ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«مذهب رسمی»، مانعی در برابر دموکراسی و آزادی است

مهرانگیز کار: هر گامی که ایرانیان بخواهند به سوی دموکراسی بردارند موکول به این است که «مذهب رسمی» در قانون اساسی‌شان تعیین نشود.

* مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان.  همگان می‌توانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آیین‌نامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.

چگونه «مذهب رسمی» به عنوان هویت ایرانی، به قانون اساسی در دوران مشروطه، وارد شد در حالی‌که مفاد آن قانون با نگاه به قوانین اروپایی و با هدف ایجاد جامعه‌ای دموکراتیک نوشته شده بود؟ آیا مذهب رسمی مبنایی‌ست برای اعطای امتیاز بیشتر به پیروان آن مذهب و یا حذف و نفی حقوق دیگران؟ آیا یک نظام سیاسی با قبول اصلِ «مذهب رسمی»، می‌تواند خود را ملزم به بنای «حکومت دینی» نداند؟


پس از گذشت بیش از یک قرن از تثبیت «مذهب رسمی» به عنوان یک اصل غیر قابل تغییر در قانون اساسی ایران، آسو بر آن شده تا با طرح سؤالاتی از صاحب‌نظران در زمینه‌های تاریخی، حقوقی، شرعی و اجتماعی به بازنگری کارکرد این اصل در تعاملات جامعه‌ی امروزِ ایران بپردازد. در چهارمین گفتگو پرسش‌هایمان را با مهرانگیز کار، حقوق‌دان، پژوهشگر و فعال حقوق‌زنان ، در میان گذاشته‌ایم.

طبق اصل دوازدهم قانون اساسی ایران «دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنی‌عشری است و این اصل الی الابد غیرقابل تغییر است». با توجه به ویژگی‌های فرهنگی-مذهبی جامعه‌ی ایران، در صورت امکان اصلاح قانون اساسی در یک فرایند دموکراتیک و آزاد، آیا همچنان ضرورتی برای تعیین «مذهب رسمی» وجود خواهد داشت؟

مهرانگیز کار: تعیین مذهب رسمی در قانون اساسی، راه را بر دموکراسی و حقوق بشر می‌بندد. هر مذهبی در قانون اساسی به نام مذهب رسمی اعلام بشود، نظام سیاسی همیشه دست و پایش در پوست گردوست؛ به این معنا که در قانون‌گذاری و سیاست‌گذاری باید در چارچوب‌های آن مذهب عمل کند. در این صورت به خودی خود «آزادی ادیان» و «آزادی عقیده و وجدان» منتفی است و رفع تبعیض نسبت به کسانی که پیرو مذهب رسمی نیستند، ممکن نیست. به‌علاوه، هر فردی که از مذهب رسمی خارج شود امنیت شهروندی‌اش به مخاطره می‌افتد و بحث مراعات حقوق بشر در قانون‌گذاری، بلاموضوع می‌شود. تعیین مذهب رسمی در قانون اساسی، درهای «برابری» را که یک اصل بنیادی و حقوق بشری است می‌بندد و رفتار حکومت با گروه‌های گوناگون مردم که پیرو مذاهب دیگری هستند یا اساساً بی‌خدایی و لامذهبی را انتخاب کرده‌اند، می‌تواند نه تنها تبعیض‌آمیز بلکه خشونت‌بار نیز باشد.

در هر مذهبی تفاسیر رادیکال از آن مذهب، قاتل همه‌گونه آزادی است و تفاسیر معتدل از آن مذهب، هرچند بهتر است، اما «برابری» شهروندان را تحمل نمی‌کند. در کشوری که قانون اساسی‌اش، مذهب رسمی تعیین کرده است، حتی اگر دولت بر اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر صحه گذاشته باشد، ماده‌ی اول این اعلامیه‌ نمی‌تواند اجرایی شود، چرا که تعیین مذهب رسمی در قانون اساسی، به نابرابری‌ها مشروعیت می‌بخشد. ماده‌ی یک اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر می‌گوید: «تمام افراد بشر آزاد زاده می‌شوند و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و باید با یکدیگر با روحیه‌ای برادرانه رفتار کنند.» تأکید بر مذهب رسمی در قانون اساسی، به خودی خود، راه را بر الفاظ مندرج در این اعلامیه می‌بندد. چرا که پیروان مذهب رسمی ــ مادام که وارد نقد و مخالفت با حکومت نشده‌اند ــ شهروندان ممتاز بوده و در امنیت کامل به سر می‌برند.

از سوی دیگر، نظام سیاسی در عمل نمی‌تواند هنجارها و فرامین آن مذهب را در سیاست‌گذاری نادیده بگیرد. هرگاه چنین کند، از سوی نمایندگان زورمند همان مذهب نقد می‌شود و ممکن است سرانجامی مانند نظام سیاسی پهلوی‌ها گریبانش را بگیرد. یک آخوندی پرچم مخالفت با آن را به بهانه‌ی نقضِ احکام مذهب رسمیِ اعلام شده در قانون اساسی بالا ببرد و جمعیتی را همراه خود کند.

همچنین، با وجود تصریح به مذهب رسمی در قانون اساسی، تأکید بر «آزادی بیان» و «آزادی مطبوعات و انتشارات» و رفع سانسور از تولیدهای ادبی و هنری به‌کلی بی‌فایده است. این تأکید حتی بر سیاست خارجی آثار منفی بر جا می‌گذارد. بنابراین هر گامی که ایرانیان بخواهند به سوی دموکراسی بردارند موکول به این است که «مذهب رسمی» در قانون اساسی‌شان تعیین نشود.

آیا محدودیت‌های امروز ایران برای دگراندیشان و اقلیت‌ها، نتیجه‌ی وجود مذهب رسمی در قانون اساسی کشور است؟ این اصل چه موانعی را برای احترام به حقوق انسانی ایرانیان، فارغ از تفکیک‌های موجود در شرع و احکامش، ایجاد کرده است؟

با تعیین و تأکید بر یک مذهب رسمی، سرکوب مخالفان بسیار آسان می‌شود. اگر کسی که مخالف و منتقد است، پیرو مذهب رسمی باشد، به عنوان کسی که بر ضد مذهب خود قیام کرده مجازات می‌شود. کسانی هم که پیرو مذهب رسمی نیستند، اگر «کافر ذمی» یعنی از اهل کتاب (زرتشتی، کلیمی، مسیحی) باشند، امنیت‌شان در کشورهایی با اکثریت مسلمان به شدت آسیب‌پذیراست و باید همیشه به وفاداری زیاده از حد نسبت به حکومت تظاهر کنند. اگر هم «کافر حربی» باشند و همچون بهائیان و برخی دیگر از اقلیت‌های مذهبی در قانون اساسی از آن‌ها به نام اقلیت اهل کتاب یاد نشده باشد، همواره از نظر جانی و مالی و شرافتی، در خطرند و نمی‌توانند به سهولت آئین و آداب دینی‌شان را به‌جا آورند.

در هر مذهبی تفاسیر رادیکال از آن مذهب، قاتل همه‌گونه آزادی است و تفاسیر معتدل از آن مذهب، هرچند بهتر است، اما «برابری» شهروندان را تحمل نمی‌کند.

از طرف دیگر تصمیم‌گیری‌های حکومتی به سهولت علیه حقوق شهروندی اقلیت‌هایی که قانون اساسی آن‌ها را به رسمیت نشناخته، اتخاذ و اجرائی می‌شود و مواردی همچون محرومیت از حقوق مالکانه، ورود به دانشگاه‌ها و استخدام دولتی، ورود به نهادهای تصمیم‌گیری و بسیاری دیگر از محرومیت‌ها و ممنوعیت‌ها به جرم این که پیرو مذهب رسمی نیستند و اهل کتاب هم شناخته نمی‌شوند بر آن‌ها تحمیل می‌شود.

چگونه «مذهب رسمی» به عنوان هویت ایرانی، به قانون اساسی در دوران مشروطه، وارد شد در حالی‌که مفاد آن قانون با نگاه به قوانین اروپایی و با هدف ایجاد جامعه‌ای دموکراتیک نوشته شده بود؟

در دورانی که قانون اساسی مشروطه نوشته می‌شد، نزدیک به ۹۹ در صد ایرانیان بی‌سواد بودند و ارتباط با جهان بسیار محدود بود. درست است که درس‌خوانده‌های غرب و نهضت ترجمه که توسط آن‌ها راه افتاد و ورود ماشین چاپ به ایران، اطلاعاتی در اختیار مردم می‌گذاشتند، ولی همان درس‌خوانده‌های غرب که جامعه را می‌شناختند، می‌توانستند درک کنند که اگر شیعه‌ی اثنی‌عشری را به عنوان مذهب رسمی در قانون اساسی نیاورند، آخوندهایی از شجره‌ی شیخ فضل‌الله نوری، مردم را تحریک می‌کنند تا ریشه‌ی انقلاب مشروطه و قانون اساسی را بزنند. از طرفی مردانی که در نوشتن قانون اساسی مشروطه دست داشتند، خودشان به شدت مذهبی بودند و طرفدار دین‌سالاری و مردسالاری. این است که تبعیض جنسیتی نیز به شدت در این قانون اساسی پررنگ است.

برخورداری از قانون اساسی و چارچوب و فرم قانون، البته از اروپا تقلید شده، اما محتوا را متناسب با پذیرش اجتماعی دوران انقلاب مشروطه انتخاب کردند. آن مردانِ برنشسته در نخستین مجلس هم از حیث دین‌داری، مثل مردم عادی کشور فکر می‌کردند و در همین حد هم که کار کرده‌اند، راه را برای ورود به جهان متمدن هموار ساخته‌اند. آن‌ها تجددگرایی سیاسی را با شکل‌دادن به مجالسی بر پایه‌ی انتخابات و ایجاد پارلمان برای قانون‌گذاری و محدود کردن قدرت مطلقه‌ی شاه وارد تاریخ سیاسی-اجتماعی ایران کردند. پس از تحولات وسیع اجتماعی در ایران مقتضی بود که این قانون اساسی اصلاح بشود، اما نشد و سیاست‌گذاری را در بن‌بست‌هایی مانند «مذهب رسمی» گرفتار کرد.

مذهب رسمی مندرج در قانون اساسی، پیش از انقلاب ۵۷ هم اسلام جعفری اثنی عشری عنوان شده بود. کارکرد و استنادها به این اصل، در زمان حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی چه تفاوت‌هایی کرده است؟

پهلوی‌ها البته «آزادی‌های سیاسی» و دموکراتیزه کردن ایران را تاب نیاوردند و حتی اگر می‌خواستند هم نمی‌توانستند. در دوران جنگ سرد، ایران عضو کشورهای درگیر با شوروی بود و هرگونه آزادی بیان که به کار دستجات چپ و مارکسیستی ایران می‌آمد، در تقابل با تعهدات ناشی از جنگ سرد بود.

پهلوی‌ها هر یک در شرایط خاصی حکمرانی می‌کردند و هر یک در لحظه‌ای که احساس می‌کردند قانون اساسی مشروطه سد راه‌شان است، آن را مراعات نمی‌کردند. کپی‌برداری از قوانین کلیدی اروپا مانند اصول محاکمات یا قانون مجازات عمومی یا قانون تجارت، تفویض حق رأی، شناخت حق ورود زنان به دو مجلس شورای ملی و سنا، شناخت حق زنان بر انتخاب آزادانه‌ی پوشش، ورود زنان به مدارس و دانشگاه‌ها و حوزه‌های گوناگون اشتغال و وزارت و مدیریت در سطوح میانی و بالائی و حضور زنان روی صحنه‌های نمایشی و هنری بدون پایبندی به قیود مذهب رسمی، از ویژگی‌های سیاست‌گذاری دوران پهلوی‌ها بود. مدارا با اقلیت دینی بهائی در زمینه‌ی اشتغال، به‌خصوص در دوره‌ی پهلویِ دوم، از ویژگی‌های این دوره بود و اصلاحات در قانون حمایت خانواده فصل روشنی از حکومت پهلوی دوم قلمداد می‌شود. اگر آن‌ها هم می‌خواستند قانون اساسی و احکام «مذهب رسمی» را مراعات کنند، نمی‌توانستند معاشرت افراد دو جنس را در دانشگاه‌ها و مدارس و مراکز اشتغال اجازه دهند و چنین تغییراتی ممکن نمی‌شد. ایرانیان برخورداری از آزادی‌های اجتماعی را که زمینه‌ساز آزادی‌های سیاسی است مدیون پهلوی‌ها هستند. درک پهلوی‌ها برای ضرورت پذیرش تحولات اجتماعی و تن سپردن به خواسته‌های زمانه اقتضا می‌کرد تا قانون اساسی مشروطه را دور بزنند یا آشکارا نقض کنند. فقط وقتی خواست قانون اساسی بر این‌که «شاه باید سلطنت کند، نه حکومت» را شکستند، به مقبولیت خود بسیار صدمه زدند. به همان اندازه که تعیین مذهب رسمی در قانون اساسی مانع پیشرفت تجددگرائی می‌شد، تأکید قانون اساسی بر این که «شاه باید سلطنت کند، نه حکومت» برای دموکراسی زمینه‌سازی می‌کرد.

ایرانیان برخورداری از آزادی‌های اجتماعی را که زمینه‌ساز آزادی‌های سیاسی است مدیون پهلوی‌ها هستند. درک پهلوی‌ها برای ضرورت پذیرش تحولات اجتماعی و تن سپردن به خواسته‌های زمانه اقتضا می‌کرد تا قانون اساسی مشروطه را دور بزنند یا آشکارا نقض کنند.

اما رویکرد حکومت ولایت فقیه رویکرد متفاوتی است. «مذهب رسمی» در قانون اساسی جمهوری اسلامی، با توجه به این که حکومتی دینی و مبتنی بر تئوری «ولایت فقیه» است در تمام زمینه‌ها به صورت شداد و غلاظ فهمیده و اجرا می‌شود و راه را به‌کلی بر آزادی‌های اجتماعی و قانون‌گذاری مدرن به شیوه‌ی غربی می‌بندد. اقلیت‌های به رسمیت شناخته‌شده را آسیب‌پذیر‌تر می‌کند و امنیت اجتماعی و قضایی را از اقلیت‌های به رسمیت شناخته‌نشده به‌ کلی یا به میزان زیادی سلب می‌کند. چون دلیل ورود طبقه‌ی روحانیون به رهبری انقلاب و سپس حکومت این بوده که آن چه را تصور می‌کنند در تعارض با مذهب رسمی است و پهلوی‌ها به آن رسمیت بخشیده‌اند به کلی بی‌اعتبار کنند. تحقق این بینش در گرو این است که عموم مردم حتی اقلیت‌های مذهبی قبول کنند که ایران کشور «امام زمان» است و ایرانیان حقی بر نقض خواسته‌های شجره‌ی او ندارند.

چنین رویکردی ابعاد سیاسی پیدا کرده است. هم درون ساختار سیاسی کشور در برخوردهای جناحی برجسته شده و هم در نظام امنیتی، سربازان امام زمان که همان امنیتی‌های ناشناس هستند به نام مذهب رسمی اقدام به حذف و هدم غیرخودی‌ها می‌کنند. رویکردی که سیاست خارجی ایران را هم تحت تأثیر قرار داده است.

پس از انقلاب چه تغییرات قانونی با توجه به اهمیت دادن به مذهب رسمی وضع و اجرا شدند؟

پس از انقلاب ۱۳۵۷ بسیاری از تحولات معکوس و ارتجاعی با استناد به مذهب رسمی اجرائی شده است. قلع و قمع بهائیان، سختگیری نسبت به بخش تجددگرای جامعه که به آزادی‌های اجتماعی دوران ۳۷ ساله‌ی پهلوی دوم عادت کرده بود، از جمله زنان بی‌حجاب و تحصیل‌کرده و شاغل و زنان دارای مسندهای سیاسی مثل فرخ‌رو پارسا، پاکسازی‌های اداری، تفکیک جنسیتی، اعلام لغو قوانین نزدیک به برابری جنسیتی، الغای قانون مجازات عمومی پیش از انقلاب که نزدیک به قوانین جزائی کشورهای اروپایی بود، نمونه‌هایی از این تحولات معکوس هستند.

بر اساس تحقیقات مؤسسه‌ی پیو، ۴۳ کشور در جهان از جمله ایران مذهب رسمی دارند. آیا نمونه‌هایی می‌شناسید که در این کشورها قدرتمندانِ مذهبی (مثل ایرانِ فعلی)، با استناد به قانون مبتنی بر مذهب رسمی، آزادی‌های فردی را محدود کنند؟

در بیشتر کشورهای با اکثریت مسلمان مانند عربستان سعودی، افغانستان، مراکش، و… این اتفاق افتاده و مهم‌ترین تأثیر را بر زندگی زنان و نامسلمانان بر جا گذاشته است. در این نوع کشورها هرگاه دولت حاکم ضرورت‌های ملی و بین‌المللی را درک کند و بخواهد قوانین و سیاست‌گذاری‌ها را به‌روز کند، گرفتار تندروهای مسلمان داخلی می‌شود. برخی از آن‌ها غیرمسلح‌ و دارای اقتدار دینی هستند و برخی مسلح‌اند و قدرت نظامی بر قدرت نفوذ دینی آن‌ها در جامعه افزوده است. به عنوان نمونه شبه‌نظامیان تندرو اسلامی «طالبان» در افغانستان مانع عمده‌ای بر سر راه تحولات اجتماعی و رشد زنان شده‌اند. در مصر همواره نهاد «الازهر» و فتاوی صادره از آن تعیین کننده‌ی سیاست‌های خاص اجتماعی است. در سومالی و سودان نیز تندروهای مسلح اسلامی مانع هر تحول اجتماعی شده‌اند.

در یک کلام وقتی هم که نظام سیاسی در کشورهای با اکثریت مسلمان، با پسوند اسلامی تعریف نمی‌شود، مجبور است محافظه‌کارانه به گونه‌ای عمل کند تا از سوی نهادها و دستجات زورمند اسلامی، متهم به زیر پا گذاشتن ارزش‌های مذهب رسمی نشود. در این صورت دستجات یا نهادهای ذی‌نفوذ دینی چندان به سوی‌اش حمله‌ور می‌شوند که ممکن است آن را ساقط کنند.

منبع: آسو

لینک مطلب در تریبون زمانه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • بابک

    خدمت جناب "بهرنگ" بسیاری از نکات شما در مورد ترجمه در ایران صحیح است, خصوصا تاکید و تکیه بر ترجمان مفهومی متن. اما در زبان فارسی ترجمه های خوب و نفیس هم کم نداریم. برای مثال ترجمهء باقر پرهام و احمد تدین از "گروندریسه," یا ترجمهء حسن مرتضوی از "سرمایه" مارکس, یا به جرات تمامی ترجمه های نجف خان دریابندری,... پیشنهاد شما برای ترجمهء آنلاین و گروهی نیز پیشنهادی بسیار جالب و مفیدی است. چندین سال قبل هم ما در یک سایت ایرانی همراه با دیگر دوستان یک شعر به نام "ماتریالیسم دیالکتیک" از شاعر آمریکایی "تونی هوگلاند" (Tony Hoagland) را ترجمه کردیم, که چندان بد از آب درنیامد. ترجمهء نفیسی نبود, اما آبرومندانه. و اما در مورد اسلام و نقد اسلام در فرهنگ سیاسی ایران. پر واضح که برای بسیاری از نحله های سیاسی در ایران حتا یک کلام منفی از اسلام به زبان آوردن ممنوع و کفر است, که چنین طیفی متاسفانه شامل تقریبا تمامی گرایشات سیاسی از چپ و راست, ملی و وابسته, سکولار و مذهبی می شود. شوربختانه مطالعات این حقیر در مورد اسلام بسیار محدود و ناکامل است و عمدتا شامل اثار فقط چهار نویسنده می شود: احمد کسروی, جلال ایجادی , آرامش دوستدار و محمود ابراهیم. که این آخرین نویسنده, تاریخدانی فلسطینی است که, در کتابش با عنوان "سرمایهء تجاری و اسلام" (Merchant Capital and Islam) تحلیلی ماتریالیستی تاریخی از ظهور و گسترش اسلام به دست داده است. که در نوع خود بی نظیر است. امیدوارم که فرصتی پیش آمده و با حوصله به متن های تک تک این نویسندگان نگاهی داشته باشیم. گفت و گو با شما و دیگر دوستان اهل مطالعه و تحقیق از بهترین جوانب این سایت است. به امید ادامه آن. با احترام

  • داود بهرنگ

    (4) 9/ نوشته ای اسلام دینی دروغین و غیره است. این گفته را من علمی نمی دانم. امیدوارم بخش های اورینتال دانشگاه ها [دانشکده های مذاهب] به بررسی علمی اسلام بیشتر بپردازند تا سبب روشنگری های سودمند گردد. این دانشکده ها نیز "نئو لیبرال" شده اند و تنها به مباحثی می پردازند که برای ایجاد بازار در خاورمیانه و آسیای شرقی سودمند است. 10/ در گزینۀ روشنگری ات در بارۀ فریب دین و مذهب با تو موافقم. ما اما باید زبان مناسب از برای این کار را ـ در اشکال مسالمت آمیز ـ بیابیم. ای کاش این زبان را نخست این جا در بیرون از ایران ـ که دستمان بازتر است ـ بیابیم. 11/ و نیز باید توجه داشته باشیم که کوشش از برای ایجاد شرایط زیستی برابر برای همه ساکنین یک سرزمین اساسی ترین کاری است که ما ایرانی ها بایست به آن بها دهیم و بپردازیم. کار و مسکن و آموزش و بهداشت و درمان برای همه راه حل بسیاری از مشکلات ماست. با احترام داود بهرنگ

  • داود بهرنگ

    (3) 7/ نکته ای را هم این جا برایت بگویم که جای خود از برای خیط کردن خیلی محققین در میان خواهم نهاد و آن این است که پیامبر ـ به استناد قرآن ـ پیروان خود را به شدت به جنگ و جهاد ترغیب کرده است. وی در جنگ ها زره می پوشید و شمشیری نیز به همراه می برد. شمشیر را وی به کسی که جنگاور بود می داد و در پایان آن را از او پس می گرفت. وی اما خودش هیچگونه مهارت جنگی نداشت. آنچه در این باره گفته می شود اگر چه که مستند نیست اما همه آن را پذیرفته می پندارند و برخی ـ بسان علی شریعتی ـ نوشته اند که او پس از جنگ با شمشیر خونین به خانه می آمد و آن را به دخترش فاطمه می داد و می گفت: این را بشور! مراد شریعتی این است که بگوید وی جنگاوری زبر دست و خونریز بوده است. وی به استناد تاریخ یک مورد نیزه پرانی کرده که نوشته اند آیۀ «تو نینداختی خدا انداخت!» در این باره است. حرف من این است که پیامبر اگر چه که در دوران تأسیس اسلام پیروان خود را ـ به استناد قرآن ـ فراوان به جنگ ترغیب کرده اما خودش جنگاور نبوده است. در هیچ مورد هم شمشیر به تنش نخورده است. سنگ اما فراوان به سر و صورتش خورده است که این از اجزای اصلی قتل و قاتلون و حرب در معنای جنگ قبایلی عرب است. 8/ در روایت من از اسلام به دین تنها به استناد قرآن پرداخته می شود و مراد من از این کار مذهب زدایی از دین نیز است. مذهب فرایند فعالیت خود کار مغز آدمی ـ در دورۀ پیشاعقل از زندگانی بشر ـ است. [اصل این تئوری از دیوم هیوم است.] ادامه در 4

  • داود بهرنگ

    (2) 4/ من یکی از بدبختی های بسیار بزرگ ما ایرانی ها را نداشتن "دانشکدۀ ترجمه" می دانم. ما ایرانی ها نمی دانیم ترجمه چیست. وقتی متنی را ترجمه می کنیم آن را در واقع تباه می کنیم. امیدوارم در آینده آنلاین و گروهی به این کار بپردازیم. شما وقتی متن یک ترجمه را از یک زبان اروپایی به زبان دیگر می خوانید از این که چقدر عین هم و چقدر دقیق است شگفت زده می شوید. در کار ترجمۀ ما ایرانی اما مشکلات حل ناشدۀ زیادی وجود دارد. 5/ در روایت من از اسلام اگر چنانچه به تناقض می رسی و چنین به نظرت می رسد که چیزی با چیزی نمی خواند بدان که هدف من عنوان کردن این نکته نیز است. 6/ اسلام را خشن می یابی. اگر مرادت این است که بگویی تاریخ تأسیس دین اسلام خشن و خونین است درست است. اما اگر مرادت این است که بگویی تاریخ تأسیس دین اسلام آکنده از جنگ و خونریزی است درست نیست. اعراب در مرحلۀ قبایلی به سر می برده اند. جنگ یک پدیدۀ شهری است. کلمات عربی قتل و قاتلون و حرب به معنی جنگ در معنایی که برای مثال در شاهنامه یا در تاریخ هرودت سخن از آن به میان است نیست. جنگ میان قبایل در بیشتر موارد همخوان با جنگی است که برای نمونه میان قبایل سرخپوست در فیلم های هالیوود می بینیم. سربریدن و قتل و غارت و تجاوز و بی رحمی و قساوت! ادامه در 3

  • داود بهرنگ

    (1) بابک عزیز در این چند خطی که نوشته ای حرف زیادی مندرج است. من می کوشم تا آنجا که می توانم به همه نکاتی که می توانم از نوشته ات استخراج کنم بپردازم. 1/ بگویم که من کامنت را "گفتار" و نوشتۀ اصلی را "آغاز گر گفتار" می دانم. 2/ آرزومندم روزی در ایران سایتی همچون سایت زمانه داشته باشیم. به گمانم آنگاه برخی نوشته ها برانگیزانندۀ چند هزار کامنت خواهند شد. در این مورد من پیشنهاد می کنم که همه کامنت ها در چند رده مورد توجه قرار بگیرند. برای این کار لینک های زیر سامان داده شوند: "همۀ کامنت ها را این جا بخوانید!" ؛ "کامنت های ناخواستۀ ما را این جا بخوانید!" ؛ "کامنت های موجه ما را این جا بخوانید!" و ... 3/ به خوانش من اشاره کرده ای. من به گمانم آنچه "خوانش" نامیده ای فرایند ترجمه من است. من در اغلب موارد متنی را که روزها و روزها روی آن کار کرده ام و گاه آن را دست کم پنجاه بار در طول سه ماه با صدای بلند خوانده ام این جا می آورم. پنهان نکنم که می خواهم بگویم: ترجمه به فارسی یعنی این! من نوع ترجمه ام را "مفهومی" می دانم. در کار ترجمه به این می پردازم که گزاره چه می گوید؟ دیگران به این می پردازند که گزاره در بردارندۀ چه کلماتی است؟ [کلمات را آنگاه ترجمه می کنند!] این است که شما از ترجمۀ من به فهم من نوعی از متن پی می برید. بنابراین می توانید به جدل بپردازید و دیالوگ داشته باشید. ادامه در 2

  • بابک

    جناب بهرنگ, روایت, خوانش و سعی شما در ترسیم تصویری لیبرال و تساهل طلب از دین خشن و خونی اسلام کوششی قابل ستایش است. و تا حدودی به یاد آورندهء کتاب رابرت جاوس "به سوی زیبایی شناسی پذیرش" Toward an aesthetic of reception. اما اصل قضیه به جای خود باقی است؛ اسلام دینی دروغین و از اساس بر مبنای تزویر و دورویی بنا شده است. از جریان "آیات شیطانی" تا دیگر ناسازگاری های موجود در قرآن. تعبیر شما از اسلام در اینجا و فراهم آوردن روایتی که بتواند زمینهء اصلاح در مسلکی استبدادی شود عملی قابل تقدیر است. اما در ایرانی آزاد از استبداد مذهبی کل بنیان و ساختار دروغین این مسلک باید برملا شود. به امید آنچنان روزی.

  • داود بهرنگ

    (4) (12) در سورۀ ذاریات گفته می شود که تَذکار تنها از برای آن که باورمند به دین است سودمند است. به این ترتیب از پیامبر خواسته می شود که مردم را با علم به این معنا تذکار دهد. «وَ ذَکِّر فَإنَّ الذِّکرَی تَنفَعُ المؤمنینَ.» (ذاریات 55) (13) در سر آغاز سورۀ طه گفته می شود که «قرآن از برای ذکر و تنها از برای ذکر و از برای کسی است که از یادکرد روز داوری سخت بیمناک است. به این ترتیب از پیامبر خواسته می شود که مردم را با علم به این معنا تذکار دهد. «إلّا تَذکِرةً لِمَن یَخشی.» (طه 3) (14) در سورۀ فرقان از پیامبر خواسته می شود که مردم را به دین فرا خواند و بگوید که از آنان چیزی نمی خواهد و [با درک این معنا که دین قبولش اختیاری است] بگذارد که دین پذیر و دین ناپذیر ـ هر که به هر راه که می خواهد برود. «قُل مَا أسألُکُم عَلیهِ مِن أجرٍ إلّا مَن شاء أن یتَّخِذَ إلی رَبِّهِ سبیلاً.» (فرقان 57) (15) در بخش پایانی سورۀ یوسف گفته می شود که: [ای پیامبر!] دین پذیری مردمان نه به خواست مصرانۀ تو و نه پیامد کوشش پیگیرانۀ توست. اگر چه که تو از آنان چیزی نمی خواهی و دین نیز از برای ذکر ـ و تنها از برای ذکر است ـ بیشتر مردم از تو رویگردان خواهند بود. [«وَ مَا اَکثَر النّاسِ ـ وَلَو حَرَصتَ ـ بِمُؤمِنِینَ. وَ مَا تَسئَلُهُم عَلَیهِ مِن اَجرٍ إن هُوَ إلّا ذِکرٌ للعَالَمینَ.»] بدانان [با درک این معنا که دین قبولش اختیاری است] بگو که ما و یعنی من سایر مؤمنین شما را به پذیرش آگاهانۀ دین فرامی خوانیم. «قُل هَذِهِ سَبِیلِی. أدعُوا إلیَ اللّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أنَا وَ مَنِ اتَّبَعنیِ.» (یوسف 103 و 104 و 106 و 108) (16) / در سورۀ نَمل به پیامبر گفته می شود که دین برای کسی است که دین پذیر است. به این ترتیب از او خواسته می شود که مردم را با درک این معنا تذکار دهد.«إن تُسمِعُ إلّا مَن یُؤمِنُ بآیاتِنا فَهُم مُسلِمونَ.» (نَمل 2 و 80 و 81) (17) در سورۀ کهف از پیامبر خواسته می شود که بی تابی نکند و مردم را بگوید که آنچه با آنان در میان می نهد بلا تردید و حق است. ولی [با علم به این معنا که دین قبولش اختیاری است] رد و قبول را به آنان وانهد. «قُلِ الحقِّ مِن رَبِّکُم فَمَن شَاء فَلیُؤمِن وَ مَن شَاء فَلیَکفُر.» (کهف 6 و 29) با احترام ـ داود بهرنگ

  • داود بهرنگ

    (3) (7) در پایان سورۀ "ق" در بارۀ رویگردانان از دین به پیامبر گفته می شود که [ای پیامبر!] داوری در این باره را ـ با علم به این که دین قبولش اختیاری است ـ و تنها از برای کسی است که یادکرد روز داوری او را هراسناک می کند ـ به خدا وابنه. «وَ مَا إنتَ عَلَیهِم بِجَبّارٍ. فَذَکِّر بِالقُرآنِ مَن یَخافَ وَعیدِ.» [معنی مفهومی گزارۀ «و مَا أنتَ عَلَیهِم بِجَبّار» این است که: [ای پیامبر!] تو را از برای زورگویی و تحمیل دین به مردم نیست که به پیامبری گمارده ایم!] (سورۀ ق آیات 39 و 43 و 45) (8) به پیامبر در سورۀ قلم گفته می شود که مردم را بی اعتنا به موقعیت اجتماعی شان به دین فرا خواند و پیگیر رد و قبول آنان نباشد. بداند که خدا هر آینه از کار و کردار آدمی با خبر است. سپس گفته می شود که وحی از برای ذکر و تنها از برای ذکر است. به این ترتیب از او خواسته می شود که مردم را با درک این معنا که دین قبولش اختیاری است تذکار دهد. «مَا هُوَ إلّا ذِکرٌ لِلعالمینَ.» (قلم 14 و 52) (9) به پیامبر در سورۀ کافرون گفته می شود که به آنان بگو من و شما از دین همدیگر رویگردانیم. نه من دین شما را می پذیرم. نه شما دین مرا می پذیرید. سزد که اکنون هر که به راه خود رود.» (سورۀ دو خطی کافرون) (10) در پایان سورۀ "انسان" از پیامبر خواسته می شود که مردم را به دین فرا خواند و با درک این معنا که دین قبولش اختیاری است پیگیر رد و قبول دین نزد کسی نباشد. گفته می شود که بگذار دین پذیر و دین ناپذیر هر که به هر راه که می خواهد برود. «إنَّ هَذِهِ تَذکِرَةٌ. فَمَن شَاء اتَّخَذَ إلی رَبّهِ سَبیلاً.» (انسان 3 و 29) (11) / به پیامبر در پایان سورۀ "ص" گفته می شود که مردم را با علم به این که دین قبولش اختیاری است بگوید که: «من از شما چیزی نمی خواهم. آنچه با شما در میان می نهم نیز برایتان مشکل ساز نیست. آنچه می گویم نیز ذکر و تنها از برای ذکر است.» [«إن هُوَ إلّا ذِکرٌ لِلعَالَمینَ.»] (ص 86 و 87) ادامه در 4

  • داود بهرنگ

    (2) (2) در سورۀ غاشیة در رهنمودی عتاب آلود به پیامبر گفته می شود که: «ای پیامبر! تو را از برای ذکر ـ و تنها از برای ذکر است که به رسالت گمارده ایم. مردم را ـ با علم به این که دین قبولش اختیاری است ـ و پیامبر بسان پادشاه یا سلطان نیست ـ و پیامبری بسان پادشاهی یا سلطنت نیست ـ تَذکار ده.» [«فَذَکِّر إنّمَا أنتَ مُذَکِّرٌ. لَستَ عَلیهِم بِمُصَیطِرٍ.»] (غاشیه 21 و 22) (3) در سورۀ مُدَّثر نخست از پیامبر خواسته می شود که مردم را به دین فراخواند. و در معرفی قرآن گفته می شود که «وَ مَا هِیَ إلّا ذِکرَی لِلبَشر.» [در قرآن جز تذکار هیچ نیست!]در شرح این معنا به قید «لِمن شاء مِنکُم» گفته می شود که قرآن «نَذِیراً لِلبَشَر» است. یعنی دین قبولش اختیاری است. آنگاه در پاسخ به این پرسش که چرا مردم از تَذکار رویگردانند بار دیگر گفته می شود که دین قبولش اختیاری است. [«إنّهُ تَذکِرَةٌ. فَمَن شَاءَ ذَکَرَهُ.»] (مدثر 31 و 36 و 37 و 55) (4) در پایان سورۀ نبأ گفته می شود که «گفتنی در باره قطعیت و حتمیّت روز داوری گفته آمد. دین پذیر و دین ناپذیر ـ هر که اکنون ـ به هر راه که می خواهد برود. » [«ذَلِکَ الیَومُ الحَقُّ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إلی ربّهِ مآباً.»] (نباء 39) (5) در سورۀ تکویر در معرفی قرآن گفته می شود که این کتاب «از برای ذکر و تنها از برای ذکر است [جز این مفاد دیگری ندارد.] «إن هُوَ إلّا ذِکرٌ لِلعِالَمینَ.» و دین [که قبولش اختیاری است] نشانگر "راه مستقیم" از برای کسی است که جویای آن است.» [«إن هُوَ إلّا ذِکرٌ لِلعالَمینَ. لِمَن شَاءَ مِنکُم أن یستقیمَ.»] (تکویر 27 و 28) (6) در پایان سورۀ مُزَمِّل گفته می شود که [ای پیامبر!] مردم را به دین فرا خوان و [با علم به این که دین قبولش اختیاری است] بگذار دین پذیر و دین ناپذیر هر که به هر راه که می خواهد برود. «إنَّ هَذِهِ تَذکِرَةٌ. فَمَن شَاء اتَّخَذَ إلی رَبّهِ سَبیلاً.» (مزمل 19) ادامه در 3

  • داود بهرنگ

    (1) من با سلام به مهرانگیز کار؛ این نوشته را به محمد نوری زاد پیشکش می کنم؛ و می خواهم بگویم که مانع دمکراسی و آزادی در میان ما ضعف روشنگری در میان ماست. من از اسلام در این رابطه به استناد قرآن سخن به میان می آورم و می کوشم تا نشان دهم که اسلام در معنای قرآن ربط به درک ایرانی و عرب و مالزیایی و پاکستانی و غیره از اسلام ندارد. چرایی اش را به شما واگذار می کنم و با این مقدمه می خواهم بگویم که اسلام به استناد قرآن اختیاری ["دین به شاء" و «لِمَن شَاءَ مِنکُم»] است. نزد مسلمانان اما اجباری و "مادرزاد" است! و بگویم که سراسر قرآن در معنای ریاضی عبارت از معادلات خطی بی مجهول در یک فضای دو بعدی [سیاه ـ سفید] است. این خطوط یا با هم موازی یا متقاطع اند. من آیات قرآن را این جا با دقت ترجمه کرده ام و گاه برای آن که بگویم این دو خط موازی اند [به طریق برهان خُلف] گفته ام که متقاطع نیستند. و من این جا با این مقدمه در 17 مورد به شرح زیر به قرآن استناد می کنم تا بگویم که اسلام در قرآن "دین به شاء" یعنی «لِمَن شَاءَ مِنکُم» و دین به اختیار است و این معنا در سراسر قرآن ـ در ده ها مورد دیگر ـ به تکرار آمده است. (1) سورۀ عَبَس با عتاب به پیامبر آغاز می شود. از او خواسته می شود که آدمی را بی اعتنا به موقعیت اجتماعی او ـ و درک این معنا که دین قبولش اختیاری است ـ تَذکار دهد. در این باره گفته می شود که: «إنَّها تَذکِرَةٌ. فَمَن شَاء ذَکَرَهُ.» (عبس 11 و 12) [قرآن از برای تذکار است؛ پذیرش آن اختیاری است!] ادامه در 2