ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

خلافت و بیعت در نهج البلاغه (۲)

<div dir="RTL">علی ممقانی &minus; سؤال اصلی در این نوشته این است: علی در مورد منشأ حکومت چه نظری داشت:</div> <div dir="RTL">۱- آیا او تعیین خلیفه را حق الهی می&zwnj;دانست یا حق مردم؟</div> <div dir="RTL">۲- حکومت خود را متکی به خواست خدا و رسول می&zwnj;شمرد یا متکی به بیعت؟</div> <div dir="RTL">۳- خلافت ابوبکر، عمر و عثمان را به حق می&zwnj;دید و یا به ناحق؟</div> <div dir="RTL">۴- به حق خلافت خود از این نظر می&zwnj;نگریست که منصوب الهی است، یا از این نظر که منتخب مردم است؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">چنانچه در قسمت اول بر مبنای ۵ نامه از نهج البلاغه مشاهده شد، امام علی حکومت را امری عرفی می&zwnj;داند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <!--break--> <div dir="RTL"><b>ادامه بررسی مجموعه&zwnj;ای از نامه&zwnj;ها</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&bull; نامه ۵۴</div> <div dir="RTL">از نامه&zwnj;هاى آن گرامى است به طلحه و زبیر که به وسیله عمران بن حصین خزاعى فرستاد و آن را ابو جعفر اسکافى در کتاب مقدمات که در مناقب امیر المؤمنین (علیه السلام) است آورده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&laquo;بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر حضرت محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله)، اگر چه مخفى مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کنید، آنچه را مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>دانید و دانستید که <i><span>من به دنبال مردم نرفتم بلکه مردم بودند که به دنبال من آمدند و من با آنها بیعت نکردم و آنها آمدند و با من بیعت کردند و شما دو نفر از آنهایى بودید که از من درخواست کردید و با من بیعت نمودید.</span></i></div> <div dir="RTL">&nbsp;و <i><span>عموم مردم به خاطر قدرت و تسلّط من و یا ثروت موجود با من بیعت نکردند و اگر شما دو نفر با میل و رغبت با من بیعت کرده&zwnj;اید تا زود است برگردید و به پیشگاه پروردگار توبه کنید. و اگر از روى کراهت و بى</span></i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>میلى با من بیعت نمودید با تظاهر به فرمانبردارى و پنهان داشتن نافرمانى راه بازخواست را براى من علیه خود بازگذاردید. </i></div> <div dir="RTL"><i>&nbsp;</i><i>سوگند به جانم که شما در تقیه کردن و اظهار بى</i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>میلى نکردن در باره بیعت با من از مهاجرین سزاوارتر نبودید. و بیعت مرا از پیش قبول نکردن براى شما آسانتر بود تا به آن گردن نهید و بعد از پذیرفتن پیمان را بشکنید. </i></div> <div dir="RTL">&nbsp;فکر کردید که من عثمان را کشته&zwnj;ام، بنا بر این بین من و شما از مردم مدینه کسى قضاوت کند که از من و شما کناره گرفته، آن گاه هر کس، همان مقدار کارى را که کرده به گردن بگیرد. شما دو پیرمرد از فکر خود برگردید زیرا اینک بزرگترین چیزى که بدان گرفتار آمده&zwnj;اید ننگ است و بعد از این براى شما هم ننگ است و هم آتش غضب پروردگار.&raquo;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">توضیح نامه ۵۴</div> <div dir="RTL"><i>&nbsp;</i></div> <div dir="RTL">۱- به طلحه و زبیر یاد آوری می&zwnj;کند او به دنبال مردم برای بیعت گرفتن نرفته بلکه مردم با میل خود با او بیعت کرده&zwnj;اند یعنی این حق مردم است که با کسی برای خلافت بیعت کنند یا بیعت نکنند.</div> <div dir="RTL">۲- به طلحه و زبیر یاد آوری می&zwnj;کند مانند بعضی از مهاجرین که بیعت نکردند آنان نیز آزاد بودند بیعت نکنند و این برای آنان آسان تر بود نه اینکه بیعت بکنند و بعد پیمان شکنی کنند.</div> <div dir="RTL">۳- <span>از دیدگاه امام علی آنچه مذموم است بیعت شکنی است نه بیعت نکردن؛ بنا براین بیعت کردن با علی امر الهی نبود، اما وفای به عهد و پیمان امری الهی است، یعنی این حق توست که عهد و پیمان نبندی واگر بستی دیگر حق شکستن آن را نداری و الا باید ننگ پیمان شکنی را با خود همراه داشته باشی.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&bull; نامه ۵۷</div> <div dir="RTL">از نامه&zwnj;هاى آن گرامى است به مردم کوفه هنگامى که از مدینه به&zwnj;سمت بصره حرکت مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کرد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&laquo;بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر حضرت محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله)، من از شهر خودم بیرون آمدم در حالى که یا ستمگرم و یا ستمدیده و یا نافرمانم و یا مردم از فرمانم سرپیچى کننده<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL"><i>&nbsp;</i><i>من خدا را به یاد کسى مى</i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>آورم که نامه&zwnj;ام به دستش مى</i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>رسد تا هر چه زودتر به نزد من آید. اگر برنامه&zwnj;ام صحیح بود مرا یارى کند و اگر کارم درست نبود از من بخواهد که به حق بازگردم. &raquo;</i></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">توضیح نامه ۵۷</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">دراین نامه علی اشاره می&zwnj;کند برنامه&zwnj;ای برای خلافت دارد (البته پس از گرفتن بیعت). اگر کسی برنامه او را صحیح می&zwnj;داند او را یاری کند، و اگر کسی برنامه او را نا صحیح می&zwnj;داند حاضر باشد به سخنانش گوش کند و به حق (راه درست) بر گردد. و این سلامت روش حکومت داری علی را می&zwnj;رساند و نمی&zwnj;خواهد از موضع قدرت دیگران را وادار به تمکین کند و لو آنان اشتباه کنند چنانچه در صفین اتفاق افتاد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL">از دیدگاه امام علی آنچه مذموم است بیعت شکنی است نه بیعت نکردن؛ بنا براین بیعت کردن با علی امر الهی نبود، اما وفای به عهد و پیمان امری الهی است، یعنی این حق توست که عهد و پیمان نبندی واگر بستی دیگر حق شکستن آن را نداری و الا باید ننگ پیمان شکنی را با خود همراه داشته باشی.<br /> &nbsp;</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&bull; نامه ۵۸</div> <div dir="RTL">از نامه&zwnj;هاى آن گرامى است که آن را براى مردم شهرها نوشت و در آن آن&zwnj;چه را که بین او و سپاهیان صفین واقع شد، بیان فرمود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><i>&laquo;آغاز کار ما این بود که ما با مردم شام ملاقات نمودیم و ظاهر امر این بود که پروردگار ما یکى است، پیامبر ما یکى است، و دعوت ما به اسلام یکسان است. </i></div> <div dir="RTL"><i>&nbsp;</i><i>و در ایمان به خدا و تصدیق رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله) نه ما از آنها چیزى افزونتر طلب مى</i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>کردیم و نه آنها از ما چیزى بیشتر مى</i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>خواستند. کار ما با آنها یکى بود و با هم هیچ اختلافى نداشتیم مگر اختلافى که در باره خون عثمان داشتیم که ما از آن برکناریم</i> .</div> <div dir="RTL">&nbsp;گفتیم بیایید با خاموش کردن آتش کینه و دشمنى و تسکین توده مردم به درمان چیزى بپردازیم که اگر زمان بگذرد دیگر قادر به جبران آن نخواهیم بود. تا کار استوار و منظّم گردد و ما بتوانیم حق را در موضع خودش قرار دهیم گفتند: نه که چاره کار را جز با جنگ نمى<span dir="LTR">&zwnj;</span>دانیم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;زیر بار نرفتند تا این که جنگ بالهایش را گسترد و پا برجا شد. و آتش آن شعله&zwnj;ور شد و شدّت گرفت و هنگامى که جنگ دندان خود را در ما و آنها فروبرد و ما را در چنگالش گرفت آن گاه چیزى را که ما از آنها مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواستیم پذیرفتند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;و ما هم دعوتشان را پذیرفتیم و آنچه خواستند زود قبول کردیم تا آنکه حجت بر آنها تمام شد و عذرى بر ایشان باقى نماند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;بنا بر این هر که از ایشان بر حق و حقیقت پایدار بماند، خداوند او را از نابودى و تباهى رهایى خواهد داد و کسى که مخالفت کند و در گمراهى باقى بماند، پیمان را شکسته و به حال اول خود برگشته و خداوند دلش را در پرده تاریک گمراهى پوشانیده و پیشامد بدى دور سرش مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>چرخد<span dir="LTR">.</span>&raquo;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">توضیح نامه ۵۸</div> <div dir="RTL"><i>&nbsp;</i></div> <div dir="RTL">دراین نامه امام علی اشاره می&zwnj;کند اختلاف عقیده&zwnj;ای میان او و مردم شام نیست(زیرا عقیده چیزی جز ایمان به خدا و تصدیق رسول نیست) و تنها اختلاف درباره خون عثمان است که چه کسی او را کشت و باید قاتل یا قاتلان به سزای عمل خود برسند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>بررسی مجموعه&zwnj;ای از خطبه&zwnj;ها</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&bull; خطبه</div> <div dir="RTL">از خطبه&zwnj;هاى آن گرامى است که آن را خطبه &quot;شقشقیه&quot; مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>نامند.</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">&laquo;آگاه باشید به خدا سوگند که پسر ابى قحافه لباس خلافت را پوشید در حالى که مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>دانست خلافت جز بر قامت من سزاوار نبود و موقعیت من نسبت به خلافت مانند موقعیت سنگ آسیاست<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;معارف الهى از سینه&zwnj;ام چون سیل سرازیر است و هیچ مرغ بلند پروازى در پرواز به بلندى مقام من نمى رسد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;ولى بناچار از آن چشم پوشیدم و کناره گرفتم و بر سر دو راه ماندم یا دست تنها به مبارزه بر خیزم و یا صبر کنم و از جنگ با کوردلان پرهیز نمایم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;در این صورت است که سالخوردگان، فرتوت و ناتوان مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>شوند و کودکان، پیر مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>گردند و دیندار تا دیدار با پروردگارش در رنج و مصیبت است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;دیدم که صبر کردن خردمندانه است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;صبر کردم مانند کسى که به چشمش خار رفته و در گلویش استخوانى مانده، مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>دیدم که میراثم را به تاراج مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>برند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;تا این که ابو بکر راه خویش پیمود و خلافت بعد از خود را به عمر بن خطاب واگذار کرد<span dir="LTR">.</span>&raquo;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;سپس مولا امیر المؤمنین على (علیه السلام) به شعر &quot;اعشى&quot; استشهاد می&zwnj;فرماید: &quot;فرق است بین روزى که در پشت شتر نشسته و با سختى<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها مبارزه مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کردم&quot;، &quot;و روزى که با حیان برادر جابر در ناز و نعمت مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>گذرانیدم.&quot;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&laquo;شگفتا مردى که در زمان زنده بودنش مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>گفت مردم مرا از خلافت معاف کنید چه شد که هنگام مرگ، خلیفه بعدى خود را هم معین کرد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">آرى آن دو خلافت را مانند دو پستان شتر بین خود تقسیم کردند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;اوّلى خلافت را در ناحیه&zwnj;اى خشن و سنگلاخ قرار داد زیرا که عمر سخنش تند و ملاقات با او رنج آور و اشتباهش زیاد و عذر خواهى<span dir="LTR">&zwnj;</span>اش بسیار بود<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;مصاحبت با شخصى داراى این اوصاف مثل سوارى مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>ماند که بر شتر سرکش سوار است، اگر مهارش را محکم نگه دارد، بینى شتر پاره و مجروح مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود و اگر رها کرده به حال خود بگذار، سر نگون شده و بمیرد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;به خدا سوگند که مردم به انحراف از راه راست و نا فرمانى پروردگار گرفتار شدند و هر روز به رنگى در آمدند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;ولى من در تمام این مدت صبر کردم و با سختى و غم همراه بودم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;تا این که عمر بن خطاب هم راه خود را پیمود و قبل از مرگ خلافت را در جمعى قرار داد که گمان مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>کرد من یکى از آنها هستم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;خدایا، داد از آن شورا که آنجا در سنجش مقام من با ابو بکر شک روى داد تا آن حد که مرا در ردیف اینها پنداشتند، با این حال براى مصلحت اسلام صبر کردم و با فراز و نشیب آنها خود را تطبیق دادم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;ولى از شورا یکى از روى حسد و کینه از من برگشت و دیگرى به طرفدارى از داماد خود اقدام کرد و حوادث دیگر که مایل نیستم آنها را بازگو کنم تا این که سومى یعنى عثمان بن عفان به خلافت برخاست، در حالى که شکم و دو پهلویش باد کرده بود و جز خالى کردن و خوردن کارى نداشت<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;افراد قبیله و پسران پدرش با او همدست شدند، به جان بیت المال مسلمین افتادند مانند شترى که گیاهان تر و تازه بهارى را مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>خورد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;آرى مال خدا را با حرص و ولع و با تمام دهان مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>خوردند تا زمانى که رشته کار از دست خلیفه به در رفت و داستان به کشته شدنش انجامید و شکمبارگى و غرور او وى را بر زمین زد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;نا گهان دیدم که مردم از هر سوى روى به من نهاده&zwnj;اند و مانند موى گردن کفتار به دورم ریخته&zwnj;اند به طورى که حسن و حسین (علیهما السلام) زیر دست و پا قرار گرفتند و لباس تنم پاره شد و مردم مثل رمه گوسفندان اطراف من جمع شدند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;ولى <i><span>همین که به خلافت ظاهرى رسیدم و با من بیعت کردند مخالفتها شروع شد، جمعى پیمان شکنى کردند و گروهى از دین بیرون رفتند و عده&zwnj;اى هم با ستمکارى دلم را آزردند. </span></i></div> <div dir="RTL">&nbsp;گویى آنها این سخن خدا را نشنیده&zwnj;اند که فرمود<span dir="LTR">:</span></div> <div dir="RTL">&quot;جهان آخرت را از آن کسانى قرار دادیم که در دنیا قصد طغیان و فساد ندارند و پایان شایسته براى پرهیز کاران است.&quot;</div> <div dir="RTL">&nbsp;آرى به خدا قسم که این آیه را شنیدند و خوب درک کردند و لیکن دنیا چشم آنها را پر کرده و زینتهایش دلشان را برده بود<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;سوگند به پروردگارى که دانه گیاه را در خاک شکافت و انسان را بیافرید. <i><span>اگر آن جمعیت زیاد حضور نمى</span></i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>یافتند و وجود جمعى یارى کننده نبود که حجت بر من تمام گردد و نبود پیمانى که خداوند تبارک و تعالى از علماء و دانشمندان گرفته تا راضى نشوند بر سیرى ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، هر آینه رشته شتر خلافت را بر کوهانش مى</i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>انداختم و پایانش را چون اولش فرض مى</i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>کردم و از خلافت کناره مى</i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>گرفتم.</i> آن وقت شما مى فهمیدید که این دنیاى شما نزد من از آب بینى بزى کم ارزشتر است<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;گفته&zwnj;اند: در موقعى که آن گرامى این بیانات را مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>فرمود، مردى از ساکنین دهاتهاى عراق از جا برخاست و نامه&zwnj;اى به آن حضرت داد. امیر المؤمنین (علیه السلام) نامه را گرفت و مورد مطالعه قرار داد. وقتى نامه را خواند، ابن عباس گفت: اى امیر المؤمنین اگر دنباله خطبه&zwnj;ات را ادامه مى دادى بهتر بود مولا (علیه السلام) فرمود: اى پسر عباس چنین چیزى دیگر نخواهى شنید این سخنان شعله غم بود که زبانه کشید و خاموش شد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;ابن عباس گفت: به خدا قسم هیچوقت از شنیدن هیچ سخنى به&zwnj;اندازه نشنیدن باقى گفتار امیر المؤمنین على (علیه السلام) تأسف نخوردم.&raquo;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL">با همه تردید&zwnj;ها نسبت به اصالت خطبه سوم و گذشتن از جملات اهانت آمیز آن نسبت به خلفای پیشین، متن خطبه حاکی از عرفی بودن حکومت و خواست مردم بر انتخاب حاکم دارد. نهایت اینکه حاکم منتخب حاکم شایسته&zwnj;ای نبوده است.</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">توضیح خطبه ۳</div> <div dir="RTL"><i>&nbsp;</i></div> <div dir="RTL">۱- درباره خطبه&zwnj;ها بایستی یادآوری کرد که اولاً اهمیت نامه&zwnj;ها به مراتب بیشتر از خطبه&zwnj;ها است زیرا نامه&zwnj;ها مکتوب شده توسط امام علی است یا لااقل سندیتش بیشتر مورد تصدیق می&zwnj;تواند باشد. ثانیاً سیاق خطبه سوم با آنچه تا کنون در نامه&zwnj;ها ذکر شد ناسازگار است. ثالثاً از شان و مقام علی به دور است که این چنین اهانت آمیز از خلفای قبل از خود که صحابی رسول گرامی بوده&zwnj;اند یاد کند ( ولو اینکه درادعیه و بعضی کتب شیعه و در بعضی از منابر انواع و اقسام توهین&zwnj;ها و اهانت&zwnj;ها نسبت به خلفا ی اولیه اسلام وجود دارد) .</div> <div dir="RTL">۲- با فرض صحت خطبه نهایتاً می&zwnj;شود چنین پنداشت که امام علی در عصبانیت سخنانی را به زبان رانده است، حتی خودش آن را تعبیر به شقشقیه (شتری که از شدت هیجان دهانش کف آلود شده ) نموده است.</div> <div dir="RTL">۳- با همه این احوال اصل موضوع بحث که عبارت از بیعت و خلافت است به قوت خود باقی است، یعنی این حق مردم است که با خلیفه بیعت بکنند یا نکنند . در این خطبه اشاره ندارد که مردم باید به خلافت او گردن نهند و چون چنین نکرده&zwnj;اند گناه کرده&zwnj;اند و مستحق آتش جهنم اند.</div> <div dir="RTL">۴- باز آنچه مضموم واقع شده پیمان شکنی و خروج از دین خدا به این جهت است، نه بیعت کردن یا عدم بیعت مردم با او.</div> <div dir="RTL">۵- اینکه خداوند از علما پیمان گرفته که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم راضی نباشند ارتباطی به حاکمیت اجباری بدون رضایت مردم ندارد.</div> <div dir="RTL">۶- امام علی می&zwnj;گوید اگر چنین تعهدی نبود ولو با علاقه مردم به بیعت با خود ؛ حاکمیت و خلافت را رها می&zwnj;کرد.</div> <div dir="RTL">۷- <span>با همه تردید&zwnj;ها نسبت به اصالت خطبه و گذشتن از جملات اهانت آمیز آن نسبت به خلفای پیشین، متن خطبه حاکی از عرفی بودن حکومت و خواست مردم بر انتخاب حاکم دارد. نهایت اینکه حاکم منتخب حاکم شایسته&zwnj;ای نبوده است.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&bull; خطبه۵</div> <div dir="RTL">از خطبه&zwnj;هاى آن گرامى است. این خطبه را امام (ع) پس از رحلت رسول اللَّه (ص) ایراد فرمود، آن موقع که <i>عباس و ابو سفیان</i> نزد آن حضرت آمدند تا با وى بیعت کنند.</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">&laquo;اى مردم امواج فتنه را با کشتى<span dir="LTR">&zwnj;</span>هاى نجات بشکافید و افتخار به حسب و نسب را کنار بگذارید<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL"><i>پیروز آن نهضت و مبارزه&zwnj;اى است که سپاه و یاور داشته باشد که در غیر این صورت تسلیم شدن و آسوده نشستن سزاوارتر است. </i></div> <div dir="RTL"><i>آنچه مرا بدان مى</i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>خوانید چون آبى بد مزه و متعفّن است و مثل لقمه&zwnj;اى است که هر کس بخورد در گلویش مى</i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>ماند. هر که میوه&zwnj;اى را پیش از رسیدن آن بچیند، مثل کسى است که در زمین دیگرى چیزى کاشته است. </i></div> <div dir="RTL">اگر من حرف بزنم مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>گویند &laquo;على بن ابی طالب&raquo; حرص ریاست دارد و اگر سکوت کنم مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>گویند از مرگ مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>ترسد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">بعد از این همه حوادث و جنگها و بعد از این همه حرفها خیلى بعید است که من از مردن ترس داشته باشم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">به خدا سوگند انس پسر ابی طالب به مرگ بیش از انس کودک به پستان مادر است<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">بلکه من چیزى مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>دانم که بر شما پوشیده است که اگر بگویم و بشنوید مثل ریسمانى که در چاهى عمیق به لرزش و اضطراب در مى آید بر خود خواهید لرزید<span dir="LTR">.</span>&raquo;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">توضیح خطبه ۵</div> <div dir="RTL"><i>&nbsp;</i></div> <div dir="RTL">۱- امام به نکته بسیار مهمی اشاره می&zwnj;کند و آن اینکه اگر نهضتی بخواهد پایدار باشد با تفرقه بدست نمی&zwnj;آید و باید سپاه و یاور داشته باشد. دعوت عباس و ابوسفیان را برای خلافت خود را در واقع مخالف وحدت مسلمین می&zwnj;داند. امام نیز به این نتیجه رسیده بود که شرایط برای خلافت او فراهم نیست و مانند میوه کال است و مانند کاشتن دانه است در زمینی که مال دیگران می&zwnj;باشد .</div> <div dir="RTL">۲- از متن خطبه مشخص است که برای تحریک او، از وی می&zwnj;خواستند که نترسد و وارد میدان شود که علی (ع) با هوشیاری دست آنان را خوانده و اعلام می&zwnj;دارد که نه تنها از مردن نمی&zwnj;ترسد بلکه از علاقه کودک به پستان مادر طالب تر به مرگ است اما چه نتیجه&zwnj;ای از آن به دست می&zwnj;آید .</div> <div dir="RTL">۳- جالب تر از خطبه، کسانی هستند که محرک علی برا ی مبارزه جهت کسب خلافت بودند. عباس و ابوسفیان. عباس که مردد بین اسلام و بت پرستی بود و ابوسفیان که تا حد مرگ مقابل اسلام ایستاد و به ناچار تسلیم شد و توسط پیامبر آزاد گشت. آیا آنان دلشان برای اسلام حقیقی سوخته بود و علی را نماد اسلام حقیقی می&zwnj;دانستند؟ و یا اندیشه&zwnj;ای پلید در ذهن داشتند و خود را دایه دلسوزتر از مادر جلوه می&zwnj;دادند؟ یعنی اینکه آیا سران مهاجرین و انصار که با تمام وجود برای تثبیت اندیشه پیامبر کوشیده بوند و از اولین گروندگان به او بودند حقیقت اسلام را نمی&zwnj;فهمند ولی معاندین سرسخت وی می&zwnj;فهمیدند؟</div> <div dir="RTL">علی هوشیار تر از آن بود که تحت تاثیر آنان قرار گیرد و تن به انشقاق مسلمین دهد و ثمره خون شهدای صدر اسلام را به هدر دهد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&bull; خطبه ۸</div> <div dir="RTL">از سخنان آن گرامى است. این سخنان را امام (ع) موقعى ایراد فرمود که اظهار آن را ضرورى دانست. روى سخن او با زبیر است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>&laquo; </b><i>زبیر فکر مى</i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>کند که با دستش بیعت کرده و نه با دلش، </i></div> <div dir="RTL"><i>&nbsp;</i><i>و حال آنکه او به بیعت کردن اقرار کرده است ولى مدّعى شده که در قلبش نیت بیعت نداشته. </i></div> <div dir="RTL"><i>&nbsp;</i><i>او باید براى این ادعا دلیل قابل پذیرش ارائه دهد، </i></div> <div dir="RTL"><i>&nbsp;</i><i>و گر نه باید به بیعت و تعهّدى که از آن شانه خالى کرده باقى بماند.&raquo;</i></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">توضیح خطبه ۸</div> <div dir="RTL"><i>&nbsp;</i></div> <div dir="RTL">۱- زبیر بیعت کرده بود و باید به بیعت خود باقی می&zwnj;ماند و پیمان شکنی نمی&zwnj;کرد .</div> <div dir="RTL">۲- اینکه زبیر ادعا کند که با دستش بیعت کرده ولی دلش با بیعت نبوده ادعای بلادلیل است .</div> <div dir="RTL">۳- یا نباید متعهد شد و یا اگر تعهدی بود باید به تعهد عمل شود .</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&bull; خطبه ۳۰</div> <div dir="RTL">از سخنان آن گرامى است در باره کشتن عثمان<span dir="LTR">&zwnj;</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&laquo;اگر دستور قتل عثمان را داده بودم قاتل من بودم و اگر مردم را از کشتن او باز داشته بودم، یارى او کرده بودم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;و حال آنکه کسى که به او یارى رساند نمى<span dir="LTR">&zwnj;</span>تواند بگوید من بهتر از آن کس هستم که او را خوار کرد و هر که او را خوار کرد نمى<span dir="LTR">&zwnj;</span>تواند بگوید که آنکه یاریش کرده بهتر از من است<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;هم اینک سبب قتل عثمان را برایتان مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>گویم<span dir="LTR">:</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;خود کامگى کرد و بد عمل نمود، شما هم کم حوصلگى کردید بنا بر این شما نیز بد کردید<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;پروردگار حکمى دارد که واقع خواهد شد و آن حکم، هم دامن افراد خود کامه و هم افراد کم حوصله را خواهد گرفت<span dir="LTR">.</span>&raquo;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">توضیح خطبه ۳۰</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۱- امام علی در این خطبه می&zwnj;گوید نه دستور قتل عثمان را داده است و نه او را یاری کرده است ولی تلاش کرد چنین اتفاقی نیافتد، علی عثمان را نصیحت کرد که خود کامگی نکند و مردم را بر حذر داشت که خونش را نریزند .(کم حوصلگی نکنند )زیرا هر دو کار به ضرر جامعه مسلمین بود .</div> <div dir="RTL"><span>۲- </span>امام علی می&zwnj;گوید همچنانکه خودکامگی حاکم بد است، کم حوصلگی امت و عصیان بر حاکم نیز زیان آور است . چنانکه خلیفه کشی باب شد و کار از دست بزرگان و دلسوزان خارج گشت و آشفتگی و اختلاف امت را فرا گرفت، از این به بعد کافی است گروهی از بعضی از رفتار&zwnj;های خلیفه و یا بعضی تصمیماتش مخالف باشند، بجای گفتگو شمشیر حکومت می&zwnj;کند و فرصت برای فرصت طلبان فراهم می&zwnj;گردد.</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">&bull; خطبه۳۷</div> <div dir="RTL">سخنى از آن حضرت (ع) که تواند خطبه&zwnj;اى باشد</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&laquo;به یارى دین برخاستم، در روزگارى که همه در کار سستى مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>نمودند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">و در آن هنگام که هرکس سر در لاک خود فرو برده بود، این من بودم که سر برافراشتم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">[و در آن هنگام، که زبان همگان بسته بود، این من بودم که به سخن آمدم<span dir="LTR">.</span>]</div> <div dir="RTL">و در آن هنگام که همه در راه مانده بودند، این من بودم که به هدایت نور خدا راه خویش پى گرفتم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">ادعایم از همه کمتر بود و حال آنکه، بر همگان پیشى جسته بودم و زمام کارها به دست گرفته و پیش مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>تاختم و بتنهایى، از همه گرو مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>بردم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">همانند کوهى که تندرها نجنبانندش و توفانها برنکنندش<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">هیچ کس بر من عیبى نتوانست گرفت و در غیبت من سخنى نتوانست گفت<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">اکنون هر ذلیل ستمدیده&zwnj;اى در نزد من عزیز و ارجمند است تا حقّش را بگیرم و به او دهم و هر نیرومند سرکش در نزد من ناتوان و حقیر است که حق ستمدیدگان را از او بستانم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">ما به قضاى خداوند راضى هستیم و تسلیم فرمان او<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">پندارى که من بر رسول الله (ص) دروغ مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>بندم به خدا سوگند، من نخستین کسى هستم که پیامبرى او تصدیق کرده&zwnj;ام، چگونه نخستین کسى باشم که بر او دروغ مى<span dir="LTR">&zwnj;</span>بندد <i><span>به کار خود درنگریستم،</span></i> <i>دیدم پیش از آنکه بیعت کنم مى</i><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><i>بایست از فرمان رسول الله (ص) اطاعت کنم که مرا به مدارا خوانده بود. </i></div> <div dir="RTL"><i>آرى، در آن هنگام عهد و پیمان دیگرى به گردن من بود.&raquo;</i></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">توضیح خطبه ۳۷</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">امام علی برای بیعت خود با خلفا استشهاد به فرمان رسول گرامی می&zwnj;کند که وی را توصیه به مدارا کرده بود.</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">&bull; خطبه۵۳</div> <div dir="RTL">از سخنان آن گرامى است و در باره بیعت کردن مردم بعد از عثمان است</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">&laquo;پس <i><span>مردم به شوق بیعت کردن با من مثل شتران تشنه به هنگام آشامیدن آب، </span></i></div> <div dir="RTL"><i>&nbsp;</i><i>در حالى که ریسمانشان باز شد و ساربان ره

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    <p>از نویسنده محترم مقاله این پرسش را دارم که مخاطب شما کیست؟ اگر مخاطب شما شیعیان مومن و پیرو امام اولشان هستند که امروز سوار بر قدرتند و با زور اسلحه دیگر احتیاج به بحث و مراجعه به احادیث و روایات ندارند. اگر مخاطب شما نسل جوان است و اپوزیسیون سکولار.....هستند که این مسائل از بیخ و بن برای ما بی اهمیت است. نسل امروز ایران حقوق انسانی اساسی خود را طلب می کند چه آیات و احادیثی که شما در دست دارید این حقوق را تایید بکند و چه نکند. اصولا این نسل از این گفتمان عبور کرده.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>ایشان طبق دیدگاه خودش حضرت علی و جکومت داری رو بیان فرمودند...من نمی دونم چرا بعضی ها اینقدر بهشون برمی خوره..طرف تو نظرات این سایت نوشته برو تو خونه هرچی دلت می خواد علی علی کن...آخه این چه حرفیه.این چه دموکراسیه..یعنی آقای ممقانی حق نداره عقیده ش رو بیان کنه..چون شما از دین کینه دارید ایشون هم باید چیزی نگه...من ماندم فردا<br /> ی آزادی ایران شما چه خواهی کرد...این که بود رفتنم وای به برگشتنم</p>

  • موحد

    <p>جناب ممقانی اولا بهتر است نامه ششم را بخوانید که علی به معاویه نوشته وانتخاب ابوبکر وعمر وعثمان را موجب رضای خدا دانسته وانتخاب خود را نیز برابر با آنها می داند ...ثانیا در هیچ کتابی از علی نقل نشده که او خودرا منتخب خدا دانسته باشد...بنا براین در صدر اسلام یک انتخاب کاملا دمکراتیک صورت پذیرفت که متاسفانه با سرکار آمدن بنی امیه این از بین رفت وصولا شیعه این نوع حکومت را قبول ندارد وتنها شکل حکومتی را قبول می کند که بقول خودش الهی ومنتخب خدا باشد که در واقع همان حکومت فرعونی است! ...ضمنا در مورد شقشقیه به عرض برسانم که در فرهنگ عرب زمانیکه شتر بسیار عصبانی میگردد غده ای در زیز گلوی او بزرگ می شود که عرب به آن شقشق می گوید وعلی(ع) بعد از آن که آن سخنان را گفت وناتمام گذاشت فرمود آن شقشقیه ای بود ....یعنی حرفهای من از روی عصبانیت بوده ..وعرفی که از روی عصبانیت وعصبیت باشد معلوم است که ارزشی ندارد پس شما هم آن قدر بدنبال آن خطبه نباشید وبیشتر به نامه ششم او توجه فرمایید. </p>

  • کاربر نادر

    <p>اقای ممقانی با سلام. شکی نیست که شما بسیار عالم و دانا وغرق فضائل بزرگ مرد دنیای دیروز و امروز و احتمالا و فردا هستید ! ولی به زبانی سخن میگوئید که نه خود باور دارید ! و نه برای جوانان راه حلی دارید! استناد به نهج البلاغه ومکاتبات سران قوم وقبیله در 1400 سال پیش قرار است چه مشکلی از مشکلات امروز مارا حل کند؟ گیریم که مولا علی جانشین بر حق پیامبر بود ! سایر خلفا حق اورا ضایع کردند! ولی بلاخره پس از قتل عثمان نوبت خلافت علی رسید و جنگ خانمان بر انداز مسلمین با هم ! که تا امرورز هم ادامه دارد! لطفا بطور مختصر بفرمائید نتیچه اخلاقی این همه مستندات شما چیست ؟! با استاد محترمی بد خلقی میکردم که استاد به زبانی حرف بزن شاید زبان شما برای جوانان مفهوم باشد! صد رحمت به شیر پاکی که ان استاد خورده بودند ! شما فکر میکنید اگر قلمبه سلمبه بگوئید بر همه جوانان حجت تمام است که شما میفهمید و لا غیر! گاهی جوانان متهم میشوند که شما در دنیای مجازی زندگی میکنید وما میدانیم و شما نمیفهمید! ولی بخدا قسم شما در غار اصحاب کهف خوابیده اید! و دنیا منتظر شما نخواهد بود ! فقط در این میان عده ای نادان به قتل وکشتار خود مشغولند ( به استناد فرمایشات شما وسلفیها !) واقعا متاسفم !</p>

  • کاربر نادر

    <p>اقای ممقانی با درود مجدد . شما چه اصراری دارید اتش به خرمن جهالت تشیع و تسنن بزنید؟! این همه کشتار وغارت کافی نبود؟ اگر عشق به علی داری شما را مبارک باد. در خلوت خودت انقدر یا هو یا علی بکن تا به وصال یار رسیده تا مجنون شده و کف بردهان قالب تن فدای عشق کنی ! میخواهی چند صد مثال و حکایت بیاورم که شیفتگان شما چگونه یا علی گویان انسانها را سر بریدند و شکمها پاره کرده و ناموسها بباد دادند ؟! وبر عکس ! که همین روزها شاهد سبوعیت وخشونت غیر انسانی مخالفان شما هستیم ؟! تا همین چند سال پیش خاطرم نیست ماه شوال یا شعبان در شهر ما معروف بود به ماه عمر کشان!! مجسمه ها یا عروسکهای پارچه ای درست میکردند به ابعاد ادمی با عمامه ای و تسبیحی از پشکل گوسفند ! در روز قتل عمر طی مراسمی که شبیه کارنوالهای امروزی بود انرا به به اتش میکشیدندو رقص و پایکوبی و ختنه سوران وبعله بوران!! از انطرف هم هر کس شیعه علی را میکشت یک راست میرفت توی بغل حوریهای بهشتی!! که هنوز هم ادامه دارد! اقای ممقانی خودتان غافلید یا خودتان را به غفلت میزنید ولی قطعا در این جنایات شریک هستید ! اگر علی را دوست دارید تورا به علی قسم در خلوت خودتان ذکریا علی بگوئید ! شاید از ان طرف نادری هم باشد تا بگوید: انقدر یا عمر بگوئید تا جانتان به لب رسد! باور بفرمائید اگر مقوله بعدی شما بازهم از این مقوله باشد رعایت قواعد زمانه را نخواهم کرد ! چون فرمایشات شما ادامه جنگ احمقانه حیدری نعمتی است ! و خونم بریزید همانطور که خون زنده یاد احمد کسروی را ریختید. والسلام .</p>

  • کاربر مهمان

    <p>احسنت.خیلی زیبا و منطقی بود</p>