ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

ایدئولوژی و روانشناسی رهبران جمهوری اسلامی

آیا روانشناسی فردی رهبران جمهوری اسلامی با جامعه‌شناسی سیاسی نظام جمهوری اسلامی رابطه‌ای دارد؟ شاهپور شهبازی در یادداشتی به این مسأله می‌پردازد.

دیدگاه

درگیری‌ مرزی میان ایران و افغانستان به بهانه‌ی حقابه‌ی رود هیرمند بیش از هرچیز سرشت پنهان طبقاتی و ایدئولوژیک این دو نظام ایدئولوژیک اسلامی را آشکار می‌کند. هر دو نظام واپسگرای منحط تلاش می‌کنند با رازآمیر کردن جنگ، آن را را که به قول کلازویتس «ادامه‌ی سیاست به شیوهای دیگر است»، در پوشش امر قدسی جهاد (بیرونی و درونی) تئوریزه کنند. در نظام‌ ایدئولوژیک ایران و افغانستان جنگ به عنوان جهادی مقدس تلقی می‌شود،  درست همانگونه که خمینی در توجیه جنگ خانمانسوز ایران و عراق اعلام کرد: «جنگ نعمت است.» 

ویژگی ذهنی و درونی گفتمان ایدئولوژیک این دو نظام واپسگرا مبتنی بر «جهاد» (مبارزه با نفس) و ویژگی عینی و بیرونی این گفتمان، «جنگ» (مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی) است. همانگونه که مونولوگ وجه درونی دیالوگ و دیالوگ وجه بیرونی مونولوگ است، جهاد وجه سلبی و درونی جنگ، و جنگ وجه ایجابی و بیرونی جهاد است. این سرشت دوگانه ایدئولوژی اسلامی بر اصل «حذف» استوار شده است.

جهاد در عرصه‌ی ذهن معطوف به «حذف»ِ لذت‌های زندگی است و در عرصه‌ی عمل معطوف به «حذف» نیروهای دگراندیش به عنوان پایگاه اصلی دشمن و در عرصه‌ی خارجی معطوف به جنگ با دشمنان اصلی است. بنابراین، «حذف» نتیجه درونماندگار ایدئولوژی «جهاد» و «جنگ»  و معرف سرشت نظام‌هایی همچون جمهوری اسلامی است.  

ستایش «جهاد» و «جنگ»  (که مبتنی بر «حذف» است) جز ستایش غریزه‌ی مرگ نیست. در اینجا ایدئولوژی جهاد و جنگ را به عنوان «امرقدسی» آن‌چنان تئوریزه و توجیه می‌کند که ملت قادر نباشد  در نفس آن تردید کند. در این حالت ایدئولوژی هستی ‌خود‌جوش پیدا می‌کند و نسبت رابطه‌ی اندیشه و اعتقاد با عمل مخدوش می‌شود و ایدئولوژی به عنوان «آگاهی وارونه» سرنوشت انسان‌ها را به نفع غریزه‌ی مرگ و حذف رقم می‌زند. 

«منطق حذف» در نظام جمهوری اسلامی با جنگ ایران و عراق البته آغاز نمی‌شود؛ بلکه نقطه شروع آن انقلاب ۵۷ است و این منطق تا به امروز سیطره دارد. هشت‌سال جنگ ایران و عراق فقط تاریخ تقویمی و بیرونی جنگ است، در حالی که جمهوری اسلام در چهل‌و‌چهارسال گذشته همواره در حال «حذف» مردم به عنوان دشمن داخلی بوده و با سایر کشورها همیشه در سایه جنگ زندگی کرده است. به همین دلیل، همانگونه که سال‌ها پیش در مجموعه مقالات «تاریک‌اندیشان ایدئولوژیک سینما» نوشتم: «در صورت استمرار نظام ج.ا.، همانگونه که حذف نیروهای داخلی گسترش می‌یابد، بدون شک یک جنگ خارجی دیگر مانند جنگ ایران و عراق اجتناب ناپذیر خواهد بود.»

فارغ از جامعه‌شناسی سیاسی نظام ایدئولوژیک مبتنی بر «حذفِ» جمهوری اسلامی، هدف اصلی این متن، نگاهی کوتاه بر رابطه‌ی روانشناسی فردی رهبران جمهوری اسلامی ( که به صورت خودآگاه و ناخودآگاه در زبان بدن، رفتار، لباس، گفتار و...رهبران آن به بیان درمی‌آید) با جامعه‌شناسی سیاسی نظام جمهوری اسلامی است. از این منظر روانشناسی فردی خمینی و ویژگی ذهنی و عینی حذف را به شکل معکوس و مکمل جهاد و جنگ نشان می‌دهد.

سیمای خمینی 

مهمترین ویژگی روانشناسی فردی خمینی به عنوان رهبر اصلی ج.ا. این بود که از تنها‌ماندن در جهان هراسی نداشت. به میانجی این ویژگی، وجه سلبی ایدئولوژی «حذف» به شکل معکوس «جهاد» تجلی پیدا می‌کند. 

در جهان خیمنی، انسان سرشت اجتماعی‌اش را در سوژه‌ای قادر، متعال و خودکفا به نام خدا عینیت می‌بخشد و به نام این سوژه‌ی‌ «تبارک و تعالی» (تکیه کلام خمینی) قادر است هرچیز و هرکس را حذف کند. همین ویژگی فردی خمینی در واقعیت از او شخصیتی سرسخت، سنگدل و غیرقابل‌پیش‌بینی ساخته بود تا آنجا که در عرصه‌ی داخلی بدون کوچکترین اعتنایی به قوانین انسانی فتوای قتل و عام هولناک زندانیان را در سال ۱۳۶۷ صادر کرد و در عرصه‌ی خارجی به شکل علنی فتوای قتل «سلمان رشدی» را (به دلیل انتشار رمان «آیات شیطانی») بدون توجه به قواعد حقوقی بین‌المللی صادر کرد. خمینی مشابه همین فتوای «حذف» علنی را در عرصه‌ی داخلی و به نام «خدای تبارک و تعالی» در مورد زنی صادر کرد که در یک مصاحبه‌ی رادیویی بی‌اهمیت الگویش را به جای فاطمه، قهرمان زن سریال «اوشین» ذکر کرده بود.

خمینی پیشانی بلند، بینی صاف و کشیده داشت که نوعی جسارت را تداعی می کرد. چشمهایش در گودی صورت نشسته بود و ابروان پرپشت برآمده‌اش مانند سایه‌بان آنها را استتار می‌کرد که علاوه بر رازورزی نگاهِ نافذ، به شخصیتش ابهت معنوی خاص می‌بخشید. این ابهت را چهره‌ی جدی و بی‌لبخند او تشدید می‌کرد. 

خمینی در سخنرانی‌ها و جلسات، نگاه نافذ اما پرت به ناکجااباد داشت، بدون اینکه فرد به خصوصی را به شکل مشخص نگاه کند، حتی زمانی که رئیس‌جمهور یا وزیران به شکل مستقیم با او حرف می‌زدند، به آنها نگاه نمی‌کرد، و به این طریق، علاوه بر اثبات برتری مطلق خویش، نوعی پارسایی سرد و نفوذناپذیری بی‌روح را به نمایش می‌گذاشت.

خمینی از منظر روانشناسی شخصیتِ درون‌گرا، شهودی، خونسرد، آرام، تودار، فاقد حس ندامت و گناه، قاطع، محکم، سنگدل و سرسخت بود. اهل تظاهر نبود. به آنچه می‌گفت ایمان داشت. سرشار از اعتماد‌به‌نفس شخصی و ایمان به هدف بود. جاه‌طلبی مادی نداشت اما سرشار از جاه‌طلبی معنوی بود که قدرت اراده‌ی خلل‌ناپذیرش این جاه‌طلبی را آبیاری می‌کرد. اهل بروز احساسات شخصی و خشنود‌ساختن دیگران نبود و در پاسخ پرسش خبرنگار فرانسوی که پرسید، پس از گذشت سالها از بازگشت به ایران چه احساسی دارید؟ با خونسردی و بی‌اعتنایی پاسخ داد: «هیچ». 

هیچ تلاش شخصی برای بالاتر نشان‌دادن خودش نشان نمی‌داد، زیرا خودش را به طور طبیعی بالاترین می‌دید. اعتبار این فرادستی مطلق را از امرقدسی دین وام گرفته‌بود. به همین دلیل بوسیدن دستش از سوی پیروان گمنام تا وزیر و رئیس جمهور را امری طبیعی و عادی (نشانه‌ای از لطف و کرامت بی‌دریغ او نسبت به دیگران) تلقی می‌کرد و دیگران در هر مراسمی باید وظفیه‌ی طبیعی و فرودستی‌شان را ایفاء می‌کردند. همه‌ی انسان‌ها را وسیله تلقی می‌کرد برای رسیدن به خدا و اسلام. نه فقط انسان‌ها بلکه سیاست، اقتصاد، هنر، فرهنگ و همه‌چیز را وسیله‌ی رسیدن به خدا و اسلام می‌دانست. در این هدف نیز سودای شخصی و فردی نداشت و اگر تشخیصش این بود که هر حادثه یا رویدادی موجب تقویت اسلام می‌شود، به قیمت کشته‌شدن میلیون‌ها انسان فرمان اجرایش را بدون هیچ‌گونه تردید و تذبذب صادر می‌کرد. به‌همین‌ ترتیب، وقتی می‌گفت آمریکا شیطان بزرگ است، منظورش نفی سلطه‌ی سرمایه، مضمون طبقاتی و نهادهای غیردمکراتیک نظام سرمایه‌دادی امریکا نبود؛ بلکه مرگ را برای کل موجودیت آمریکا، سبک زندگی و نهادهای دمکراتیک آن می‌خواست که به نظرش موجب بی‌بندو‌باری، بی‌حجابی، می‌گساری، هرزگی، فساد و فحشا و کفر و الحاد عمومی شده بودند. او اگر سلاح نابودی آمریکا را داشت در اسارت یا نابودی این کلیت شک نمی‌کرد.

خمینی چون منشا مشروعیتش را از آسمان وام می‌گرفت، اهل شو و نمایش نبود. از تعریف و تمجید در حضور خودش انتقاد می‌کرد تا تواضع و فروتنی‌ دینی‌اش را به نمایش بگذارد (نگاه کنید به گلایه‌اش از تملق‌ مشکینی) اما از برگزاری مراسم تقدیس و ستایش در غیاب خودش لذت می‌برد، اگرچه هیچگاه این احساس لذت را نشان نمی‌داد. او در تمام دوران رهبری‌اش، حتی برای یکبار به حجم گسترده‌ی اسطوره‌سازی اغراق آمیز مذهبی از خودش، به صدا و سیما انتقاد نکرد. 

خمینی اهل تحلیل‌های پیچیده و پرسش‌های فلسفی عمیق نبود و در سخنرانی‌هایش فاقد ساختار زبانی محکم، انسجام و منطق نظام‌مند بود، حتی او قدرت بیان و سخنرانی طبیعی آخوندها در حد و اندازه‌ی معمولی را نداشت؛ به‌همین‌دلیل وقتی پس از مرگش  شعر «نشنو از نی، نی نوای بی‌نواست» (در پاسخ به مولوی) را به او نسبت دادند به سختی قابل باور بود که او این شعر را سروده است. با وجود این، کلامش متنفذ و تاثیرگذار بود، نه به دلیل اهمیت یا عمق مطالبی که مطرح می‌کرد بلکه به دلیل صراحت، سادگی، عامیانه و پیش‌پاافتادگی بیش از اندازه‌ی دیدگاه‌هایش. 

استبداد دوران رهبری خمینی علاوه بر نظام سلسله مراتب قدسی و خرافی «از بالا» و تبلیغات سازمان‌دهی شده «از پائین» مبتنی بر شخصیت کاریزماتیک خمینی نیز بود. بر اساس این خرافه‌ی قدسی و تبلیغات زمینی ابتدا عکس او در ماه رویت شد. سپس در فرایند پیروزی انقلاب، از بالا و آسمان به پائین آمد و هرچه به زمین نزدیکتر شد، مقامش قدسی‌تر و خرافی‌تر شد و بتدریج از آیت‌الله خمینی به آیت‌الله عظمی، نائب امام و سپس به امام خمینی ارتقاء و تقدس یافت، به گونه‌ای که هنگام بردن نام «محمد» پیامبر اسلام یک صلوات، اما برای خمینی سه صلوات می‌فرستادند. (مهندس بازرگان در دوران ریاست جمهوی موقتش به این موضوع اشاره و اعتراض کرد) 

به دلیل سلطه‌ی این شبح قدسی خرافی ساخته و هدایت‌شده، فرمانش چون توده‌ای از مه غلیظ معنوی همه‌جا را فرا می‌گرفت و اگر کسی اراده می‌کرد که خارج از این آلودگی جمعی قرار گیرد، خود به خود دشمن می‌شد و محکوم به «حذف». 

سیمای خامنه‌ای

خامنه‌ای شخصیتی کینه‌توز، قدرت‌طلب، بدبین و جاه‌طلب دارد، و پاشنه‌ی آشیل او برعکس خمینی عاطفه و احساس اسا .بر خلاف خمینی که ذاتا سخنران نبود و آشفته و شلخته سخنرانی می‌کرد، او خطیب و سخنران و اهل شعر و ادب و هنر است. 

او برخلاف خیلی از آخوندها که از خواندن شعرهای زنانه‌ی فروغ فرخزاد وحشت دارند، فروغ فرخزاد و سایر شاعران مدرن را خوانده است و می‌شناسد اما کماکان سلیقه‌ی شخصی‌اش شعر کلاسیک با وزن و قافیه است. به نسبت بسیاری از آخوندهای متحجر، در مباحث نظری،  ملاحظات منطقی را ( البته در چارچوب همان «گفتمان حذف») لحاظ می‌کند. برعکس خمینی که سابقه‌ی آشنایی او با هنر و به‌ویژه با سینما مختص به فیلم «گاو» داریوش مهرجویی می‌شد، خامنه‌ای فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی را دنبال می‌کند. نه تنها کارگردان‌های ایدئولوژیک نظام مانند حاتمی‌کیا، مجید مجیدی، بهروز افخمی، مسعود ده نمکی، ابوالقاسم طالبی، داود میرباقری، محمد حسین لطیفی، نرگس آبیار، محمد مهدویان و... را می‌شناسد،  بلکه با سایر کارگردان‌هایی (همچون سیروس مقدم، کمال تبریزی، فریدون جیرانی، مهدی فخیم‌زاده و... ) که از حمایت بودجه‌های دولتی برخوردار شده‌اند، آشناست. برخلاف خمینی که هیچ علاقه‌ایی به ورزش و حوادث ورزشی نداشت و فاقد هرگونه اطلاعات عمومی در این زمینه بود، خامنه‌ای ورزشکاران مطرح در اکثر رشته‌های ورزشی، حتی عادل فردوسی‌پور مجری برنامه نود را می‌شناسد و اخبار شکست و موفقیت‌های آنها را تا زمانی که در خدمت نظام هستند، دنبال می‌کند.

خامنه‌ای رمان می‌خواند. تاریخ می‌خواند و درام را می‌شناسد. برعکس خمینی که نسبت به هنرهای مدرن، سینما، رمان و سایر رشته‌های هنری اطلاعات حداقلی داشت، خامنه‌ای فرق میان یک فیلم ایدئولوژیک تاثیر‌گذار و فیلم سطحی و شعاری را خوب می‌شناسد، به‌همین‌دلیل تا به حال یک فیلم ایدئولوژیک شعاری و سطحی را ستایش نکرده است، برعکس، بهترین فیلم‌های منتخب او، مانند «آژانس شیشه‌ایی»، «ماجرای نیمروز»، «شیار۱۴۳»، «موقعیت مهدی» نیز کم و بیش خوش‌شاخت بوده و سلیقه هنری‌اش در مورد فیلم‌های ایرانی در غالب اوقات با منتقدان ایدئولوژیک نظام همخوانی کامل دارد. 

برعکس خمینی که در میزانسن مرتفع بالکن می‌نشست و سخنرانی می‌کرد و میان او و توده‌های کهتر مخاطب فاصله دست‌نیافتی بود، خامنه‌ای در میزانسن سن تاتر می‌نشیند و سخنرانی می‌کند. در این میزانسن، اگرچه کماکان فاصله مبتنی بر ارتفاع نابرابر میان رهبر و پیروان حفظ شده اما وجه فرازمینی آن محدود است.- عکس از شهریار پسرکلو ـ خبرگزاری ایرنا

خامنه‌ایی در نشست و نقد فیلم «ماجرای نیمروز» و «موقعیت مهدی» با اطلاعات تخصصی از میزانسن، طراحی صحنه، روایت رئالیستی و کارگردانی این فیلم‌ها در جزئیات دفاع کرد. حتی معروف است که در رابطه با سخت‌گیری‌های وزارت ارشاد در مورد مجوز به فیلمنامه‌ی «آژانس شیشه‌ایی» در مقام یک دراماتورژ مشکل فیلمنامه را حل می‌کند.

کمال‌گرایی خمینی به دلیل اینکه رویکرد «شهودی» داشت، ناشی از یقین غریزی‌اش بود اما  کمال‌گرایی خامنه‌ای به دلیل اینکه تیپ شخصیتی‌اش بیشتر «عقلی» است، جبران خودکم‌بینی و ترس‌هایش است؛ او بر‌خلاف خمینی به طور ذاتی حس نمی‌کند بهترین و شایسته‌ترین است. این ویژگی خودکم‌بینی و ترس در بحران‌ها آشکار می‌شود. مثلا زمانی که رفسنجانی او را در مجلس خبرگان برای رهبری پیشنهاد داد، به صراحت اعلام کرد: «باید خون گریست به حال جامعه اسلامی که حتی احتمال رهبر‌شدن کسی مثل بنده در آن مطرح شود» و زمانی که در اثر اعتراضات دانشجویان تحت فشار روحی قرار گرفت در نماز جمعه به عجز و لابه افتاد و از ناتوانی جسمش برای جلب ترحم مایه گذاشت: «من جان ناقابلی دارم و جسم ناقصی دارم و...»   

به همین دلیل برای اینکه این حس ترس و عدم اعتماد به نفس غریزی را در تداوم رهبری‌اش پنهان کند، به اتوپیا و کمال‌گرایی ایدئالیستی پناه می‌برد تا نشان دهد  بهتر و شایسته‌تر از دیگران است. دقیقا از همین منظر است که برخلاف خمینی که کسی جرات و جسارت انتقاد از او را در حضور و غیابش نداشت، و پرستیده می‌شد، و خودش از طریق فاصله‌گذاری و عدم رابطه‌ی برابر و صمیمی به این موقعیت پرستندگی و عدم فضای انتقاد‌ی دامن می زد، خامنه‌ای در نسبت به شنیدن انتقاد در جمع، حتی از سوی دانشجویان کم‌تجربه،  ظاهرا شکیباست .

به همین دلیل در نشست‌های تخصصی با هنرمندان، نخبگان، سینماگران و...فضای ساختگی صمیمانه و خودمانی مبتنی بر گفتگو را ایجاد می‌کند. این گفتگوها البته با حضور منتقدان خودی برگزار می‌شود و آن ویژگی عینی «حذف» از قبل شامل منتقدان واقعی شده است. 

آن روی سکه‌ جبن و خود‌کم‌بینی خامنه‌ای شیفتگی شنیدن تعریف و تمجید در حضور خودش است. به همین دلیل تمام کسانی که به شکل علنی و رسمی از او تعریف و تمجید کنند، از حمایت همه‌جانبه‌ی او برخوردار خواهند بود و بدون پاداش و مقام نخواهند ماند. از این رو نسبت به زیر‌دستان و کسانی که به مهتری او وفادار و از او تعریف و اطاعت می‌کنند، مهربان و رئوف است و نسبت به انتقاد از منظر کهتر و موقعیت غیربرابر شکیبا و فروتن است اما از هرکسی که مخالف یا منتقد او در موقعیت برابر باشد، و مهتری او را زیر سئوال ببرد، بغض و کینه‌ غیربخشودنی به دل می‌گیرد، به همین دلیل حضور هیچ‌کس را در نسبت برابر یا برتر از خودش تحمل نمی‌کند.

خامنه‌ای برعکس خمینی که هیچ تلاشی برای بالاتر نشان‌دادن خودش نداشت، چون ذاتا خودش را بالاترین می‌دانست، تمام سعی و تلاشش را می‌کند که نشان دهد از همه با صلاحیت‌تر، برتر و محبوب‌تر است؛ به همین دلیل توان دیدن کسی محبوب‌تر از خودش را ندارد. یکی از علت‌های اصلی روانشناسی فردی او در دشمنی با موسوی، رفسنجانی، خاتمی و حتی احمدی‌نژاد محبوبیت تدریجی این اشخاص بیشتر از خودش بود که موجب به دل‌گرفتن کینه‌ی آنها شد. 

با وجود این، برعکس خمینی که بدون ملاحظات سیاسی، هرگونه مصلحت و دوستی را کنار می گذاشت و فرمان تکفیر فرد منتقد و مخالف را اجرایی می‌کرد، خامنه‌ای در کینه‌ورزی تا آن حد پیش نمی‌رود که منافع درازمدتش را قربانی احساسات شخصی زودگذرش کند. 

به همین دلیل به‌رغم تمام مخالفت‌های علنی و پنهان احمدی‌نژاد، رفسنجانی، خاتمی، موسوی، کروبی و .... تا حد دستور حذف فیزیکی دوستان رقیبش جلو نرفته است، حتی آنگونه که از ظواهر پیداست، در مقابل افراطی‌ها و امنیتی‌ها که خواهان حذف فیزیکی دوستان رقیب به اشکال مافیایی بوده‌اند، از آنها حمایت و از حیات و جانشان حفاظت کرده است، وگرنه مانند قتل‌های زنجیره‌ایی، حذف فیزیکی این افراد با بازی‌های مافیایی و امنیتی کار دشوار و پیچیده‌ایی نیست. با وجود این، به رغم محافظت غیرمستقیم، ایدئولوژی «حذف» حرف اول را می‌زند و حاضر به تقسیم قدرت با آنها نیست. علی‌رغم همه‌ی تلاش‌های رفسنجانی و خاتمی برای نزدیکی بیشتر و ملاقات، و یا اصرارها و آگاهی به وعده‌های انتخاباتی روحانی مبنی بر شکستن حصر موسوی، وقعی به هیچکدام از این ضرورت‌ها نگذاشته است. 

زبان گفتار و بدن دو دیکتاتور

برعکس خمینی که در میزانسن مرتفع بالکن می‌نشست و سخنرانی می‌کرد و میان او و توده‌های کهتر مخاطب فاصله دست‌نیافتی بود، خامنه‌ای در میزانسن سن تاتر می‌نشیند و سخنرانی می‌کند. در این میزانسن، اگرچه کماکان فاصله مبتنی بر ارتفاع نابرابر میان رهبر و پیروان حفظ شده اما وجه فرازمینی آن محدود است. در نشست‌های صمیمانه و نیمه‌رسمی با اقشار مختلف از جمله سینماگران، نویسندگان، نخبه‌ها و... اگرچه خودش روی صندلی و پیروان روی زمین می‌نشینند تا فاصله کماکان حفظ شود اما در موارد استثنا حتی تا این اندازه از برتری را کنار می‌گذارد. مثلا در نشست با هنرمندان صالح اعلا، به علت اینکه کمرش درد می‌کرد در موقعیت فیزیکی برابر و نشسته روی صندلی خواست‌هایش را طرح کرد. 

خمینی، خامنه‌ای، رفسنجانی. خمینی تشخص ویژه‌ای در استفاده از عمامه و عبا داشت که بسیار فردی و غریزی بود. گاه حتی در جلسات مهم با مقامات رسمی کشور با پیژامه و لونگ، بدون عبا و عمامه جلوی دوربین می‌نشست تا این تشخص را به رخ بکشد، خامنه‌ای اما در پوشش و استفاده از چفیه، عصا، عینک، انگشتر عقیق و تسبیح از کامل‌ترین و اشرافی‌ترین قواعد شناخته‌شده‌ی حوزه‌ی‌علمیه و تناسب اشکال کلاسیک پیروی می‌کند، بدون اینکه در هیچ حالتی تشخص هنجارشکن داشته باشد.

طرز راه‌رفتن خمینی و خامنه‌ای نیز با هم متفاوت است. خمینی نرم و بی‌توجه به اطرافش راه می‌رفت و هنگام قدم‌زدن نشان می‌داد که هیچ تمایلی برای دیالوگ و ارتباط متقابل با اطرافیانش ندارد، انگار هیچ‌کس شایستگی شکستن سکوت عارفانه‌اش را نداشت. خامنه‌ای اما محکم قدم برمی‌دارد و به‌رغم اینکه یک دستش آسیب دیده است اما هنگام سان‌دیدن، در غالب اوقات دست آسیب دیده‌اش را به بهانه‌ی گرفتن عبایش با افتخار به نمایش می‌گذارد. به این صورت سعی می‌کند نشان می‌دهد، به رغم  آسیب‌دیدگی، قوی، محکم و اراده‌ی معطوف به اجراء و عمل دارد. اما گاردش کاملا بسته است و صراحتا با رفتار بدنی‌اش اعلام می‌کند که با من نمی‌توان در موقعیت برابر گفتگو کرد. حرکات با طمانینه و رفتار بدنی خمینی نوعی بی‌خیالی عارفانه و سرمای عواطف را نسبت به اطراف نشان می‌داد. رفتار بدنی خامنه‌ای اراده‌ی معطوف به قدرت و عمل و اجراء را به نمایش می‌گذارد. 

خمینی در سخنرانی‌ها و جلسات، نگاه نافذ اما پرت به ناکجااباد داشت، بدون اینکه فرد به خصوصی را به شکل مشخص نگاه کند، حتی زمانی که رئیس‌جمهور یا وزیران به شکل مستقیم با او حرف می‌زدند، به آنها نگاه نمی‌کرد، و به این طریق، علاوه بر اثبات برتری مطلق خویش، نوعی پارسایی سرد و نفوذناپذیری بی‌روح را به نمایش می‌گذاشت.

خامنه‌ای اما نگاهش در سخنرانی‌ها و جلسات معطوف به جزئیات و هدف است. دقیقا می‌داند به چه کسی، یا چه کسانی، چه موقع، و چگونه نگاه کند که تاثیرگذارتر باشد. توجه‌اش خشک و منطقی است. افراد مهم‌تر و شاخص‌تر از نعمت توجه و نگاه بیشتر او برخوردار هستند اما در جلسات غیررسمی، نسبت به زیر دستانش و اشخاص گمنام و غیرمهم، عدالت نگاه را رعایت می‌کند. اگر در جلسات با مقامات رسمی متمایل به شخص یا اشخاصی باشد، حرکات بدن و نگاه و صورتش بیشتر متمایل به آن طرف است و اگر بنابر مقتضیات ضروری مجبور باشد با افرادی که از آنها راضی نیست در یک نشست یا جلسه حضور یابد، این ویژگی عدم تمایل را به شکل بی‌توجهی به آن شخص یا اشخاص، و یا نگاه نکردن، به طور علنی و اشکار در رفتار بدنی‌اش منعکس می‌کند. اما اگر، از سوی اشخاص گمنام و یا کمتر مهم مخاطب واقع شود، مستقیما و با احترام متقابل به آنها نگاه و به دقت به سخنانشان گوش می‌دهد، ضمن اینکه لبخند نرمی را چاشنی نگاه هدفمندش می‌‌کند. در حالی که خمینی هیچ تفاوتی میان مخاطب عام و خاص از خودش نشان نمی‌داد، زیرا بیش از آنکه مراقب اطرافیانش و میزان توجه و نگاه به آنها بر اساس پست و موقعیتشان باشد، معطوف به درون خویش، و بی‌خیال جمع بود و فاقد نگرانی و دغدغه‌ی قیاس خویش با دیگران بود. به همین دلیل زبان بدنی‌اش به هنگام سخنرانی نیز از این حس درونی‌اش تبعیت می‌کرد. یعنی اگر به لحاظ روحی و درونی خسته و بی‌حوصله بود، همین خستگی و بی‌حوصلگی را در سخنرانی‌ها به نمایش می‌گذاشت، و حتی با افرادی که از سر شوق و عشق برای تایید سخنان او تکبیر می‌گفتند، با غیظ و شماتت تشر می‌زد: «بس است! تکبیر نگوئید!» 

خمینی «مهم بودنش» را از کانال نزدیکی‌اش با «خداوند تبارک و تعالی» و می‌گرفت و این خدا هیچ نسبت مستقیم و انضمامی با انسان خاص و مشخص نداشت. به همین دلیل آسیب و رعایت انسان مشخص نیز دغدغه‌ی ذهن و درون او نبود. 

خامنه‌ای اما مبادی آداب است. دائم خودش را کنترل می کند تا تاثیر بیشتری بر مخاطبانش بگذارد و تا به حال حتی یکبار هم پیش نیامده که مخاطبش را با خشم و غیظ تشر بزند. زیرا از تنها ماندن در جهان بیش از هرچیزی می‌هراسد، به همین دلیل نیازمند و وابسته به ویژگی «محبوبیت» است. برایش مهم است که «مهم» باشد، و توجهات معطوف به او باشد، بنابراین بطور‌خودآگاه کنترل کامل بر رفتار و حرکاتش دارد. 

همین موضوع نیز در نحوه و تناسب آرایش و لباس خمینی و خامنه‌ای متبلور است. خمینی تشخص ویژه‌ای در استفاده از عمامه و عبا داشت که بسیار فردی و غریزی بود. گاه حتی در جلسات مهم با مقامات رسمی کشور با پیژامه و لونگ، بدون عبا و عمامه جلوی دوربین می‌نشست تا این تشخص را به رخ بکشد، خامنه‌ای اما در پوشش و استفاده از چفیه، عصا، عینک، انگشتر عقیق و تسبیح از کامل‌ترین و اشرافی‌ترین قواعد شناخته‌شده‌ی حوزه‌ی‌علمیه و تناسب اشکال کلاسیک پیروی می‌کند، بدون اینکه در هیچ حالتی تشخص هنجارشکن داشته باشد. به‌رغم تشخص هنجارشکن خمینی و تناسب قاعده‌مند خامنه‌ای در پوشش، هیچ نشانه‌ای از شادی رنگ‌ها در لباس‌هایشان حتی در خلوت خصوصی یافت نمی‌شود، بلکه برعکس ترکیب این رنگ‌ها مشابه ایدئولوژی آنها بیشتر رنگ کهنگی و محافظه‌کاری می‌د‌هند.

در روانشناسی زبان بدن دو عضو بدن نقش تعیین کننده دارند؛ «چشم و نگاه» و «دهان و خنده». چشم از قدیم به عنوان آینه‌ی روح تعریف شده است. یعنی آنچه که در درون انسان به شکل «عینی» می‌گذرد در چشم و نگاه به شکل «ذهنی» نمایان می‌‌شود. اما همین بارز‌شدن ذهنی رویدادهای عینی درونی، معنا و تفسیر نگاه را دشوار می‌کند. اما دهان و خنده، نه آینه روح، که دروازه‌ی درون هستند و برعکس چشم و نگاه، آنچه را که در درون انسان به شکل «ذهنی» رخ می‌دهد، در خنده به شکل «عینی» بارز می‌شود. بنابراین شناخت آن به دشواری و رازآمیزی چشم و نگاه نیست. در واقع براساس انواع خنده مبتنی بر چهار حس بنیادی، «شادی»، «غم»، «خشم» و «ترس» می‌توان روانشناسی انواع تیپ‌های شخصیتی را تعریف و تفسیر کرد. 

خمینی نه در مراسم رسمی و نه در مراسم و نشست‌های غیر‌رسمی، تقریبا در هیچ شرایطی، اهل مزاح، طنز و خنده نبود. به ندرت کسی در مراسم عمومی خنده‌ی او را دیده است. حتی زمانی که عبارت طنز‌آمیزی را خطاب به رئیس جمهور آمریکا با این مضمون که: «خیلی خری» گفت، و صدای خنده‌ی مخاطبینش بلند شد، خودش اصلا نخندید. شوخی و مزاح تقریبا برایش تابو محسوب می‌شد. این میزان خودداری آگاهانه از خنده، انسان را به یاد کشیش جورج مقدس رمان «به نام گل سرخ» اومبرتواکو می‌اندازد که خنده را بادهای اهریمنی می‌دانست که ایمان را می‌کشند و بدون ایمان دیگر نیازی به وجود خدا نیست». خنده و شوخی از منظر جهان ذهنی ایدئولوژی خمینی به نظر بیشتر ناشی از گرفتاری انسان در ابتذال زندگی‌روزمره و مخصوص روح‌های دلقک‌ماب است.

خامنه‌ای اما در جلسات غیررسمی مکرر شوخی می‌کند و به این طریق ارتباط صمیمانه‌تری را منتقل می‌کند. مثلا در دیدار با سینماگران، در حالی که بهروز افخمی چاپلوسانه و چاکرمنشانه خودش را در آغوش او انداخت، خطاب به افخمی گفت: «پارسال دوست امسال آشنا. شنیدم کانادالیزه شدین.» با  وجود این، خنده‌های خامنه‌ای کنترل‌شده و هدفمند است و او تعادل در کمیت خنده را رعایت می‌کند تا تاثیر به موقع خنده‌هایش از میان نرود. جنس خنده‌هاییش از موضع قمارباز برنده‌ای است که نمی‌خواهد باخت‌های دیروزش را به خاطر بیاورد و معطوف به برتری است. برخلاف هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی از افراط در خنده پرهیز می‌کند.

خنده‌های مردان اصلی نظام 

هاشمی رفسنجانی همیشه به طور تصنعی دهانش باز بود و یک ته لبخند خودبزرگ بینانه‎ی از سر تفاخر و تفرعن به لب داشت که به شدت ریاکارانه بود و بیش از آنکه صمیمیت و نزدیکی ایجاد کند، پر از تهدید و انزجار بود. لبخند‌ش بیشتر شبیه زاهد ریاکاری بود که چون به خلوت می‌رود آن کار دیگر می‌کند، با این وجود روی صحنه به میزانی نقشش را خوب بازی می‌کرد که کمتر کسی به زهدریاکارانه‌اش شک می‌کرد. حتی در یکی از آخرین سخنرانی‌هایش که از قدرت رانده‌شده بود، هنگامی که خطاب به خامنه‌ای جملاتی با این مضمون گفت: «چه کسی شما را به این موقعیت رساند؟ چه کسی به شما اعتبار داد؟» دلخوریش را توام با لبخند تهدید بیان کرد و در پایان خطاب به خامنه‌ای مکارانه هشدار داد: «بد کردید!». به این معنا که نوبت انتقام منهم خواهد رسید. حتی زمانی که در قدرت بود و ارتباط خوبی با خامنه‌ای داشت و در مصاحبه‌اش از عشق فراوان، رفاقت پنجاه‌ساله، هم راز و یار غار‌بودن با رهبری سخن گفت، زمانی که اشاره به مقام بالاتر رهبری خامنه‌ای کرد و گفت: «البته ایشان در مقام رهبری هستند و من در مقام رهروی» ناخودآگاه همین نیش‌خند کنایه‌آمیز بی‌اعتقادی بر لبانش لغزید و ریاکاری‌اش را لو داد. 

رفتار بدنی خمینی پارسایی بی‌اعتنا به انسان و جهان و زهدِ صلب و بیروح مبتنی بر خصلت ذهنی جهادِ استوار بر حذف را نشان می‌داد، رفتار بدنی خامنه‌ای اما معرف خصلت عینی ایدئولوژی مبتنی بر جنگ است.

خنده‌های سید محمدخاتمی به رغم رها و شفاف‌بودن پر از ترس و نگرانی است که احساساتی و زود‌رنجی را نیز بارز می‌کند. اکثر اوقات خنده‌هایش بدون ترمز است و بیشتر حس «فرار» را القا می‌کند تا حس «قرار» و از فرط زیاد خندیدن در شرایط متناقض تاثیر صداقت انسانی خنده‌اش از دست می‌رود. انگار خنده‌ی خاتمی سلاح دفاعی او در پنهان‌کردن ترس‌هایش است. به همین دلیل فاقد هرگونه اقتدار و توانایی درونی است. برعکس رفسنجانی که خنده‌هایش از منظر انسان ترساننده و تهدیدکننده بود خنده‌های خاتمی بیشتر از منظر ترسیده و تهدید‌شده بود. خنده‌های خاتمی نه شادی‌بخش بود و نه امنیت‌بخش. نه شکوه استقلال را داشت و نه آنارشی شورش‌گری. خنده‌هایش مانند گربه ی مغروری نیست که بی‌اعتنا از کنار موش مرده می‌گذرد، زیرا که شور و شوق شکارگری دارد و به غذای حاضر و آماده اما کهنه رضایت نمی‌دهد، بلکه برعکس مانند گربه‌ای است که از دیدن موش مرده، از ترس آینده‌‌ی خودش، بر خودش می‌لرزد و هوس شکارگری از سرش می‌پرد. 

خنده‌ی حسن روحانی علی الخصوص زمانی که از بی‌خبری‌اش در گران‌شدن قیمت بنزین قهقهه زد، نفرت‌انگیز و وقیحانه بود و پر از نخوت و بی‌تفاوتی نسبت به رنج و درد انسان. خنده‌هایش اما در تورهای تبلیغاتی ریاست جمهوری اش، که بسیاری از سینماگران و سلبریتی‌ها را فریب داد، از جنس هوشمندی جغد و پنهان‌شدگی حقیر جوجه تیغی بود. روح فرصت‌طلبی ماکیاولی در خنده‌های حسن روحانی بیداد می‌کرد، به همین دلیل خنده‌هایش فاقد هرگونه شکوه انسانی بود و بیش از هرچیز وقاحتی دام‌گستر و حقیر را به نمایش می‌گذاشت. 

خنده‌های محمود احمدی‌نژاد لوده بود. او اکثر اوقات از سر بازیگوشی و جلب توجه لبخند می‌زد. به همین‌دلیل لبخندهایش بسیار زیرکانه بود. لبخند می‌زند وقتی قصد تخریب کسی یا چیزی را داشت، بدون اینکه نقش خودش را به عنوان تخریب‌چی لو بدهد. خنده‌اش معطوف به هدف بود. اگرچه ظاهر آن بازیگوشانه بود، مستقیم به قلب شلیک می‌کرد. به همین دلیل فاصله میان تغییر حالت خنده‌اش به قیافه‌ی جدی بسیار کوتاه بود. خنده‌ها آگاهانه بود. فورا اثر خنده‌اش محو و به طرزی ناگهانی قیافه‌اش جدی می‌شد، بنابراین زیرکی و تصنعی‌بودن خنده‌اش لو می‌رفت. 

خنده‌های رئیسی ترکیب متناقضی از خنده‌های احمدی‌نژاد و روحانی است؛ به علاوه‌ی بلاهت جاه‌طلبانه‌ی یک سنگدل مطیع. 

به طور کلی و از منظر روانشناسی زبان بدن، رفتار بدنی خمینی پارسایی بی‌اعتنا به انسان و جهان و زهدِ صلب و بیروح مبتنی بر خصلت ذهنی جهادِ استوار بر حذف را نشان می‌داد، رفتار بدنی خامنه‌ای اما معرف خصلت عینی ایدئولوژی مبتنی بر جنگ است. رفتار بدنی رفسنجانی، خودشیفتگی و تکبر و  رفتار بدنی خاتمی تشخص توخالی و سست بود؛ رفتار بدنی احمدی نژاد  فروافتادگی ذلیل و چاکرمنشانه و  رفتار بدنی روحانی، تفرعن و خودبزرگ‌بینی احمقانه را نشام می‌داد. رفتار بدنی رئیسی، ترکیب متناقض و ناهماهنگ از مجموعه‌ی همه این رفتارهاست. 

رفتار بدنی رهبران جمهوری اسلامی همسو است با خصلت ذهنی و عینی ایدئولوژی اسلامی که بر «حذف» استوار شده است. رفتار بدنی هیچ‌کدام از روسای جمهور ایران، دانایی، توانایی، آزادگی، شادی و شفقت و همدلی انسانی را به نمایش نمی‌گذارند و دقیقا مشابه  ویژگی ذهنی و عینی نظام ایدئولوژیک اسلامی مبتنی بر جهاد و جنگ و حذف است. 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.