ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«زندگی هیچ‌وقت ارزون نبوده»

احد پیراحمدیان - نقش اصلی در نمایشنامه یونسکو را صندلی‌ها بازی می کنند نه پیرزن و پیرمرد. صندلی‌ها جای آدم‌ها را می‌گیرند و از تسلط اشیاء در جهان انسان مدرن خبر می‌دهند.

«تو می‌توانستی رئیس جمهور کل باشی، شاه کل، یا حتی دکتر کل، یا مارشال کل، اگر می‌خواستی، اگر کمی در زندگی جاه طلب می‌بودی ...»

بیست و چهارمین دوره فستیوال تئاتر ایرانی کلن برای نخستین بار در غیاب بنیانگذار فقید آن، مجید فلاح‌زاده برگزار شد. در این جشنواره از ۱۶ تا ۲۶ نوامبر ۲۰۱۷، نمایش‌هایی از کمال حسینی، علیرضا کوشک جلالی، منوچهر نامور آزاد، بابک رادمهر، رضا علامه‌زاده و نیلوفر بیضایی و همچنین نمایش «صندلی‌ها» نوشته اوژن یونسکو به کارگردانی محمد علی بهبودی روی صحنه اجرا شد. نقدی می‌خوانید درباره این نمایش:

اوژن یونسکو

 نیمی از زندگینامه‌ها تخیل است

نویسنده نمایش‌نامه‌ «صندلی‌ها» اوژن یونسکو (Eugène Ionesco) متولد رومانی‌ست. او از کودکی بین رومانی و فرانسه در رفت و آمد بوده است. ۱۹۴۲ یا ۱۹۴۳، حول و حوش جنگ دوم جهانی همچون خیل بزرگی از روشنفکران آن زمان از جمله «امیل سیوران» و «پاول سلان» به فرانسه می‌رود و آنجا می‌ماند. یونسکو در اهمیت تاریخ زندگی آدم‌ها می‌گوید، این تاریخ‌ها تنها برای خود فرد و متاسفانه برای پلیس با اهمیت‌اند و خدمتی به شناخت یک اثر ادبی نمی‌کنند. از آن گذشته نیمی از زندگینامه‌ها تخیل است.

معروف‌ترین اثر او، نمایشنامه کرگدن‌ها (۱۹۵۹) در زبان فارسی با اقبال زیادی روبرو بوده تا آنجا که تاکنون پنج بار با ترجمه‌های متفاوت از جلال آل‌احمد، پری صابری، مدیا کاشیگر، احمد کامیابی مسک، سحر داوری به فارسی برگردانده شده است. اوژن یونسکو در کنار ساموئل بکت شاخص‌ترین نماینده تئاتر آوانگارد به حساب می‌آید. از مهم‌ترین آثار او می‌توان به نمایشنامه‌های «درس»، «صندلی ها»، «کرگدن‌ها»، «مردی با چمدان‌هایش»، «تشنگی و گرسنگی»، «مستاجر جدید»، «عابر هوایی» و «شاه می‌میرد» اشاره کرد.

او درباره خود می‌گوید: «دلهره من با کشف زمان آغاز شد. لحظه‌ای که پی بردم هر لذتی در نهاد خود راهی به نیستی باز می‌کند.»

جبر کودن تکرار

نمایش‌نامه «صندلی‌ها» در ایران اولین بار به کوشش بهمن محصص به صحنه آمده است. نمایش‌نامه با یادآوری خاطره‌ی دو شخصیت اصلی، زن و مردی سالخورده‌ شروع می‌شود. پس از دقایقی تماشاگر به قرینه حدس می‌زند که آنها هر روز این کار را تکرار می‌کنند؛ و هر بار به خنده می‌افتند تا آن جا که دیگر نمی‌توانند روایت را ادمه دهند. آنچه آنها انجام می دهند اما تعریف خاطرات و روایت نیست بلکه تکرار آداب و رسوم روایت است. چیزی که در اینجا هر روز اتفاق می‌افتد و در بین این دو رد وبدل می‌شود نه خود خاطرات یا بلکه آیین و عادت و تشریفات آن است. آنها با تعریف هر روزه‌ی روایت زنده‌اند. از این رو تکرار پر اهمیت می‌شود. هر آن آنها از بازگویی خاطرات باز بمانند نمایش نیز به پایان خواهد رسید.

پوستر بیست و چهارمین فستیوال تئاتر ایرانی کلن

در یکی از صحنه‌ها پیرزن به پیرمرد می‌گوید: «ادای ماه فوریه رو در آر!» پیرمرد کلافه جواب می‌دهد: «در تمام این هفتاد و پنج سالی كه ازدواج كردیم، هر شب، واقعاً هر شب، وادارم می‌كنی این قصه رو برات تعریف كنم. وادارم می‌كنی ادای همون آدم‌ها رو در بیارم، همون ماه‌ها رو، همیشه همون‌ها …» (۱)

در بروشور اولین اجرای نمایش‌نامه‌ «صندلی‌ها» اوژن یونسکو می‌نویسد: «شخصیت‌های این نمایش چیزی ندارند مگر عذاب وجدان، شکست‌ها و خلاء زندگی‌شان. موجوداتی احاطه شده با عدم معنا که تنها می‌توانند ناجور و مسخره باشند. دردها و آلام آنها تنها می‌تواند امر تراژیکی باشد که تمسخر را به چالش می‌کشد. از آنجا که من جهان را نمی‌فهمم، انتظار می‌کشم که کسی آن را برای من توضیح دهد.»

نمایش‌های یونسکو چه در زبان و چه در مضمون میان تراژدی و کمدی در نوسان‌اند. به زعم او اگرچه دوران تراژدی‌های بزرگ با قهرمان‌های غول‌آسا گذشته است اما می‌توان امر تراژیک را در روزمرگی آدم‌های عادی و معمولی، در تکرار بیهوده آنها بازیافت. با تکرار امر تراژیک، تراژدی ظاهراً به نوعی کمدی تبدل می‌شود.

مرکز ثقل این نمایش ارتباط دو شخصیت اصلی آن است. شخصیت‌هایی که در توهمات و تخیلات دیگری زندگی می‌کنند. پیرزنی ۹۴ ساله و پیرمردی ۹۵ ساله که در تمام طول نمایش مهمان‌های غایبی را در گفت‌وگوی خود انعکاس می‌دهند و تا پایان منتظر سخنرانی می‌مانند که آخر نمایش معلوم می‌شود کر و لال است. هر شخصیت هم پناهگاه دیگری‌ست هم اشغالگر و محاصره‌کننده او. در ثلث اول نمایش تماشاگر با همبستگی رقت‌انگیز و بیمارگونه این دو روبرو می‌شود. با پیشرفت روایت کم کم لایه‌های پنهانی کنایه و تخریب دیگری خود را بروز می‌دهند. نوسان بین این دو وضعیت، یکی هم‌بستگی در توهمات و نیاز به دیگری و دیگر تخریب او بر پایه اطلاع از خصوصی‌ترین لایه‌های پنهان شخصیتش، عنصر اصلی نمایشیِ این اثر است. این دو نه در هم‌بستگی آن چنان پیش می روند که دست از کنایه زدن بردارند و نه تخریب را تا آنجا پیش می‌برند که از بودن با دیگری بی‌نیاز شوند. هیچی و بیهودگی شخصیت‌های پیر و فرتوت نمایش‌نامه‌ «صندلی‌ها» از نوع هیچی و پوچی لعبتکانی نیست که فلک با آنها بازی می‌کند. پوچی آنها پوچی شلوغ و مجللی است از خاطرات، رویاها، وابستگی‌ها و حسرت‌ها. پوچی در این نمایش‌نامه‌ پوچی از نوع خیامی نیست، بلکه موضوع خود ساخته‌ی است که شخصیت‌های این نمایش‌نامه از حس آن رنج می‌برند. آنچه در این نمایشنامه به طور مشخص به چشم می‌آید تکرار توهمات همسر در دیگری‌ست. مرد به همان اندازه اسیر توهمات همسر خود است که زن. نمایشی از محاصره تک‌نفره دیگری.

اگر قرار بود نویسنده این سطور تلگرافی درباره نمایش‌نامه‌ «صندلی‌ها» اثر اوژن یونسکو بنویسد بی‌شک می‌نوشت: توهم توهم انعکاس توهم. توهم انعکاس توهم.

یکی از نکات مهم دیگر این نمایش‌نامه‌ در این موضوع بدیهی نهقته است که هر شخصیت برای دیگری اهمیت زیادی دارد حتی اگر او برای بقیه آدم‌ها بی‌اهمیت باشد. وابستگی ناگسستنی زن و مرد راز و عصاره این نمایش است. در جهانی که کسی به کسی نیست گره زدن سرنوشت و زندگی روزانه خود به مسائل همسر خود دستاویزی می‌شود برای فرار از رودروی با خود و معنای زندگی. از یک طرف کنجکاوی و جستجو در مسائل و دنیای دیگری دلگرم‌کننده می‌شود و از طرف دیگر به رنجاندن دیگری، به نمک پاشیدن بر زخم‌های او می‌انجامد.

درباره نزدیکی این نمایش با نمایش «در انتظار گودو» اثر ساموئل بکت یونسکو می‌گوید:

«یادم هست در پاریس بین سال‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۵۵، چند نفری بودیم که نمایشنامه‌های "ضد نمایش" می‌نوشتیم. مثلاً بکت نمایشنامه در انتظار گودو را در حدود ۱۹۵۳ نوشت. من هم بی‌آنکه با او آشنایی قبلی داشته باشم، نمایشنامه صندلی‌ها را نوشتم که همان موضوع نمایشنامه بکت را بسط می‌داد و تکمیل می‌کرد. یعنی نمایشنامه من می‌توانست عنوان در انتظار گودو را داشته باشد. اما چرا اینها "ضد نمایش" بودند؟ چون نمایشنامه‌های ما ساختار نمایشنامه‌های متداول گذشته را نداشتند. بکت حتی از من قاطع‌تر و سخت‌گیرتر بود. در انتظار گودو شخصیت‌هایی بودند که یکدیگر را می‌نگریستند بی‌آنکه کلمه‌ای بر زبان بیاورند. اعمال غیر متعارف و عجیب هم انجام می‌دادند. مثلاً در حالی که یکی از شخصیت‌ها مشغول خوردن سیب یا هویج بود، شخصیت دیگر خیلی آرام کفش‌هایش را در می‌آورد و بدون کفش می‌ماند. مسلماً این سؤال پیش می‌آید که معنای این جور حرکات چیست؟ اما در لابه‌لای مکالمات شخصیت‌های بکت، جواب از همان زمان مشهود بود. جواب غضبناکی که به تماشاگر خطاب می‌شد. علاوه بر این در نمایش بکت هرگز قوس صعودی طی نمی‌شد و یک حالت ایستایی وجود داشت که کاملاً با فلسفه بکت انطباق دارد که می‌گوید: "ما اینجا هستیم و انتظار می‌کشیم. خوشبختی را در نومیدی جست‌وجو می‌کنیم ... در حالی که هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد، غیر از زلزله‌ها، سیلابها، آدم‌کشی‌ها و حوادثی از این دست." (۲)

مهم‌ترین نکته در این نمایش‌نامه اما خود صندلی‌ها است. در طول نمایش با پیش‌رفت داستان و آمدن مهمان‌ها و چیدن صندلی‌ها کم‌کم تئاتر دیگری بر روی صحنه بازسازی می‌شود. یونسکو درباره اهمیت صندلی‌ها با کارگردان آلمانی این تئاتر گفته بود: در پر کردن صحنه با صندلی‌ها امساک نکنید. نقش اصلی در این قطعه را صندلی‌ها بازی می کنند نه پیرزن و پیرمرد.

صندلی‌های بی‌جان در دنیای خیالی جای آدم‌ها را می‌گیرند و از تسلط و تسخیر اشیاء در جهان انسان مدرن خبر می‌دهند. با عقب‌نشینی عشق و طروات جوانی، خاطرات ملال انگیز و آرزوهای سرکوب شده جای امکان‌ها و زمان‌های از دست رفته را پر می‌کنند. در چنین موقعیتی حتی جایی برای خشونت باقی نمی‌ماند و نومیدی و فرار به قلمرو تخیلات مبهم جای آن را می‌گیرد.

پیرزن در جایی به پیرمرد که از تلاش افتاده می‌گوید: «نكنه رسالتت رو درب و داغون كردی.» و پیرمرد در جواب می‌گوید: «درد دارم، رسالتم درد می‌كنه، درب و داغون شده.» (۳)

اهمیت زبان در آثار نویسندگان تئاتر ابزورد

زبان یا به بیان بهتر عدم زبان فاخر یا تخریب آن نزد نویسندگان تئاتر ابزورد اهمیت بسزایی دارد. یونسکو همچون بکت در مصاحبه‌های خود بر اهمیت این موضوع بارها تاکید کرده است. تقلیل زبان به پرت و پلا‌های روزمره به قصد سوق دادن توجه بیننده به سوی خلاء مورد نظر نویسنده رخ می‌دهد. در دیالوگ‌های نمایش‌های ابزورد بندرت راز و پیامی نهفته است. حتی اگر جایی جمله‌ی قصاری مثل « زندگی هیچ‌وقت ارزون نبوده» گفته شود در درجه اول بیانگر عصاره یک اندیشه نیست. اهمیت دیالوگ‌ها در خود عمل گفتگوست. به کار گیری زبان فرسوده محاوره و هذیان‌گویی و یاوه‌سرایی و هزل جهت حصول سبکباری است که تنها با آن می‌توان با سلطه سنگین زمان و اشیاء (در این نمایشنامه صندلی‌ها) رودررو شد. اگر قهقرای هست، اگر پوچی هست در زمان بودن ماست.

یونسکو در یک مصاحبه تلویزیونی می‌گوید:

«زندگی پوچ نیست. تاریخ پوچ نیست. این‌ها خیلی هم منطقی هستن. زندگی قابل توضیحه. می‌تونی بفهمی اتفاق‌ها چرا می‌افتن. چیزی در درون ما پوچ نیست. وجود خود ما است که برای من غیر قابل تصور و تعمقه. البته اصلاً نمی‌دونم چرا.» (۴)

یونسکو درباره زبان نمایش‌نامه «آوازخوان طاس» می‌نویسد:

«چند سال پیش در یک روز آفتابی، فکر کردم، با کنار هم گذاشتن پیش پا افتاده‌ترین عبارت‌ها از بی‌معنی‌ترین کلمات و نخ‌نماترین کلیشه‌هایی، که در دایره لغات روزانه خودم، دوستانم و تا حدی در کتاب‌های خودآموز زبان خارجی پیدا می‌شود، برای تئاتر دیالوگی بنویسم. آن ابتکار به دردسری بدون نتیجه بدل شد؛ زیرا بسیاری از کلمات مرده، بی‌روح و بی‌معنا بودند. عبارت‌هایی که در دیالوگ به کار گرفته شده بودند، کلافه‌ام کرد. تقریبا به یک دلخوری و دلزدگی شدید و حتی افسردگی، دچار شدم، اما دردسری بدون نتیجه، که خودم برای خودم پیش آورده بودم، دست آخر، به نتیجه‌ای درخور رسید؛ این گونه که آن نوشته کاملا بر اثر یک تصادف، به دست یک کارگردان جوان رسیده بود، که گمان می‌برد، آن نوشته قطعه‌یی تئاتری است و بر اساس آن می‌توان تئاتری اجرا کرد. هنگامی که این نمایشنامه، که نام "آوازخوان طاس" را بر آن گذاشتیم، باعث خنده فراوان شد، سخت تعجب کردم؛ زیرا گمان می‌کردم "تراژدی زبان" را نوشته ام.» (۵)

«شروع كنی، آسون ميشه، مثل زندگی و مرگ ... كافيه تصميمت رو گرفته باشی.
با حرف زدنه كه ايده‌ها و كلمات سراغمون می آند
و تو كلمات خودمون می تونيم احتمالاً همه چی رو پيدا كنيم.» (۶)

یک مورد با اهمیت دیگر این نمایش‌نامه طنز ظریف و ریشخندی است که در تار و پود دیالوگ‌های آن نهفته است. اما متاسفانه در ترجمه، این موضوع به خوبی انتقال پیدا نمی‌کند. برای نمونه اول نمایش زن و مرد پس از تکرار خاطرات خود جمله «چقدر خندیدیم» (Alor on a ri)  را تکرار می‌کنند که با جمله پایانی نمایش‌نامه، «الان رسیدیم»، (alors on arriva) هم آواست، ولی این هم آوایی در ترجمه‌ها از بین می‌رود.

انتخاب و اجرای این نمایش‌نامه که یکی از بهترین کارهای تئاتر ابزورد است خوب و شایسته است. کارگردانی این نمایشنامه به عهده محمد علی بهبودی بود و بازیگران آن ژاله شعاری، شاپور سلیمی و بهمن فیلسوف.

زیر نویس‌ها:

۱ ـ نگاه کنید به: مجموعه آثار اوژن یونسکو در ۱۵ جلد، مجلد ۵ «آواز خوان طاس» و «صندلی ها» به ترجمه سحر داوری تهران ۱۳۸۲، صفحه ۶۸.  تیتر مقاله نیز بر گرفته شده است از دیالوگ نمایشنامه «صندلی‌ها»  صفحه ۷۹

۲ ـ نگاه کنید به: اوژن یونسکو و حرفهایش. نوشته همایون نور احمد در ماهنامه تخصصی تئاتر، «صحنه» شماره سی ام، صفحه ۱۱. برداشت از کتاب ادبیات اروپا تألیف آنتونی تورلبی و کتاب تئاتر از انتشارات آکسفورد، گفت‌وگو با اوژن یونسکو از انتشارات گروه تئاتر و سینمای امور فعالیتهای فرهنگی دانشگاه تهران با همکاری خانم پری صابری

۳ ـ نگاه کنید به منبع زیر نویس شماره یک صفحه ۷۱

۴ ـ نگاه کنید به مصاحبه با اوژن یونسکو در باره تئاتر ابزورد

۵ ـ نگاه کنید به روزبه حسینی: این سه تسخیرناپذیر، نشر قطره، تهران ۱۳۸۹، صفحه ۱۶۹

۶ ـ نگاه کنید به منبع زیر نویس شماره یک صفحه ۷۵

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.