ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

اولی الامر در قرآن و تفاسیر (۳)

<div dir="RTL">علی ممقانی &minus; گفته شد علمای دین و دینداران سنتی شیعه ضمن یکی دانستن احکام رسالتی و حکومتی قرآن وظیفه حکومتی پیامبر گرامی را جزء ذات رسالت او دانسته و همین شأن را برای امامان شیعه نیز قایل&zwnj;اند، لذا برای استخراج حکومت برای امامان شیعه (و بعضی ازعلما) حتی حکومت فقیه از قرآن، متمسک به آیه &quot;اولی الامر&quot; شده&zwnj;اند و این آیه محکم ترین دلیل بر اثبات نظرشان است. چنانچه این آیه نظر آنان را تأمین کند بقیه آیات و احادیث مورد استدلالشان مؤید خواهد بود، اما اگر این آیه نظر آنان را تایید نکند بقیه مستندات آنان کارگشا نخواهد بود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <!--break--> <div dir="RTL">قسمت اول و دوم مقاله را &minus; که نقد نظر صاحب المیزان و نقل سایر مفسرین شیعه درباره اولی الامر بود &minus; ملاحظه نمودید؛ حال نظر صاحب المیزان درباره آیه دوم نقل و نقد می&zwnj;گردد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">گفته شد در دو آیه از قرآن از لفظ اولی الامر استفاده شده است. آیه اول نقد و بررسی شد، اینک به آیه دوم می&zwnj;پردازیم:</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"><b>آیه دوم</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی</b><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><b>ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ ذلِک خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (آیه </b><b>۵۹</b><b> سوره نسا)</b></div> <div dir="RTL">اى کسانى که ایمان آورده<span dir="LTR">&zwnj;</span>اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امرى [دینى<span dir="LTR">&zwnj;</span>] اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [کتاب<span dir="LTR">&zwnj;</span>] خدا و [سنت<span dir="LTR">&zwnj;</span>] پیامبر [او] عرضه بدارید، این بهتر و نیک<span dir="LTR">&zwnj;</span>فرجام<span dir="LTR">&zwnj;</span>تر است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>شأن نزول آیه</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">ابو عبد الرحمن بن ابى حامد عدل، با اسناد از ابن عباس روایت مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند، این آیه درباره عبد اللّه حذافة بن قیس بن عدى نازل شد که پیغمبر (ص) او را به سریه<span dir="LTR">&zwnj;</span>اى فرستاد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">بخارى و مسلم نیز به طریق دیگر این روایت را آورده<span dir="LTR">&zwnj;</span>اند. باذان از ابن عباس روایت مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند که پیغمبر (ص) خالد بن ولید را به منظور سریه<span dir="LTR">&zwnj;</span>اى به سوى یکى از قبایل عرب اعزام فرمود و عمّار یاسر هم جزو سپاه بود. خالد پیش رفت تا نزدیک مقصد رسید و شب را اتراق کرد، تا صبح حمله کند. جاسوسى به اعراب خبر داد و گریختند. تنها مسلمانى در آن میان بود. خانواده<span dir="LTR">&zwnj;</span>اش را آماده حرکت کرد و خود به لشکرگاه خالد آمده، بر عمار وارد شد و گفت: یا ابا الیقظان من از شما هستم، قبیله من با خبر آمدن شما گریختند و من به لحاظ مسلمانى ماندم. آیا این به حال من مفید است، یا من هم مثل هم قبیله<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها بگریزم؟ عمار گفت: بر جا باش که برایت فایده دارد. مرد نزد خانواده<span dir="LTR">&zwnj;</span>اش باز گشت و گفت: بمانید. صبح خالد فرمان حمله داد و جز آن مرد کسى را نیافتند، او را و مالش را گرفته آوردند. عمار نزد خالد رفت و گفت: این مرد را رهاکن که مسلمان است و من امانش داده<span dir="LTR">&zwnj;</span>ام و توصیه کرده<span dir="LTR">&zwnj;</span>ام بماند و نگریزد. خالد گفت: من امیرم و تو پناه مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهى؟</div> <div dir="RTL">عمار گفت: بلى و با همین بگو مگو نزد پیغمبر (ص) آمدند و داستان باز گفتند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">پیغمبر (ص) نیز مرد را امان داده، عمار را تأیید فرمود ولى او را نهى کرد از اینکه زان پس بى اجازه فرماندهش کارى کند. راوى گوید: خالد و عمار در حضور پیغمبر (ص) به هم درشت&zwnj;گویى کردند. عمار سخنان تند راند و خالد خشمگین گردید و گفت: یا رسول اللّه (ص) اجازه مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهى این برده، به من فحش بدهد؟ اگر تو نبودى، این مرا دشنام نمى<span dir="LTR">&zwnj;</span>داد (باید دانست که پیشتر، عمار از موالى هاشم بن مغیره بود). پیغمبر (ص) به خالد گفت: دست از عمار باز دار که هر که او را دشنام دهد، خدا را دشنام داده است و هر که او را به خشم آورد، خدا را به خشم آورده است. عمار برخاست و بیرون شد و خالد به دنبالش رفت و جامه<span dir="LTR">&zwnj;</span>اش را گرفت و رضایت طلبید و عمار اظهار رضایت نمود. و آیه فوق در باب اطاعت اولى الامر نازل گردید. (<b>ترجمه اسباب نزول، ص: </b><b>۸۵</b><b> )</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی<span dir="LTR">&zwnj;</span>ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ ذلِک خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (۵۹نسا)</div> <div dir="RTL">شأن نزول: در اسباب نزول مذکور است که: پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، خالد بن ولید را بر سریه امیر کرد، و عمار یاسر را با او فرستاد. و جمعى که خالد، قاصد ایشان بود، بگریختند. یکى از آنها که مسلمان بود، نزد عمار آمد گفت: مردمان قبیله فرارکردند و من به استحضار ایمان در منزل خود مانده<span dir="LTR">&zwnj;</span>ام. اگر اسلام، مرا دستگیرى مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند، اینجا باشم و فرار نکنم، و الّا بگریزم. عمار او را امان داد. خالد، صبح لشکر را به غارت و تاراج آن قبیله امر کرد، و غیر از این مستأمن کسى را نیافتند. او را اسیر و عیال او را دستگیر نموده، نزد خالد آوردند. عمار گفت: او مسلمان، و به امر من در امان است<span dir="LTR">.</span> <span>خالد گفت: از ادب دور باشد که کسى را بى مشاورت و اجازه امیر، او را امان دهى. گفتگو میان آنها بسیار شد. عاقبت خدمت حضرت رسالت صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به عرض رسانیدند. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم امان عمار را برقرار گذاشت و نهى فرمود از آنکه غیر امیر بدون مشورت با او کسى را امان دهد و این آیه نازل شد</span><span dir="LTR">:</span> <span>(</span><b>تفسیر اثنا عشری، ج</b><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><b>۲</b><b>، ص: </b><b>۴۷۷</b><b> )</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">چنانچه شان نزول آیه نشان می&zwnj;دهد، باز یک موضوع اجتماعی در میان است، اختلاف میان یک صحابی و یک فرمانده سپاه درباره اختیار پناه دادن به دشمن و ارجاع اختلاف به رسول گرامی.</div> <div dir="RTL">آیه فوق یک دستور کلی صادر می&zwnj;نماید وآن اینکه باید از خدا و رسول وصاحبان فرمان اطاعت کنید، بدیهی است اطاعت از خدا و رسول در بازه وظایف رسالتی پیامبران است اما چون رسول گرامی علاوه بر وظایف رسالتی بنا به خواست مسلمین وظیفه حکومتی نیز دارد بایستی اطاعت گردد واز صاحبان فرمان (اولی الامر) نیز در بازه حکومتی باید اطاعت شود واگر اختلافی بین مسلمین و صاحبان فرمان (اولی الامر) پیش آمد یعنی اولی الامر فرمانی داد که مومنین احساس کردند بر خلاف فرمان خدا یا رسول اوست وظیفه ارجاع به خدا (قرآن ) و رسول را دارند و بدیهی است بعد از فوت رسول وظیفه ارجاع به سنت نبوی را دارند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">برای تحلیل مطلب آراء مفسرین شیعه مورد نقد و بررسی قرار می&zwnj;گیرد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b><span dir="LTR">I</span></b><b>.</b></div> <div dir="RTL"><b>تفسیر المیزان علامه طباطبایی از آیه ونقد آن</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">نظر به مفصل بودن تفسیر علامه از آیه فوق، این تفسیر پارگراف به پارگراف نقل و سپس نقد می&zwnj;شود.</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"><b>تفسیر علامه:</b></div> <div dir="RTL">خداى تعالى از این دستور که مردم او را اطاعت کنند منظورى جز این ندارد که ما او را در آنچه از طریق پیامبر عزیزش به سوى ما وحى کرده اطاعت کنیم و معارف و شرایعش را به کار بندیم، و اما رسول گرامیش دو جنبه دارد، یکى جنبه تشریع، بدانچه پروردگارش از غیر طریق قرآن به او وحى فرموده، یعنى همان جزئیات و تفاصیل احکام که آن جناب براى کلیات و مجملات کتاب و متعلقات آنها تشریع کردند، و خداى تعالى در این باره فرموده: &quot;وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ&quot; &laquo;۱&raquo;، (ما کلیات احکام را بر تو نازل کردیم تا تو براى مردم جزئیات آنها را بیان کنى) دوم یک دسته دیگر از احکام و آرایى است که آن جناب به مقتضاى ولایتى که بر مردم داشتند و زمام حکومت و قضا را در دست داشتند صادر مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کردند،.. .. همچنین آن رایى است که در امور مهم به کار مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>بست، و خداى تعالى دستورش داده بود که وقتى مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهد آن راى را به کار بزند قبلا مشورت بکند. .. مردم را در مشورت شرکت داده، ولى در تصمیم گرفتن شرکت نداده. .. پس بر مردم واجب است که رسول را در دو ناحیه اطاعت کنند، یکى ناحیه احکامى که به وسیله وحى بیان مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند، و دیگر احکامى که خودش به عنوان نظریه و رأى صادر مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>نماید<span dir="LTR">.</span>. . بعضى از مفسرین گفته<span dir="LTR">&zwnj;</span>اند تکرار کلمه (اطیعوا) صرفا به منظور تاکید بوده، و این حرف به هیچ وجه درست نیست، زیرا اگر هیچ منظورى به جز تاکید در بین نبود، ترک تکرار، این تاکید را بیشتر افاده مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کرد</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>نقد:</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;۱. علامه می&zwnj;پذیرد احکام رسول گرامی بر دو نوع است، احکام رسالتی (که به وسیله وحى بیان مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند) و احکام حکومتی (که خودش به عنوان نظریه و رأى صادر مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>نماید).</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲. شکی نیست که اطاعت رسول اطاعت خداست، اصولا مردم با خدا ارتباط مستقیم ندارند که از او فرمان بگیرند و اطاعت کنند، ولی فرمان رسول را می&zwnj;شنوند و اطاعت می&zwnj;کنند و این رسول است که این دو نوع فرمان را از هم جدا کرده و می&zwnj;گوید آن فرمان خداست واین فرمان من است. جالب است بدانیم حتی خداوند رسول را به مردم معر فی نکرده (چه کتبی ،چه الهامی) که مردم بدانند او مأمور خداست.</div> <div dir="RTL">حتی اگر فرض کنیم انبیاء یکی پس از دیگری نفر بعد را معرفی کرده باشند، آن اولی چگونه به مردم معرفی شده (حتی اگر این مردم فرزندان او باشند)؟ بنا براین جلب اعتماد مردم توسط نبی و امانتداری و راستگویی نبی وآنچه می&zwnj;گوید که خود نیز عامل آن است، مهمترین دلیل گرایش مردم به انبیا است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>تفسیر علامه:</b></div> <div dir="RTL">و اما اولى الامر هر طایفه<span dir="LTR">&zwnj;</span>اى که باشند، بهره<span dir="LTR">&zwnj;</span>اى از وحى ندارند، و کار آنان تنها صادر نمودن آرایى است که به نظرشان صحیح مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>رسد، و اطاعت آنان در آن آراء و در اقوالشان بر مردم واجب است... منظور از نزاع هم، نزاع همین مؤمنین است، و تصور ندارد که مؤمنین با شخص ولى امر- با این که اطاعت او بر آنان واجب است- نزاع کنند، به ناچار باید منظور نزاعى باشد که بین خود مؤمنین اتفاق مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>افتد... حکم باید به احکام دین برگشت کند، و احکامى که در قرآن و سنت بیان شده، و قرآن و سنت براى کسى که حکم را از آن دو بفهمد دو حجت قطعى در مسائلند، و وقتى ولى امر مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>گوید: کتاب و سنت چنین حکم مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کنند قول او نیز حجتى است قطعى، چون فرض این است که آیه شریفه، ولى امر را مفترض الطاعة دانسته، و در وجوب اطاعت از او هیچ قید و شرطى نیاورده، پسگفتار اولى الامر نیز بالآخره به کتاب و سنت برگشت مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">... از این جا روشن مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود که این اولى الامر- حال هر کسانى که باید باشند- حق ندارند حکمى جدید غیر حکم خدا و رسول را وضع کنند، و نیز نمى<span dir="LTR">&zwnj;</span>توانند حکمى از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نمایند... آنچه اولى الامر وظیفه دارند این است که رأى خود را در مواردى که ولایتشان در آن نافذ است ارائه دهند، و یا بگو در قضایا و موضوعات عمومى و کلى حکم خدا و رسول را کشف کنند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>نقد:</b></div> <div dir="RTL">۱. این که &quot;اولى الامر هر طایفه<span dir="LTR">&zwnj;</span>اى که باشند، بهره<span dir="LTR">&zwnj;</span>اى از وحى ندارند&quot; سخن درستی است اتفاقأ همین مساله مصونیت آنان را از خطا نفی می&zwnj;کند زیرا در قرآن بارها رسول گرامی را مورد خطاب قرار می&zwnj;دهد که اگر ما تو را حفاظت نمی&zwnj;کردیم تو گمراه می&zwnj;شدی و این حفاظت از طریق وحی انجام می&zwnj;شد مانند ماجرای آن نابینا در سوره &quot;عبس&quot; بنابراین اولی الامر که بهره<span dir="LTR">&zwnj;</span>اى از وحى ندارند از این مصونیت نیز بر خوردار نیستند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲. محل رسیدگی به نزاع مومنین در دادگاه و نزد قاضی است نه رجوع به خدا و رسول، این که آیه در یک مساله اجتماعی ارجاع به خدا و رسول می&zwnj;کند نشان می&zwnj;دهد که اختلاف بین آنان و یکی از صاحبان امر است چنانچه در شان نزول آمده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۳. اگر ولى امر خلاف کتاب و سنت عمل نکند ویا حکم <span dir="LTR">&zwnj;</span>نکند، قول و فعل او حجت است ولی اگر چنین نبود این وظیفه مومنین است که او را مجبور به ارجاع به خدا و رسول ( کتاب و سنت ) کنند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۴. اینکه&quot; ولى امر را مفترض الطاعة دانسته، و در وجوب اطاعت از او هیچ قید و شرطى نیاورده&quot; سخن نادرستی است، همین ارجاع به خدا و رسول(کتاب و سنت) قید و شرطى است که خداوند قرار داده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۵. این جمله علامه که &quot;اولى الامر- حال هر کسانى که باید باشند- حق ندارند حکمى جدید غیر حکم خدا و رسول را وضع کنند، و نیز نمى<span dir="LTR">&zwnj;</span>توانند حکمى از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نمایند&quot; زمانی قابل قبول است که احکام ثابت در کتاب و سنت را فقط احکام عبادی آن بدانیم هر چند در احکام عبادی نیز آقای خمینی معتقد بود برای حفظ نظام توسط فقیه حاکم قابل تعطیل شدن است مانند حج.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۶. این که &quot;اولى الامر وظیفه دارند. .. در قضایا و موضوعات عمومى و کلى حکم خدا و رسول را کشف کنند&quot; با توجه به عدم اثبات عصمت از این آیه اگر اولیای امردر این کشف اشتباه کنند مثل کشفی که جناب مفسر از این آیه نموده&zwnj;اند مردم مومن موظف به اطاعت هستند یا این که این حق برای دیگر عالمان دین نیز محفوظ است مطابق کشف خود مومنین را ارشاد نمایند، ممکن است بگویند من ولی امر نیستم که در قضایا و موضوعات عمومى و کلى حکم خدا و رسول را کشف کنم، امام باقر این کشف را کرده و فرموده اولی الامر امامان معصوم&zwnj;اند، شکی نیست امامان شیعه از علمای ابرار و از اولیای امر می&zwnj;باشند، آیا آن بزرگواران این ولی امر بودن را ازدیگران هم سلب فرموده&zwnj;اند یا نه.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>تفسیر علامه:</b></div> <div dir="RTL">موافقت تمامى اوامر و نواهى رسول با اوامر و نواهى خداى تعالى جز با عصمت رسول تصور ندارد، و محقق نمى<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود این سخن عینا در اولى الامر نیز جریان مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>یابد، چیزى که هست نیروى عصمت در رسول از آنجا که حجت<span dir="LTR">&zwnj;</span>هایى از جهت عقل و نقل بر آن اقامه شده فى حد نفسه و بدون در نظر گرفتن این آیه امرى مسلم است و ظاهرا در اولى الامر این طور نیست. .. [این توهم است که] اطاعت اولى الامر واجب است، هر چند که معصوم نباشند، و احتمال فسق و خطا در آنان برود، چیزى که هست اگر مردم بر فسق آنان آگاه شدند اطاعتشان نمى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کنند، و اگر از آنان خطا ببینند به سوى کتاب و سنت ارجاعشان مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهند، و در سایر احکام که علمى به خطاى آن ندارند حکمش را انفاذ مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کنند، و فکر نمى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کنند که ممکن است فلان حکم او بر خلاف حکم خداى تعالى باشد، تنها ملاحظه مخالفت ظاهرى را مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کنند، چون مصلحتى مهم<span dir="LTR">&zwnj;</span>تر در نظر دارند، و آن عبارت است از مصلحت اسلام و مسلمین و حفظ وحدت کلمه آنان<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">... مثلا اطاعت فرمانده هان جنگ را که از طرف رسول خدا (ص) منصوب مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>شدند، بر سربازها واجب کرده باشد، و نیز اطاعت حکامى را که آن جناب براى بلادى از قبیل مکه و یمن معین کرد، و یا در مواقعى که خود سفر مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کرد در مدینه جانشین خود مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>ساخت بر مردم آن جا واجب کرده باشد، و یا فتواى مجتهد را بر مقلد او حجت کرده باشد، و یا حجت<span dir="LTR">&zwnj;</span>هاى ظاهرى دیگرى را قرار داده باشد، و لیکن این جعل حجیت ظاهرى، آیه شریفه را مقید نمى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند، زیرا صحیح بودن مساله<span dir="LTR">&zwnj;</span>اى از مسائل به خودى خود یک مطلب است، و مدلول ظاهر آیه قرآن بودنش مطلبى دیگر است<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">آنچه آیه مورد بحث بر آن دلالت مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند وجوب اطاعت این اولى الامر بر مردم است، و در خود آیه و در هیچ آیه دیگر قرآنى چیزى که این وجوب را مقید به قیدى و مشروط به شرطى کند وجود ندارد</div> <div dir="RTL">.. .اگر در مورد اولى الامر این احتمال برود به هیچ وجه نباید براى جلوگیرى از این احتمال قیدى نیاورد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>نقد:</b></div> <div dir="RTL">۱. توهم نامیدن نظر دیگران مشکلی را حل نمی&zwnj;کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲. وقتی پیامبر فرمانده&zwnj;ای را و یا جانشینی را تعیین می&zwnj;کرد، در او احتمال فسق و خطا می&zwnj;دید یا نمی&zwnj;دید. اگر این احتمال را می&zwnj;داد، مؤمنین را چگونه در اطاعتش مقید می&zwnj;ساخت؟ آیا جز این بود که پس ازبازگشت ازجنگ به احتمال فسق و خطای کارگزارش رسیدگی می&zwnj;کرد؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۳. آیا قیدی بهتر این می&zwnj;توانست باشد که اگر در اطاعت از ولی امر اختلاف حاصل شد به خدا و رسول (کتاب و سنت) مراجعه کنند؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۴. کافی بود جناب علامه نزاع از میان مؤمنین را به نزاع میان مؤمنین و ولی امر تعبیر می&zwnj;کرد (که به واقعیت نزدیک&zwnj;تر است)، تا دچار این مخمصه نشود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>تفسیر علامه:</b></div> <div dir="RTL">منظور از اولى الامر، آن افراد معینى هستند که مانند رسول خدا (ص) داراى عصمتند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;... مفسر [فخررازی] گفته: &quot;اولى الأمر&quot; را که فردى مثل خود شما مؤمن است، و مثل خود شما گاهگاهى گناه و خطا مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند اطاعت کنید.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">... یکى از سخنان عجیب که در این مورد گفته شده گفتار فخر رازى است که گفته است اگر منظور از اولى الأمر خصوص ولى امر معصوم باشد، این اشکال وارد مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود که الزاما بایستى جمع را بر مفرد حمل کنید، و بگویید منظور از کلمه &quot;اولى الامر&quot; ولى امر مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>باشد، و این خلاف ظاهر است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">آنچه از حمل جمع بر فرد، خلاف ظاهر است این است که لفظ جمع را اطلاق کنند و یکى از آحاد آن را اراده نمایند (مثلا پدرى به فرزندش بگوید: &quot;علما را احترام کن&quot;، و منظورش از علما فقط یک عالم باشد، به طورى که اگر فرزند، عالمى دیگر را احترام نماید اعتراض کند که من کى به تو گفتم این آقا را احترام کنى، منظورم از علما فقط و فقط فلان عالم است)، نه اینکه حکم را طورى روى جمع ببرد که یک حکمش به عدد موضوعاتى که دارد منحل به احکامى متعدد شود، مثل این که همان پدر به فرزندش بگوید: &quot;علماى شهر را احترام کن&quot;، که معنایش چنین مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود: &quot;این عالم را احترام کن&quot;، &quot;این را نیز احترام نما&quot;، و همچنین به طورى که اگر فرضا در آن شهر هزار دانشمند باشد و پدر خواسته باشد هزار بار گفتار خود را تکرار کند به جاى آن یک بار بطور کلى مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>گوید: &quot;علماى شهر را احترام کن&quot;، این طور سخن گفتن نه تنها خلاف ظاهر نیست بلکه مطابق ظاهر است<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>نقد:</b></div> <div dir="RTL">۱. به صرف اینکه اطاعت از اولی الامرهمراه با اطاعت از رسول آمده، دلیل همترازی آنها نیست واین که اطاعت از اولی الامر بدون قید و شرط است سخنی نادرست است، زیرا نزاع میان مؤمنین و ولی امر به خدا و رسول (کتاب و سنت) ارجاع داده شده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲. استدلال علامه درست است زیرا حمل جمع به فرد صحیح است، اگر فقط یک نفر مصداق آن باشد. آنچه مورد بحث است اثبات تک مصداقی بودن خطاب جمع است، مثلا علما را احترام کن و محرز شود فقط یک عالم وجود دارد، ولی در مسأله اولی الامر چنین احرازی نه تنها وجود ندارد، بلکه دلایل کثرت ولی امر اقوی است، چنانچه در بررسی و نقد آیه قبل مشاهده کردیم علاوه بر تمام مفسرین سنی، تقریبأ نیمی از مفسرین شیعه کثرت مصادیق ولی امر را پذیرفته&zwnj;اند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>تفسیر علامه:</b></div> <div dir="RTL">مراد از اولى الامر همان طور که صاحب المنار گفته همه اهل حل و عقد جامعه باشند، یعنى کسانى که امت به آنها وثوق و اطمینان دارند، چه علما، و رؤساى لشگر، و تجار، و صنعت گران، و کشاورزان، که مصالح عمومى امت را تامین مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کنند، و چه رؤساى کارگران، و احزاب، و مدیران جراید مورد احترام، و هیات تحریریه آنها<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">آیه شریفه- همان طور که توجه فرمودید- دلالت دارد بر عصمت&quot; اولى الأمر&quot; حتى مفسرینى هم که آیه را با احتمال بالا تفسیر کرده<span dir="LTR">&zwnj;</span>اند این معنا را قبول دارند، و ناگزیر از قبول آنند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">و ما از آنان مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>پرسیم با این که اعتراف دارید که آیه شریفه دلالت بر عصمت اولى الامر دارد چگونه مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>توانید آن را با افراد هیات<span dir="LTR">&zwnj;</span>هاى حاکمه تطبیق دهید آیا مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهید بگویید تک تک افراد این هیات معصومند و چون چنین&zwnj;اند قهرا هیات جمعى آنان نیز معصوم مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود... یا مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهید بگویید... هیات معصوم است، هر چند که تک تک افراد معصوم نباشند، بلکه گناهکه سهل است شرک به خدا نیز بورزند و عینا مانند سایر افراد مردم که صدور هر گناهى و کفرى از آنان محتمل و ممکن است، مردم مکلف به اطاعت این افراد نیستند، تا از کافر و گنه&zwnj;کار اطاعت کرده باشند، بلکه مکلف به اطاعت هیات حاکمه<span dir="LTR">&zwnj;</span>اند و نظریه و رایى که از این فرد فرد صادر مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود ممکن است خطا باشد، و امترا به سوى ضلالت و معصیت دعوت کند ولى نظریه هیات حاکمه به خاطر عصمتى که برایش فرض کردیم جز به راه صواب دعوت نمى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اگر منظور شما این است، مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>گوییم این نیز تصورى است محال، و چگونه تصور مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود که یک موضوع اعتبارى- یعنى هیات حاکمه- به یک صفت حقیقى متصف گردد، با اینکه آنچه در خارج وجود و حقیقت دارد افرادند، و هیات امرى است اعتبارى و امر اعتبارى نه معصوم مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود و نه گنه کار<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">و یا مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهید بگوئید عصمتى که از آیه شریفه استفاده مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود نه صفت افراد هیات حاکمه است، و نه صفت خود هیات، بلکه حقیقت آن عبارت از این است که خداى تعالى این هیات را از انحراف حفظ مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند، و نمى<span dir="LTR">&zwnj;</span>گذارد امر به معصیت کنند، و رایى به خطا بدهند، هم چنان که خبر متواتر محفوظ از کذب است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>نقد:</b></div> <div dir="RTL">۱. تفسیر مفسر المنار از اولی الامر یک راه حل برای اداره جامعه اسلامی بر اساس باورهای دینی خود ارایه داده است و به نوعی انطباق دادن شرایط زمان پیامبر است به زمان حال، هر چند به باور نگارنده چنانچه در مقدمه ذکر شده است، حکومت امری عرفی است و نحوه حکومت داری باید بر اساس عرف پذیرفته زمان تعیین شود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲. هیچ مفسر سنی و تقریبأ نیمی از مفسرین شیعه که به کثرت مصادیق ولی امر باور دارند عصمت را شرط پذیرش اولی الامر ندانسته&zwnj;اند، هر چند عموم مفسرین شیعه عصمت را در امامان دوازده گانه پذیرفته&zwnj;اند، ولی اولی الامر را منحصر در آنان ندانسته&zwnj;اند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۳. آنچه مفسرین سنی گفته&zwnj;اند نه عصمت تک تک اهل حل وعقد که صحت تصمیم آنان در عمومیت خود بنا به حدیثی از رسول گرامی &quot;لا تجمع امتى على خطاء- امت من هرگز بر خطا مجتمع نم

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ایراندوست

    <p>در بازار هرج و مرج تفاسیر و روایات دین مبین اسلام شاخه شیعه که امروز نتیجه آنرا بشکل مفتضح&zwnj;آمیز در سی&zwnj;-دی &quot;هنگام ظهور نزدیک است&quot; میبینیم، اهدف مقالات این چنینی ناروشن است ، هرچند مخاطبان خود را دارد و شاید تقدس بحث حوزوی را شکسته و در گفتمان مدنی جایی&zwnj; برای خود باز کند. روایت&zwnj;ها و حدیث&zwnj;های بسیاری در دین اسلام وجود دارد که هر شخصی&zwnj; با توانایی&zwnj;های هوشی- فرهنگی&zwnj;- طبقاتی خاص خود، میتواند برداشت&zwnj;ها و تفاسیر مختلف و گاه متضادی از آن استخراج کند. با آنچه که تا امروز اتفاق افتاده، بنظر میرسد که &quot;محمد&quot; با تاثیر بسیار از دین یهود و قصه&zwnj;های الهی آن که بصورت جسته و گریخته شنیده بود، سعی در تحول و دنبال&zwnj;روی از یهودیت، اینبار با نام اسلام داشته ولی بعد از ۵ سال تبلیغ و ترویج، موفق به جلب طرفدار و جذب الیگارشی یهود در مکه نشد و بعد از اخراج از مکه و تاراج و شبیخون به کاروانها، این سوداگران یهودی بودند که خریدار اموال دزدی رسول اکرم شدند. انتقام &quot;محمد&quot; از یک قبیله&zwnj; یهودی، نشان از جدی نگرفتن او از طرف جامعه یهودی در شبه جزیره&zwnj; عربستان بود ولی یهودیان تازه اسلام آورده و یهودیان مخفی از بدو تاسیس اسلام در کنار خلیفه&zwnj;ها و حاکمین اسلام بودند، آیات قرآن، وهابیسم، دروزی&zwnj;ها، علوی&zwnj;ها،تصوف، شیعه و... برداشت&zwnj;های مختلفی&zwnj; از مکتوبات با محتوا اثبات نشده و باورهای محلی- قبیله&zwnj; ایی در خاورمیانه است که الهام گرفته از مرام&zwnj;های چون کابالا،مصریان قدیم، آیین بودایی و فرهنگ مردم بادیه نشین و صحرا نورد است.</p>

  • کاربر نادر

    <p>اقای ممقانی ضمن سلام و احترام به روشنگری شما . خواهش دارم مطالبتان را قدری خلاصه تر و عامه فهمتر بنویسید که شاید درمانی باشد بر این درد مهلک نادانی و جهل که ایران زمین گرفتار ان شده ! بیمار را نمیشود با اصطلاحات و لغات خیلی تخصصی پزشکی متوجه کرد که گرفتار ویروسی مهلاک شده ! در چنین حالتی که بیمار به زبان ساده نفهمد که شما چه میگوئید قطعا به دارو و درمان شما هم پاسخ مثبتی نمیدهد . با احترام مجدد .</p>

  • کاربر نادر

    <p>ایراندوست عزیز با سلام . چند جلسه ای خدمت استاد نیکفر مزاحمتی میکردم ! که گویا در تائید نظرات شما تصور میشد !! تا اینکه در این زیر نویس که فرموده اید: شاید بحث حوزوی را شکسته و در گفتمان مدنی .......... ! برادر جان بحث حوزوی کدام بود ؟! چرا راست حسینی سر اصل مطلب نمیروید ؟! چرا نمیگوئید که قصه از اول دروغ بود ؟! حدیث و روایت و شان نزول یعنی که چه ؟! حالا من به ربان ساده شاید بتوانم از اول نبوت قصه ای بگویم ! در سیر تکامل اجتماعی انسان از مرحله شکارچیگری وارد مرحله دامداری شد و ادم اسیر دام ومرتع گردید. ودر بین النهرین انسان کشاورز شد و عرصه را بر دامدارن تنگ کرد ! پس ابراهیم که تحت فشار جامعه کشاورز ونمرود خونخوار شهر نشین قرار گرفته بود به اتفاق دوازده قبیله حود عزم کوچ و مهاجرت کرد به سرزمین موعود که همین فلسطین باشد ! در بین راه هر طایفه از این قبایل عبادات و مناسک خودرا بجا میاورد ! یکی به غروب زانو میزد! یکی به طلوع! یکی ظهر که ادم سایه نداشته باشد! یکی به ستاره و... پس ابراهیم که تعجیل در سفر داشت و شیخ همه قبایل بود دستورداد که هیچ چیز وجود ندارد بغییراز الله و همه بتها بشکست ! پس به سرزمین کنعانیان رسید و با اهل ان سرزمین جنگها بکردند و خونها بریختند تا امروز!! ابراهیم همسری بسیار زیبا داشت بنام سارا که ازاو بسیار جوانتر ولی ازاو اولادی حاصل نمیشد. پس بخواست سارا کنیزی مصری با ابراهیم همبستر شد بنام هاجر و از او اولادی بود بنام اسماعیل. دست بر قضا سارا هم پس از چند سال اولادی بزائید که اورا اسحاق نامیدند. بین دو همسر و اسماعیل واسحاق اختلاف شدت گرفت . و. بخواهش سارا ودر عداوت با هاجر! ابراهیم مجبور شد که یکی ازاین اولادرا قربانی کند ! دنباله این قصه بماند تا بعد.......!!!</p>

  • کاربر نادر

    <p>به دنباله از قبل .. ! قبل از ادامه قصه بسیارند از عزیزانی که در تائید این داستان از من سند و مدرک مطالبه میکنند ! حوصله ندارم که برگ برگ ترجمه تورات عهد عتیق و سفر پیدایش وترجمه انجیل وقران مجید را در این چارچوب مختصر سند ارائه نمایم ! که خود مثنوی هفتاد من خواهد شد ! به هر کتابخانه که سرکی بکشید ترجمه ان یفارسی دراختیار شماست و اگر حوصله زحمت ندارید سری هم به ویکی پدیا بزنید ! مراد و نیت مبارزه با جهل ونادانیست که ایران را به این روز سیاه نشانده ! اگر باور کنید که کل داستان از اول دروغ بوده ! روایت این اخونددرباری که میفرماید حضرت اقا وقتی از فرج مادرش بیرون جهید! فریاد زد: یاعلی ! وقابله بدون شاهدهم فرمود:علی یارت ! چقدر مسخره ودر عین حال گریه اور است به روزگارما ! .. بهرحال ! داستان ابراهیم و دو زن دو پسر بود ! به روایت تورات سارا پس از سیزده سال از مرد کهنسال صد ساله حامله شد ونوزادی از او برامد که اورا اسحاق نامیدند! ( البته درروایت اسم اسحاق واسماعیل بین علمای یهود و اسلام اختلاف نظراست!) ما کاتولیکتراز پاپ شده ایم ! پس مرد کهنسال بی غیرت که بارها زنش را برای لقمه نانی به فحشا فرستاده بود! ( در تورات ضبط است !) به اصرار سارا نوچوان اسماعیل را به کوهی بر تااورا در راه الله سر ببرد! ( یعنی روغن ریخته را نذر حضرت عباس بکند !) وقتی نوجوان را برروی صخره ای بخواباند تا گلویش را در راه رضای خدا (سارا)ببرد! مهر پدری بر او غالب شد!! پس گوسفند بیچاره ای که در ان نزدیکی بیخیال میچرید ! بگرفت وسر ببرید ! وبا اسماعیل به قبیله برگشت و داستانی سرهم کرد که هم تودانی و هم من !!! اقای ممقانی لطفا هر طور که میتوانی قبل ازانکه این داستان در سیاهچال زمانه غروب کند! انرا ادامه دهید تا منهم پا منبری بگیرم ! چون تازه قسمت شیرین این داستان از اینجا شروع میشود!! </p>

  • کاربر نادر

    <p>اقای ممقانی تا اینجا من یک عذرخواهی بزرگ بابت پامنبری طولانی خودم بشما بدهکارم!!. بهر حال به اصرار سارا ابراهیم مجبورشد که هاجر و اسماعیل را با مختصراثاثیه واب وخوراک سوار الاغ نحیفی کرده راهی صحراهای سوزان کند تا به قبیله خود بروند! شاید به این امیدهم که در صحاری تلف شوندو ریشش خلاص!! هاجر و نو جوان 14 ساله(به روایت تورات و نه به نقل از قران که نوزادبود!)پس به صحرای حجاز رسیدند. از تشنگی نزدیک به هلاکت واز گرمای خورشید وگرمی شنهای سوزان مانندجانداران صحرا لی لی راه میرفتند! به سنگی رسیدند که شهاب سنگی بود که از اسمان به زمین برخورد کرده بودو از شدت برخوردتنشی در زمین ایجاد کرده و منابع اب زیر زمینی به سطح امده. اگر چاه نفتی در باغچه خانه تان پیدا کنیدکمترین ارزشی درمقابل منبع ابی در صحراندارد!! پس مادر وپسردست بکارشده برای احراز مالکیت بر این ثروت خداداده حصاری کشیدند و انرا (کعبه) نام نهادنند ومنبع اب را زمزم !! انگاه مردمان زیاد به گرد ان جمع شدند وشهری بنا نهادند که که هنوز هم انرا( مکه) گویند!! این داستان در تورات ثبت شده و مربوط به چند هزار قبل از تولد محمدابن عبدالله است ! دراین قصه ابراهیم هیچگاه به مکه نیامد و در همان سرزمین کنعان بمرد و وارثش اسحاق جانشین او شد تا برای هزاران سال قوم بنی اسرائیل را بنیاد نهاد وهزاران پیامبر به جهان عرصه کرد تا خون میلیونها انسان بریزند تا امروز!! اگر عمری بود و سنگ نشدیم ! این قصه را پی خواهم گرفت تا به رسیم به فرمایشات ایت الله سعیدی !!</p>

  • کاربر نادر

    <p>سالی ملیونها مسلمان با ایمان به طواف کعبه میروند! وبعداز مناسک حج و خرید کلی اجناس بنجل چینی به وطن بر میگردند! ولی حتی یکنفر از این ملیونها حاجی از خودش نپرسید چرا کعبه مکعب است ؟!! پشت این پرده سیاه چه چیز پنهان شده ؟! چرا باید خون ملیونها حیوان اعم از گوسفندو گاو و شتر به زمین جاری شود تا خداوند از انها راضی شده و حج مقبول شود ؟؟!! حوصله ندارم که بگویم چرا جان یک حیوان قربانی صد شرف دارد به این حاجی شدن ! پشت پرده سیاه خانه خدا را به کناری میزنیم ! پشت پرده با به چهار دیوار سنگی زمخت برمیخوریم ! چهار ضلع غیر منظم که ناشیانه روی هم سوار شده اند! از اندازه های اعشار خود داری میکنم تا به اصطلاح(روند) شود. اضلاع این چهارضلع غیرمنتظم عبارت است ازضلع حجراسود به طول 12 متر.رکن عراقی10مترو رکن شامی13متر و رکن یمانی10متر در نتیجه ذوذنقه ای بدست میاید که نه اضلاع و نه زاویه های ان با هم نسبتی دارند! ارتفاع ان 15 متراست! پس برای پنهان کردن این افتضاح معماری پرده ای سیاه بدور ان کشیدند تا چشم نا محرم به ان نیفتد ! تا مقایسه ای نشود با شاهکار معماری اهرام ثلاثه مصرو معابد اقوام اینکا و مایا و ومعابدمردمان هندوچین و.....و تخت جمشید !! هم اینک در ایران نوبت تشرف به حج در بازار ازاد به چند برابر خرید و فروش میشود ! کائنات حدو مرزی ذارد ولی حماقت ادمیان مرزی ندارد !!!!!</p>