آهنگ «مست»ِ سیما بینا: تلفیق به اقتضای ضرورت زمانه - بررسی جایگاه دوتار و گیتار در موسیقی خراسان
وحید امیری - قطعه «مست» از سیما بینا نمونهای برجسته از تلفیق موسیقی مقامی خراسان با ساز غربی است. این اثر از تنظیمهای سنتی با دوتار فاصله گرفته و حال و هوایی جهانی یافته است. این نوآوری خطر کمرنگ شدن اصالت بومی را نیز به همراه دارد. تلفیق زمانی پایدار میماند که هویت موسیقی ایرانی در هستهی اثر حفظ شود، همانگونه که سیما بینا در «مست» با حفظ ملودی محلی، گیتار را به خدمت گرفته است.

سیما بینا: نمایی از موزیکویدیوی «مست» - اسکرینشات
قطعهی «مست» از سیما بینا، اثری جدید است که با همکاری فرزندش، آرش میتویی، منتشر شده است. ملودی این قطعه از یک ترانهی محلی الهام گرفته شده. این اثر با تنظیم متفاوتی اجرا شده و از ساز گیتار در آن استفاده شده است که حال و هوای تازهای به این ترانهی محلی بخشیده است. سیما بینا در این قطعه اجرایی پرقدرت و احساسی ارائه داده و بار دیگر توانایی خود در بازآفرینی موسیقی محلی ایرانی را به نمایش گذاشته است.
سیما بینا در توضیح چگونه پیدایش آهنگ «مست» میگوید سالها پیش در سفری به بیرجند، به دنبال آهنگهای محلی بود و در روستایی نزدیک این شهر، در مراسم عروسی، پیرمردی لاغراندام و سیهچرده به نام رمضان را دید که با دف و شور بسیار میخواند. او افزود:
میدونستم توی این عروسیها میتونم کسایی که اهل موسیقی و آوازن رو پیدا کنم. یه پیرمرد سیهچرده و لاغر، با یه دف بزرگ تو دستش، با کلی شور و حال براشون میخوند. بهش میگفتن رمضان. کلی ترانه برام خوند، همهشون قشنگ بودن، ولی این آهنگ خیلی به دلم نشست. یادداشتش کردم و سالها مثل یه گنج توی آرشیو نگهش داشتم.
بینا در ادامه اشاره میکند که بعدها تصمیم گرفت این آهنگ را با گیتار فرزندش، آرش، اجرا کند تا هم نتیجه را ببیند و هم آرش را به موسیقی خود دعوت کند:
یه روز به سرم زد که این آهنگ رو با گیتار آرش بخونم. گفتم ببینم چی میشه! خیلی هم دوست داشتم آرش رو اینجوری به موسیقی خودم بیارم. شعرش اینه: «اینقدر مستم که بیکشتی به دریا میرم.» دیگه اسمش رو گذاشتیم «مست».
تنظیم جدید این قطعه توسط آرش میتویی، فرزند سیما بینا، انجام شده و ویژگی بارز آن چنانکه گفته شد استفاده از ساز گیتار است که حالوهوایی مدرنتر و متفاوت به این ترانه محلی بخشیده. تلفیق گیتار با ملودی محلی که ریشه در موسیقی بیرجند دارد، رویکردی نو به اثر داده و آن را از تنظیمهای سنتیتر که معمولاً با سازهای محلی مانند دوتار یا کمانچه اجرا میشدند، متمایز میکند.
موسیقی خراسان و مسأله هارمونیهای غربی
موسیقی خراسان، یکی از غنیترین شاخههای موسیقی سنتی ایران، در فرهنگ و تاریخ منطقه پهناور خراسان ریشه دارد و با تنوع گروههای اجتماعی و زبانی این منطقه، از جمله خراسانی، کردی، ترکمنی و بلوچی، ویژگیهای منحصربهفردی یافته است. این موسیقی اغلب بر پایه مقامها و آوازهای محلی استوار است و سازهای اصلی آن شامل دوتار، کمانچه، قوشمه و دایره میشود، که دوتار بهویژه نقش محوری در اجرای ملودیهای عرفانی و حماسی دارد. اشعار این موسیقی معمولاً از مضامین عاشقانه، عرفانی و اجتماعی الهام گرفته و اغلب با گویشهای محلی اجرا میشوند. ریتمهای متنوع، از آرام و تأملبرانگیز تا پرشور و رقصگونه، همراه با آوازهای پرقدرت و تکنیکهای خاص نوازندگی، مانند ریزهای دوتار، موسیقی خراسان را متمایز میکند. این موسیقی، که در مراسم آیینی، عروسیها و داستانسراییهای محلی کاربرد دارد، توسط هنرمندانی چون سیما بینا و استادان دوتارنواز حفظ و ترویج شده است.
تفاوتهای ساختاری و صوتی بین دوتار و گیتار تأثیرات قابلتوجهی بر موسیقی خراسان میگذارد. دوتار، با دو یا سه سیم و جعبه صوتی کوچک، صدایی گرم، مینیمال و متمرکز بر ملودیهای تکصدایی تولید میکند که برای اجرای مقامهای محلی و روایتهای عرفانی و حماسی موسیقی خراسان ایدهآل است. تکنیکهای خاص نوازندگی دوتار، مانند ریز و زخمههای ریتمیک، به این موسیقی حالتی درونگرا و بومی میبخشد. در مقابل، گیتار با شش سیم، امکان اجرای آکوردهای پیچیده و هارمونیهای چندصدایی را فراهم میکند و صدایی پرحجمتر و متنوعتر دارد، که مناسب سبکهای مدرن و تلفیقی است. استفاده از گیتار در موسیقی خراسان، مانند آنچه در قطعه «مست» سیما بینا دیده میشود، این ظرفیت را دارد که فضایی معاصرتر و جهانیتر ایجاد کند، اما در همان حال ممکن است اصالت و سادگی عاطفی دوتار را کمرنگ کرده و بافت سنتی موسیقی محلی را به سمت هارمونیهای غربی سوق دهد. این تغییر میتواند مخاطبان جدید را جذب کند، اما خطر فاصلهگیری از ریشههای بومی و کاهش تأکید بر تکنیکهای خاص دوتارنوازی را نیز به همراه دارد.
تلفیق موسیقی مقامی با سازهای غربی
تلفیق موسیقی اقوام، مانند موسیقی خراسان، با سازها و متدهای غربی، مانند استفاده از گیتار در آثار مدرن، دوگانهای پیچیده ایجاد میکند: از یک سو، این رویکرد امکان معرفی موسیقی مقامی به مخاطبان جهانی را فراهم میکند، اما از سوی دیگر، استانداردسازی این موسیقیها تحت زیباییشناسی غربی، همانطور که منتقدان اشاره میکنند، ممکن است به جدایی آنها از بستر فرهنگی اصیلشان منجر شود و ارزش این هنرها را مشروط به تطابق با معیارهای غربی جلوه دهد. این روند تجاریسازی، هرچند بازارهای جدیدی برای موسیقی اقوام باز میکند، ممکن است سادگی و عمق عاطفی ریشهدار در سازهایی چون دوتار را به حاشیه براند و هویت بومی را در قالبهای جهانیشده کمرنگ کند.
این دیدگاه نیز معتبر است که موسیقی دارای عناصر زیباییشناسانهای جهانشمول است که میتواند فراتر از بستر فرهنگی، با هر شنوندهای ارتباط برقرار کند. تأثیرپذیری موسیقی غربی، بهویژه در ارکستراسیون سمفونیک، از سازها و الگوهای غیرغربی، مانند استفاده چایکوفسکی از تمهای شرقی یا کلود دبوسی از مقیاسهای آسیایی، نشاندهنده گفتوگوی تاریخی فرهنگها در موسیقی است. این تعامل دوسویه، جایی که سازهایی با منشأ غیرغربی در آثار آهنگسازان غربی درخشیدهاند، تأیید میکند که تلفیق موسیقی مقامی با ابزارها و متدهای غربی لزوماً یکسانسازی نیست، بلکه میتواند به غنای متقابل منجر شود. بااینحال، در مورد موسیقیهایی مانند موسیقی خراسان، چالش حفظ اصالت بومی در برابر هارمونیهای غربی همچنان مطرح است، و موفقیت این تلفیق به توازن میان حفظ هویت محلی و بهرهگیری از امکانات جهانی بستگی دارد.
هویت و مسأله تلفیق
در ایران، گرایش به غرب در موسیقی، بهویژه پس از انقلاب، بیش از آنکه صرفاً تجاری باشد، با مسئله هویت گره خورده است، زیرا موسیقی بهعنوان محملی برای بیان فرهنگی و اجتماعی عمل میکند. تلفیق آثار هنرمندانی چون سیما بینا، مانند قطعه «مست» با استفاده از گیتار، پاسخی به نیاز مخاطبان امروزی است که به دنبال پیوند هویت بومی با زبانی جهانیاند. این گرایش، که در جامعه مدرن ایران بهویژه در میان نسل جوان آشکار شده، نشاندهنده تمایل به حفظ ریشههای محلی، مانند موسیقی خراسان، در عین تعامل با زیباییشناسی غربی است. بااینحال، این تلفیق میتواند دوپهلو باشد: هم فرصتی برای جهانیسازی فرهنگ ایرانی و هم چالشی برای حفظ اصالت در برابر هژمونی فرهنگی غرب.
تلفیق موسیقی ایرانی با سازهای غربی هم میسر است و هم چه بسا ضروری، اما باید توجه داشت تلفیق زمانی پایدار میماند که هویت موسیقی ایرانی در هستهی اثر حفظ شود، همانگونه که سیما بینا در «مست» با حفظ ملودی محلی، گیتار را به خدمت گرفته است.
سیما بینا در خدمت موسیقی مقامی
سیما بینا، زادهی خوسفِ خراسان، از خانوادهای هنردوست برخاست که پدرش با صدای خوش و نوازندگی تار، او را از کودکی به موسیقی سوق داد. این ریشهی خراسانی، همراه با مهاجرت به تهران و ورود به رادیو در کودکی، مسیر حرفهای او را شکل داد. در استودیو گلها، زیر نظر داوود پیرنیا، با اجرای ترانههای محلی و سنتی در برنامههایی چون «گلهای صحرایی» و «گلهای رنگارنگ» به شهرت رسید و از محضر استادانی چون عبدالله دوامی ردیف آوازی آموخت. همکاری با هنرمندانی مانند پرویز مشکاتیان و محمدرضا لطفی، در کنار حفظ هویت موسیقی ایرانی، او را به پلی بین موسیقی محلی و شهری بدل کرد، هرچند بسیاری از آثارش پس از انقلاب منتشر نشد.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، سیما بینا ضمن تدریس موسیقی کلاسیک ایرانی، به پژوهش و جمعآوری ترانههای محلی، بهویژه از خراسان، پرداخت و با سفر به مناطق دورافتاده، مجموعهای از آهنگهای کمیاب را حفظ کرد. او با معرفی موسیقیای که پیشتر توسط زنان در محیطهای بومی اجرا نمیشد، فضای جدیدی گشود. علاقه به نقاشی، که در دانشگاه دنبال کرد، پناهگاهی در کنار موسیقی بود، اما تعهدش به موسیقی محلی و سنتی، با اجراهای خصوصی برای بانوان و حضور در جشنوارههای بینالمللی، او را به چهرهای برجسته در معرفی موسیقی ایران بدل کرد. همکاری با پسرش، آرش میتویی، در قطعه «مست» نمونهای از نوآوری او در تلفیق سنت با عناصر مدرن است.
نظرها
بازدیدکننده
درودبرخانم سیمابینا