ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

هویتِ حذف‌شده، هویتِ برجسته: تبعیض در روایت

سئویل سلیمانی - زن تُرک وقتی کشته می‌شود، تُرک بودنش ناپدید می‌شود تا ساختار تبعیض‌آمیز زیر سؤال نرود؛ اما اگر قاتل تُرک باشد، تُرک بودنش پررنگ می‌شود تا تصویر کلیشه‌ای و تهدیدآمیز از تُرک‌ها بازتولید شود. این تضاد، اشتباهی تصادفی نیست؛ بخشی از یک نظام فکری است که در آن تُرک بودن تهدید است، نه هویت.

دیدگاه

مرگ الهه حسین‌نژاد، نمونه‌ای آشکار از زن‌کشی و خشونت نهادینه‌شده علیه زنان در جامعه ایران است. زنی جوان در ابتدای دهه بیست زندگی‌اش که برای کمک به معیشت خانواده ناچار به کار شده بود. اما محل زندگی‌اش -منطقه‌ای از اسلامشهر بدون سیستم حمل‌ونقل عمومی- او را مجبور می‌کرد سوار خودروهای شخصی شود.

نظام سیاسی حاکم، «امنیت» را محور اصلی تبلیغات خود قرار داده است. با همین شعار، نقض‌های گسترده‌ی حقوق بشر را توجیه می‌کند. اما در ابتدایی‌ترین سطح -یعنی تأمین امنیت خیابان‌ها و وسایل حمل‌ونقل برای زنان- همین نظام ناتوان و شکست‌خورده است. مرگ این زن جوان، پرده از تبعیض‌های ساختاری‌ای برمی‌دارد که جامعه ایران سال‌ها آن را در دل خود پنهان کرده بود.

خانواده‌ی الهه اصالتاً از شهر سراب بودند و سال‌ها پیش به اسلامشهر مهاجرت کرده بودند. آن‌ها در محله‌ای ساکن شدند که محل زندگی بسیاری از تُرک‌های مهاجر از آذربایجان است؛ حاشیه‌نشینانی که اغلب در فقر و بی‌ثباتی زندگی می‌کنند. الهه، روز قتل برای مراقبت از برادر معلولش باید زودتر به خانه بازمیگشت و برای همین سوار خودروی قاتل شد؛ اما آن بازگشت، به خانه ختم نشد.

با اینکه الهه در خانواده‌ای تُرک سرابی به دنیا آمده و در اسلامشهر بزرگ شده بود، چرا در روایت رسمی از ماجرای او، هیچ اشاره‌ای به تُرک بودنش نمی‌شود؟ عامل اصلی قتل الهه، زن بودن اوست. در ایران، حتی اگر زن بودن «جرم» نباشد، مجازاتی به سنگینی آن در پی دارد. اما فراتر از جنسیت، باید به نقش تُرک بودن الهه در شکل‌گیری شرایط زندگی‌اش نیز توجه کرد.

خانواده‌ی الهه، مثل هزاران خانواده تُرک دیگر، برای یافتن شغل و درآمد راهی اسلامشهر شده بودند. اما این مهاجرت، نه‌تنها گرهی از زندگی‌شان نگشود، بلکه آن‌ها را در چرخه‌ی حاشیه‌نشینی و فقر فرو برد. الهه ناخواسته وارد جهانی شده بود که محصول سیاست‌های مرکزگرایانه‌ است؛ سیاست‌هایی که خود، ریشه‌ی مهاجرت اجباری، تبعیض‌های قومی و نابرابری‌های گسترده‌اند. حدیث نجفی نیز از خانواده‌ای تُرک اهل میانه بود. در کرج به دنیا آمد ودر یک رستوران کار می‌کرد. با این‌که در جریان خیزش «زن، زندگی، آزادی» کشته شد -جنبشی که برای نخستین‌بار در ایران، جنسیت، قومیت و طبقه را هم‌زمان به پرسش کشید- هویت تُرک او در سکوت دفن شد. آیلار حقی و اسرا پناهی نیز در سکوتی مشابه از یاد رفتند؛ زنانی تُرک که مرگ‌شان دیده شد، اما تُرک بودن‌شان هرگز به رسمیت شناخته نشد. همان‌طور که کُرد بودن ژینا (مهسا) امینی بخشی از هویت معترضانه جنبش شد، تُرک بودن حدیث نجفی، آیلار حقی و اسرا پناهی نادیده گرفته شده  و در سکوت رسانه‌ای و روایت رسمی حذف شد؛ گویی تُرک بودن‌شان در مرگ هم، مجاز به دیده شدن نبود: بودن‌شان، بودنی فرعی و نامرئی بود.

مقاله‌ای برای نشریهٔ علمی نوشته بودم درباره موقعیت تُرک‌ها در جنبش «زن، زندگی، آزادی»؛ برای داوری، آن را به دو فمینیست ایرانی سپردند که خود را «آذری» می‌نامند و در حوزه زنان جمهوری آذربایجان می‌نویسند. داوری آن‌ها نه علمی بود و نه حتی محترمانه؛ موجی از خشم، تحقیر و تُرک‌ستیزی در پاسخ‌شان جاری بود. هر یک بیش از سی کامنت گذاشتند -نه برای نقد علمی، بلکه برای حمله‌ای شخصی و پر از انکار و تمسخر. یکی از آن‌ها نوشته بود: «خامنه‌ای تُرک است، پس چطور می‌شود گفت تُرک‌ها در ایران نادیده گرفته می‌شوند؟» یا: «این‌همه زن در ایران کشته شدند، حالا سه زن تُرک چه اهمیتی دارند؟» این‌ها را درباره‌ی جنبشی گفته بودند که هویت کُردی ژینا (مهسا) را به‌درستی در مرکز توجه قرار داد. اما همین داورهای دانشگاهیِ «آذری» که در لس‌آنجلس یا لندن زندگی می‌کنند ، حتی اشاره به تُرک بودن قربانی را تهدیدی برای امنیت ملی می‌دانستند.

یکی از همین داورها مدعی بود که هیچ تبعیضی علیه تُرک‌ها در ایران وجود ندارد؛ حتی می‌گفت جوک‌های قومیتی درباره تُرک‌ها فقط «شوخی»‌اند و نباید آن‌ها را تبعیض‌آمیز دانست. او استاد مطالعات زنان است، نویسنده‌ی چندین کتاب و مقاله و بارها به‌عنوان کارشناس قومیت‌ها به برنامه و نشست‌های متعددی دعوت شده. در کامنتی دیگر نوشته بود انگلیسی‌ام ضعیف است و «آذری» را اشتباه «تُرک» ترجمه کرده‌ام -چون به‌زعم او، اصلاً «در ایران تُرک وجود ندارد!»

همین تجربه در فرآیند داوری یک مقاله علمی درباره تُرک‌ها در جنبش «زن، زندگی، آزادی»، نشان می‌دهد که حتی زنانی که در دانشگاه‌های غربی به‌عنوان فمینیست شناخته می‌شوند و خود را متخصص تبعیض می‌دانند، در مواجهه با تُرک‌ها تا چه اندازه ستیزه‌جو و حذف‌گر عمل می‌کنند. آن‌ها از جایگاه علمی و نمادین خود برای خاموش‌کردن صدای تُرک‌ها بهره می‌برند. وقتی چنین کسانی این‌گونه رفتار می‌کنند، دیگر چرا باید از بهره‌برداری رسانه‌ها از تُرک بودنِ قاتل الهه حسین‌نژاد تعجب کنم؟

تُرک‌ستیزی در جامعه ایران چنان نهادینه است که عمق آن از آنچه بسیاری از روشنفکران، فمینیست‌ها، دانشگاهیان، روزنامه‌نگاران اپوزیسیون و حتی کارگزاران حکومت می‌پندارند، بسیار فراتر می‌رود. برای این گروه‌ها، تُرک‌ستیزی صرفاً خیالی است ساخته و پرداخته ذهن پان‌ترک‌ها؛ در حالی‌که در گفتمان سیاسی مسلط، «پان‌ترک» به هر کسی اطلاق می‌شود که تنها بر هویت تُرک خود تأکید کند یا خواهان برابری زبانی و فرهنگی باشد.

نمی‌خواهم از موضوع زن‌کشی الهه فاصله بگیرم، و قصد انکار نبودِ قوانین حمایتی از زنان را نیز ندارم. برعکس، هدفم برجسته‌کردن یکی از وجوه تبعیض است که در گفتمان فمینیستی رایج در ایران به‌کلی نادیده گرفته می‌شود: تقاطع قومیت و طبقه. الهه نه‌فقط به‌خاطر زن بودنش در نظام حقوقی و اجتماعی موجود قربانی شد، بلکه به‌سبب تُرک بودنش نیز در موقعیتی نابرابر قرار داشت. این بُعد از هویت در تحلیل قربانیان به حاشیه رانده می‌شود، اما هنگام پرداختن به قاتلان به شکل اغراق‌شده‌ای برجسته می‌گردد.

اگر تُرک بودن الهه نیز همچون کرد بودن مهسا امینی برجسته می‌شد، ساختار تبعیض‌آمیزی که بر زندگی زنان تُرک سایه افکنده، آشکارتر می‌گشت—همان ساختاری که دو استاد «آذری» دانشگاه را چنان برآشفت که نفرت پنهان‌شان از تُرک‌ها در خلال کامنت‌های داوری فوران کرد. اما در عوض، زمانی که تُرک بودنِ قاتل با آب و تاب بازگو می‌شود، برای جامعه‌ای که نزدیک به یک قرن در تلاش برای سرکوب تُرک‌ها بوده، فرصتی ایدئال فراهم می‌شود: بازتولید تصویر آشنای «تُرک خشنِ بی‌فرهنگ که باید فارسی یاد بگیرد.»

مدتی پیش، در جریان یک بحث، یکی از فعالان به من گفت: «اتفاقاً جامعه تُرک بسیار سکسیست و هموفوب است.» همان‌جا به او پاسخ دادم، و اینجا نیز تکرار می‌کنم: تُرک‌ها در جغرافیای مجزایی زندگی نمی‌کنند که در آن سکسیسم و هموفوبیا وجود نداشته باشد. موج زن‌کشی‌های یک‌سال اخیر در ایران خود گواه روشنی بر گستردگی این پدیده‌هاست. تفاوت در شدت و تداوم آن، ناشی از ساختار تبعیض‌آمیز و توسعه‌نیافتگی تحمیل‌شده از سوی مرکز است. اما مشکل اینجاست که شما فعالان، آن‌چنان گرفتار تُرک‌ستیزی درونی‌شده هستید که به‌جای تحلیل ریشه‌های بحران، تُرک بودن را ذات مسأله می‌دانید و آن را به سرچشمه همه‌ی مشکلات فرو می‌کاهید.

در روایت غالب از قتل الهه حسین‌نژاد، جامعه و رسانه‌های ایرانی او را «دختر ایران» خواندند -لقبی که در ظاهر نشانه‌ی احترام و همدلی است. اما این «دختر ایران»، نه قومیت/ملیت دارد، نه زبان، و نه هیچ نشانی از هویت تُرک. در عوض، قومیت قاتل او با دقت و تکرار به نمایش گذاشته می‌شود. این معادله‌ی نابرابر، بازتابی است از تُرک‌ستیزی ساختاری: جایی که تُرک بودن تنها در نقش «دیگری خشن و خطرناک» پذیرفته می‌شود، نه در جایگاه یک انسان آسیب‌پذیر، یک زن، یک قربانی. زن تُرک وقتی کشته می‌شود، تُرک بودنش ناپدید می‌شود تا ساختار تبعیض‌آمیز زیر سؤال نرود؛ اما اگر قاتل تُرک باشد، تُرک بودنش پررنگ می‌شود تا تصویر کلیشه‌ای و تهدیدآمیز از تُرک‌ها بازتولید شود. این تضاد، اشتباهی تصادفی نیست؛ بخشی از یک نظام فکری است که در آن تُرک بودن تهدید است، نه هویت. و زن بودن، تنها زمانی به رسمیت شناخته می‌شود که با معیارهای مرکز همخوانی داشته باشد. الهه حسین‌نژاد نه‌ فقط کشته شد، قربانی سیستم طبقه ای شد که از تُرک بودنش نشات گرفته بود از مهاجرت تا زندگی در فقر اسلامشهر. اما حالا که هویت تُرک او نیز با او دفن شد -و این همان شکل از خشونت است که شاید در نگاه اول ناپیدا باشد، اما از هر خشونت عریانی، بنیادی‌تر و ماندگارتر است: خشونت حذف، خشونت خاموش، خشونت بازنمایی.

حتی در نام‌بردن نیز این حذف ادامه دارد. از مهسا امینی، اغلب با نام «مهسا ژینا» یاد می‌شود؛ «ژینا»، نام کردی‌ای که در شناسنامه‌اش حذف شده بود، اما در روایت اعتراض، به او بازگردانده شد. اما در مورد زنانی مانند حدیث نجفی و الهه حسین‌نژاد، نه فقط هیچ نشانی از هویت تُرکی در نام آن‌ها به رسمیت شناخته نمی‌شود، بلکه حتی در صورت تأکید بر تُرک بودن‌شان نیز این هویت از سوی برخی پس زده می‌شود. زبان مادری‌شان، حتی یک نام تُرکی، در حافظه‌ی عمومی جایی ندارد. این نوع حذف، نرم و پیوسته است؛ خشونتی که در نانوشته‌ها، ناگفته‌ها، و روایت‌های ظاهراً بی‌طرفانه خانه کرده است. مثلاً در همان مقاله‌ای که درباره حذف هویت تُرک‌ها در جنبش نوشته بودم، وقتی به ائلناز رکابی به‌عنوان نمونه‌ای از این حذف اشاره کردم، داور «فمینیست آذری‌مان» در کامنتی نوشت: «می‌خواهم یادآوری کنم که برادر ائلناز، او را دختر ایران خوانده بود.» برای این استاد دانشگاه، تُرک بودن در تضاد با ایرانی بودن تعریف شده بود. عجیب آنکه هویت کردی مهسا ژینا، نه فقط در تضاد با ایرانی بودن نبود، بلکه خود دلیل اصلی برای دیده‌شدن و نمایندگی در جنبش شده بود. هر نشستی درباره‌ی «زن، زندگی، آزادی» بدون حضور یک نماینده کرد ناقص محسوب می‌شد و هنوز هم می‌شود؛ و این، البته مشکلی ندارد. اما آیا همین رویه، درباره تُرک‌ها هم صادق است؟ یا تُرک بودن هنوز باید در سایه بماند تا با «ایرانی بودن» تزاحم نیابد؟

  • سئویل سلیمانی - جامعه شناس

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • آزاده

    جامعه شناسی که از تاریخ مملکت خود بیگانه باشد و به دلیل دیدگاه های ایدئولوژیک همانند آخوند ها با قومیت ها مرز بندی داشته باشد قطعا نتیجه گیری صحیح علمی نخواهد رسید. شما اگر فقط از یک زاویه به قوم کرد و ترک بپردازید نتیجه غلط را به خورد جامعه تحمیل میکنید! بد نیست ۲ سال مخصوصا در تبریز و شهرهای کرد نشین زندگی کنید تا تنها به قاضی نروید. زیرا فقط در آنصورت میتوانید نحوه رفتار ان مردم را با بقیه ملیت ها و دشمنی بی دلیل با مردم ایرانی و دیگر مردم غیر ترک را دریابید؟! اگر نویسنده این مقاله یا جامعه شناس ترک زبان نباشد!!!

  • Barişcıl

    سلام بسیار عالی و واقع بینانه نوشته شده است سوگیری رسانه های فارس زبان نفرت انگیز و مشمئزکننده است

  • مانده زاد

    قوم گرایی, با همان روش و رویکرد که دیگر باورهای فرا انسانی و ایدئولوژیک زده، همه چیز را ناسیونالیستی می کند در این روزگار واپس گرا، خوب است کمتر منتشر شود

  • تاتلیس

    هر چی دلشون می خاد بگن (ایت هورر کاروان گچر ) . تورک ها روز به روز بیدارتر می شوند . بعنوان یک تورک از پهلوی و سلطنت طلب متنفرم