ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

چهار وجه از قیام ژینا

این نوشته به چهار وجه تغییر اجتماعی و سیاسی در ایران پس از قیام ژینا می‌پردازد: از جمله پیوستگی و گسست آن در نسبت با جنبش‌های پیشین، برجسته‌کردن مسأله حجاب، مسأله انتقام و خلق زندگی ذیل آن، و در نهایت، مطالبه‌ی لغو مجازات اعدام.

دیدگاه

جنبش «زن زندگی آزادی» یا قیام ژینا به هفتمین ماه رسیده است. به رغم سرکوب و سکون نسبی تجمعات خیابانی، همچنان ناآرامی و التهابی عمیق در لایه‌های گوناگون جامعه موج می‌زند. هم‌زمان، مباحثه‌ای گسترده بین نیرو‌های اجتماعی و سیاسی در جامعه و دانشگاه درباره فرم سیاسی و محتوای اجتماعی این جنبش در جریان است که زمینه را برای تخیل جمعی و خلق نظمی نو فراهم می‌کند.

این نوشته تلاش می‌کند به چهار وجه تغییر اجتماعی و سیاسی پس از قیام ژینا اشاره کند.

۱. پیوستار و گسست

قیام ژینا و جنبش زن زندگی آزادی در ادامه پیوستار قیام‌های عمومی یک‌دهه اخیر ایران است. جنبش کنونی در پیوند است با خواست کلی آزادی و عدالت در خیزش ۹۸ و ۹۶ و حتی ۸۸. اما هم‌زمان در شعار، اجرا، گستره، شدت و آهنگ اجتماعی، حدی از گسست و فراروی از خیزش‌های سابق در آن رخ داده است. یکی از نقاط گسست، طرح یک‌ایده سیاسی ایجابی از درون نیرو‌های جامعه است. در حقیقت نقطه اصلی فراروی این قیام، خروج از سلبیت و تجهیز آن به‌ایده‌ای از بدیل اجتماعی و سیاسی است. بارزترین نشان فراروی به سطح ایجابی، طرح خواست و شعار «زن، زندگی، آزادی» در کنار شعار ضددیکتاتوری است که در تعبیر رایج، تحت نام کلی «پیوند چه می‌خواهیم با چه نمی‌خواهیم» از آن یاد می‌شود. نیرو‌های اجتماعی با واسطه این جنبش به آن سطح از آگاهی تاریخی و اجتماعی رسید‌ند که همزمان با رد نظام موجود، ‌ایده‌ای از بدیل اجتماعی-سیاسی خود را طرح و تخیل کنند. به خاطر ماهیت اجتماعی و خلاق این نیرو‌ها، ناگه شعار سالیان پیش برای سلطنت، دود شد و به هوا رفت.

اما نیروی فزاینده این جنبش، صرفاً در «ایده ایجابی و بدیل» نیست بلکه مهم‌تر از آن در «عمل اجرایی، مادی و اجتماعی» برای عینیت‌بخشی به آن‌ایده است که این جنبش را از سیاست مطالبه‌محور و اصلاح‌طلب متمایز می‌کند. مردمانی که در خیابان و محله جمع می‌شوند، در همان‌جا و همان دم، جامعه برابر و آزادشان را برپا می‌کنند: با نیروی آتش که برخاسته از میل به سوختن کهنه و تولد نو است و برداشتن نماد نابرابری که تجسم آن، روسری و سرپوش اجباری است. آتش، روسری را می‌سوزاند، چنان‌که نیروی زندگی در ستیز با مرگ است. جمعیت به طور جمعی و آنی به‌ایده یوتوپیای اجتماعی چنگ می‌زند که همزمان از هرگونه سیاست مطالبه‌محور بی‌نیاز است و به آن‌ها قدرت نیرو‌هایی مؤسس را می‌بخشد. نیرو‌هایی که آزادی و برابری را خلاف سیاست اصلاح‌طلب، از حکومت تقاضا نمی‌کنند بلکه آن را همان‌جا و به طور جمعی، برپا و اجرا می‌کنند، جشن می‌گیرند و پایکوبی می‌کنند.

سیاست اجرایی و معنادار به اجتماعات اعتراضی، وجهی یوتوپیک می‌بخشد؛ یوتوپیایی خالق، برابر و بی‌قرار. این وجه یوتوپیک و ایجابی، خصلت مشخصه این جنبش است که خیزش‌های سابق هنوز به لحاظ تاریخی آن را در کف نداشت. با این حال دگرگونی اجتماعی و سیاسی پس از قیام ژینا، صرفاً محدود به مکان‌های اعتراضی نیست. فرا‌تر از این‌ها، نظم زندگی روزمره از هم گسست و نظمی نو در سطح اجتماعی ظهور یافت. در فضا‌های مختلف، شیوه بودن و بیان آدم‌ها و حتی چیدمان‌اشیا و چیز‌ها تغییر کرد. کافی است به خیابان، مترو، پارک و هر جای دیگر پا گذاشت تا تولد جامعه‌ای نو را با چشم دید. در این میان، حکومت مستاصل است؛ هر قدر سرکوب را شدیدتر و وسیع‌تر می‌کند، به وضوح گیج-تر و آشفته‌تر از قبل است. از نظم زندگی خانگی و خانواده تا مدرسه، دانشگاه، کارخانه و حتی اداره دولتی، مکالمه عمومی مردم عوض شده است. بسیارند کارگران و حتی کارمندان دولت که جایی در محل کار یا هرجای دیگر از حکومت سرپیچی کرده‌اند. گویا همه و حتی خود حکومت می‌دانند که تغییر مهمی در افراد و در کل جامعه رخ داده و دگرگونی بزرگی در راه است. زلزله در اجزای اجتماعی، از خانه تا مدرسه و دانشگاه و کارخانه، کل اجتماعی جدیدی را پدید آورد که محدود به تغییر صرف اینجا و آنجا نیست. از درون وجدان اجتماعی تازه‌، میلی جمعی و ریشه‌ای شکل گرفته است برای حرکت مستمر به سوی سیاست و دولت نو.

گذر از سیاست مطالبه‌گر اصلاحی به سیاست اجراگر اجتماعی که در زندگی بخش بزرگی از مردم جاری است، پتانسیلی فاعلانه، مبتکر و محاصره‌گر به جنبش داده است. گویی مردم در تمنا و نیایشی مدام و بی‌وقفه برای خلق چیزی جدید هستند. بیان کلی این دگرگونی را در تغییر نسبت حکومت و جامعه در جنبش اخیر در قیاس با خیزش ۹۶ و ۹۸ و حتی ۸۸ می‌توان دید. اگر در سال‌های ۸۸، ۹۶ و ۹۸ در قالب شوک سیاسی یا اقتصادی، شاهد تهاجم حکومت به جامعه بودیم، در قیام ژینا این جامعه بود که به طور شوک‌آور و ناگهانی به حکومت حمله کرد. چنانچه این حکم درباره نسبت بین جامعه و حکومت در جنبش اخیر درست باشد، آن‌گاه می‌توان فضایی را تصور کرد که جامعه و طبقات پیشرو اجتماعی، ابتکار عمل سیاسی را در اختیار گیرند؛ به خصوص که حکومت کمابیش تدافعی و واکنشی عمل می‌کند. به عبارت دیگر، به نظر می‌رسد در قیام و جنبش اخیر جای حکومت و جامعه از لحاظ کنش و واکنش تغییر کرده و این یکی دیگر از نقاط فراروی جنبش کنونی از قیام‌های قبلی است. حکومت کم و بیش گوشه رینگ افتاده است. ما شاهد تولد جامعه‌ای جدید هستیم که لرزش نظم اجتماعی آن، نظام سیاسی را نیز دیر یا زود دچار ترک خواهد کرد.

۲. زندگی یا مرگ

جنبش ژینا با واقعه قتل یک زن کرد آغاز شد. جنبش‌هایی که با قتل یا مرگ آغاز می‌شود، دیالکتیک و حرکت درونی خاصی دارند؛ از این جهت که شکلی از مقابله با مرگ (قتل حکومتی) جرقه پیوند بین افراد و لایه‌های مختلف اجتماعی است. این‌که چگونه مرگ عامل پیوند اجتماعی می‌شود، پیچیدگی جنبشی است که از خواست‌های اصلی آن، طلب زندگی است. درباره قیام ژینا، قتل یک زن کرد مسافر به پایتخت، به خواست زندگی، زن و آزادی منجر شد. زنانگی ژینا، زندگی‌اش و آزادی او دقیقاً سه چیزی بود که در قتل او نقض شد و از بین رفت؛ قتل نفسی که حکومت و هیچ‌کس مسئولیت آن را گردن نگرفت و همین انکار، بر ابهام و خشم مردم افزود و به التهاب اجتماعی دامن زد. از بیمارستان تا دانشگاه و مدرسه، از کردستان تا بلوچستان تا شهر‌های بسیار کوچک و برخی روستا‌ها، ما شاهد شکلی از هم‌ذات‌پنداری و هم‌دردی اجتماعی با ژینا بودیم که به عمل سیاسی منجر شد؛ عملی که به سرعت جای زخم خود را بر شهر‌ها و گذر‌ها و پل‌ها و دیوار‌ها و صدا‌ها و پنجره‌ها و بام‌ها و در نهایت بر چشم‌ها، چهره‌ها و جسم‌ها گذاشت.

‌پیچیدگی درونی خاص این جنبش که با قتل ژینا آغاز شد، از همان ابتدا در شکل دوسویه خود را نشان داد: از یکسو خشم و نفرت متراکم که خواستار انتقام خون و مقابله به مثل است. کمپین‌های خشم و انتقام که از جانب مدیای دست‌راستی مسلط و حکومتی در داخل و خارج مدیریت شد، بر این سویه دمید و مدام سعی کرد از معترضین، تصویرِ نیرو‌هایی صرفاً خشمگین، ویرانگر و منتقم را بازنمایی کند و آن را به کل جنبش تعمیم دهد. این بخش طالب هراس‌افکنی، کاستن و تضعیف نیرو‌های اجتماعی است و می‌توان آن را ذیل جناح «کاهش‌طلب» بررسی کرد.

اما از سوی دیگر در این جنبش، تقلای همگانی برای عمل معنادار در جهت خلق زندگی برابر، زنانه و آزاد متولد شد که بنیادش بر تخیل اجتماعی، ابتکار جمعی و خلق جامعه جدید است؛ جامعه‌ای مبتنی بر باز‌شناسی حق چگونه زیستن، سیاست زنانه و آزادی سیاسی. این بخش که بدنه اجتماعی اصلی جنبش اخیر است، در پی شیوه‌هایی برای افزایش نیرو‌ها و پیوستن بخش‌های دیگر ولو خاموش یا حتی مخالف به درون جنبش است و از این جهت می‌توان آن را ذیل جناح «فزون‌طلب» نام‌گذاری کرد. این دوسویگی تا امروز نیز ادامه دارد و به تدریج دو بیان سیاسی مقارن با خود پی آورد که در شکل نیرو‌های راست و چپ در خارج و داخل ظاهر شد.

۳. مسأله حجاب

زنان در انقلاب ۵۷ نقش مرکزی داشتند اما در نظام پس از انقلاب، نخستین گروه مطرود بودند. به همین خاطر از اولین تجمع اعتراضی زنان در اسفند ۵۷ تا کنون، آن‌ها شکلی از مقاومت و مبارزه مستمر با نظام پدرسالار دینی را در پیش گرفتند. پس از انقلاب، تحمیل حجاب پنج سال طول کشید تا تثبیت شود. اگر حجاب در ابتدای انقلاب به منزله نمادی جمعی و سیاسی در جهت شعار گنگ و بی-معنای استکبارستیزی و غرب‌ستیزی از سوی حکومت به جامعه تحمیل شد، پس از جنگ و در دهه‌های بعد، حجاب از همین معنای سیاسی گنگ خود نیز تهی شد و به منزله لباس و نمادی از خواست اشراف و طبقه حاکم درآمد که بر زنان اعمال می‌شد.

حکومت از طریق حجاب اجباری، زمینه ایدئولوژیکی ساخت برای برقراری و استتار تبعیضات دیگر علیه زنان در خانه، خانواده، محیط کار، دانشگاه و کل جامعه. به این معنا حجاب اجباری صرفاً یک تکه پارچه بر سر و بدن زنان نبود بلکه تحمیل کل نظام تبعیض بر نیرو‌های اجتماعی-سیاسی و مهم‌تر از همه، تثبیت و بازتولید کل نظام پدرسالار طبقاتی بود. طی چهار دهه گذشته، حجاب اجباری مهمترین ابزار اقتدار یا حکومت‌مندی (governmentality) نظام پس از انقلاب بوده است. بی‌جهت نیست که تاریخ برقراری حجاب اجباری با تاریخ تأسیس وتثبیت نظام موجود، مقارن است. طی این مدت، حجاب اجباری دال و ستون مرکزی حکومت‌مندی نظام اقتدارگرای دینی شد؛ به طوری که حکومت از طریق حجاب اجباری، نه تنها نظم تبعیض‌آمیز بر بدن‌ها بلکه کل تبعیضات سیاسی، جنسیتی و طبقاتی را در افراد، درونی و برپا کرد. اگراین حکم کلی صادق باشد، اکنون در جنبش اخیر با الغای حجاب اجباری و برداشتن روسری‌ها، زیر پای حاکمیت خالی شده و با تکثیر بیشتر آن، ستون مرکزی حکومت‌مندی نظام فعلی فروریخته است.

۴. الغای اعدام

از جهتی قیام ژینا از همان نقطه آغاز، معنایی درونی از قیام علیه قتل حکومتی یا همان اعدام را در خود داشت. در قتل حکومتی، چه در خیابان و چه در زندان، حکومت معمولاً مدعی است که به عنوان نماینده جامعه یا وجدان اجتماعی دست به اجرای اعدام و قتل می‌زند. قیام ژینا و جنبش زن، زندگی، آزادی از آغاز، عصیانی بود علیه هرگونه قتل نفس حکومتی و از این وجه، علامت زایش یک وجدان اجتماعی جدید را بر خود داشت و حکومت را به منزله نماینده وجدان اجتماعی، بی‌اعتبار کرد. از ثمرات فضا و آگاهی سیاسی، اخلاقی و زندگی‌محور این جنبش است که نیرو‌های اجتماعی به طور بی‌سابقه، خواهان لغو مطلق مجازات اعدام هستند.

از سوی دیگر، الغای مجازت اعدام با الغای حجاب اجباری پیوند درونی دارد. اگر حکومت با حجاب و پوشش اجباری، حقِ چگونه زیستن را نقض می‌کند، با مجازات اعدام حقِ چگونه مُردن را در اختیار می‌گیرد. از این جهت، مهم است که جنبش زن زندگی آزادی که با الغای حجاب اجباری شروع شد، خود را به الغای مجازات اعدام گسترش دهد. اعدام پدیده‌ای غیرانسانی و یک قتل دولتی است و فشار برای الغای آن از درون جنبش، بسیار مؤثر است. به لحاظ استراتژیک نیزالغای مجازات اعدام، یک شرط مهم برای پیشبرد جنبش و پیروزی نیرو‌های پیشرو اجتماعی است. به خصوص که در تاریخ نه چندان دور، اعدام یک مکانیزم اساسی برای انهدام نیرو‌های اجتماعی و سیاسی بوده است.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.