دیدگاه
جنبشی برای یک زندگی معمولی
محمدرضا سرداری - آیا از دل این جنگ خانمانسوز میشود بذر یک صلح پایدار را کاشت؟ پاسخ آری است. اگر بشود یک جنبش مدنی سراسری برای امدادرسانی ایجاد کرد. جنبشی که بتواند ارزشهای انسانی را جایگزین سلایق سیاسی و کینههای نژادی و قومی کند و دورنمای آن یک زندگی معمولی باشد.

منبع: شاتراستاک

«آنکه باد میکارد، طوفان درو میکند.» با گذشت کمتر از یک هفته از تجاوز نظامی اسرائیل به میهن، امروز معنای این ضرب المثل پارسی برای همه ما قابل لمس است. مایی که شاید هیچگاه چنین روزهایی را در واقعیت تصور نمیکردیم. اشتباه برداشت نکنید. بیان این ضرب المثل به این منظور نیست که اسرائیل تحت رهبری نتانیاهو متجاوز و جنایتکار نیست. او در یک دادگاه معتبر بین المللی به عنوان جنایتکار جنگی شناخته شده است و امروز نیز به ایران تجاوز نظامی کرده است.
برای روشن شدن موضوع قصد دارم تا شما را به دل تاریخ ببرم و از آن روز که آیتالله خمینی شعار داد «اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود» بیاغازم. روزی که سلطنت شاه به رهبری مذهبیون انقلابی و پشتیبانی نیروهای چپ برافتاد. آن روزها البته تحت تاثیر فضای جنگ سرد و رونق ناسیونالیسم عربی اسرائیلستیزی مد روز بود. اسرائیل به مصر، سوریه و لبنان حمله کرده بود و بخشهایی از خاک لبنان و سوریه را به اشغال خود درآورده بود. با این وجود هیچ یک از این کشورها خواهان محو کردن اسرائیل از صفحه روزگار نشدند. برعکس مصر با اسرائیل صلح کرد. سپس اردن و سوریه نیز سیاستی مداراجویانه با اسرائیل پیشه کردند و نهایتا یاسر عرفات رهبر سازمان ساف نیز با اسرائیل صلح کرد. اما جمهوری اسلامی همچنان به دشمنی با اسرائیل ادامه داد چون از ایدئولوژی رهبر خود پیروی میکرد. در واقع «محو اسرائیل» صرفا یک شعار تو خالی نبود. بلکه تبدیل به راهبردی شد که برای آن میلیونها دلار هزینه شد. از تاسیس و تجهیز حزب الله در لبنان و جهاد اسلامی در فلسطین تا ساخت پایگاههای نظامی متعددی در سوریه و آموزش و سازماندهی وسیع نیروهای نیابتی و نهایتا حمایت و پشتیبانی از عملیات تروریستی ۷ اکتبر تا در اسرائیل از صفحه روزگار محو شود. این در حالی است که اسرائیل با وجود سیاستهای توسعهطلبانه و نژادپرستانه در سرزمینهای اشغالی فلسطین و نقض مکرر تعهدات خود هیچ گونه تعرض نظامی به ایران نکرده بود. تنها از زمان روی کار آمدن احمدینژاد و سیاست خارجی نابخردانه او و علی خامنهای در توسعه صنعت هستهای بود که اسرائیل پس از ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل دست به ترور متخصصان هستهای زد و عملیات خرابکاری در نطنز را هدایت کرد بدون آنکه ردپایی از خود برجای گذارد.
قصد کش دادن داستان را ندارم. تاریخ خود گواه است. دود این سیاست نامحدود اسرائیل ستیزی امروز در چشم ایران ما و عزیزانمان فرو میرود. از خود میپرسیم فرق ما با ترکیه، پاکستان، جمهوری آذربایجان، قطر، عمان، امارات، کویت و دیگر همسایگان چیست؟ چرا این کشورها با اسرائیل رابطه عادی دارند، هر چند از سیاستهای آن نیز ممکن است انتقاد میکنند. چرا هزینه اقدامات نامشروع اسرائیل را ما باید پرداخت کنیم؟ چه کسی به ما ماموریت داده تا اسرائیل را نابود کنیم؟ طرح این سوالات عامیانه به خوبی نشان میدهد که عمق فاجعه کجاست و چگونه رهبران و حامیان جمهوری اسلامی چه اصلاحطلب و چه اصولگرا با حمایت یا سکوت در مقابل چنین راهبرد بلاهتبار و سفیهانهای، ایرانیان را سالها از یک زندگی معمولی محروم کردهاند.
حال میان این جنگ و آتش چه جای این سخن است؟ چگونه میتوان آتشنشان بود نه آتشفشان. آیا از دل این جنگ خانمانسوز میشود بذر یک صلح پایدار را کاشت؟ پاسخ آری است. اگر بشود یک جنبش مدنی سراسری برای امدادرسانی ایجاد کرد. جنبشی که بتواند ارزشهای انسانی را جایگزین سلایق سیاسی و کینههای نژادی و قومی کند و دورنمای آن یک زندگی معمولی باشد. شکلگیری یک جنبش مدنی صلحمحور ابتدا ممکن است دشوار بهنظر برسد، اما تاریخ نشان داده که حتی در سختترین موقعیتها، میتوان بنای امید ساخت. بسیاری از جنبشهای مدنی بزرگ در جهان با امدادرسانی آغاز شدهاند. تجربههای جهانی مانند پزشکان بدون مرز، کارزار ممنوعیت مین، زنان سیاهپوش، کالج پابرهنه و جامعه پزشکی فلسطین نشان میدهند که چگونه امدادرسانی میتواند به یک جنبش اجتماعی برای عدالت، کرامت و صلح تبدیل شود. اینجا، نقشه راهی برای تطبیق این تجربیات با واقعیت ایران ترسیم میشود.
تجاوز اسرائیل اکنون همه ما را گیج و آشفته کرده است. برخی از این سوی بوم افتادهایم و از عرق وطن دوستی نزدیک است سمت جمهوری اسلامی غش کنیم. برخی هم دچار ترومای جمهوری اسلامی شده و با رویای سقوط محتمل آن زخمهای تلنبار شده روان خود را تیمار میکنیم. در این میان برخی از ما نیز در میانه ماندهایم و نگران فروپاشی ایران و هرج و مرج میکوشیم کاری کنیم تا خشونت متوقف، صلح جاری و ایران حفظ شود.
در سایه جنگ و فروپاشی اعتماد عمومی، تنها یک راه باقی میماند: بازسازی پیوندهای انسانی تجربههای موفق جهانی نشان دادهاند که جنبشهای بزرگ مدنی، نه با بیانیههای سیاسی، که با امداد، روایت و همدلی آغاز شدهاند. اگر بخواهیم از دل بحران، بذر صلحی پایدار بکاریم، باید از جایی آغاز کنیم که درد واقعی انسانها آغاز میشود: کمک به زندگی، نه مرگ.
کمکرسانی، اگر بر پایهی همدلی و بیطرفی سیاسی شکل گیرد، میتواند هستهی اولیهی یک جنبش مدنی شود. مشارکت در سازماندهی کمکهای مردمی، ارائه خدمات درمانی، رواندرمانی، روایتگری، توزیع غذا و دارو و حمایت از خانوادههای آسیبدیده، پایهگذار اعتماد و پیوندهای انسانی است. این کمکرسانی باید بدون جانبداری سیاسی یا فرقهای و با اولویت دادن به بیماران، کودکان، معلولان، سالمندان و اقشار آسیبپذیر انجام گیرد. تجربهها باید ثبت و بازگو شوند؛ نه برای تحریک احساسات، بلکه برای جلوگیری از فراموشی و تحریف. روایتهای صوتی، تصویری و نوشتاری از رنجها، همیاری، بازماندگان و تلاش امدادگران، یک حافظه جمعی میسازند که زمینهساز همبستگی اجتماعی و مطالبهگری آینده است.
در غیاب نهادهای رسمی یا در حضور فضای امنیتی، شبکههای غیررسمی داوطلبانه – در محلات، میان دوستان، در فضاهای مجازی – میتوانند نقشی کلیدی ایفا کنند. این شبکهها میتوانند آموزش دهند، اطلاعرسانی کنند، پشتیبانی روانی و قانونی فراهم کنند و در مواقع بحران، همبستگی محلی را تقویت کنند. مدل کالج پابرهنه در هند، زنان سیاهپوش پس از یوگسلاوی، و پزشکان بدون مرز در مناطق جنگی جهان نشان دادهاند که چگونه حتی گروههای کوچک میتوانند در سطحی وسیع اثر بگذارند.
زبان این حرکت باید انسانی باشد، نه ایدئولوژیک. بهجای شعارهای خشمآلود و حذفمحور، باید مفاهیمی مانند حفاظت از غیرنظامیان، پایان خشونت، مراقبت جمعی، همبستگی اجتماعی و حق زندگی را وارد گفتوگوی عمومی کنیم. این زبان از دل روایتهای واقعی درمیآید، از دل زخمهای انسانها، نه از صفحات کتابهای انقلابی. تغییر زبان، نخستین گام در تغییر افقهاست.
در ادامه، این حرکتها میتوانند به شکلگیری خواستهای روشن و مشخص منتهی شوند؛ شفافسازی درباره تلفات غیرنظامیان، حمایت از خانوادههای داغدار، ایجاد صندوقهای همبستگی و ثبت مطالبات حقوقی. هیچیک از این اقدامات نباید وابسته به دولت یا گروههای سیاسی باشد. اعتماد عمومی تنها زمانی شکل میگیرد که کنشگران مدنی بر اصول اخلاقی، بیطرفی و کرامت انسان پایبند بمانند. جنبشهایی مانند پزشکان بدون مرز دقیقاً به همین دلیل ماندگار شدند.
ما نه در پی نابودی کسی هستیم، نه در جستوجوی انتقام. آنچه میخواهیم، یک زندگی معمولی است — چیزی که حق بدیهی هر انسانیست. جنبشی که از دل امداد و همیاری بجوشد، نهتنها میتواند جان نجات دهد، بلکه میتواند زبان تازهای برای آینده ایران خلق کند. زبانی که در آن صلح، عدالت و کرامت، جایگزین نفرت و انتقام شوند. نگذاریم فاجعه، تنها با سوگواری پایان یابد. بیایید کمک، روایت، آموزش و مقاومت آرام را بدل به یک جنبش کنیم. از همین امروز؛ از همین روایت؛ از همین تماس. تا روزی که بتوانیم بگوییم: ما در تاریکی جنگ، نوری کاشتیم.
نظرها
نظری وجود ندارد.