرودهها بر اساس ارجاع به اعدامها، بازداشتها و ناپدیدسازیها؛ نشانههای جغرافیایی؛ نام عاملان و واحدهای نظامی؛ توصیف پیکرها و آیینهای دفن؛ واژگان آیینی و ساختارهای استعاری؛ و طیفهای عاطفی و ادعاهای حقیقت تحلیل شدند.
۰تطبیق بینامتنی: مرثیههای دایه بهییه، لاواندنەوی ضبطشده در دههٔ ۱۳۶۰ و یادداشتهای خانوادگی با یکدیگر مقایسه شدند تا روایتها و زمانبندیها منسجم شود.
۰تحلیل بر ادبیات مرتبط با شهادت جنسیتیشده، حافظهٔ تجسمیافته و میاننسلی، آرشیوهای شفاهی تحت سرکوب و ادعاهای حقیقت مادرانه بهعنوان مرجعیت اخلاقی تکیه دارد.
۰مثلثبندی تاریخی: رویدادهای سیاسی کلیدی از جمله اعدامها۱۳۵۸تا ۱۳۷۰، عملیاتهای نظامی، انتقال زندانیان و قتلهای هدفمند از طریق تلفیق شهادتهای شفاهی، آرشیوهای خانوادگی، منابع منتشرشده، ضبطهای صوتی نادر و تاریخنگاری منطقهای تطبیق بندی شده.
این چارچوب امکان میدهد لاواندنەوە هم بهمنزله یک فرم بیانی و هم بهمثابه یک منبع مستند ارزیابی شود.
۱.رمزگذاری جزئیات تاریخی و شبه ــ پزشکیقضایی
زنان بهطور مداوم اطلاعات دقیق را در سوگ سرودها«لاواندنوههای خود وارد میکردند، از جمله:
- نام اعدامشدگان و ناپدیدشدگان؛
- جایگاه آنها در سلسلهٔ خانوادگی؛
- منشأ روستایی یا شهری؛
- مکانهای دقیق اعدام (پادگانها، زندانها، زمین های باز)
- تعداد و محل برخورد گلولهها؛
- نشانههای شکنجه و شلاق؛
- وضعیت پیکر هنگام بازگرداندن؛
- اشاره به محل دفن و برداشتن یا نبودن سنگ قبر
این جزئیات در موارد متعددی با شهادتهای خانوادگی و خلاصههای رادیوهای حزبی همخوانی دارد و لاواندنەوە را به آرشیوی معتبر از شواهد تبدیل میکند.
۲. شناسایی عاملان خشونت
در بسیاری از مرثیهها، مادران عاملان خشونت را مستقیماً نام میبرند: از صادق خلخالی و فرماندهان سپاه چمران تا مسئولان دادگاههای انقلاب و جاشها (همکاران محلی). نامبردن، هم حافظهنگهدار است و هم نوعی اتهامزنی ضمنی و اخلاقی.
۳. حفظ دانش جمعی در دوران انسداد رسانهای
در شرایطی که ارتباط مکتوب خطرناک و رسانههای مستقل خاموش بودند، محافل زنان خانهها، گورستانها، جمعهای سوگواری به اتاقهای خبر، فضاهای تحقیق، دادگاههای شفاهی و آرشیوهای اجتماعی بدل شدند. لاواندنەوە در این میان دقیقترین منبع اطلاعات محلی بود.
۴. حقیقت عاطفی بهمثابه مرجعیت اخلاقی
اطلاعات در مرثیهها نه به زبان حقوقی، بلکه در قالب طیفهای عاطفی چون ناباوری، دعا، اتهام، دلتنگی و شهادت اخلاقی بیان میشود. همین لحن، به ادعاهای حقیقتی که در مرثیهها مطرح میشود اعتبار میبخشد و آنها را حتی در تقابل با روایتهای رسمی، باورپذیر میکند.
۵. انتقال میاننسلی
زنان نسلِ بعد میگویند نام قربانیان، محل گورها و روایت اعدامها را نخستین بار از مرثیهها«لاواندنوههای» مادران و مادر بزگان شنیدهاند. این نشان میدهد که لاواندنهوه تنها حافظه تاریخ نیست، بلکه ساز و کاری برای تولید و انتقال تاریخی بودن در میان نسلهاست؛ ساز و کاری که در خیزش« ژن، ژیان، آزادی» نیز فعال و تداوم داشته.
مطالعهٔ موردی ۱: دایه بهیه و مرثیههای موج نخست اعدامها
لاواندنهوههای دایه بهیه که از طریق یاداشتهای دستنویس دخترش، ملکه مصطفی سلطانی، حفظ شدهاند یکی از غنیترین نمونههای لاواندنەوە با کارکرد شواهدیاند. در یکی از مرثیهها، او مادران اعدامشدگان را مستقیماً خطاب قرار میدهد:
دایک ئێعدامیەکان، بین بۆ دوکانم/ هەواڵ ئاو کۆستە من باش ئازانم/ دەردی ئەو دایکە، کوڕی کوژرابێ/ بە گوللەی دوژمن، لەشی بێژرابێ/ تەیارەی چەمران شانەوشان ئەکات/ داوای جوانەکان مەریوان ئەکات/ ئاخ من نەمردام، وە عەزرت تۆە/ ساتێک سەرمنا، فواد ڕۆڵە گیان وە باڵای تۆە
ترجمهٔ آزاد این قطعه چنین است:
ای مادران اعدامشدگان، به دکان من بیایید،/ درد جگر سوز این خبر را خوب میدانم./ دردِ آن مادری که پسرش کشته شده،/ تنِ بیجانش با گلولهٔ دشمن دریده شده است./ هواپیمای چمران بر فراز سرشان میچرخد،/ جوانان مریوان را به کام مرگ میکشاند./ آه، کاش من نمیمردم در فراق تو/ ساعتی سرم را با آرامش در دامن تو فؤاد جان، میگذاشتم

در این مرثیه چند لایهٔ همزمان دیده میشود:
۰دعوت مادران به «دکان» او، یعنی فضایی که در آن خبرِ مرگ و اعدام توزیع میشود؛
۰اشاره به هواپیماهای جنگی ارتش ایران به فرمانده چمران («تەیارەی چەمران») و کشتار جوانان مریوان؛
۰نامبردن از فؤاد؛ فرزند ارشدش و «بنیان گذار کومله»
۰ثبت وضعیت پیکر بدن سوراخ شده («لەشی بێژرابێ») و نوع مرگ، تیرباران؛ «بە گوللەی دوژمن».
دایه بهیه در همین چند سطر این وقایع را اطلاع رسانی میکند.
یاداشتهای ملکه مصطفی سلطانی نشان میدهد که دایه بهیه در مرثیههای دیگر نیز نام خلخالی، محل اعدامها و جزئیات اجراییشدن احکام را وارد شعر میکرد.
تطبیق این مرثیهها با روایتهای خانوادههایی که بستگانشان در همان سالها اعدام شدهاند، همخوانی قابل توجهی در زمانها، مکانها و ترتیب رویدادها نشان میدهد. مرثیههای دایه بهیه به این ترتیب، هم شفاهی بودن موج نخست اعدامها را مستند میکنند، هم جغرافیای سرکوب را ترسیم، هم تحلیل اجتماعی از حضور خلخالی و چمران و سازوکار خشونت دولتی و نیروی نظامی مجهز به دست میدهند.
مطالعهٔ موردی ۲: دایه عایشه حاجی میرزایی و نوار سنندج
نوار ۵۰ دقیقهای ضبطشده در سنندج در اوایل دههٔ ۱۳۶۰، یکی از معدود اسناد صوتی باقیمانده از لاواندنەوە در آن دوره است. بخش مهمی از نوار به سوگوارههای دایه عایشه حاجی میرزایی برای برادرش کاک کریم و دیگر جانباختگان اختصاص دارد.
در یکی از قطعات، او چنین میخواند:
دل من، تیره چون آب برفهای بهاری که روان است، کدر شد/ دلم سرگردان است، حمید تو را میجوید/ زخمِ کاک کریم هنوز التیام نیافته،/ و اکنون زخمِ حمید نیز بر آن افزوده شده است./ ای کاش میدانستم آن روز، روزِ کشتهشدنِ تو بود؛/میآمدم، تو را در آغوش میگرفتم./ اکنون کجا بروم؟ به دنبالِ چه کسی بگردم/ که چهرهاش شبیه تو باشد؟/ مادر، جانش را به فدای شجاعتت میکند،/خواهر، جانش را به فدای رنجت میکند./نرو، حمید، به سوی چَمسو،/ دشمن آنجا در کمین توست.تو امید منی، همهٔ آنچه در این زندگی برایم مانده است.

در این مرثیه، عناصر زیر بهطور همزمان حضور دارند:
۰نامبردن از حمید و کاک کریم؛
۰اشاره به مکان خطر («چَمسو») بهعنوان منطقهٔ کمین نیروها؛
۰تأکید بر اینکه همان روز حمید را زنده دیده است.
۰تجمیع زخمهای جمعی «زخم کاک کریم» و «زخم حمید».
این نوار نشان میدهد که:
۰سوگواری خانگی و شهادت سیاسی در هم تنیدهاند؛
۰فناوری سادهٔ ضبط خانگی میتواند تنها سند صوتیِ باقیمانده از مرگ یک نسل باشد؛
۰و صدای دایه عایشه و همراهانش، در غیاب اسناد رسمی، به منبع اصلی بازسازی سرنوشت حمید، و دیگر جانباختگان بدل شده است.
یافتههای این پژوهش نشان میدهد که لاواندنەوە در دورههای سانسور و خشونت سیاسی در کردستان بهعنوان سازوکاری حیاتی برای حفظ حقیقت تاریخی عمل کرده است. این سنت نه صرفاً سوگواری، بلکه سامانهای جمعی برای گردش اطلاعات بود که از طریق آن خانوادهها جزئیات بازداشتها، اعدامها، ناپدیدسازیها و کشتهشدن در میدان نبرد را میآموختند. لاواندنەوە برای تمامی قربانیان به کار میرفت برای مردان، زنان، دختران، پسران، پیشمرگهها و زندانیان غیرنظامی و برخلاف تصور رایج، سوگواریِ زنان را فقط به مرگ پسران محدود نمیکرد.
سوگواره شفاهی بهمثابه مستندسازی تاریخی
ساختار لاواندنەوە این امکان را فراهم میکند که مادران و خویشاوندان، اطلاعات تجربی را درون ابیات احساسی رمزگذاری کنند. نامها، نسبتهای خانوادگی، مکانها، وضعیت پیکر، توالی رویدادها و حتی محلهای دفن در مرثیهها ثبت میشود. در فقدان اسناد رسمی یا در شرایطی که دولت تعمداً ردها را پاک کرده است، این سوگوارهها به منبع اصلی فهم «چه اتفاقی افتاده» بدل میشوند.
در فضایی که رسانههای دولتی روایتهای خشونت را پنهان یا تحریف میکنند و رادیوهای حزبی تنها امکان اطلاعرسانی کلی و کوتاه دارند، لاواندنەوە شکاف اطلاعاتی را پر میکند. محافل زنان به شبکهای غیررسمی اما مؤثر از گردش خبر تبدیل میشوند و مرثیهها اطلاعاتی را منتقل میکنند که هیچ سند دیگری دربر ندارد.
قدرت شواهدیِ لاواندنەوە از تجربهٔ زیسته ناشی میشود، نه از یک چارچوب ایدئولوژیک. مرثیهها بر پایهٔ مشاهدهٔ مستقیم بازداشت، آخرین ملاقاتِ زندان، دیدن پیکر، حضور در مراسم دفن و شنیدن روایتهای دست اول دیگران شکل میگیرند. به همین دلیل، حتی وقتی خطاهای جزئی در تاریخ یا جزئیات رخ میدهد، «حقیقت تجربی» که منتقل میشود با سایر منابع همپوشانی دارد.
اگرچه بسیاری از اجراکنندگان لاواندنەوە خود را فعال سیاسی نمینامند، خروجی کار آنها کارکردی آشکارا مقاومتی دارد: حفظ حقیقتهایی که دولت میکوشد پنهان کند. هنگامی که سنگ قبرها برداشته میشود، مراسم سوگواری محدود میگردد یا خانوادهها تهدید به سکوت میشوند، لاواندنەوە هویت جانباختگان و چگونگی مرگ آنان را در حافظهٔ جمعی تثبیت میکند. به این معنا، لاواندنەوە یک آرشیو بدیل است؛ فضایی شفاهی که در آن حقیقت باقی میماند، حتی وقتی ردهای مکتوب حذف شدهاند.
راویان نسل بعدی به یاد میآورند که از کودکی، روایت اعدامها و ناپدیدسازیها را در قالب همان مرثیهها شنیدهاند. بنابراین، لاواندنەوە تنها رکورد گذشته نیست، بلکه در تولید آگاهی تاریخی نسلهای بعدی نقش ایفا میکند. بازگشت این فرم در خیزش «ژن، ژیان، آزادی» اینبار در قالب ویدئوها و فایلهای صوتی که در شبکههای اجتماعی دست میشود نشان میدهد که لاواندنەوە خود را با مدیومهای جدید وفق داده، بیآنکه کارکرد بنیادین خود را از دست بدهد.
لاواندنەوە ـ «مرثیه خوانی» ـ در بستر جهانی
ویژگیهای تاریخی و ساختاری لاواندنەوە در کنار چندین سنت سوگواری شفاهی در مناطق درگیر خشونت قابل فهم است؛ سنتهایی که در آنها خانوادهها عمدتاً مادران در غیاب اسناد رسمی، حافظان اصلی اطلاعات دربارهٔ خشونت میشوند.
۱-در فلسطین: نَوْح (مرثیهٔ بداههٔ زنان در آیینهای تشییع و عزاداری) برای سالها ابزاری برای انتقال جزئیات عینی خشونت بوده است؛ از کشتارها و تخریب خانهها گرفته تا یورشهای نظامی. در دوران انتفاضهٔ اول و دوم، زمانی که بسیاری مناطق تحت منع رفتوآمد و محدودیتهای رسانهای قرار داشتند، نَوْح به شیوهای برای نامبردن از جانباختگان، توصیف چگونگی کشتهشدن، اشاره به خیابانها و ایستهای بازرسی، و ثبت حضور واحدهای نظامی مسئول تبدیل شد. پژوهشگران فلسطینی نشان دادهاند که این مرثیهها بعدها برای بازسازی توالی خشونت و مستندسازی آن به کار گرفته شدهاند.
۲-در ایرلند: سنتکینینگ (caoineadh) نوعی مرثیهٔ خودانگیخته و نالهمحور است که بهصورت تاریخی توسط زنان در گردهماییهای سوگواری اجرا میشد. روایتهای قوم نگارانه از قرن هجدهم تا اوایل قرن بیستم نشان میدهد که کینینگ اغلب علت مرگ، زمینهٔ درگیریهای سیاسی یا خشونتهای جناحی، حافظهٔ خانوادگی، ارجاعات جغرافیایی و گاه نام عاملان را در خود داشت. هرچند کینینگ بعدها از سوی نهادهای کلیسایی و سیاسی محدود شد، نقش آن بهعنوان نوعی ثبت جمعیِ خشونت و مرگ به رسمیت شناخته شده است.
قرار دادن لاواندنەوە در کنار این سنتها، هم شباهتها را آشکار میکند و هم خصوصیتهای متمایز آن را:
۰لاواندنەوە از نظر سطح جزئیات شبهپزشکی قضایی (تعداد گلولهها، محل برخورد، نشانههای شکنجه) در میان این سنتها برجستگی ویژهای دارد؛
۰این ژانر برای ثبت مرگ زنان پیشمرگه، دختران زندانی و زنان غیرنظامی نیز بهکار رفته و به این ترتیب آرشیوی جنسیتی اما نه مردمحور تولید کرده است؛
۰تداوم میاننسلی لاواندنەوە و احیای آن در خیزش ۲۰۲۲ نشان میدهد که برخلاف برخی سنتهای سوگواری که امروزه بیشتر جنبهٔ موزهای دارند، لاواندنەوە همچنان آرشیوی زنده و در حال تحول است.
نتیجهگیری
لاواندنەوە، همانگونه که در این پروژهٔ دو ساله و ادامه دار تاریخ شفاهی مستند شده است، یکی از مهمترین سازوکارهای تاریخ شفاهی است که از طریق آن جوامع کردی در دورهٔ سرکوب شدید میان سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۰ حقیقت عینی را حفظ کردهاند. با ترکیب فرم بداههٔ شاعرانه با جزئیات شاهدان عینی، لاواندنەوە نامها، مکانها، توصیفهای خشونت و شرایط مرگ را در لحظاتی منتقل کرده است که هیچ کانال رسمی اطلاعرسانی در دسترس نبوده یا تعمدا سکوت اختیار کرده. مرثیههایی که در دفترچههای خانوادگی، نوارهای نادر و مصاحبههای معاصر ثبت شدهاند، نشان میدهند که این سنت هرگز صرفاً به سوگواری برای پسران یا مبارزان مرد محدود نبوده، بلکه مرگ دختران، زنان جوان پیشمرگه، دختران زندانی و زنان غیرنظامیِ کشتهشده در عملیاتهای نظامی را نیز ثبت و حفظ کرده است.
تحلیل مقاله نشان میدهد که لاواندنەوە بهطور همزمان یک بیان عاطفی و یک آرشیو تاریخی است. ساختار تکرارشوندهی آن حفظ و انتقال حافظه را آسان و امکان گردش بینروستایی و بیننسلی را فراهم میکند، در حالی که فوریت اجرا، جزئیاتی را ثبت میکند که بعدها هیچ سند مکتوبی توان بازسازی کامل آنها را ندارد. توانایی لاواندنەوە در بقا در برابر انسداد رسانهای، تخریب سنگقبرها و تلاش دولت برای خاموش کردن سوگواری، جایگاه آن را بهعنوان یک آرشیو بدیل در تاریخ کرد تثبیت میکند.
مقایسهٔ لاواندنەوە با نَوْح فلسطینی، کینینگ ایرلندی و دیگر سنتهای شهادت شفاهی، الگوی جهانی مشترکی را برجسته میکند: در غیاب اسناد، خانوادههای داغدار بهویژه مادران به حافظان اصلی حقیقت بدل میشوند. در عین حال، لاواندنەوە در سطح جزئیات شبهپزشکی قضایی، گستره جنسیتی و تداوم میاننسلی، ویژگیهای منحصربه فردی دارد؛ بهویژه در احیای آن در خیزش «ژن، ژیان، آزادی» در سال ۲۰۲۲؛ جایی که ساختار آن در شعارها و ضبطهایی که مرگها و جراحتها را ثبت میکنند، دوباره ظاهر شد.
مستندسازی لاواندنەوە امروز نهتنها برای بازسازی تاریخهای سرکوبشده کردستان ، بلکه برای بهرسمیتشناختن نقش مرکزی خانوادهها و بهطور خاص مادران در تولید و پاسداشت حافظه ضروری است. این پژوهش نشان میدهد که سنتهای شفاهی کردی منبعی بنیادین برای فهم واقعیتهای اجتماعی و سیاسی کردستان در دهه شصت و همچنان در مبارزات جاری برای حقیقت و یادآوری نقش حیاتی دارند. پژوهشهای آینده میتوانند با گسترش مقایسههای منطقهای، دیجیتالسازی مجموعههای بیشتر خانوادگی و تحلیل تداوم دگرگونیهای مرثیه بهعنوان رسانهای برای شهادت در جامعهٔ کردیِ معاصر، این آرشیو را بسط دهند.
منابع:
کردی و فارسی:
- گلرخ قبادی: شقایق بر سنگلاخها.
- ملکه مصطفی سلطانی: سێبهری قهلهبرد
- آرشیو دیجیتال فؤاد مصطفی سلطانی؛ وبسایت آرشیوی، شامل اسناد، متون و مرثیههای مرتبط با مبارزات سیاسی در کردستان.
- نوار کاست لاواندنەوە دهه شصت سنندج (آرشیو خصوصی).
- مصاحبههای تاریخ شفاهی پروژهٔ «تاریخ شفاهی مادران دادخواه کردستان»
- ویدئوهای خانوادگی خیزش «ژن، ژیان، آزادی» (۲۰۲۲).
فلسطینی:
Swedenburg, Ted. Popular Memory and the PalestinianNational Past. In: Rubie S. Watson
Shalhoub-Kevorkian, Nadera; Militarization and Violence against Women in Conflict Zonesin the Middle East.
ایرلندی:
Lysaght, Patricia, The Banshee and the Keening Woman in Irish Folklore








نظرها
گلی قبادی
ممنون از دوستان و دست اندر کاران رادیو زمانه و زحمات بی دریغتان. باسپاس فراوان از دوست گرامی فریبا محمدی. دست مریزاد، مقاله ای جالب و نو ظهور. تا کنون به این بخش از مبارزات زنان کردستان توجه نشده بود و شما به این نکته مهم توجه کرده و با تحقیق و کنش و دقت به این امر به غنای تاریخ کردستان و هم چنین مبارزات زنان خدمت بزرگی کرده اید و امیدوارم در ادامهی این کار بزرگ موفق باشید. آیا این امکان وجود دارد که این کار بی نظیر را به شکل کتاب و نسخه کامل از تمام مصاحبه ها چاپ و منتشر کنید؟ امیدوارم چنین کاری به نتیجه برسد و ما خواننده گان مشتاق را هم از زحمات خود بهره مند کنید. در ضمن تاریخ مبارزات کردستان به چنین تحقیقات و پژوهشهایی نیازمند است. با آرزوی موفقیت گلرخ قبادی
Hidden Camel
بسیار ممنونم از نویسنده بابت نوشتن این مقاله ارزشمند؛ اگر بیشتر در مورد این پروژهی تحقیقی در زمانه نوشته شود و همراه با مثالهای دایه بهیه مثالهای بیشتری از لاواندنەوەها آورده شود بیشتر این مفهموم قابل درک خواهد شد.