ایران در آستانه «سونامی سالمندی»: عبور از ۱۴ درصد با سرعتی سهبرابر جهان
نادر افراسیابی - پدیده سالمندی جمعیت در ایران یکی از سریعترین تغییرات جمعیتی در جهان است. این روند، ناشی از ترکیب موج متولدین دهه ۵۰ و ۶۰ (که به سنین سالمندی نزدیک میشوند)، کاهش شدید نرخ باروری به زیر سطح جایگزینی (حدود ۱.۶ فرزند به ازای هر زن)، و افزایش امید به زندگی، ایران را در موقعیتی قرار داده که سرعت سالمندی آن حدود سه برابر میانگین جهانی تخمین زده میشود. در حالی که کشورهای توسعهیافته مانند فرانسه یا سوئد برای دو برابر شدن جمعیت سالمند خود بیش از یک قرن زمان صرف کردند، ایران این گذار را در کمتر از ۳۰-۴۰ سال تجربه میکند.

۹۰ درصد زنان سالمند تنها در ایران در سه دهک درآمدی نخست قرار دارند.
رئیس سازمان بهزیستی کشور اعلام کرده است که هرچند بر اساس آمارهای رسمی، جمعیت سالمندان ایران به ۱۲ درصد رسیده، اما طبق آمارهای جدید مبتنی بر ثبت مبنا که در اختیار وزارت بهداشت و سایر مراجع معتبر قرار دارد، این نسبت اکنون از ۱۴ درصد عبور کرده و این امر نشاندهنده ورود ایران به دوره سالمندی است. سیدجواد حسینی در همایشی که ۴ آذر برگزار شد افزود که آمارهای واقعی بیانگر آن است که کشور بهطور حقیقی وارد دوره سالمندی شده است. او تأکید کرد که از آن بدتر، سرعت رشد سالمندی در ایران نسبت به بسیاری از کشورهای دیگر سریعتر بوده و ایران در زمره کشورهایی با سرعت بالا در مسیر سالمندی قرار دارد.
او همچنین خاطرنشان کرد که تا سال ۱۴۳۰، ایران به یکی از کشورهای شدیداً سالخورده تبدیل خواهد شد و این پدیده بهطور واضح در حال رخ دادن است.
به این ترتیب در ایران سهم جمعیت سالمند از مرز تعریفشده سازمان ملل (۷٪) و آستانه رسمی (۱۰٪) گذشته و با رسیدن به بیش از ۱۴٪ کشور را وارد فاز «سالمندی عمیق» کرده است. این گذار با سرعتی تقریباً سهبرابر میانگین جهانی در حال وقوع است و پیامد آن، افزایش فوری فشار بر نظامهای سلامت، بازنشستگی و حمایت اجتماعی است که پیش از این نیز با چالشهای ساختاری مواجه بودهاند. همزمان، کاهش شدید نرخ باروری و کوچک شدن پایه جمعیتی جوان، پنجره جمعیتی کشور را به سرعت میبندد و فرصت تطبیق و برنامهریزی را به شدت محدود میکند. در واقع، ایران اکنون در نقطهای حساس قرار دارد که تأخیر در اقدام مؤثر، هزینههای اجتماعی و اقتصادی آن در آیندهای نزدیک به سطحی غیرقابل مدیریت خواهد رسید.
ریشه بحران سالمندی در ایران
ریشه اصلی بحران سالمندی در ایران، ترکیب دو پدیده جمعیتی تاریخی است: موج عظیم متولدین دهه ۵۰ و ۶۰ که اکنون در آستانه ورود به سالمندی قرار دارند و کاهش مستمر و شدید نرخ باروری طی سه دهه گذشته که پایه جوان جمعیت را تحلیل برده است. این دو عامل در کنار افزایش امید به زندگی، یک سونامی جمعیتی را شکل دادهاند که در آن نسبت جمعیت سالمند به سرعت در حال افزایش است. این انتقال ساختار سنی در شرایطی رخ میدهد که زیرساختهای اقتصادی و رفاهی کشور از ابتدا برای مدیریت چنین جمعیت سالخوردهای طراحی نشدهاند، صندوقهای بازنشستگی با کسری ساختاری مواجهند و نظام سلامت عمدتاً درمانمحور بوده و برای مراقبتهای بلندمدت سالمندی آمادگی ندارد.
در این میان، بحران اقتصادی مزمن، تورم بالا و رکود، به عنوان یک تشدیدکننده قوی عمل میکند. این بحران از یک سو توان مالی خانوارها برای مراقبت از سالمندان را شدیداً کاهش داده و فشار معیشتی مضاعفی بر نسل میانی (که هم باید از والدین سالمند مراقبت کند و هم هزینههای فرزندان را تأمین نماید) وارد میآورد. از سوی دیگر، وضعیت ناپایدار اقتصاد کلان، امکان سرمایهگذاری بلندمدت و اصلاحات ساختاری در نظامهای تأمین اجتماعی را عملاً ناممکن یا بسیار پرهزینه ساخته است، زیرا دولت منابع خود را صرف مدیریت روزانه بحرانهای اقتصادی میکند و ظرفیت مالی برای سرمایهگذاری پیشدستانه در زیرساختهای مراقبت از سالمند را ندارد.
مهمترین پیامدهای فوری افزایش جمعیت سالمندی شامل فروپاشی مالی قریبالوقوع صندوقهای بازنشستگی به دلیل وارونگی هرم سنی و کاهش شدید نسبت جمعیت شاغل به بازنشسته، افزایش تصاعدی هزینههای بخش بهداشت و درمان برای مدیریت بیماریهای مزمن و سالمندی، و فشار طاقتسوز بر خانوارهای میانی که همزمان با تأمین هزینههای زندگی خود و فرزندان، باید بار مراقبت از والدین سالمند را نیز تحمل کنند، خواهد بود. این وضعیت در غیاب نظامهای رسمی مراقبت بلندمدت و زیرساختهای حمایتی، منجر به افزایش شدید فقر سالمندی به ویژه در میان زنان تنها، کاهش رشد اقتصادی پایدار ناشی از کوچکشدن نیروی کار و کاهش بهرهوری، و در نهایت بحران گسترده رفاهی و اجتماعی میشود که ثبات جامعه را تهدید میکند.
فرصتهای اقتصادی و اجتماعی سالمندی
در رسانههای وابسته به دولت یا سپاه به دلیل سیاستهای رسمی فرزندآوری معمولاً سالمندی را یک تهدید جلوه میدهند. غافل از آنکه با مدیریت هوشمندانه، بحران سالمندی را میتوان به فرصتی برای تحول اقتصادی و اجتماعی تبدیل کرد. کلید این تحول، گذار از نگرش «سالمند به مثابه بار» به دیدگاه «سالمند به مثابه سرمایه» است. در حوزه اقتصاد، این امر از طریق توسعه «اقتصاد نقرهای» تحقق مییابد که بازار بزرگی از کالاها و خدمات هدفمند مانند فناوریهای کمکی، پزشکی از راهدور، گردشگری سلامت، مسکن ویژه و اوقات فراغت را ایجاد میکند و میتواند محرک رشد اقتصادی و اشتغالزایی باشد.
همچنین، با ایجاد سازوکارهای مناسب، میتوان از سرمایه انسانی، تخصص و تجربه سالمندان فعال در قالب مشاغل نیمهوقت، مشاوره و مانند آن برای جوانان و کار داوطلبانه استفاده کرد، که هم به حفظ ارتباط اجتماعی آنان کمک میکند و هم بخشی از شکاف مهارتی در بازار کار را پر میکند.
در بعد اجتماعی، این گذار فرصتی است برای بازتعریف شهروندی و تقویت سرمایه اجتماعی. با طراحی «شهرها و محلات دوستدار سالمند» که بر پایه دسترسی، ایمنی و مشارکت بنا میشوند، نه تنها کیفیت زندگی سالمندان ارتقا مییابد، بلکه این استانداردها به نفع همه گروههای سنی از جمله کودکان و افراد کمتوان خواهد بود. علاوه بر این، میتوان با بهرهگیری از ظرفیت سالمندان در نقشهایی مانند مراقبت از نوهها، انتقال فرهنگ و تجربه، و فعالیت در نهادهای محلی، انسجام بیننسلی را تقویت کرد و بخشی از چالش مراقبت از کودکان و کهنسالان را بهطور همزمان حل نمود. در واقع، با برنامهریزی یکپارچه، سالمندی جمعیت میتواند موتور محرکی برای نوآوری در خدمات، تقویت همبستگی اجتماعی و حرکت به سمت یک جامعه فراگیرتر برای همه سنین باشد.
فروپاشی قرارداد بین نسلها
اما در ایران ما از این ایدهآل فاصله داریم. یکی از مهمترین دلایلش هم ساختار سنتی خانواده ایرانی است:
قرارداد بیننسلی سنتی در ایران، که بر پایه مبادله مراقبت در کودکی با حمایت در سالمندی استوار بود، در زیر فشار سهمگین بحران اقتصادی و روندهای مدرنیزاسیون شتابان در حال فروپاشی است. این فروپاشی، دقیقاً نقطه تبدیل چالش سالمندی به یک بحران تمامعیار است. دلایل این امر چندجانبه است:
فشار معیشتی، اشتغال ناپایدار، تورم بالا و ناتوانی در تأمین مسکن، باعث میشود که نسل میانی (فرزندان) حتی در صورت تمایل فرهنگی، فاقد منابع مالی، زمانی و روانی لازم برای مراقبت تماموقت از والدین سالمند خود باشد. از سوی دیگر، کاهش ارزش واقعی حقوق بازنشستگی، استقلال مالی سالمند را از بین برده و وابستگی او را به فرزندان افزایش میدهد. این وضعیت یک تنش مضاعف ایجاد میکند: هم فرزندان زیر بار فشار مضاعف خرد میشوند و هم والدین با احساس سربار بودن و از دست دادن عزت نفس روبرو میگردند.
از طرف دیگر کوچکشدن شدید بعد خانوار (تولد تکفرزندی یا دوفرزندی)، افزایش مهاجرت فرزندان برای تحصیل و اشتغال، و ورود گسترده زنان به بازار کار (که پیشتر مراقبان اصلی بدون مزد بودند) باعث شده شبکه مراقبت خانوادگی گسترده، از نظر فیزیکی و جمعیتی وجود خارجی نداشته باشد. حتی اگر یک فرزند بخواهد و بتواند از والدین مراقبت کند، بار سنگین آن به تنهایی بر دوش او میافتد.
در این میان، نهادهای مدرن جایگزین (مانند نظام مراقبت بلندمدت باکیفیت و مقرونبهصرفه، بیمههای فراگیر مراقبت، و خدمات حمایتی محلی) شکل نگرفتهاند تا خلأ ایجادشده را پر کنند. نتیجه این میشود که سالمند نه در پناه سنت میماند و نه به حمایت مدرن دسترسی دارد؛ او در یک فضای تهی رها شده است.
راه حل، نه نوستالژی بازگشت به گذشته (که غیرممکن است) و نه نادیده گرفتن ارزشهای فرهنگی است. بلکه باید یک قرارداد اجتماعی جدید بیننسلی طراحی کرد که در آن دولت و نهادهای عمومی با ایجاد زیرساختهای مراقبت اجتماعی و مالی، بار اصلی را از دوش خانوار برمیدارند، خانواده نه به عنوان تنها مراقب، بلکه به عنوان هسته عاطفی و ناظر کیفی خدمات حضور دارد و سرانجام سالمند نه به عنوان منفعل، بلکه به عنوان ذینفع فعال با حقوق اجتماعی مشخص تعریف میشود.
در این مدل، مراقبت از نوهها یا انتقال تجربه توسط سالمند، بخشی از یک مبادله داوطلبانه و مبتنی بر علاقه درون این شبکه حمایتی جدید است، نه یک اجبار برای بقا. این امر مستلزم یک سیاستگذاری فرهنگی هوشمند است که هم از گسست کامل جلوگیری کند و هم تابآوری جامعه را در برابر تغییرات ساختاری افزایش دهد. بدون این بازتعریف، فشار بر خانوادهها آنقدر زیاد خواهد شد که هم سلامت روانی نسلها را نابود میکند و هم هرگونه فرصت در بحران سالمندی را به فاجعه تبدیل خواهد کرد، چنانکه در حال حاضر گزارشهای جسته و گریخته از رها کردن سالمندان در خیابانها، پارکها و امامزادهها از وقوع این فاجعه نشان دارد.
منابع:
ایرنا، بحران سالمندی در ایران، چالشها و راهکارها (پی دی اف)، ایسنا، آنا، جمعیت سالمند ایران (انگلیسی)، چالش سالمندی ایران (انگلیسی)، مهر، سالمندی در ایران: چالشها و سیاستها (انگلیسی)، بحران سالمندی ایران (انگلیسی)، اعتماد






نظرها
نظری وجود ندارد.