دیدگاه
ترکیه، «پکک» و توهم صلح: نگاهی به میراث یک حزب
پویان بکائی - انحلال نمادین پ.ک.ک در سال ۲۰۲۵، نقطهٔ اوج دگردیسیای بلندمدت بود که از دههٔ ۲۰۰۰ آغاز شده بود. این سازمان، تحت تأثیر اندیشههای عبدالله اوجالان، بهتدریج از شکل یک حزب سنتی فاصله گرفت و بهسوی مدل کنفدرالیسم دموکراتیک حرکت کرد؛ مدلی که اکنون برای حزب بحران ایجاد کرده است.

پرچم نیروهای مدافع خلق (هپگ) بر تابوت یک گریلای کشتهشده در جنگ دیده میشود. عکس هدیه نویسنده.

حزب کارگران کردستان (پکک) در سال ۱۹۷۸، در دورانی پا به عرصه ظهور گذاشت که عصر طلایی جنبشهای مسلحانه چپ در سطح جهانی رو به افول بود و موج سیاستهای راستگرایانه، بهویژه با ظهور تاچریسم و ریگانیسم، در جهان هژمون میشد. در دهه ۱۹۸۰، پکک در حالی وارد فاز مسلحانه شد که جهان بیش از پیش به سمت راستگرایی متمایل شده بود. در دهههای پس از آن، کشورهای مختلف ارتشهای خود را به قدری تقویت کردند که مبارزه مسلحانه توسط گروههای مستقل ملی به مراتب دشوارتر از گذشته شد.
گذار به کنفدرالیسم: دگردیسی یا انحلال؟
عبدالله اوجالان، رهبر زندانی پکک، در فوریه ۲۰۲۵ با صدور بیانیهای خواستار آغاز روند انحلال این سازمان شد. با این حال، این انحلال چیزی بیش از یک انحلال نمادین نیست. پکک عملاً از سالها پیش، دستکم از سال ۲۰۰۷ با تأسیس شورای کنفدرالیسم جوامع کردستان (کجک)، از نظر حقوقی و تشکیلاتی دیگر بهعنوان یک حزب رسمی وجود خارجی نداشت. عبدالله اوجالان، رهبر پکک، پس از دستگیری و زندانی شدن در سال ۱۹۹۹، شروع به بسط ایدهٔ کنفدرالیسم دموکراتیک بهعنوان جایگزینی برای مدل دولت–ملت کرد. این ایده در مارس ۲۰۰۵ بهطور عمومی توسط اوجالان مطرح، و بلافاصله در می ۲۰۰۵ توسط پکک پذیرفته شد و منجر به تأسیس کجک برای پیادهسازی آن در سراسر کردستان شد.
بهعنوان ساختاری در قالب کنفدرالیسم دموکراتیک، قرار شد کجک جایگزین ساختار سنتی پکک شود و گروههای گوناگون را – بهمثابه یک چتر – دربرگیرد. سازمان پکک که پیشتر نیز در ترکیه جایگاه قانونی نداشت، در سالهای اخیر نه ارتباطی ارگانیک با طبقهٔ کارگر داشت و نه ادعای تحقق رؤیای «کردستان بزرگ» را دنبال میکرد. در واقع، پکک بهتدریج از سه مفهومِ حزب، کارگران و کردستان ترکیه فاصله گرفته بود.
اما این تغییر ماهوی حزب پکک همانند بسیاری از دیگر حقایق بدیهی، از چشم رسانهها پنهان ماند. برای نمونه، ژیار گل، خبرنگار بیبیسی فارسی، در گزارشی درباره انحلال پ. ک. ک میگوید، زاگرس هیوا، سخنگوی پکک به او تأکید کرده که از این پس، او را «سخنگوی پکک» خطاب نکند؛ در حالی که حتی پیش از این نیز هیوا عملاً سخنگوی کجک بود، نه پکک.
این تحول، بخشی از روندی طولانی بود که از سال ۲۰۰۳ با تغییر نام شاخه نظامی پکک به «نیروی مدافع خلق» (ه.پ.گ) آغاز شد. در این فرآیند، مرزهای بین حزب، جنبش فرهنگی، و شبکه کنفدرال به تدریج محو شد. انحلال نمادین پکک آخرین حلقه از این زنجیره دگردیسی است.
جدال ایدئولوژیک: تقابل درونی از مارکسیسم-لنینیسم تا کنفدرالیسم دموکراتیک
پکک در ابتدا با الهام از مارکسیسم-لنینیسم و گفتمان ضداستعماری شکل گرفت، اما پس از دستگیری اوجالان در ۱۹۹۹ و حملهٔ آمریکا به عراق در ۲۰۰۳، شاهد بازتعریف بنیادین ایدئولوژی خود بود. اوجالان در زندان، تحت تأثیر اندیشههای موری بوکچین، نظریهپرداز «اکولوژی اجتماعی»، به ایدئولوژیِ محجورِ کنفدرالیسم دموکراتیک گرایش یافت؛ فلسفهای متکی بر تمرکززدایی، عدالت زیستمحیطی، فمینیسم و مشارکت مستقیم جوامع. بوکچین، مخالف سرسختِ تزهای سنتی چپ و طرفدار تمرکززدایی در جامعه، بر اساس خطوط اکولوژیکی و دموکراتیک بود. در نتیجهٔ این چرخش ایدئولوژیک، پکک تلاش داشت از یک سازمان انقلابی کلاسیک به جنبشی با تمرکز بر کنشگری محلی، خودمدیریتی و بازتعریف رادیکالیسم در مفاهیم قدرت و حاکمیت بدل شود.
این تحول ایدئولوژیک، در بستر فروپاشی شوروی و هژمونی امپریالیسم آمریکا در منطقه اتفاق میافتاد. حملهٔ نظامی آمریکا به عراق، نقشهٔ خاورمیانه را تغییر داد و موج اسلامگرایی افراطی در منطقه به اوج خود رسید. در حالیکه نیروهای مدافع خلق (هپگ) در اوج جنگ خود با فاشیسم اسلامیِ داعش در سه کشور مختلف بود، عبدالله اوجالان ـ یا آنگونه که دوستدارانش او را خطاب میکنند: «آپو» ـ از درون زندان، پیامهای نوروزی خود را با مضامینی چون صلح، آشتی با اسلام، و پرهیز از ستیز با دین و مذهب منتشر میکرد. به این ترتیب، در زمانیکه سلفیگری مسلح جهانی جایگزین انترناسیونالیسم چپ میشد، پکک در یافتن افقی نو برای بازتعریف رهاییبخشیِ خود، با بنبستهای نظری و عملی مواجه بود.
ایدئولوژی جدید آپو، با تأکید بر اکولوژی، ژنولوژی (مطالعات زنمحور)، و سویهای ضدامپریالیستی، رویکردی رادیکال و مترقی داشت، اما در برابر هژمونی سرمایهداری جهانی و دینامیسم سلطهٔ ساختارهای امپریالیستی، بیش از آنکه تحققپذیر باشد، آرمانی و گاه دستنیافتنی مینمود؛ گویی آنچه بوکچین در بستر آمریکای شمالی اندیشیده بود، در اقتصاد طبقاتیِ متلاطم و دولتمحورِ غرب آسیا، دستنیافتنی مینمود. اساسیترین چالش پکک نیز از همینجا آغاز میشود: تلاش برای تطبیق یک پروژهٔ نظری با واقعیتهای سخت منطقهای و نظم نوین جهانی. در چنین شرایطی، نظریهای چون «کنفدرالیسم دموکراتیک» ـ هرچند در سطح تئوریک بدیع و ضدِ سلطه ـ در نظم سرمایهداریِ کنونی و ساختارِ مرزبندیشدهٔ دولتملتها، مجالی برای تجلی و تحققِ عملی نمییابد.
سرنوشت گریلاها: از رؤیای رهایی تا واقعیت در میدان سرمایهداری جهانی
شاید بنیادیترین جدال کجک، نه با دشمنان بیرونی، بلکه با «اندام» نظامیِ خودِ سازمان باشد؛ کسانی که در آموزههای حزب آموختهاند که «پککای بودن»، تنها به معنای عضویت در یک سازمان نظامیِ کردی نیست، بلکه شیوهای از زیست، اخلاق و جهانبینی است که تمام وجوه «بود و باش» انسانِ کرد را تبیین میکند. تلاشِ کجک برای انطباق این پروژهٔ سیاسی با واقعیتهای عینی انحلال، سرآغاز بحرانی هویتی است برای گریلاهایی (چریکهایی) که قرار است در چارچوبِ حزبی منحلشده، همچنان به «بود و باش» خود ادامه دهند: بحرانی ناشی از فروپاشی یک روایتِ کلاسیک و ظهورِ پرسشی عمیق دربارهٔ چیستیِ رهاییبخشی در عصرِ پساکلنیال یا نئواستعماری. پارادایمِ پساکلنیال در مقابلِ استعمار نو، در حماسهٔ آزادسازی کوبانی به اوج رسید. جایی که نیروهای پکک با نمایشِ مقاومتی انترناسیونالیستی ـ برای زمانی کوتاه ـ در مرکز توجه رسانهها و افکار عمومیِ جهان قرار گرفتند. اما همین لحظهٔ نمادین نیز، حداقل به دو روایتِ متضاد انجامید و شکاف در تفسیرِ مسیرِ آینده را عمیقتر ساخت. برخی از منتقدان پکک، از همان آغازِ آزادسازیِ کوبانی، آن را بخشی از پارادایمِ جدیدِ امپریالیستی نئوکلنیال در غیاب یک رهبری منسجم میدانستند، و در مقابل، شماری از موافقان، آن را در سطح نظری، تجلی بدیع و ضدسلطهی پروژهی «کنفدرالیسم دموکراتیک» میپنداشتند.
فارغ از دیدگاههای گاه اغراقآمیز، چه در میان منتقدان و چه هواداران، در منظومهٔ قدرتِ دولتملتها و در میدانِ سرمایهداریِ جهانی، این اندیشه در روژآوا تاکنون مجالی برای تحققِ عینی نیافته است. از این منظر، حتی برای گریلاها نیز درکِ اینکه چرا ساختاری که با آن زیسته و جنگیدهاند، دیگر وجود ندارد، بسی دشوار خواهد بود.
انحلال بهمثابه تاکتیک یا پایان
گرچه آپوچیها با بحران هویت و ایدئولوژی مواجه خواهند شد، اما با حضور نظامی نیروهای «آپویی» در پنج کشور (ترکیه، سوریه، عراق، ایران و در مواردی محدود لبنان)، پکک وارد مرحلهای از نبرد شده است که جنبهٔ نظامی آن را پررنگتر میکند. با آنکه وضعیت میدانی پکک بهویژه در عراق تضعیف شده، نیروهای پژاک در ایران و ه.س.د در سوریه، تجلی عینی این جنبش را از مرزهای جغرافیایی قرارداد سایکسپیکو فراتر برده است.
همزمان، ارزیابی نهادهای اطلاعاتی غربی نشان میدهند که پکک در یکی از دشوارترین سطوح قدرت میدانی خود قرار دارد؛ هم به دلیل فشارهای امنیتی و نظامی و هم بهسبب دشواریهای ایدئولوژی بوکچینی برای کنشگران منطقهای چنانچه در روژآوا شاهد چالشهای این فرایند بوده ایم و خودمدریتی روژآوا نتوانسته است در عرصه دیپلماسی از سوی هیچ کشوری به رسمیت شناخته شود. با اینحال، انحلال نمادین پکک را میتوان بلکه تاکتیکی هوشمندانه در مواجهه با بنبست سیاسی دانست.
فراتر از انحلالی نمادین
از این منظر، اقدام پکک در اعلام انحلال خود را میتوان نوعی کنش سنجیده و تدافعی دانست. پس از پایان پروسهٔ صلح در سال ۲۰۱۳ و خروج رجب طیب اردوغان از فرایند صلح با پکک، تنها مسیر باقیمانده برای این سازمان، تندادن به روند خلع سلاح بود؛ روندی که در قاموسِ حکومت ترکیه، معادلِ «تسلیم بیقید و شرط» و کشتار جمعی اعضا به وسیلهٔ ترکیه محسوب میشود. در چنین بستری، انحلال نه بهمعنای پایان، بلکه تلاشی برای تداوم بقا و بازتعریف حیات سیاسی-اجتماعی در شرایطی غیرقابل پیشبینی است.
دولت ترکیه همواره از مسئله پکک بهعنوان ابزاری برای تحریک افکار عمومی و بسیج آرا در آستانهٔ انتخابات بهرهبرداری کرده است. معمولاً پیش از هر انتخابات، فضای امنیتی تشدید میشود و عملیاتهای نمایشی با کشتار مرگبار گریلاها به راه میافتد تا سایهٔ تهدید امنیتی، جامعه را بهسوی گزینهٔ حاکم سوق دهد. با اینحال، این استراتژی در سالهای اخیر کارایی خود را از دست داده و حزب حاکم «عدالت و توسعه»، برای حفظ قدرت، به شیوههایی چون سرکوب، بازداشت گسترده و تقلب انتخاباتی متوسل شده است. دهها هزار نفر از شهرداران، کنشگران سیاسی، هنرمندان و هواداران احزاب مخالف، به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» به زندان افکنده شده یا قربانی کشتارهای سازمانیافته شدهاند.
حاکمیت ترکیه تصمیم گرفت بازگشت به روند صلح را بهزمانی موکول کند که انتخابات و تغییر دولت در ایالات متحده صورت گرفته باشد. این تصمیم نه ناشی از تغییر رویکرد سیاسی یا باور به راهحل مسالمتآمیز، بلکه بر مبنای ارزیابی شرایط ژئوپلیتیک و عدم توجه دولت ترامپ به مسئلهی کردها و پکک اتخاذ شد؛ دولت ترکیه بهخوبی آگاه بود که پکک در دوران زمامداری دونالد ترامپ هیچ جایگاهی در اولویتهای سیاست خارجی واشنگتن نخواهد داشت.
در شرایطی که اردوغان هنوز از نابودی کامل تروریسم سخن میگوید، صلح نه یک انتخاب راهبردی، بلکه ابزاری برای کنترل بحرانهای داخلی تلقی میشود. از سوی دیگر، دستگیری ناگهانی اکرم اماماوغلو، شهردار استانبول؛ یکی از اصلیترین رقبای سیاسی اردوغان، پیامی روشن از سوی ساختار قدرت در ترکیه است: بیاعتنایی آشکار به قواعد دموکراتیک و حذف سیستماتیک نیروهای اپوزیسیون از طریق ابزارهای قضایی. اماماوغلو، که از شانس بالایی برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آینده برخوردار بود، تهدیدی جدی برای تداوم حاکمیت اردوغان و جریان اسلامگرای حاکم به شمار میرفت.
سکوت معنادار اردوغان در برابر مسئله پکک در حالی که معمولاً سخنرانیهای پرطمطراق او ساعتها به طول میانجامد، بیش از آنکه نویدبخش صلح باشد، نشاندهندهٔ خلأ راهبردی در مواجهه با مسئلهٔ کرد است. با این اوصاف، چشمانداز مذاکرات صلح، بیش از آنکه به امیدی واقعی شباهت داشته باشد، سایهای محو از گذشتهای استعماری را به یاد میآورد.
پیروزی دشوار، شکست نامحتمل
چهل و یک سال از آغاز مبارزهٔ مسلحانهٔ پکک میگذرد، اما پیروزی در افق دیده نمیشود. در مقابل، ترکیه نیز نتوانسته این جنبش را بهطور کامل از میان بردارد. این بنبست تاریخی، همراه با کهولتِ سنِ رهبران پکک، وضعیتی بیسابقه در تاریخ جنبشهای چریکی رقم زده است: برای نخستینبار ممکن است رهبران یک گروه مسلح نه در میدان نبرد، بلکه بر اثر کهولتِ سن جان خود را در کوهستانِ قندیل از دست بدهند.
شایان توجه است که هم گریلاها و هم دولتمردان درگیر، در جنگی بیپایان و فرساینده، پیر شدهاند؛ جنگی که ترکیه بهعنوان یک دولت-ملت مدرن هرگز راهحلی واقعی برای پایان آن ارائه نکرده است. در حالیکه بسیاری از گریلاها مانند اغلب جنبشهای جهان جواناند، رهبری پکک عمدتاً متشکل از نسل سالخوردگانی است که از آغاز مبارزه حضور داشتهاند. در سوی مقابل نیز دشمنان پکک، که سالهاست در همین میدان تکراری جنگ و سرکوب فعالاند، به همان اندازه دچار فرسایش گفتمانی و سیاسی شدهاند.
حکومت ترکیه نیز از همان آغاز روند صلح، دولت باغچهلی، رئیس حزب راستگرای افراطی «حرکت ملی» (مهـپ)، را بهعنوان رهبر جریان «صلح» در ترکیه لانسه کرد؛ سیاستمداری که در افکار عمومی ترکیه به رفتاری غیرمتعارف و گاه نامتعادل شناخته میشود و در سخنرانیهایش از الفاظ رکیکی استفاده میکند که در فضای رسمیِ سیاست، فحاشی محسوب میشود. روشن بود که با توجه به پیشینهٔ افراطگرایانه باغچهلی و سنِ بالایش، او نمیتوانست نقش مؤثری در فرآیند صلح ایفا کند. با اینحال، حزب عدالت و توسعه سکوت برگزید و عملاً صحنه را به او سپرد.
به این ترتیب، زمینِ بازی برای پکک بهشدت ناهموار شد؛ چرا که در برابر فردی قرار گرفت که نهتنها حزبِ متبوعش در ۲۶ سال گذشته هرگز بیش از ۱۳ درصد آرای عمومی را کسب نکرده، بلکه به نمادِ نوعی بیثباتی و جنونِ سیاسی تبدیل شده است. در هر مذاکرهای، اینکه طرفِ مقابل کیست، اهمیتی بنیادین دارد و اینبار، طرفِ مقابلِ پکک کسیست که حرکات بعدیاش قابلِ پیشبینی نیست و ممکن است هر روز نظرِ کاملاً متفاوتی ابراز کند.
از سوی دیگر، متأسفانه عبدالله اوجالان، رهبر دربندِ حزب منحله پکک و معمار ایدئولوژیکِ ک.ج.ک، با تأکید بر نقشِ باغچهلی و نام بردن از او بهعنوان کسی که «صلاحیتِ مذاکره» را در مجلسِ کبیر ترکیه دارد، تصویری ارائه میدهد که در بهترین حالت، حاکی از بیاطلاعیِ او از شرایطِ عینی و افکارِ عمومیِ است؛ نوعی تحلیلِ نادرست از وقایع که بهاحتمالِ زیاد، ریشه در محرومیتِ او از دسترسی به رسانههای آزاد و اخبارِ ترکیه و جهان دارد.
اکنون رهبریِ سازمان، با انحلالِ پکک و فرگشتِ تدریجیِ آن به ساختارِ ک.ج.ک، عملاً توپ را به زمینِ حاکمیت ترکیه بازگردانده است. با اینحال، از سویِ حاکمیت هیچ نشانهٔ راهبردی و اعتمادبرانگیزی برای پیشبردِ روندِ صلح به چشم نمیخورد.
پیوند چهار بخش کردستان: میراثی ماندگار و کمتر شناختهشده برای منتقدان ایرانی
فراتر از دوگانهٔ جنگ و صلح، پکک نقشی بیبدیل در اتصالِ نمادین و عملیِ چهار بخشِ کردستان ایفا کرده است؛ پیوندی که نه از مسیرِ دولتها، بلکه از رهگذرِ شبکهای از نیروهای اجتماعی، سیاسی و نظامی ممکن شده است. این میراث، صرفنظر از نوعِ نگاه یا موضعگیریهای سیاسی، در تاریخِ معاصرِ کردستان، تجربهای بیسابقه و ماندگار به شمار میرود.
تقلیل این کنشگری و مبارزهٔ مسلحانه، به شکلی سنتی از جنگِ چریکی ــ مبتنی بر حمایتِ دهقانان و فارغ از هرگونه بهرهگیری از پشتیبانیِ بینالمللی ــ نه با واقعیتِ تاریخی همخوانی دارد و نه از منظرِ سیاسیـاقتصادی قابلِ حلاجی است. چنین نگاهی، بازماندهٔ گفتمانِ قرنِ نوزدهمیست که تحولاتِ ژئوپلیتیک و دینامیسمهای بینالمللی را نادیده میگیرد.
در قرن نوزدهم و بیستم، جنبشهای ضداستعماری بدون پیوند با نیروهای چپِ بینالملل و بدون حمایتِ خارجی، هرگز در خلأ تاریخی و صرفاً با پشتیبانیِ تودهای قادر به پیشبردِ مبارزهٔ مسلحانه نبودند. اصلِ استقلال، بهمعنای خودداری از تعهدِ سیاسی به قدرتهاییست که کمکهای نظامی فراهم میکنند؛ اما این استقلال، بهمعنای انزوا یا دست شستن از تعاملاتِ ژئوپولیتیک نیست. در دستگاهِ فکریِ عبدالله اوجالان، مبارزهٔ مسلحانه در چارچوبِ «دفاعِ مشروع» و «دفاع ذاتی» تعریف میشود.
نمونهٔ بارز این امر در ماجرای حملهٔ داعش به شنگال آشکار شد؛ زمانیکه تنها نیرویی که با فرار نیروهای پیشمرگهٔ بارزانی از میدان جنگ، با شجاعت و ابتکار عمل از ایزدیان دفاع کرد، یگانهای مدافع خلق روژآوا و پس از آن، گریلاهای پکک بودند. پرسش اینجاست: ایزدیانِ فاقدِ سازوکار دفاعی چگونه قرار بود در برابر نیرویی تا دندان مسلح و تغذیهشده از دلارهای نفتی مقاومت کنند؟ در چنین شرایطی، داستانسرایی دربارهی «وداع با اسلحه» و نقد کلیگرایانهی مبارزهی مسلحانه، ناشی از نگاه غیرتاریخی و تجرید سیاسی است.
در رسانههای فارسیزبان، مسئله پکک عمدتاً از دریچهی ایران و پژاک تحلیل میشود؛ اغلب بیاعتنا به پیچیدگیهای سیاست داخلی ترکیه. رسانههای فارسیزبان، بهجای تحلیل دقیق ساختار هژمونی در ترکیه، بیشتر بر فعالیتهای پژاک و نقش ایران در این تحول تمرکز کردهاند. در این رویکرد تقلیلگرایانه، بهجای بررسی ساختار قدرت در ترکیه، مسئلهی کُرد، و شیوههای حکمرانی و سرکوب، تمرکز بیشتر بر رابطهی پژاک و پکک با جمهوری اسلامی ایران و تأثیرات آن بر ناسیونالیسم ایرانی معطوف میشود.
آینده پژاک و تداوم مسیر
در این میان، آینده پژاک نیز در هالهای از ابهام قرار دارد. امیر کریمی، رهبر جدید این حزب، در مصاحبهای با تلویزیون آرین تأکید کرده که پژاک قصد انحلال ندارد. همزمان سخنان پیمان ویان، دیگر رهبر پژاک، که بر اساس آموزههای تمام احزاب آپویی ریاست مشترک آن بر مبنای برابری جنسیتی را برعهده دارد، دربارهٔ دور چهارم مذاکرات و احتمال انحلال ساختاری، در رسانههای غیرکردی بازتابی نداشته است.
تحولات مرتبط با انحلال نمادین پکک و دگردیسی ایدئولوژیک آن، میتواند برای نخستینبار پژاک را در معرض آزمونی جدی قرار دهد و بهمثابه دماسنجی برای سنجش عمق تأثیرگذاری اندیشهٔ آپویی بر این حزب عمل کند. پژاک در موقعیتی قرار میگیرد که میزان پایبندی و توانایی آن در بازتفسیر و بومیسازی اندیشههای آپویی در متن تحولات منطقهای سنجیده شود؛ وضعیتی که میتواند بهمثابه سنجهای برای ارزیابی استقلال فکری و پراتیک آن عمل کند.
رژیم اسلامی ایران نیز تحولات جاری را با دقت دنبال میکند و به نظر میرسد منتظر روشنشدن سرنوشت فرایند صلح پکک و حکومت ترکیه است.
انحلال پکک نه یک پایان، بلکه ادامهی روندیست که سالها پیش آغاز شده بود؛ حرکتی همزمان، هوشمندانه و ناگزیر، در پاسخ به تغییرات ژئوپلیتیکی، تحولات نظری و ایدئولوژیک، و نیز بنبست نظامی. اما آنچه قطعی به نظر میرسد این است که در شرایطی که نیروهای آپویی همزمان از سوی شش قدرت منطقهای تحت فشار و تهدید قرار دارند، کنفدرالیسم دموکراتیک ـ چه با پکک و چه بدون آن ـ در شکل کنونی خود، توان ادامهٔ حیات سیاسی در غرب آسیا را نخواهد داشت.
ترکیه نیز، اگرچه بهدلیل یک بنبست فکری و سیستمی ناگزیر از یافتن راهحلی پایدار برای مسئلهٔ کرد است، اما در کوتاهمدت، تداوم سیاست «جنگ بیپایان برای صلح بیپایان» هزینهای جدی برای حاکمیت این کشور نخواهد داشت. با این حال، در افق بلندمدت، ترکیه ناچار است راهحلی در مقابل تودههای ناراضی، که حاضر به آسیمیلاسیون و انتگراسیون در نظم ملیگرایانهٔ ترکیه نیستند، بیندیشد.
نظرها
نظری وجود ندارد.