ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

سلبریتی‌ها و نظام قدرت

شاهپور شهبازی در این مقاله به رابطه‌ سلبریتی‌ها و نظام قدرت و فرایند تغییر این رابطه پس از قیام آبان ۹۸ و خیزش انقلابی ژینا می‌پردازد.

دیدگاه

حضور تاسف بر‌انگیز «حامد بهداد» و «بهرام رادان» به عنوان دو تن از سلبریتی‌ها در نشست با معاون رئیس‌جمهوری، نه دیگر چندان مهم است و نه دیگر نیاز به نقد دارد، اما ماهیت رابطه‌ سلبریتی‌ها و نظام قدرت و فرایند تغییر آنان کماکان موضوع نقد است.

نگاهی کوتاه بر فرایند مهمترین تغییر این رابطه می‌اندازیم.

جمهوری اسلامی و معیارهای کمی و کیفی مشروعیت 

«حقانیت تاریخی» هر نظام سیاسی مدرن پیش از هر چیز از یک معیار «کیفی»  تبعیت می‌کند:  وفاداری به تحقق آزادی‌های دموکراتیک، به معنای حضور برابر همه‌ی احزاب و سازمان‌های سیاسی که بتوانند همه‌ی طبقات و اقشار مختلف مردم را نمایندگی کنند. این اصل نیز قبل از هر چیز مبتنی بر جدایی و استقلال سه نهاد اصلی قدرت، قوه‌ی مجریه (دولت)، قوه‌ی مقننه (مجلس) و قوه‌ی قضاییه، به عنوان نماد و مجری عدالت و میانجی بین دولت و ملت است. 

«مشروعیت سیاسی» یک نظام اما مبتنی بر یک معیار «کمی» (واقعی) است. یعنی حضور عینی اکثریت مردم در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری که با ارجاع به تعداد برگ‌های انتخاباتی قابل سنجش است. 

در این چارچوب، آن طور که کارل مارکس در هجدهم برومر لویی بناپارت می‌گوید‌:  «مجلس با تک تک نمایندگانش بیانگر گوناگونی روح ملی است ولی رئیس جمهور مظهر مجسم آن است.»

نظام جمهوری اسلامی از آغاز تاسیس به دلیل تسخیر انحصاری هر سه قوه توسط کاست آخوندها و سرکوب آزادی و حذف تمام سازمان‌ها و احزاب مخالف که طبقات و اقشار مختلف مردم را نمایندگی می‌کنند، فاقد «حقانیت تاریخی» است.

این در حالی است که این نظام برآمده از دل یک انقلاب با حضور اکثریت مطلق مردم بود. این حضور اکثریت مطلق به عنوان یک معیار «کمی» در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری نیز متبلور می‌شد. از این بابت می‌توان گفت که نظام «مشروعیت سیاسی» اما جعلی داشت، زیرا این مشروعیت، اگرچه مبتنی به حضور اکثریت مردم به عنوان یک معیار کمی بود اما چون این کمیت  فاقد معیار کیفی بود و براساس سرکوب و حذف سایر احزاب و سازمان‌ها و آزادی‌های دموکراتیک شکل گرفته بود جعلی محسوب می‌شود و از «حقانیت تاریخی» تهی است.

شکاف میان واقعی و حقیقی 

 کل نظام سیاسی جمهوری اسلامی بر بنیاد بازی میانِ پارادوکس «واقعی» (مشروعیت) و «حقیقی» (حقانیت) در چهار دهه‌ی گذشته چرخیده است. به زبان دیگر در نظام جمهوری اسلامی، «واقعی»، «جعلی» بود بنابراین «حقیقی»، «واقعی» نبود.

شکاف میان «واقعی» و «حقیقی» تا پیش از قیام آبان ۹۸ به‌رغم تمام مقاومت‌ها و سرکوب‌ها در دهه‌ی شصت و هفتاد و هشتاد، با دوز و کلک‌های ایدئولوژیک و آمرانه پنهان مانده بود. بعد از قیام آبان ۹۸  اما انشقاق میان «واقعی» و «حقیقی» بارز شد. اعتراضات خودجوش و سراسری آبان ۹۸ را می‌توان دموکراتیک‌ترین‌ شکل انتخابات از پایین دانست، انتخاباتی که البته با هزار و پانصد کشته از محروم‌ترین اقشار جامعه در عرض چند روز به خاک و خون کشیده شد. مردم به ساختار دوگانه‌ی جعلی نظام «نه» گفتند. دولت و نهادهای نظامی و امنیتی نیز نقاب برداشتند، دریدند و کشتند. قوه‌ی قضایه هم با همدستی دولت عدالت را به داغ و درفش و طناب دار کشید. مجلس هم به جای نمایندگی مردم تبدیل به کمیته‌ی نجات ولایت و دولت شد. ساختار مبتنی بر هم‌ارزی «جعلی» و «واقعی» غیرقابل تحمل شد.

سلبریتی‌ها، قدرت و نظام ارزش‌ها 

سلبریتی‌ها شامل طیف وسیعی از اقشار مختلف از جمله بازیگران سینما، خوانندگان، هنرمندان در تمام رشته‌ها، ورزشکاران و ....می‌شوند که بدیل قهرمانان سنتی و روشنفکران مستقل در جوامع مدرن هستند و به پشتوانه شهرت و محبوبیت در تعیین الگوها و سبک زندگی و پسند مردم نقش بازی می‌کنند. 

سلبریتی‌ها برای متمایز شدن از سایر افراد، نیازمند ابزارهای دیده‌شدن و شنیده‌شدن هستند، ابزارها و رسانه‌هایی که غالبا در اختیار نظام‌های قدرت است و بدین ترتیب آنها ناچار به سازش و نزدیکی به مراکز نظام قدرت هستند. 

در کشورهائی مانند ایران، با توجه به حاکمیت انحصاری کاست آخوندها و شرکایش در همه‌ی حوزه‌های اجتماعی، بدون تایید و صدور گواهی‌نامه‌ صلاحیت از جانب نظام قدرت، سلبریتی‌شدن تقریبا ناممکن است.

به همین دلیل رابطه‌ی سلبریتی‌ها با نظام قدرت در ایران به طور بسیار کلی تا پیش از قیام سراسری آبان ۹۸ مبتنی بر تبلیغ، توجیه و تئوریزه کردن  فرمول «واقعی، حقیقی است»، بود. به همین دلیل، به‌ویژه در انتخابات ریاست جمهوری، آنها نقش تحمیق‌کننده‌ و تعیین‌کننده‌ای در بسیج مردم و شرکت در انتخابات و تزیین ویترین «مشروعیت» نظام داشتند. 

معیارهای «قهرمانی» مبتنی بر نظام سلبریتی نیز تا پیش قیام آبان ماه در چارچوب «گفتمان قدرت» و میزان دوری و نزدیکی به ساختمان مراکز قدرت و دو جناح اصلی حاکمیت، اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان تعیین می‌شد. در هر دوره نیز متناسب با این ساختمان،  نظام ارزش‌هایی نیز  که مفهوم «قهرمانی» و معیارهای محبوبیت را متعین می‌کرد تغییر می‌کرد.

بعد از قیام آبان نودوهشت، نظام ارزش‌ها به کلی وارونه شد. از این تاریخ به بعد دیگر «واقعی»(یعنی نظام جمهوری اسلامی) «حقیقی» نبود، بلکه «واقعی» (متجلی در شعار اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا) می‌بایست «حقیقی» می‌شد.  معیارهای «قهرمانی» نیز متناسب با این تغییر نظام ارزش‌ها وارونه شد. از این تاریخ به بعد دیگر نمایش جعلی انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ابزار جادوگری «سیرسه‌های سلبریتی» نبود که مردم را مسخ و تبدیل به خوک کند. 

از «واقعی حقیقی است» به «حقیقی باید واقعی شود»

از این پس قهرمان و سلبریتی اعتبار و محبوبیتش را نه در نزدیکی و دوری با ساختمان قدرت بلکه در دوری یا نزدیکی به خواست مردم (آزادی) به می‌گرفت. صف دوستان و دشمنان نظام قدرت کاملا از هم متمایز شد. دیگر نقاب «واقعی، حقیقی است»، جواب نمی‌داد. ساده‌لوحی و خواب‌زدگی پایان یافته بود. هیچ بهانه‌ای از سوی هیچ سلبریتی برای نشستن میان دو صندلی و برای ریاکاری اخلاقی و سیاسی باقی نماند. دیگر انواع مراسم و جشنواره‌های حاکمیتی، اعتبار حتی فرمایشی گذشته را نداشتند که بتوان به هر دلیل هنری، شغلی و...در آن مانند گذشته شرکت کرد و مورد انزجار مردم قرار نگرفت.

دیگر سلبریتی‌ها اعتبارشان را حتی نه در چارجوب انتقاد به گفتمان قدرت، بلکه از نزدیکی به گفتمان آزادی (تایید قیام آبان و انقلاب ژینا و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی) می‌گرفتند. 

انقلاب ۱۴۰۱ ژینا نظام ارزش‌های متقابل و متضاد میان جعلی و حقیقی را با شعار «زن»، «زندگی»، «آزادی» بارزتر و متمایزتر و صف‌بندی میان دوستان و دشمنان، مردم و نظام قدرت را نهادینه و تثبیت کرد. انقلاب جوان ژینا پیروز نشد اما نظام ارزش‌های جمهوری اسلامی  را برانداخت. و  با خون زیباترین فرزندانش هیولای جمهوری اسلامی را در دادگاه تاریخ به استیضاح کشاند.

از این تاریخ به بعد حتی اگر تمام لشکر سلبریتی‌ها و سیاسی‌ها به خط می‌شدند و از دل و جان سرود «سلام فرمانده» را می‌خواندند، در مردم جز خشم و نفرت بر نمی‌انگیختند. هر فرد، گروه، فیلم، موسیقی، کنسرت، جشنواره، نشست، متن و...که بوی نزدیکی به حاکمیت را می‌داد، محکوم به اضمحلال می‌شد. 

بعد از این دو واقعه‌ که جوان‌کشی‌های بیرحمانه‌ی سراسری بودند نه تنها مفهوم قهرمانی وارونه شد بلکه رابطه‌ی قهرمان با سلبیریتی‌ها به شکل عینی و عملی نیز وارونه شد. 

اگر پیش از این دو واقعه، سلبریتی‌ها با سخن‌پراکنی‌های انتقادی و عبور محتاطانه از خط قرمزها کسب محبوبیت می‌کردند و تبدیل به قهرمانان مردم  اما در واقع قهرمانان پنهان نظام قدرت می‌شدند، بعد از کشتار مهساها، نیکاها و ساریناها و شکنجه‌های جسمی توماج و اعدام مصنوعی سامان یاسین… و یا اقدام شجاعانه‌ی سپیده قلیان که درست چند لحظه بعد از آزادی با صدای بلند شعار «خامنه‌ای ضحاک، می کشیمت زیر خاک» را داد، دیگر ممنوع الخروج شدن سلبریتی، اخطاریه از طرف وزارت اطلاعات یا ترهات صدمن یک غاز انتقادی در باب بیکاری و بی‌پولی و بی‌قانونی و مانند آن از تریبون‌های رسمی قدرت و با حمایت پنهانی نظام قدرت، حتی در حد قیل و قال غازهای رومی معبد ژوپیتر هم نبود.

به همین دلیل قبل از این دو واقعه تاریخی  یعنی قیام آبان ماه و انقلاب ژینا سلبریتی‌ها را که ساخت یکدستی را نمایندگی می‌کردند، به سه سرشاخه‌ی اصلی تقسیم شدند.

 گروه اول شامل اقلیتِ سلبریتی‌های  دغدغه‌مندی می‌شود که در گرماگرم قیام آبان ماه یا انقلاب ژینا به مردم پیوستند. بخصوص زنان سلبریتی در انقلاب ژینا از جمله ترانه علیدوستی، هانیه توسلی، هنگامه قاضیانی و... این گروه اقلیت از جانب نظام قدرت تحت شدیدترین فشارها قرار گرفتند و بیشترین سپاس‌ها و درودها را از اعماق وجدان جمعی جامعه دریافت کردند. 

گروه دوم، نقطه‌ی مقابل گروه اول، شامل اقلیتی دیگر از سلبریتی‌های یک شاهی‌بگیر فاسد و منحط است که به هر آرمانی در ازای منافع شخصی خیانت می‌کنند و بندنافشان به نظام جمهوری اسلامی گره خورده است. این گروه در گرماگرم قیام آبان ماه و انقلاب ژینا در کنار نظام و مقابل مردم ایستادند. قلب‌شان در سینه‌ی حاکمیت می‎تپید و زبان حاکمیت در دهان آنها می‌چرخید. این گروه از جانب نظام قدرت بیشترین حمایت‌ها و امتیازها و سوی مردم بیشترین لعنت‌ها و نفرین‌ها را دریافت کردند. 

گروه سوم، شامل سلبریتی‌های عافیت‌طلب و فرصت‌طلب می‌شود که به لحاظ کمی اکثریت را تشکیل می‌د‌هند. این گروه اکثریت در این دو واقعه تاریخی سرنوشت‌ساز سکوت کردند. منتظر نتیجه‌ی برد و باخت قیام و انقلاب جوان ِو بی‌یاور ژینا ماندند، بدون اینکه یک لحظه فکر کنند، همانگونه که «درختان نمی‌توانند در آسمان برویند.» (نقد برنامه گوتا) پیروزی انقلاب نیز از آسمان فرود نمی‌آید، بلکه مستلزم حضور تک تک و فعال انسان‌ها و پرداختن بها است. اینان هنوز به سنت قدیم سلبریتی‌شدن و نشستن میان دو صندلی وفادار مانده‌اند. گاهی چپ و گاه راست می‌زنند. کژ و مژ می‌شوند. هم با خودشان در تضادند و هم با حاکمیت. هم می‌خواهند از امکان شنیده‌شدن و دیده‌شدن در رسانه‌های قدرت برخوردار باشند و هم نمی‌خواهند مهر دشمنان مردم بر پیشانی‌شان حک شود. نه توان پیوستن به صفوف مردم را دارند و نه جسارت دفاع کردن از نظام قدرت. هر دو را با هم می‌خواهند. هم موقعیت گذشته‌شان حفظ شود و هم موقعیت آینده‌شان تضمین شود. به همین دلیل در گرماگرم بحران‌ها سکوت می‌کنند. منتظر می‌مانند تا مطمئن شوند، کدام طرف پیروز می‌شود. امیدوارند نتیجه‌ی رویدادها هرچه باشد به نفع آنان تمام شود. این یک درک قضا و قدری و ناشی از جایگاه طبقاتی این طیف و ناتوانی درون و جبن شخصیت است ؛ و در هر دو سناریوی ممکن، چه در صورت تثبیتِ گفتمان قدرت و دیکتاتوری و چه در صورت پیروزی گفتمان انقلاب و آزادی، احتمال اینکه مجددا این طیف تبدیل به قهرمانان و سلبریتی نظام تثبیت‌شده یا پیروز شوند، وجود دارد. خصلت سوگندشکنی به عنوان مهارت ویژه‌ و تاریخی «ایرانیان» این ظن را در مورد سلبریتی‌های این طیف نیز تایید می‌کند.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.