دیدگاه
خاورمیانه در بحران: ریشهها و راههای رهایی از جنگ
فواد کیخسروی - شرایط جنگی، جنبشهای اعتراضی اجتماعی، از جمله جنبشهای کارگری، زنان و حاشیهنشینان را تحتالشعاع قرار خواهد داد و آنها را تضعیف خواهد کرد.

تنش ایران و اسرائیل، منبع: shutterstock
مقدمه: خاورمیانه در لبه پرتگاه
در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، خاورمیانه درگیر بحرانی بیسابقه شد که با حملات هوایی اسرائیل به تأسیسات هستهای نطنز، پایگاههای نظامی و اقامتگاه برخی فرماندهان سپاه پاسداران آغاز گشت و با پاسخ موشکی ایران به تلآویو و اورشلیم، که خسارات و تلفاتی به بار آورد، به اوج رسید. این درگیری، نتیجه سیاستهای جنگافروزانه دو رژیم است: جمهوری اسلامی با ایدئولوژی توسعهطلبانه و حمایت از گروههای نیابتی، و دولت بنیامین نتانیاهو با حملات نظامی و سیاستهای توسعهطلبانه، منطقه را به سوی آشوب کشاندهاند. این جنگ، نه خواست مردم ایران یا اسرائیل، بلکه محصول تصمیمات اقتدارگرایانه حکومتهاست.
نگارنده استدلال میکند که ریشه این بحران در ماهیت استبدادی جمهوری اسلامی نهفته است، که با تنشآفرینی منطقهای، خاورمیانه را بیثبات کرده. مردم ایران، قربانیان اصلی رژیم و جنگ کنونی، میتوانند با سرنگونی این نظام، یکی از موانع اصلی بیثباتی را حذف کنند. با این حال، صلح پایدار نیازمند مبارزه مردم منطقه علیه رژیمهای اقتدارگرای خودشان است. این مقاله ریشهها، استراتژیها، تبعات و راههای برونرفت از این بحران را تحلیل میکند.
ریشههای بحران: اقتدارگرایی و تنشآفرینی منطقهای
ریشههای درگیری کنونی به سیاستهای اقتدارگرایانه و ماجراجویانه جمهوری اسلامی و دولت نتانیاهو بازمیگردد. جمهوری اسلامی با حمایت از گروههای نیابتی نظیر حزبالله، حماس و حشد شعبی و پیشبرد برنامه هستهای با غنیسازی در سطوح بالا، خاورمیانه را به میدان منازعهای دائمی بدل کرده است. این سیاستها، منابع ملی ایران را به جای توسعه داخلی، صرف ماجراجوییهای نظامی کرده و مردم را در فقر و انزوا فرو برده است.
دولت نتانیاهو نیز با عملیات «طلوع شیران»، که تأسیسات نطنز، پایگاههای نظامی و زیرساختهای صنعتی را هدف قرار داد، چرخه خشونت را تشدید کرده است. این حملات، که به بهانه خنثیسازی تهدید هستهای انجام شد، در داخل اسرائیل با انتقاداتی مواجه شده است. احزاب اپوزیسیون، نتانیاهو را به بهرهبرداری از جنگ برای فرار از بحرانهای سیاسی داخلی، از جمله پروندههای فساد، متهم کردهاند. مردم اسرائیل نیز، که حق زندگی در آرامش دارند، قربانی سیاستهای نظامیگرایانه شدهاند.
بحران فلسطین نمونهای از تبعات این سیاستهاست. حمایت جمهوری اسلامی از گروههای اسلامگرا، جنبش فلسطین را از آرمان دولت مستقل به سوی هژمونی ایدئولوژیک کشانده است. نتانیاهو نیز با گسترش شهرکسازی در کرانه باختری، مذاکرات صلح را به بنبست رسانده است. نگارنده استدلال میکند که سرنگونی جمهوری اسلامی، یکی از موانع اصلی صلح منطقهای را حذف خواهد کرد، اما صلح پایدار نیازمند تحولات داخلی در دیگر کشورهای منطقه است.
تحلیل استراتژیک جنگ: قطببندی، بازدارندگی و فشار برای تسلیم
درگیری ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵ در بستر قطببندیهای پیچیده جهانی و منطقهای شکل گرفته است. در سطح جهانی، بلوک آمریکا و اروپا در برابر محور چین و روسیه قرار دارد، اما این بلوکها یکدست نیستند. آمریکا و اروپا بر سر مسائل تجاری و ناتو دچار اختلافاند، در حالی که چین با رویکرد اقتصادی و روسیه با تمرکز نظامی، منافع متفاوتی در خاورمیانه دنبال میکنند. در منطقه، ایران در برابر ائتلافی از اسرائیل و کشورهای عربی نظیر عربستان، امارات و قطر ایستاده است. ترکیه نیز، با بلندپروازیهای نئو-عثمانی، بهعنوان بازیگری مستقل در برابر ایران و اعراب عمل میکند و قطر با میانجیگری دیپلماتیک، نفوذ خود را گسترش داده است. این قطببندیهای چندلایه، خاورمیانه را به صحنه رقابتهای توازن قوا بدل کرده است.
جمهوری اسلامی، که بازدارندگی خود را بر نیروهای نیابتی، سامانههای پدافندی و ذخیره موشکی استوار کرده بود، از اکتبر ۲۰۲۳ در اثر حملات هدفمند اسرائیل تضعیف شده است. گروههایی نظیر حزبالله و حماس، که ستونهای محور مقاومت بودند، عملاً فلج شدهاند. سامانههای پدافندی ایران، شامل رادارها و موشکهای زمین به هوا، در حملات اخیر تخریب شده و آسمان ایران را آسیبپذیر کرده است. اسرائیل، با تحریک ایران به شلیک صدها موشک بالستیک به تلآویو و اورشلیم، به دنبال تخلیه ذخیره موشکی ایران است. با فرض ذخیرهای حدود دو هزار موشک و مصرف روزانه حتی ۱۰۰ تا ۱۵۰ موشک، ایران در کمتر از دو هفته بیدفاع خواهد شد.
هدف اصلی آمریکا، تسلیم ایران در مذاکرات است، که توقف غنیسازی هستهای، محدودسازی برنامه موشکی و قطع حمایت از نیابتیها را شامل میشود. رویکرد دونالد ترامپ، با تأکید بر «فشار حداکثری»، تلاش دارد تا ایران را به پذیرش شروط سخت وادار کند. با این حال، برخی شواهد نشان میدهد که آمریکا ممکن است در بلندمدت به دنبال تغییر رژیم باشد، اما فعلاً تسلیم را ترجیح میدهد، زیرا از منظر آنان، جایگزین مشخصی برای رژیم کنونی وجود ندارد. گمانههایی نیز مطرح است که آمریکا ممکن است با نیروهایی از درون رژیم، که هماکنون برای نفوذ اطلاعاتی همکاری میکنند، بهعنوان گزینههای آینده برای جایگزینی مذاکره کند. اسرائیل، در مقابل، خلع سلاح کامل یا سرنگونی رژیم را دنبال میکند، هدفی که با تخریب زیرساختهای نظامی و تحریک پاسخهای پرهزینه ایران پیش میرود.
چین و روسیه، هرچند در نهادهای جهانی نظیر شورای امنیت از ایران حمایت دیپلماتیک میکنند، به دلیل منافع اقتصادی با غرب و نگرانی از درگیری با آمریکا، وارد جنگ نمیشوند. در صورت تهدید به سرنگونی رژیم، ممکن است فشار دیپلماتیک را افزایش دهند، اما بعید است اقدام نظامی کنند. تهدید ایران به بستن تنگه هرمز، که بخش عمده نفت جهان را حمل میکند، میتواند اقتصاد جهانی را مختل کند، اما عملی شدن آن به دخالت نظامی آمریکا منجر خواهد شد.
تبعات بحران: فروپاشی اقتصادی، سرکوب و تضعیف جنبشها
تداوم درگیری نظامی کنونی تبعات سنگینی برای ایران، اسرائیل و منطقه به دنبال خواهد داشت. در ایران، حملات اسرائیل به زیرساختهای صنعتی، نظیر فاز ۱۴ پارس جنوبی، قطعی برق و گاز را تشدید خواهد کرد و اقتصاد را به آستانه فروپاشی خواهد رساند. کاهش صادرات نفت، گرانی فزاینده و فقر گسترده، معیشت میلیونها ایرانی را بیش از پیش تهدید خواهد کرد. این شرایط، فعالان سیاسی، مدنی و صنفی را در معرض سرکوب شدیدتر رژیم قرار خواهد داد. اعتراضات کارگری در مناطق صنعتی، جنبشهای دانشجویی و مقاومت مدنی زنان و گروههای قومی، که خواستار بهبود شرایط و آزادیاند، با شدت بیشتری سرکوب خواهند شد.
شرایط جنگی، جنبشهای اعتراضی اجتماعی، از جمله جنبشهای کارگری، زنان و حاشیهنشینان را تحتالشعاع قرار خواهد داد و آنها را تضعیف خواهد کرد. رژیم با ایجاد قطبیسازی کاذب (ایران در برابر اسرائیل/آمریکا)، ممکن است برخی گروههای اپوزیسیون، بهویژه جریانهای بهاصطلاح چپ ضدآمریکایی، را به دام حمایت غیرمستقیم از خود بکشاند. این گروهها، با شعارهای ضدجنگ و ضداسرائیلی، ممکن است در بازی رژیم گرفتار شوند. حتی برخی از مردم عادی، تحت فشار ترس و خطر جنگ، ممکن است موقتاً به سوی رژیم متمایل شوند، بهویژه اگر رژیم با تبلیغات، دشمن خارجی را برجسته کند.
در اسرائیل، حملات موشکی ایران انتقادات علیه نتانیاهو را شدت خواهد بخشید. احزاب اپوزیسیون، این درگیری را نتیجه جنگطلبی نتانیاهو و فرار از بحرانهای سیاسی داخلی دانسته و خواستار آتشبس خواهند شد. مردم اسرائیل، که خواستار امنیتاند، قربانی سیاستهای نظامیگرایانه خواهند شد.
پیامدهای اقتصادی جنگ فراتر از ایران خواهد بود. تهدید تنگه هرمز، قیمت نفت را به سطوح بحرانی خواهد رساند و اقتصاد جهانی را متشنج خواهد کرد.
بحران فلسطین: هژمونی اسلامگرایی، بنبست صلح و مقاومت مردمی
بحران فلسطین، که دهههاست ادامه دارد، تحت تأثیر سیاستهای اقتدارگرایانه جمهوری اسلامی و دولت بنیامین نتانیاهو به بنبست عمیقتری رسیده است. جمهوری اسلامی با تأمین مالی، تسلیحاتی و آموزشی گروههای اسلامگرا نظیر حماس و جهاد اسلامی، جنبش فلسطین را از آرمان تاریخی تشکیل دولت مستقل به سوی هژمونی ایدئولوژیک و تقابل نظامی سوق داده است. این سیاستها، که با هدف گسترش نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی انجام میشود، مذاکرات صلح را مختل کرده و فلسطینیان را در چرخهای از خشونت و محرومیت گرفتار ساخته است. در مقابل، دولت نتانیاهو و جریانهای راست افراطی در اسرائیل، با گسترش شهرکسازی در کرانه باختری، سرکوب اعتراضات فلسطینی و رد راهحل دو کشوری، به این بحران دامن زدهاند. این اقدامات، که نقض حقوق بشر و قوانین بینالمللی تلقی میشوند، امید به صلح را کمرنگ کرده است.
با این حال، جنبشهای مردمی فلسطین، بهویژه گروههای غیراسلامی و مدنی، میتوانند نقشی کلیدی در بازتعریف مبارزه برای عدالت و استقلال ایفا کنند. سازمانهایی که با تأکید بر مقاومت، خواستار پایان اشغال، برابری حقوق و بازگشت آوارگان فلسطینی هستند. این گروهها، برخلاف حماس، که تحت نفوذ ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است، به دنبال راهحلهای دیپلماتیک و ایجاد دولتی سکولار و دموکراتیکاند. فعالان مدنی فلسطین، از جمله زنان، جوانان و روشنفکران در کرانه باختری و غزه، نشان دادهاند که مبارزه فلسطین تنها به گروههای مسلح محدود نیست. با این وجود، سرکوب شدید توسط اسرائیل و حاشیهسازی توسط گروههای اسلامگرا، این جنبشها را تضعیف کرده است.
در اسرائیل نیز، گروههای چپ و صلحطلب، از جمله «حدش» (جبهه دموکراتیک برای صلح و برابری) و حزب کمونیست اسرائیل (Maki)، با سیاستهای نظامیگرایانه نتانیاهو و تشدید درگیریها، از جمله جنگ کنونی با ایران، به شدت مخالفت کردهاند. حدش و Maki در بیانیهای مشترک در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، حملات اسرائیل به تأسیسات هستهای و نظامی ایران را محکوم کرده و آن را تلاش نتانیاهو، با حمایت اپوزیسیون پارلمانی، برای «کشاندن منطقه به سوی یک جنگ گسترده و خطرناک» خواندند.
حدش و Maki همچنین به نقد سیاستهای نتانیاهو در قبال فلسطین پرداختهاند. آنها در بیانیههای پیشین، از جمله در اکتبر ۲۰۲۳، دولت نتانیاهو را به دلیل «سیاستهای جنایتکارانه اشغال» مسئول تشدید درگیریها با حماس دانسته و خواستار پایان اشغال، به رسمیت شناختن حقوق فلسطینیان و برقراری صلح عادلانه از طریق تشکیل دولت فلسطین در کنار اسرائیل شدهاند. این گروهها، با تأکید بر همکاری یهودی-عربی، حملات به غیرنظامیان را از هر دو سو محکوم کرده و راهحل نظامی را رد میکنند.
علاوه بر حدش و Maki، گروههای صلحطلب دیگر اسرائیلی نیز علیه سیاستهای نتانیاهو موضعگیری کردهاند. سازمان «صلح اکنون» (Peace Now)، که برای راهحل دو کشوری مبارزه میکند، در بیانیههای اخیر خود حملات اسرائیل به غزه را محکوم کرده و خواستار آتشبس و ازسرگیری مذاکرات صلح شده است. گروه «شکستن سکوت» (Breaking the Silence)، متشکل از سربازان سابق ارتش اسرائیل، با افشای نقض حقوق بشر در سرزمینهای اشغالی، به نقد نظامیگری نتانیاهو پرداخته و خواستار پایان اشغال شده است. این گروهها، هرچند در اقلیتاند، نشاندهنده وجود صداهای مخالف در جامعه اسرائیلاند که صلح و همزیستی را به جنگ ترجیح میدهند.
با این حال، این جنبشهای مردمی و صلحطلب با چالشهای جدی مواجهاند. در فلسطین، سرکوب توسط اسرائیل و هژمونی گروههای اسلامگرا، فضای فعالیت مدنی را محدود کرده است. در اسرائیل، فضای سیاسی تحت تسلط راستگرایان و جو نظامیگری، گروههای چپ و صلحطلب را به حاشیه رانده و آنها را با اتهاماتی نظیر «خیانت» روبهرو کرده است.
نگارنده استدلال میکند که سرنگونی جمهوری اسلامی، با حذف حمایت از گروههای اسلامگرا، میتواند فضا را برای تقویت جنبشهای غیراسلامی و مدنی فلسطین باز کند. با این حال، صلح پایدار تنها از طریق مبارزه مشترک مردم فلسطین و اسرائیل علیه سیاستهای اقتدارگرایانه دولتهای خودشان، همراه با حمایت جامعه جهانی از راهحلهای دیپلماتیک، ممکن خواهد شد.
جبهه سوم: مردم ایران، قربانیان جنگ و کلید تحول
راه برونرفت از این بحران، نه در منازعات نظامی، بلکه در قیام مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی نهفته است. خیزش ۱۴۰۱، با پیشگامی زنان، جوانان و حاشیهنشینان، ظرفیت خودسازماندهی جامعه ایران را نشان داد. اعتصابات کارگری در صنایع کلیدی، اعتراضات دانشجویی و مقاومت مردمی، پایههای رژیم را متزلزل کرده است. با این حال، سرکوب شدید رژیم، پراکندگی اپوزیسیون و فقدان رهبری واحد، قیام را دشوار ساخته است.
تداوم جنگ و حملات اسرائیل به زیرساختهای صنعتی، نظیر فاز ۱۴ پارس جنوبی، فشار اقتصادی بر مردم را شدت خواهد بخشید و نارضایتی را افزایش خواهد داد. اما شرایط جنگی، جنبشهای اجتماعی مترقی، از جمله جنبشهای کارگری، زنان و چپ انقلابی، را تضعیف خواهد کرد. در این میان، خطر ظهور جریانات دستراستی اپوزیسیون، نظیر «سلطنتطلبان، ناسیونالیستهای قومی و گروههای اسلامی»، جدی است. این جریانات، که از حمایت خارجی برخوردارند، در صورت تضعیف یا سرنگونی رژیم، ممکن است قدرت را به دست گیرند و جامعه را به سوی اقتدارگرایی جدیدی سوق دهند. جنبش چپ مترقی، به دلیل سرکوب و نبود فضای سازماندهی در شرایط جنگی، کمتر امکان نقشآفرینی خواهد داشت.
رژیم ممکن است با قطبیسازی کاذب (ایران در برابر اسرائیل/آمریکا)، برخی گروههای اپوزیسیون و حتی مردم عادی را موقتاً به سوی خود بکشاند. نگارنده استدلال میکند که مردم ایران، قربانیان اصلی جنگ و رژیم، تنها نیروی قادر به حذف یکی از عوامل بیثباتی منطقهاند. اما این تحول، بهتنهایی صلح را تضمین نمیکند. حمایت جهانی از جنبشهای مترقی ایران، از طریق فشار دیپلماتیک و پشتیبانی از فعالان مدنی، ضروری است. مردم ایران باید با سازماندهی و اتحاد، از خطر جایگزینی یک اقتدارگرایی با دیگری جلوگیری کنند.
نتیجهگیری: رهایی منطقه در دستان مردم
درگیری ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، که ریشه در سیاستهای جنگافروزانه جمهوری اسلامی و دولت نتانیاهو دارد، خاورمیانه را به لبه پرتگاه رسانده است. جمهوری اسلامی، با تضعیف بازدارندگی خود (نیابتیها، پدافند، موشکها) و سرکوب داخلی، یکی از موانع اصلی صلح و ثبات است. نتانیاهو نیز با نظامیگری و شهرکسازی، به این بحران دامن زده است. این جنگ، متعلق به مردم ایران، اسرائیل یا فلسطین نیست، بلکه محصول رژیمهای اقتدارگراست.
نگارنده استدلال میکند که سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق جنگ و مداخلهی خارجی، خطر ظهور جریانات دستراستی را تقویت خواهد کرد که میتواند ایران را به سوی اقتدارگرایی جدیدی بکشاند. جنبشهای مترقی، بهویژه جنبشهای اجتماعیِ انقلابی، باید با سازماندهی، از این خطر جلوگیری کنند. جامعه جهانی باید از جنبشهای مردمی ایران و منطقه نه جریانات دستراستی، حمایت کند تا خاورمیانه از چرخه خشونت رها شود. آینده منطقه در دستان مردمی است که برای آزادی، عدالت و برابری مبارزه میکنند.
فواد کیخسروی
۱۴ ژوئن ۲۰۲۵
نظرها
نظری وجود ندارد.