ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

با خانم نویسنده، قسمت ۶۵: نگاهی به رمان «بچه‌های اعماق» نوشته مسعود نقره‌کار

مسعود نقره كار، پزشك و در عين حال نويسنده‌اى است با بيست اثر گوناگون در رشته هاى مختلف اجتماعى، روانشناسى، تاريخى و ادبى. برنامه امروز اختصاص دارد به رمان او به نام بچه‌هاى اعماق كه در دو جلد منتشر شده است.

مسعود نقره كار، پزشك و در عين حال نويسنده‌اى است با بيست اثر گوناگون در رشته هاى مختلف اجتماعى، روانشناسى، تاريخى و ادبى. او درباره كانون نويسندگان ايران كار تحقيقى جالبى انجام داده است. برنامه امروز اختصاص دارد به رمان او به نام بچه‌هاى اعماق كه در دو جلد منتشر شده است. داستان در لحظه‌اى آغاز مى شود كه  پسر بچه‌ى داستان، در بيابان زغالى، كه در مجاورت خانه او قرار دارد با بچه هاى ديگر شرط  بسته است كه مگسى را كه روى يك تپه گه نشسته بكشد. او براى انجام اين كار دستش را روى گه فرو مى آورد و البته گويا مگس هم در مى رود. بدين ترتيب بوى گه در اعماق داستان نشست پيدا مى كند و باعث اذيت خواننده مى شود. اين كتاب شرح احوالى ست از حالت لمپن مآبى ويژه اى كه در سده چهاردهم هجرى خورشيدى مردم ايران دچار آن بوده‌اند. رشد شهرنشينى، بى آن كه تكيه بر رشد كارخانه‌ها داشته باشد، باعث شد كه مردمان روستاها و شهرهاى كوچك روانه تهران و چند شهر بزرگ ديگر بشوند. نفت فروشى به عنوان تنها منبع درآمد جدى در ايران مردم را به پولى كه از لابلاى دست حكومت روى سر آنها سر ريز مى كرد عادت داد. اينك تمامى نهادهاى سنتى جامعه فرو ريخته بود و مردم بى هويت شده با تمام قوا مى كوشيدند تمامى نهادهاى از دست رفته را دست بيندازند و تخطئه كنند، شايد به اين اميد كه چيزى به جاى آنها سبز شود. رشد قارچ گونه حزب ها و سازمان هاى وابسته به كشورهاى به اصطلاح كمونيستى نيز در حالى كه عده اى را به سمت خود مى كشيد بيشتر از پيش به اين حالت بى هويتى دامن زد. آنها نيز براى آن كه ميخ شوروى را در زمين ايران فرو كنند تمام ارزش هاى سنتى را دست مى انداختند. چنين است كه بزرگ لمپن داران اين كتاب كه شخصى به نام شريعت است دهان بى چاك و بست خود را باز مى كند و با ركيك ترين كلماتى كه بتوان تصور كرد به شاه و همسر او و فرزندشان كه در آن موقع پسر كوچكى ست ناسزا مى گويد. پامنبرى او زنى به نام احترام السادات است كه به نوبه خود به همين طريق ناسزا مى گويد. اما شما تا انتهاى كتاب را مى خوانيد تا ببينيد اين شريعت چه تئورى و طرحى براى نجات ايران ارائه مى دهد، كه بدبختانه كوشش شما در درك اين معنا به بيهوده مى رود. او يك معلم بوده است و اكنون بر اساس همان اخلاق لمپنى اش كار نمى كند. اغلب باد در مى دهد تا مردم را بخنداند و جز اين دو عمل، ناسزاگوئى و باد در دادن، كار ديگرى بلد نيست. البته متوجه مى شويد كه او مخالف حزب توده هم هست. اما كتاب در برابر نهضت مصدق ساكت است و لابد نويسنده علاقه اى به اين نهضت نيز ندارد كه اين مسئله را به سكوت برگزار كرده است.

[podcast]http://www.zamahang.com/podcast/2010/20130729_Shahrnush_Baa_Xaanome_Nevisandeh_Masoud_Noqrekar_No_65.mp3[/podcast]

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • نگاهی به رمان «بچه‌های اعماق» نوشته مسعود نقره‌کار | انجمن هنر و ادبیات ونکوور

    […] مسعود نقره کار، پزشک و در عین حال نویسنده‌اى است با بیست اثر گوناگون در رشته هاى مختلف اجتماعى، روانشناسى، تاریخى و ادبى. او درباره کانون نویسندگان ایران کار تحقیقى جالبى انجام داده است. برنامه امروز اختصاص دارد به رمان او به نام بچه‌هاى اعماق که در دو جلد منتشر شده است. داستان در لحظه‌اى آغاز مى شود که  پسر بچه‌ى داستان، در بیابان زغالى، که در مجاورت خانه او قرار دارد با بچه هاى دیگر شرط  بسته است که مگسى را که روى یک تپه گه نشسته بکشد. او براى انجام این کار دستش را روى گه فرو مى آورد و البته گویا مگس هم در مى رود. بدین ترتیب بوى گه در اعماق داستان نشست پیدا مى کند و باعث اذیت خواننده مى شود. این کتاب شرح احوالى ست از حالت لمپن مآبى ویژه اى که در سده چهاردهم هجرى خورشیدى مردم ایران دچار آن بوده‌اند. رشد شهرنشینى، بى آن که تکیه بر رشد کارخانه‌ها داشته باشد، باعث شد که مردمان روستاها و شهرهاى کوچک روانه تهران و چند شهر بزرگ دیگر بشوند. نفت فروشى به عنوان تنها منبع درآمد جدى در ایران مردم را به پولى که از لابلاى دست حکومت روى سر آنها سر ریز مى کرد عادت داد. اینک تمامى نهادهاى سنتى جامعه فرو ریخته بود و مردم بى هویت شده با تمام قوا مى کوشیدند تمامى نهادهاى از دست رفته را دست بیندازند و تخطئه کنند، شاید به این امید که چیزى به جاى آنها سبز شود. رشد قارچ گونه حزب ها و سازمان هاى وابسته به کشورهاى به اصطلاح کمونیستى نیز در حالى که عده اى را به سمت خود مى کشید بیشتر از پیش به این حالت بى هویتى دامن زد. آنها نیز براى آن که میخ شوروى را در زمین ایران فرو کنند تمام ارزش هاى سنتى را دست مى انداختند. چنین است که… بقیه را اینجا بخوانید و بشنوید […]

  • شهاب

    کلا آقای نقره کار آمریکا دوسته.شاید واسه همین در مورد دکتر مصدق چیزی نمیگه.امیدوارم پای منفعت مالی در میون نباشه.