ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

رنج‌های زن خدمتکار بودن

رها رستمی − روز کاری‌شان از اول صبح شروع می‌شود. باید زودتر خود را به خانه‌های صاحب کارهایشان برسانند و نهارشان را آماده کنند. تجربه زنان خدمتکار مهاجر در تهران

روز کاری‌شان از اول صبح شروع می‌شود. باید زودتر خود را به خانه‌های صاحب کارهایشان برسانند و نهارشان را آماده کنند. اغلب آن‌ها زمانی که هنوز میزبان‌هایشان از خواب بیدار نشده‌اند، به خانه‌‌ها می‌رسند. گردگیری را شروع می‌کنند، سرویس‌های بهداشتی را تمیز می‌کنند، برایشان غذای خانگی آماده می‌کنند و بعد از این باید جمع کنند و بشورند و سر جایش بگذارند. آن‌ها زنان خدمتکار خانگی و کارگر خدماتی هستند.

زنان خدمتکار خانگی، اغلب تمام وظائف مطابق تعریف سنتی «زنانه» را باید در خانه‌های فرادستانشان انجام دهند.زندگی این زنان کارگر پس از رها شدن از کار خانگی مزدی و بازگشت به خانه‌ی خود، تفاوت چندانی با زندگی در محل کار ندارد.تنها تفاوت شیوه زندگی‌شان در خانه خود با محل کارشان در این است که در خانه خود، مزدی بابت کارشان دریافت نمی‌کنند.

فرادستانشان آن‌ها را «کُلفَت» می‌‌نامند. اما خود آن‌ها این نام را نمی‌پسندند و ترجیح می‌دهند بگویند «در خانواده‌ها کار می‌کنند».

در مدت زمانی که مشغول سرویس‌دهی به آن‌ها هستند، کودکان خودشان را یا در خانه خود کنار خواهر یا برادر بزرگ‌تر تنها می‌گذارند یا آن‌ها را به محل کارهایشان می‌برند. در صورتی که آن‌ها را با خود ببرند باید از قبل به کودکشان تذکر بدهند که بازی‌گوشی نکنند و کاری نکنند که به مزاج ارباب‌هایشان خوش نیاید. نگران‌اند که مبادا دیگر اجازه ورود به خانه را نداشته باشند و از کار آن‌ها اعلام بی‌نیازی شود.

هنگام اتمام کار و بازگشت به خانه هم دوباره همان وضعیت، با تفاوت‌های ریزی برقرار است.

زندگی دو سر باخت

زنان خدمتکار خانگی، اغلب تمام وظائف مطابق تعریف سنتی «زنانه» را باید در خانه‌های فرادستانشان انجام دهند. پخت و پز، مراقبت از بیماران و کودکان و سالمندان، شست و شو و تمیزکاری خانه، همگی کارهایی هستند که به آن‌ها واگذار شده است. آن‌ها برای ورود به این خانه‌ها ابتدا باید اعتماد شمال شهری‌ها را جلب کنند. آن‌ها حتی برای شست و شوی خانه و غذا آماده کردن هم به هرکسی اعتماد نمی‌کنند. کارگر خدماتی آن‌ها باید ضمن این که زبر و زرنگ باشد و دست‌پخت خوبی داشته باشد و به تعبیر خودشان «آراسته» باشد، می‌بایست قابل اعتماد و مطمئن هم باشد. زنان کارگر خانگی شهر تهران اغلب مهاجرانی هستند که از روستاها و شهرهای دور و نزدیک برای کار و زندگی به این شهر مهاجرت کرده‌اند و به تعبیری «شهرستانی» هستند. این «شهرستانی»ها باید برادری و خواهریشان را به پولدارهای شمال شهر ثابت کنند تا به آن‌ها اجازه بدهند وارد زندگیشان شوند و فضای خوبی برای خوراک، استراحت و تفریحشان فراهم کنند.

زندگی این زنان کارگر پس از رها شدن از کار خانگی مزدی و بازگشت به خانه‌ی خود، تفاوت چندانی با زندگی در محل کار ندارد. آن‌ها پس از بازگشت به خانه هم باید از کودکان خود مراقبت کنند و زمانی را که از آن‌ها دور و غافل بوده‌اند جبران کنند، غذای خانواده را آماده کنند، محیط زندگی را تمیز کنند و همچون یک «کدبانو» رفتار کنند، با مهمانان احتمالی با روی باز برخورد کنند و «کانون» خانواده را حفظ کنند و وظائف همسریشان را هم انجام دهند.

تنها تفاوت شیوه زندگی‌شان در خانه خود با محل کارشان در این است که در خانه خود، مزدی بابت کارشان دریافت نمی‌کنند. کار آن‌ها در خانه‌ی خودشان زیر چتر مفاهیم وظائف «مادری»، «زنانگی» و «ستون خانواده» بی مزد و مِنَت انجام می‌شود و هیچ‌کس در خانواده گمان نمی‌کند که برای این حجم از کار، حتی تشکری هم لازم است. چرا که این کار به عنوان «وظیفه» تلقی می‌شود. انتظارات بالا است و الگوهای ارزشی و ذهنیتی به طرز بی‌رحمانه‌ای آن‌ها را وادار می‌کند در هر حال وظیفه خود را در قبال خانواده انجام دهند. تفاوتی هم نمی‌کند که در بیرون از خانه هم کار می‌کنند یا خیر. بار سنگین این ارزش‌ها و توقعات، چیزی کوچکی نیست که به راحتی بتوان آن را نادیده گرفت. آن‌ها ناگفته بازخواست می‌کنند و به شکل پنهانی کسانی را که به آن‌ها پشت پا بزنند طرد می‌کنند. زنان کارگر خانگی اغلب تحصیلات پایینی دارند و سوژه‌های متکی به نفسی نیستند که بتوانند در برابر ارزش‌ها و رسم‌های ضدخود ایستادگی کنند یا حتی در ذهن خود آن‌ها را به چالش بکشند. آن‌ها اغلب ترجیح می‌دهند با وضعیت حاکم بر زندگیشان کنار بیایند.

شوهران این زنان هم معمولاً وضعیتی مشابه خود آن‌ها دارند و نمی‌توانند در شرایطی که همسرشان در بیرون کار می‌کند، در خانه بمانند و کارهای خانه را انجام دهند. همسران آن‌ها نیز متعلق به طبقه کارگرند و در چرخه استثمار، زمان و زندگیشان هدر می‌رود. اما تفاوت آن‌ها در این است که مردهای کارگر پس از بازگشت به خانه، توقعی از آن‌ها برای انجام کارهای خانگی وجود ندارد. حتی تأکید بر این است که محیط خانه پس از بازگشت مرد خانواده از کار، باید آرام، شاداب و بی‌دردسر باشد تا او بتواند استراحت کند، از بودن با خانواده‌اش لذت ببرد و صبح روز بعد دوباره به امید همین پاداش‌های کوچک روانه بازار کار شود. اما فرزندان و بقیه اعضای خانواده نوعی زنان کارگر خدماتی، چنین برخوردی با مادران کارگر هم ندارند و اغلب توقعشان از آن‌ها همان انتظاراتی است که از یک زن خانه‌دار غیرشاغل می‌رود.

وضعیت در حال تغیر تقسیم کار اجتماعی کهن و الگوهای کهنه نقش

در حالی که فشارهای معیشتی و وسائل مورد نیاز برای سبک جدید زندگی مصرفی، اغلب زنان خانه‌دار و همسران مردان کارگر مهاجر پایتخت‌نشین را وادار به کار خدماتی در بیرون از منزل کرده است، الگوها و انتظارات نقش از آن‌ها تغییر نکرده است. زنان کارگر هنوز هم از یک طرف در معرض فشار وظایف خانگی و غرایز و احساسات «مادری» هستند و از طرف دیگر در معرض آسیب‌های کار مزدی در یک کلان‌شهر و تلاش برای برآورده کردن نیازهای خود و فرزندانشان. این در حالی است که انتظارات نقش «مادری» و ایماژ «زن خانه‌دار کدبانو»، مربوط به دوره‌ای از زندگی اجتماعی است که تقسیم کار اجتماعی جنسیتی در آن برقرار بود. به این معنی که مردها مطابق نیاز بازار کار و وظائفی همچون تهیه وسایل زندگی و پرداخت «نفقه» و امثال آن در بیرون از محیط خانه کار می‌کردند و در مقابل زنان هم موظف بودند در خانه بمانند و ضمت انجام کارهای روزانه خانواده، محیط امنی برای پرورش فرزندان و رضایت مرد کارکن فراهم کنند. جدای از این که خود همین الگوی تقسیم کار جنسیتی هم یک الگوی غیرانسانی، تبعیض‌آمیز و نابرابر بود، اکنون بحث بر سر یک فشار مضاعف بر زنان کارگری است که میان دو نهاد «بازار کار» و «خانواده» هم به لحاظ جسمی و از لحاظ روانی، در حال فرسوده شدن هستند.

مطابق بررسی‌های معاونت اقتصادی اقتصادی اتاق بازرگانی تهران در سال ۹۷، ۱۶,۱ درصد از جمعیت در سن کار زنان کشور، از نظر آمارهای رسمی فعال اقتصادی هستند و حدود ۸۴ درصد از آن‌ها جزو جمعیت غیرفعال محسوب می‌شوند که اغلب آن‌ها را زنان خانه‌دار تشکیل می‌دهند. اما زنان خانه‌دار در واقع به یک نوع اشتغال تمام‌وقت مشغول هستند که تمام زندگی آن‌ها را در برگرفته است. آن دسته از زنان کارگر خدماتی هم که به صورت تمام‌وقت و یا نیمه‌وقت در خانواده‌های ثروتمند کار می‌کنند، اگرچه اغلب خود را خانه‌دار معرفی می‌کنند اما در حقیقت آن‌ها در یک چرخه‌ی دو سویه تمام زندگی و زمان خود را وقف زحمت برای رفاه دیگران می‌کنند. پژوهش‌هایی که درباره کار خانگی زنان صورت گرفته نشان می‌دهد که به طور کلی زنان در سراسر جهان، زمان بیشتری را به نسبت مردان به کار اختصاص می‌دهند. مطالعه‌ای که در سال ۱۹۷۶ در فیلیپین انجام شد، نشان داد که با احتساب کار خانگی و مراقبت از کودک، مادران به طور متوسط ۷۰ ساعت در هفته در مقایسه با مردها که تنها ۵۷ ساعت در هفته به کار اختصاص می‌دادند، کار می‌کردند. همین مطالعه نشان داده است که در بسیاری از کشورهایی که «در حال توسعه» نامیده می‌شوند، اغلب زنان طبقه فرودست بین ۶۰ تا ۹۰ ساعت در هفته کار می‌کنند.

زندگی وقف زحمت

فعالیت زنان کارگر را به طور مشخص می‌توان در حیطه «زحمت» و خود آن‌ها را هم حقیقتأ در صفوف «زحمت‌کشان» قرار داد. موضوعی که هانا آرنت بهتر از هر کس دیگری فیلسوفانه در مورد آن نوشته است. یکی از ایده‌های اساسی‌ای که هانا آرنت در کتاب «وضع بشر» دنبال می‌کند مفهوم‌پردازی سه حیطه انسانی کار، زحمت و عمل است. آرنت در این کتاب طی بحثی تاریخی پیرامون وضعیت سیاسی ـ اجتماعی یونان و رم باستان، مسئله نابرابری و پیوند آن با دموکراسی را تا عصر مدرن اروپایی پی می‌گیرد. او به طور مشخص سه فعالیت۱. کار ۲. زحمت و ۳. عمل را از هم بازمی‌شناسد و برای درک اساسی تاریخی جوامع آن‌ها را به کار می‌بندد.

کار، فعالیتی بشری است که موجب خلق چیزی می‌شود و فاعل آن معمولاً پیشه‌وران و صنعت‌کاران تخصصی هستند. کار در واقع در ارتباطی سازنده با طبیعت، آن را به خدمت خود در می‌آورد. کسانی که با این نوع فعالیت سر و کار دارند از نظر هانا آرنت در جامعه مدرن از خودبیگانه‌اند. آن‌ها اگرچه آفرینش‌گرند امام تحت سلطه مناسبات کار و سرمایه مدرن، مالکیتی بر آن‌چه می‌افرینند ندارند. از سوی دیگر درگیری با این کار در بیشتر اوقات شبانه‌روز، فرصت پرورش فرد را از او می‌گیرد و او را به متخصصی بی‌روح تبدیل می‌کند که نمی‌تواند شهروند ایده‌آلی باشد که مد نظر آرنت است.

زحمت، نوعی از فعالیت ست که در چارچوب روابط نابرابر صرف تدارک بهتر زیستن دیگران به قیمت نابودی فرد زحمتکش می‌شود. زحمت، آن نوع فعالیت بیگانه‌کننده‌ای است که فرد طی آن نه چیزی می‌آفریند و نه موجب چیز خاصی می‌شود. فرد زحمتکش در واقع برده جهان باستان را به یاد می‌آورد که قربانی مناسبات سیاسی و اجتماعی است و از هر گونه فرصت مشارکت و تصمیم‌گیری در سرنوشت خود، شهر و کشورش محروم گشته است. زحمت‌کشان پس از این، خود نیز به بازتولید این روابط نابرابر کمک می‌کنند و با تنگ کردن افق انتظارات و دید خویش خود نیز بخشی از فرایند سلطه بر خود ر ابه عهده می‌گیرند و همدست جامعه در استثمار خویش می‌شوند.

■ اما از نظر آرنت، عمل یگانه فعالیتی است که شایسته نوع بشر است و رد پای آن را باید در مدینه‌های یونان باستان و در میان مردان عضو «پولیس» (دولت‌−شهر) پی گرفت. عمل در واقع به معنی عمل سیاسی است که که از رهگذر توانایی سخن گفتن و مباحثه پیرامون ادراه شهر و سایر مسائل به وجود می‌آید. «عمل آن فعالیتی است که از ضروریات مادی زندگی فراتر می‌رود و مختص نوع انسان متمدن است که این امکان را فراهم آورده است. اما آن‌چه در یونان باستان و در میان کردان عضو مدینه جریان داشت و امکان عمل و سخن فارغ از ضروریات زندگی را برای آن‌ها فراهم می‌کرد، به قیمت نابودی هستی انسانی زنان و بردگان بود. هانا آرنت به تبع مارکس، خواهان جامعه‌ای است که این امکان را برای بیشترین تعداد افرادش فراهم کند.

فعالیت زنان کارگر خدماتی در واقع همان «زحمت»ی است که وقف فراهم کردن شرایط بهتر برای زندگی روزمره دیگرانی است که خودشان یا تمایلی به انجام دادن کارهای خود ندارند و در عوض پولی پرداخت می‌کنند تا دیگران این کار را برایشان انجام دهند. مسئله این زنان کارگر، تنها به ساعات کاری، مسئله دستمزد و یا حتی نوع برخورد خانواده با آن‌ها و کارشان هم محدود نمی‌شود. مسئله‌ی عمیق‌تر این است که در مرحله اول، جامعه برای فعالیت غیرتولیدی اما به غایت حیاتی آن‌ها برای تجدید حیات زندگی انسانی، اهمیتی برابر با فعالیتهای تولیدی و صنعتی نمی‌دهد و از طرف دیگر، تمام زمان آن‌ها هم در محل کار و هم در خانواده صرف همین فعالیت «زحمت» می‌شود و آن‌ها هیچ زمانی برای در اختیار خود بودن و پرورش شخصیت و یا حتی ورزش و تفریح و لذت بردن از بودن بی‌دغدغه با همسر وفرزندان و هم‌سالان خود ندارند. چنین وضعیتی آن‌ها را به معنی واقعی کلمه، از خود بیگانه‌ کرده است.

از همین نویسنده

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • مینا

    این متن با نگاهی یکسویه و رادیکال نوشته شده و با واقعیت‌های میدانی انطباق ندارد. نویسنده از همان آغاز برای قربانی سازی از نیروی خدمات خانگی، آنها را کلفت می‌نامد. سال‌هاست واژه "کلفت" از ادبیات شهروندان رخت بربسته و این گونه افراد، اعم از زن یا مرد، اصطلاحا "کارگر" نامیده می‌شوند. به نظر می‌رسد که نویسنده داخل ایران زندگی نمی‌کند و با نگاه چهار دهه قبل به این سوژه می‌نگرد. این نیز شغلی است در میان مشاغل نوظهور دیگر و اکثرا نیز از طریق شرکت‌های خدماتی ساماندهی و مدیریت می‌شود. همچنین آقا یا خانم "دخو" انگار سال‌ها در ایران نبوده که می‌نویسد: «... با شرایط و وضعیت اقتصادی کنونی در ایران تنها کسانی که قادر به بهره وری از خدمتکاران میباشند, اتفاقا همان کسانی هستند که “مشغول چپاول ثروت مملکت هستند.» این مدعای نادرست، توهینی است به هزاران هزار خانوار که به دلایل مختلف از کارگران خانگی استفاده می‌کنند و بر همان غیظ و برداشت انقلابی و رادیکال نویسنده استوار است. آقا یا خانم محترم واقعا شما نمی‌دانید بسیاری از خانوارهای متوسط شهرنشین به ویژه زوج‌هایی که هر دو شاغل هستند، کارگر دارند که معمولا هفته‌ای یک بار به نظافت اساسی خانه کمک می‌کند؟ افراد بیمار یا مسن هم کارگر دارند تا در رفت و روب و آشپزی و اطوکشی و پهن کردن و خشک کردن لباس‌ها ... کمک کند. کارگرهای زن یا مرد (که بیشتر برای کارهای خانه تکانی یا شستشوی شیشه و امور سنگین‌تر) به کار گرفته می‌شوند، خدمتکار یا کلفت یا نوکر نامیده نمی‌شوند و کسانی که از خدمات آنها استفاده میکنند چپاولگر نیستند. حتی گاه کارهایی را خودشان از عهده بر میایند، صرفا برای پرداخت مزد به آنها محول می‌کنند... این مشکل نویسنده است که ارزش‌گذاری کرده که کارهای خدماتی پست و محقرند. شیوه بدیعی است که ما هانا آرنت ورق بزنیم و سناریوهایی در ذهن خودمان به عنوان مصداق نظرات او بسازیم. اگر این طور است بروید جمع کثیری از کسانی را که با تهیه و فروش ترشی و مربا و سبزی و خوراکی ‌های آماده طبخ، امرار معاش می‌کنند، "موجودات در تدارک بهتر زیستن دیگران" و کسانی را که از آنها خرید یا حمایت می‌کنند، غارتگر و استثمارگر بنامید. مینا

  • دخو

    علیرضا جان بغضی اگر در میان باشد, این بغض جامعهء طبقاتی ناعادلانه است که اینگونه شکاف های طبقاتی را هر روز و هر دقیقه شدید تر و حاد تر میکند, نه نویسندهء محترم این گزارش. اکنون در ایران طبقات متوسط به صورت روزمره شاهد نزول طبقاتی اشان هستند و اگر اوضاع بدین منوال پیش رود تا یکی دو سال دیگر طبقهء متوسطی در ایران در کار نخواهد بود. که البته این فقط مختص به ایران نیست و فرایندی است که در تمامی جهان در جریان است. توجه شما را جلب میکنم به گزارشی از روزنامهء گاردین در مورد این پدیده در جامعه ای انگلستان. با شرایط و وضعیت اقتصادی کنونی در ایران تنها کسانی که قادر به بهره وری از خدمتکاران میباشند, اتفاقا همان کسانی هستند که "مشغول چپاول ثروت مملکت هستند." پس آدرس این گزارش اتفاقا کاملا صحیح و درست است. The proletarianisation of Britain’s middle class and how to reverse it Much of the middle class used to enjoy relative autonomy but now they are treated as automatons ***

  • علیرضا

    در ابتدای نوشته با غیظ خاصی آمده است که باید اعتماد خانواده ها را جلب کنند. من از نویسنده می پرسم آیا خود او حاضر است در خانه اش را به روی یک آدم نامعتمد باز کند چه رسد به اینکه آن شخص هفته ای چند روز و هر روز چند ساعت درون خانه باشد و از تمام جزییات زندگی او نیز آگاه بشود. این بجن هم انداختن طبقات جامعه فقط به سود آنهایی است که مشغول چپاول ثروت مملکت خستند و به توده ها آدرس غلط می دهند. عمله بی جیره و مواجب چپاولگران و طبقه حاکم نباشیم.

  • آذر

    سپاس از نوشتار شما. در جایی گفتید: "زنان کارگر خانگی اغلب تحصیلات پایینی دارند و سوژه‌های متکی به نفسی نیستند که بتوانند در برابر ارزش‌ها و رسم‌های ضدخود ایستادگی کنند یا حتی در ذهن خود آن‌ها را به چالش بکشند. آن‌ها اغلب ترجیح می‌دهند با وضعیت حاکم بر زندگیشان کنار بیایند". کنار آمدن با وضعیت ربطی به تحصیلات ندارد. با وجود داشتن تحصیلات دکترا و شاغل بودن در سطح بالا و مستقل بودن، ناچار از کنار آمدن با وضعیت حاکم هستم. 20 سال تلاش کردم تا وضع موجود را تغییر دهم اما تربیت مردسالارانه در کودکی که کار خانه را فقط وظیفه زن می داند مانع از ایجاد تغییر شد. به ناچار تصمیم به کنار آمدن گرفتم و اینکه انرژی را صرف تربیت کودکان کنم که آنها راه جامعه مردسالارانه را نرفته و بتوانند برابری را درک کنند. هرچند الگویی برای بچه ها در خانه وجود ندارد تا از آن پیروی کنند اما با بالارفتن سن و درکشان می توانند موضوع تقسیم کار در خانه را درک کنند. به امید روزی که کار خانه و بچه داری تنها متعلق به زن نباشد. کاش روزی در تقویم به نام روز تقسیم کار وجود داشت.....