ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
USD EUR / All

در ستایش شکّ خلاق؛ یادی از شیدان وثیق که شک را شرط آزادی می‌دانست

الف. آزادی‌جو ـ در زمانه‌ای که «ایدئولوژی» به کالایی برای معامله بدل گشته، یاد شیدان وثیق چراغی است: برای جوانانی که می‌خواهند دموکراسی واقعی بیافرینند؛ برای آن‌هایی که معتقدند آزادی و عدالت نمی‌توانند یکجانبه و از بالا باشند.

دیدگاه
این مقاله در بخش دیدگاه منتشر شده است. نظرهای مطرح‌شده در این بخش، دیدگاه نویسندگان را بازتاب می‌دهند و نه لزوماً دیدگاه تحریریه زمانه را. زمانه آمادگی دارد نظرهای در برابر این دیدگاه را نیز منتشر کند.

در میان نسلی که میان اسطوره و شک گرفتار بود، شیدان وثیق (۱۳۲۹-۱۴۰۴) یکی از معدود کسانی بود که توانست هر دو را در آغوش بگیرد و در هم بفشارد تا جوهره «انسان آزاد» باقی بماند؛ انسانی که نه به نام ایمان، بلکه به نام تردید سخن می‌گوید.

زاده ۲۵ خرداد ۱۳۲۹ بود اما زندگی سیاسی او در خیابان‌های ملتهب پاریس آغاز شد؛ روزهای مه ۱۹۶۸، وقتی جوانی بی‌قرار میان دود و شعارهای سرخ، گام‌های بی‌تاب نسل «ایزدان خُرد» را دنبال می‌کرد و در زیر سنگفرش‌ها، خیالِ «ساحل آزادی» را می‌جست. از همان‌جا بود که زندگی‌اش با واژه‌ای گره خورد که تا آخر عمر با او ماند: عصیان.

عصیان علیه نظم موجود، علیه شاه، علیه ولایت، علیه حزب، علیه آموزه‌هایی که روزی به آن‌ها ایمان داشت و بعدها خطر آن ایمان را لمس کرد. عصیان علیه هر دستگاهی که می‌خواست انسان را کوچک‌تر از آزادی‌اش کند.
در دهه‌ای که جهان مست انقلاب‌های بزرگ بود، او مهندس نقشه‌برداری شد، اما نقشه‌هایش نه از کوه و دشت، بلکه از سرزمین نابرابر قدرت بودند و او را در مسیر جستجوی رهایی نگاه داشتند: از سازمان‌های چپ رادیکال فرانسه، تا کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی، تا بازگشت به ایران پیش از انقلاب و مشارکت در ایجاد و رهبری سازمان‌های انقلابی؛ و سپس تبعیدی که از کوهستان‌های کردستان و خاک عراق گذشت و دوباره او را به پاریس بازگرداند. آنچه در این مسیر پرفراز و نشیب ادامه یافت، نه وفاداری به ایدئولوژی‌های گذشته، که وفاداری به پرسشی بنیادین بود: چه می‌شود اگر عدالت بدون آزادی، به زندانی باشکوه بدل شود؟

این پرسش، شیدان وثیق را به نقطه‌ای رساند که با خدایان دوران جوانی وداع کند و در نوشته‌هایش ـ چه جستارهای فلسفی، چه نقدهای سیاسی ـ سرکشی در برابر قدرت، پویندگی نسبت به آزادی و بی‌قراری برای رهایی انسان را بیابد. برای او، دموکراسی نه صرفاً نظامی سیاسی، بلکه ماجرایی اخلاقی بود؛ عرصه‌ای که هیچ چیز از پیش مقدس نیست و هیچ وعده‌ای مصونیت ندارد.

شیدان وثیق چپ بود و چپ ماند اما آنگونه که او چپ بود و چپ ماند، نه بیانگر پیروی و پافشاری بر یک اندیشه متصلب یا تعصبی کورکورانه به دسته و جریان و گروهی، که باوری عمیق به تفکر انتقادی، جست‌وجویی عمری و همراه با شکّی خلّاق و مداوم و خودساخته بود.

وثیق با صراحت و به‌درستی می‌گفت که: تاریخ اندیشه، صحنه نبردی بین دو فلسفه بوده است. اولی، فلسفه‌ای که سیاست را کار «یک» می‌داند: خدایان، طبقات، برگزیدگان. در این نگاه، «سیاست» مترادف با «قدرت» و «دولت» است. و دومی فلسفه‌ای است از «همگان»، از جمع مردم، از «بسیاری» که حق دارند در سرنوشت خویش سهیم باشند: نه با واسطه نخبگان، نه با نمایندگی و سلطه، بلکه با حضور مستقیم، با مشارکت برابر، با خود ـ سازماندهی و خودگردانی. سیاست در این معنای دوم، «رهایی» است؛ «نه حکومت کردن و نه زیر حاکمیت بودن».

شیدان وثیق چپ بود و چپ ماند اما آنگونه که او چپ بود و چپ ماند، نه بیانگر پیروی و پافشاری بر یک اندیشه متصلب یا تعصبی کورکورانه به دسته و جریان و گروهی، که باوری عمیق به تفکر انتقادی...

شیدان وثیق به یکی از این دو فلسفه بسنده نکرد، بلکه عاشق دومی شد. او باور داشت که اگر سیاست (یعنی زندگی جمعی، جامعه آزاد، دموکراسی واقعی) می‌خواهد زنده بماند، باید از زیر بار ایدئولوژی‌های تثبیت‌شده رها شود؛ مفاهیمی چون طبقه، حزب، رهبری متمرکز. اینچنین بود که برای او، «چپ» دیگر نباید به همان شکلی می‌ماند که پیشینیانش می‌خواستند: زنجیره‌ای از فرماندهان، حزب‌ها، نظریه‌های تحکیم‌شده و مبارزاتی از پیش تعریف‌شده. به جای آن، چپ نو باید چپی باشد که خود را در فرآیندی همیشگی از نقد، بازسازی، پرسشگری و آزادی بسنجد. چپ زمانی معتبر است که از قدرت بترسد، حتی از قدرتِ خود، و سوسیالیسم تنها وقتی معنا دارد که آزادی فرد را زخمی نکند. باید برابری را نه به قیمت زندانی کردن آزادی، بلکه همواره همراه با آزادی ببیند. بر این اساس، چپ رهایی‌خواه، چپی است که نه با مرجعیت، که با شک خلاق و مشارکت زنده، با تضاد و تنوع، با تجربه و آزمون، بارور می‌شود.

او از ایدئولوژی‌ها عبور کرد، اما نه با نفی گذشته، بلکه با دقت یک جراح؛ هر باور را کالبدشکافی کرد تا انسان و آزادی از درون آن بیرون آیند. این عبور او را به «چپِ دموکرات» رساند: چپی که بیشتر شک می‌کند تا ایمان بیاورد و بیشتر می‌پرسد تا حکم صادر کند.

برای وثیق، آزادی رام‌نشدنی است؛ اگر آن را در قفس برابری زندانی کنیم، می‌میرد و قفس نیز بر سر ما فرود می‌آید. دموکراسی واقعی، نه در ساختمان‌های مجالس، بلکه در انجمن‌ها و مجامع عمومی زنده شکل می‌گیرد؛ در خودگردانی، خودمختاری، زندگی مشترک و تعهد به برابری و آزادی. دموکراسی هنر زیستن با تناقض‌ها و تضادهاست: فهم آن‌که هیچ حقیقتی آخرین حقیقت نیست و هیچ قدرتی سزاوار تقدس. هنری که تنها انسان‌هایی می‌آموزد که حاضرند شک کنند، بحث کنند، اشتباه کنند و دوباره برخیزند.

سیاست واقعی در اندیشهٔ او، خلق زیست سیاسی خودمختار و افقی بود؛ انجمن‌ها و شوراهایی که مستقل از دولت، حزب و ایدئولوژی، زندگی مردم را معنا می‌بخشند. جدایی دین از قدرت برای او ضرورتی اخلاقی و انسانی بود؛ جامعه‌ای که دین‌سالاری در آن حاکم باشد، نمی‌تواند آزاد و دموکراتیک باشد.

آثارش پر از هشدارهای ظریف‌اند؛ دربارهٔ رؤیاهایی که می‌توانند به کابوس بدل شوند، ایدئولوژی‌هایی که با وعدهٔ رهایی می‌آیند و با واقعیتِ قفس پایان می‌یابند. 

برای وثیق، آزادی رام‌نشدنی است؛ اگر آن را در قفس برابری زندانی کنیم، می‌میرد و قفس نیز بر سر ما فرود می‌آید. دموکراسی واقعی، نه در ساختمان‌های مجالس، بلکه در انجمن‌ها و مجامع عمومی زنده شکل می‌گیرد؛ در خودگردانی، خودمختاری، زندگی مشترک و تعهد به برابری و آزادی.

نوشته‌های او، به‌ویژه کتاب اثرگذارش «لائیسیته چیست؟» نه‌فقط بیانگر زیست متفکرانه و اندیشیدن پویا و مداوم اوست، بلکه در میانه آشوب شبه‌اندیشه‌های پساانقلابی و آشفته‌بازار روشنفکری دینی، که می‌کوشیدند آش درهم‌جوشی از نظریه‌پردازی‌های کاسبکارانه را به جریان‌های جهانی اندیشه سنجاق کنند، مفاهیم مهمی چون لائیسیته، سکولاریسم، دموکراسی و آزادی را به درستی در جامعه ایران تبیین کرد.

میراث او ـ مهندسِ نقشه‌برداری که به مهندسیِ نقدِ اندیشه فرا رفت - پیکاری بی‌پایان است با هر آن‌کس و هر چیزی که آزادی را به نام حقیقت یا عدالت به مسلخ می‌برد.

در جهانی که مدام خدایان تازه می‌سازد، شیدان وثیق نمونه انسانی است که جرأت کرد نخستین خدا را در درون خود شکست دهد و از آن پس، با شجاعتی مخصوصِ خود، شک را نه ضعف، بلکه شرط آزادی بداند. شکِ وثیق، نه تردیدی خانه‌نشین، بلکه شکِ خلاق و سازنده بود؛ شک به هر ایدئولوژی، هر قدرت و هر حقیقت متصلب. او نشان داد که شک خلاق، نقد مستمر و مشارکت فعال، پایهٔ هر دموکراسی واقعی و مبارزهٔ انسانی برای آزادی است؛ خطی که از جوانی شورانگیزش در پاریس ۱۹۶۸ تا اندیشهٔ بالغ و رادیکال او در دهه‌های پایانی عمر امتداد یافت.

در زمانه‌ای که «ایدئولوژی» به کالایی برای معامله بدل گشته، یاد شیدان وثیق چراغی است: برای جوانانی که می‌خواهند دموکراسی واقعی بیافرینند؛ برای آن‌هایی که معتقدند آزادی و عدالت نمی‌توانند یکجانبه و از بالا باشند.

او میراثی ارزشمند به ما سپرد: شک، نقد، مشارکت، خلاقیت. دعوتی به رهایی از قدرتِ ساخته‌شده؛ به ساختن قدرتی دیگر، از جنس مردم، از جنس زندگی، از جنس آزادی.

یادش به یاد و اندیشه‌اش مانا.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.