دوران گذار به نظم نوین جهانی
تأملی بر جایگاه ایران و خاورمیانه در پرتو کتاب «جهان در آشوب»
جلال رستمی گوران در این مطلب نگاهی دارد به بخشی ازدیدگاههای هرفرید مونکلر، استاد بازنشستهی علوم سیاسی دانشگاه هومبولت برلین و کتابی از او با عنوان «جهان در آشوب – نظم (جدید) قدرتها در قرن بیستویکم». از منظر مونکلر آیندهٔ نظم جهانی نه در بازگشت به قواعد دوران پس از جنگ جهانی دوم، بلکه در پذیرش واقعیت چندقطبی جدیدی نهفته است که در آن، کارگزاری میانقدرتها و بازیگران منطقهای، اهمیتی روزافزون مییابد.

منبع: شاتراستاک
در پی جنگ اخیر میان ایران و اسرائیل و پیامدهای فاجعهبار آن، با موجی از واکنشها و موضعگیریها از سوی صاحبنظران وتحلیلگران مخالف جمهوری اسلامی، چه در داخل کشور و چه در میان ایرانیان خارج از کشور، روبهرو بودهایم.
اما در میان انبوه این واکنشها، یک نکتهی اساسی کمتر مورد توجه قرار گرفته است: غفلت از تحولات ژئوپولیتیکی عمیقی که از سالها پیش آغاز شدهاند و اکنون به مرحلهی سرنوشتساز خود نزدیک میشوند.
اگر نتوانیم رویدادهای اخیر، از جمله جنگ ایران و اسرائیل و دیگر تحولات منطقهای، را در چارچوبی فراملی و گستردهتر تحلیل کنیم، اگر در ارزیابیهایمان تنوع بازیگران، تضاد منافع، و پویایی ساختارهای قدرت جهانی را نادیده بگیریم و اگر همچنان بخواهیم رخدادهای جهان را بر اساس نظمی تحلیل کنیم که دیگر کارایی خود را از دست داده است، از درک واقعیتهای امروز و فردای جهان بازخواهیم ماند.
در چنین شرایط پرتلاطمی، فهم روندهای جهانی و چشمانداز آینده نظم نوین جهانی، بیش از هر زمان دیگر ضرورت یافته است.
مقالهی پیشرو نگاهیست به بخشی از دیدگاههای هرفرید مونکلر، استاد بازنشستهی علوم سیاسی دانشگاه هومبولت برلین، که در سال ۲۰۲۳ در کتابی با عنوان «جهان در آشوب – نظم (جدید) قدرتها در قرن بیستویکم» کوشیده است تصویری تحلیلی از دوران گذار کنونی ارائه دهد.
نقطهی عزیمت: سال ۱۹۷۹، آغاز جهانی نو
پیش از ورود برای شناخت اندیشههای مونکلر، اشاره به اثری دیگر بااهمیت همین موضوع «نظم نوین جهانی» ضروری ست: فرانک بُوش، استاد تاریخ معاصر اروپا در دانشگاه پوتسدام آلمان، در سال ۲۰۱۹ کتابی با عنوان: «نقطهی عطف تاریخی ۱۹۷۹ – سالی که جهان امروز آغاز شد»(۲)منتشر کرد. او در این کتاب نشان میدهد چگونه مجموعهای از رویدادهای مهم جهانی که تنها در یک سال (۱۹۷۹) رخ دادند، آغازگر تغییراتی بنیادین شدند که تا به امروز نظم جهانی را تحت تأثیر قرار دادهاند. از جملهی این رویدادها میتوان به انقلاب اسلامی ایران، سفر تاریخی پاپ ژان پل دوم به لهستان، انقلاب ساندینیستی در نیکاراگوئه، آغاز اصلاحات اقتصادی چین به رهبری دنگ شیائوپینگ، موج پناه جویان ویتنامی موسوم به «بوت پیپل»، اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی، انتخاب مارگارت تاچر و آغاز عصر نولیبرالیسم، دومین بحران نفتی و حادثهی نیروگاه هستهای هریسبورگ درآمریکا اشاره کرد.
بر اساس تحلیل بُوش میتوان نتیجه گرفت که تنها در مدت زمانی بسیار کوتاه، براساس این رویدادها و حوادث مهم، توازن نیروها و جهتگیریهای سیاست جهانی یکباره دگرگون شد؛ دگرگونیای که پیامدهای آن تا بحران افغانستان، خروج نیروهای غربی ازاین کشور، جنگ روسیه علیه اوکراین، و فعلا نیز تا جنگ ایران و اسرائیل امتداد یافته است.
«جهان درآشوب» و پایان نظم کهنه
بیاد داریم که اولاف شولتس، صدراعظم آلمان، در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ و هم زمان با آغاز تهاجم روسیه به اوکراین، از این رخداد بهعنوان «نقطهی عطفی» در تاریخ اروپا یاد کرد. هرفرید مونکلر، نیز که یکی از متفکران برجستهی سیاست بینالملل در آلمان به شمار میآید، با تکیه بر تحلیلهای ژئوپولیتیکی و تاریخی، از پایان نظم دیرپای جهانی سخن میگوید و معتقد است که جهان وارد مرحلهای تازه برای دست یافتن به یک نظم نوین جهانی شده است. دراینجا بهطورخیلی فشرده به نظرات و کتاب او می پردازیم:
او کتاب خود را با دو نقل قول بنیادین آغاز میکند. نخست از آندره مالرو:
کسی که میخواهد آینده را بخواند، باید گذشته را ورق بزند.(۳)
و سپس از مارکس:
امتیاز جهت گیری نوین این است که ما نباید جهان را به صورت دگماتیک پیشبینی کنیم، بلکه باید از دل نقد دنیای کهنه، دنیای نو را پدید آوریم.(۴)
این دو نقل قول بهخوبی بیانگر رویکرد کلی مونکلر در این اثر هستند: تحلیل دگرگونی قدرتها نه با پیش فرضهای ایدئولوژیک، بلکه بر پایهی خوانشی عمیق از تاریخ و شواهد ژئوپولیتیکی موجود آن.
گذار به نظمی نو: روایت مونکلر از جهانی درحال دگرگونی
مونکلردرمقدمهی کتاب خود، با تحلیل پیامدهای خروج آمریکا از افغانستان و آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین، استدلال میکند که نظم دیرپای جهانی به پایان رسیده و اکنون جهان برای یافتن یک نظم نوین وارد مرحلهای از آشوب شده است. آشوبی که هنوز سیمای نهایی خود که میتواند یک نظم نوین جهانی باشد را نیافته، و در آن نقش ایالات متحده بهعنوان ضامن نظم جهانی به طرزی چشمگیر تضعیف شده است.

در چنین جهانی، دیگر نشانی ازساختار دوقطبی گذشته نیست. مونکلر از ظهور و شکلگیری نظمی نو سخن میگوید که در آن، قدرتها به سه ردهی اصلی تقسیم میشوند: قدرتهای درجهی اول، دوم و سوم. در این میان، کشورهایی چون چین، هند، ترکیه، ایران و عربستان سعودی – با توجه به جایگاه منطقهای و منافع ژئواستراتژیک خود – نقشی روزافزون و تعیینکننده مییابند.
او به شدت از سردرگمی قدرتهای غربی پس از پایان جنگ سرد انتقاد میکند؛ سردرگمیای که در قالب شعارهایی چون «صلح با سلاح کمتر» و «تغییر از طریق تجارت» عملی شد و برمبنای آنها موجب گردید که کشورهای عمدهی غربی واقعیتهای نوظهور جهانی را نادیده بگیرند.
برخلاف بسیاری از تحلیلگران، مونکلر در کتاب خود نه مجذوب روانشناسی رهبران قدرتمند است و نه شیفتهی نظریه پردازیهای انتزاعی. او به دنبال تحلیل روایتهای مسلط، ارزیابی توازن قدرت های نوظهور و بررسی گزینههای ممکن دربرابر سیاست بینالملل است.
براساس وام گرفتن از نظریهی تحلیلی- سیاسی او میتوان به این ارزیابی رسید که در پرتو جنگ اخیر ایران و اسرائیل و دگرگونیهای ژرف در خاورمیانه، بازاندیشی در جایگاه کشورهایی چون ایران، اسرائیل، اروپا، آمریکا و دیگر بازیگران جهانی در ساختار قدرت نوین، ضرورتی تاریخی یافته است. کتاب «جهان در آشوب» تلاشیست برای درک این جهان متحول؛ جهانی که در آن نظم کهن از نفس افتاده و نظمی تازه هنوز در حال زادهشدن است.
مونکلر مخاطب خود را دعوت میکند تا از سطح واکنشهای روزمره فراتر رفته و با نگاهی تاریخی، فلسفی و تحلیلی، جایگاه خود و جهانی که در آن زندگی می کند را بازشناسد؛ تا بتواند، دست کم درعرصهی فهم شرایط موجود، به این پرسشهای بنیادین پاسخ دهد که: جهان امروز چگونه دگرگون خواهد شد؟ ما باید خود را برای چه ناآرامیها و گسستهایی آماده کنیم؟ آیا در جهانی بیثبات و متلاطم که امروز بر جهان حاکم است، نظمی نو بر پایهی ارزشها و هنجارهای دیرینه شکل خواهد گرفت – یا منطق زور و رقابت بیامان قدرتها بر آن حاکم خواهد شد؟ آیا ایالات متحده آمریکا – پس از نخستین دورهی ریاستجمهوری دونالد ترامپ، و اکنون در آستانهی دور دوم ریاست جمهوری او – همچنان خواهد توانست، با تجربهی تلخ افغانستان در حافظهی سیاسی خود، نقش تضمین کنندهی امنیت جهانی را ایفا کند؟ آیا چین خواهد کوشید تا نظم جهانی را بر پایهی نگاه، مدل و ارزشهای خویش بازسازی کند؟ وآیا میتوان با تکیه بر حافظهی تاریخی وتحلیل پیوستارهای ژئوپولیتیک گذشته، از فروپاشی نظم جهانی جلوگیری کرد و سرانجام توانست نظمی تازه از دل بحرانهایی که نظم گذشته با آن درگیر است را پدید آورد؟
شکست رؤیای همگرایی
برای شناخت بیشتر طرح پرسشهای که در بالا مطرح شدند شاید نگاهی کوتاه و فشرده به آغاز مقدمهی کتاب و اشارههایی که در آن براساس اسناد و واقعیتهای معتبر به روایتهای تاریخی میشود، کمک کننده باشد. مونکلر مینویسد:
در پایان قرن بیستم، در برابر امپراتوریای که لنین بنیان گذاشته بود، ظهور شتابناک چین قرار داشت؛ تحولی که در آغاز، آرام و کم سر و صدا رخ داد و درغرب اغلب با این انتظار همراه بود که با ورود تدریجی عناصر سرمایهداری و اقتصاد بازار به امپراتوری میانه (چین)، ساختار تک حزبی کمونیستها فرو خواهد پاشید و نظامی دموکراتیک و مبتنی برحاکمیت قانون جایگزین آن خواهد شد.
براساس این برداشت خوش بینانه، دیگر جهان نمیبایستی نه از حیث قدرت سیاسی و نه از منظر ایدئولوژیک به شکل پیشین تقسیم و تعریف شود، بلکه برعکس میبایستی به سوی نوعی همگرایی درحرکت باشد. از دل همین امید این انتظار هم شکل گرفت که سازمان ملل متحد – نهادی که در طول جنگ سرد دراثر رقابت ایدئولوژیک شرق و غرب تقریبا فلج شده بود – حال میتوانست با این انتظار و برداشت خوشبینانه در حل چالشهای جهانی نقشی محوری ایفا کند.
این «افق انتظار» – اصطلاحی برگرفته از نظریهی تاریخی راینهارت کوزلِک(۲) دومین دلیلی ست که وضعیت کنونی را برای بسیاری، همچون نوعی بینظمی فراگیر جلوه میدهد. چراکه این افق انتظار نیز اکنون فرو ریخته است، و بسیاری باید بپذیرند که ممکن است دیگر هرگز برای مدتی طولانی نیز، بازنگردد.
بهجای تحقق این افق، امروز میبینیم که چین به مثابه قطبی جدید در برابر ایالات متحده ظاهر شده است. تصور پیشین مبنی بر امکان شکلگیری نظمی دو قطبی متعادل، که در آن ارزشهای غربی با نظم جهانی هم راستا میشوند، اکنون به تمامی فروپاشیده است. اینکه آیا این تصور از ابتدا فریب خوردگیای بزرگی، یا اینکه رؤیایی دست نیافتنی بیش نبود، پرسشهایی هستند که فعلاً بیپاسخ میماند.
با این همه، بیش از دو دهه چنین باوری غالب بود: جهان در راهی است که در آن همکاری جایگزین رویارویی میشود و جنگهای میان دولتها پدیدهای است که به گذشته تعلق خواهند داشت.
در همین بازهی زمانی هم بود، که از «لحظهی تک قطبی» بسیار سخن گفته شد؛ لحظهای که در اختیار ایالات متحده قرار گرفت، تا بهعنوان یگانه ابرقدرت باقیمانده به نگهبان نظم جهانی بدل شود. نظمی که مشروعیت آن نه از طریق تقابل یا اجبار، بلکه بر پایهی قوانین، مسئولیت مشترک و ارادهی همکاری بنا شود.
این دقیقاً همان چشماندازی بود که باراک اوباما، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، در سال ۲۰۰۹ در قاهره ترسیم کرد، آن گاه که گفت: «رهبری در قرن بیستویکم نباید با زور، بلکه باید از طریق مشارکت مشروعیت یابد.»
البته که، این تصویری آرمانی از آینده بود؛ نه آنچه ضرورتاً تحقق مییابد، بلکه آن چه باید تحقق یابد – و ایالات متحده برای خود نقشی کلیدی در این تحقق قائل بود.
اما این تصویر از یک نظم جهانی مبتنی بر قواعد، از زمان اولین دورهی ریاست جمهوری ترامپ (۲۰۱۶-۲۰۲۱) به وضوح دچار تزلزل شد؛ دورانی که دقیقاً خلاف این دیدگاه، به دکترین حاکم بدل گردید. حتی پس از انتقال قدرت به جو بایدن نیز، اعتماد آسیب دیده کاملاً ترمیم نگردید. از آن زمان، ایالات متحده دیگر بهعنوان ضامن قابلاعتماد نظمی پایدار – نه در اقتصاد، نه در سیاست و نه در عرصهٔ نظامی – تلقی نمیشود.
بسیاری از ناظران، در پرتو این تحولات، اکنون از بازگشت به نگرشی هابزی سخن می گویند: بدین معنا که جهان در بنیاد خود بینظم و آنارشیک است، نظمی فرادولتی و قابلاجرا در آن وجود ندارد، و بنابراین ساختار آن هرچه بیشتر بر مبنای ترکیب قدرتها و اتحادها شکل میگیرد. نظم دوقطبیِ شرق–غرب، اگرچه با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ پایان یافت، اما از آن زمان تاکنون، هیچ چارچوب جهانیِ جدید و مورد اجماعی جایگزین آن نشده است. رؤیای نظم تک قطبی با رهبری آمریکا نیز، همان قدر ناکام ماند که چین، در همین مدت، به رقیبی با ادعای جهانی بدل شد. دوران تک قطبی از همان آغاز هم محدود بود. «لحظهٔ تک قطبی»، در حقیقت، فقط یک «لحظه» بود.
برای بخشهای بزرگی از جهان – بهویژه آنچه «جهان جنوب» نامیده میشود – این ادعای رهبری آمریکا همواره جنبهای متکبرانه داشت. به ویژه پس از جنگ عراق در سال ۲۰۰۳، شکافی فزاینده میان تصورات نظم محور غربی و احساسات اکثریت مردم جهان شکل گرفت. اصطلاح جدید «نظم مبتنی بر قواعد»، در نظر بسیاری، چیزی جز استانداردی دوگانه نبود. در کشورهای عربی و مسلمان، سرخوردگی از سیاستهای غرب ریشهای عمیق دارد – نه تنها از آن رو که خود را ناعادلانه تحت فشار میدانند، بلکه از آن رو که احساس میکنند نادیده گرفته شدهاند. نمایندگی سیاسی کشورهای جنوبی در نهادهای بینالمللی – همچون شورای امنیت سازمان ملل – همچنان ضعیف است. این امر در مشارکت اقتصادی نیز صادق است.
در نتیجهٔ همهٔ این عوامل، جهان امروز وارد مرحلهای از شکلگیری بلوکهای جدید شده است. رقابتهای ژئوپلیتیکی افزایش یافته، و بهجای نظمی فراگیر، جهانی تکه تکه و پراکنده در حال ظهوراست؛ جهانی که در آن قدرتهای منطقهای همچون هند، آمریکا، چین یا روسیه، تلاش میکنند حوزهٔ نفوذ خود را گسترش دهند. در اروپا، پیامد این روند، احساس ناامنی، گرایش به عقبنشینی به سوی امور آشنا، و کاهش فزایندهٔ توان کنشگری در سیاست جهانی است.(۶)
مونکلر همچنان در تدقیق نظرات خود دربخشی از گفتوگویی خود با موریس رودلف که در ماه نوامبر ۲۰۲۳ در مجلهٔ آنلاین فلسفه(۷) منتشر شده است. با صراحت بر این عقیده است که در نظم نوینی که در حال تکوین است، برتری نظامی و آمادگی برای توسل به خشونت، شاخص تعیین کنندهٔ جایگاه بازیگران درعرصهٔ بینالمللی خواهد بود. او براین نکته تأکید دارد که افول نظم لیبرال مبتنی بر قواعد، با ظهور نوعی «نظم پستامپریالیستی» همراه است؛ نظمی که در آن قدرتهای بزرگ، از طریق ایجاد حوزههای نفوذ به کنترل منازعات محلی و بازتولید هژمونی خود میپردازند. در چنین وضعیتی، منطقهٔ خاورمیانه بیش از هر زمان دیگر به میدان کشمکش قدرتهای فرامنطقهای بدل شده است، بیآنکه سازوکاری کارآمد برای مهار بحرانهای فزاینده در دسترس باشد.
به همین خاطراست که او در این چارچوب، به ویژه براهمیت «آمادگی برای خطر» تأکید میورزد. به زعم او، بازیگرانی که حاضر به پذیرش هزینهها و ریسکهای ناشی از استفادهٔ راهبردی از زور هستند، در نظم نوین از امتیاز چانهزنی بالاتری برخوردار خواهند بود. اما به نظر میرسد این قاعدهای که مونکلر از آن نام میبرد، دستکم در مورد ایران – اگرچه در مقطعی صادق بود – امروز دیگر چندان نمیتواند مصداق داشته باشد. اگرچه رژیم ایران همچنان فکر میکند که در برپاشنه گذشته میچرخد. درصورتیکه درشرایط فعلی، برخلاف برخی تحلیلها که از افزایش نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی سخن میگفتند، شاهد این هستیم که قدرت چانهزنی و باجگیری این رژیم رو به اضمحلال است. درحقیقت این نه قدرت جمهوری اسلامی بلکه موقعیت پارادوکسیکال ژئوپلیتیکی ایران درمنطقه و تعارضهای دوگانه یا حتا چندگانه درون حکومتی جمهوری اسلامی جامعه ایران است که امروز در میانه آشوب خاورمیانه درجهت نظم نوین با چالشهای جدی روبرو شده است.
واقعیت این است که ایران نهتنها موفق به تثبیت جایگاه خود در منطقه نشده، بلکه در پی ناکامیهای متوالی در راهبرد دکترین نیابتیاش، اکنون در یکی از شکنندهترین موقعیتهای خود قرار دارد. گروههایی که تا همین اواخر به مثابه بازوهای منطقهای تهران در اطراف اسرائیل عمل میکردند وبرای باج گیری و به رسمیت شناخته شدن به عنوان یک قدرت حداقل منطقهای بهکار گرفته میشدند. یکی پس از دیگری کارآمدی خود را از دست داده یا شکست خوردهاند. آنچه اکنون دیده میشود، نه یک قدرت تثبیت شده و تأثیرگذار، بلکه شاهد حکومتی هستیم که از درون با بحران مشروعیت و از بیرون با انزوای ژئوپولیتیک دستبهگریبان است. بنابراین، درک موقعیت ایران در نظم نوین جهانی، نیازمند تمایزگذاری میان «میل به ایفای نقش قدرت» و «توان واقعی تثبیت قدرت» است؛ تمایزی که در تحلیلهای مبتنی بر صرفِ خطرپذیری، گاه نادیده گرفته میشود.
در انتها، از منظر مونکلر آیندهٔ نظم جهانی نه در بازگشت به قواعد دوران پس از جنگ جهانی دوم، بلکه در پذیرش واقعیت چندقطبی جدیدی نهفته است که در آن، کارگزاری میانقدرتها و بازیگران منطقهای، اهمیتی روزافزون مییابد. او بهروشنی هشدار میدهد که در جهانی که مشروعیت جای خود را به قدرت داده و حقوق به حاشیه رانده شده، تنها آنان که قادر به تعریف منافع خود از موضعی فعال و واقعبینانهاند، خواهند توانست از حاشیه به مرکز راه یابند.
پانویسها:
۱- Münkler, Herfried: Die Welt in Aufruhr – Die Ordnung der Mächte im 21. Jahrhundert, Rowohlt Verlag, 2023.
۲- Bösch, Frank: Zeitenwende 1979: Als die Welt von heute begann, C.H. Beck Verlag, 2019
۳- Andre Malraux: „Le coquerants“ - die Erberer
۴- Karl Marx: Zur Kritik der Heglschen Rechtsphilosophie. Einleitung in;Marx/Engels Werk, Band 1, Berlin: Dietz Verlag, 1956 s. 378
مارکس در این نقل قول این ایده را مطرح می کند که دگرگونی اجتماعی باید برمبنای تحلیل و نقد از شرایط موجود باشد نه ناشی از تصورات آرمان گرایانه
۵- Reinhart Koselleck (1923–2006)
راینهارت کوزلیک (۲۰۰۶–۱۹۲۳) یکی از برجستهترین تاریخنگاران آلمانی قرن بیستم است. به ویژه اینکه او بهخاطر بنیانگذاری رویکردی نوین در تاریخ نگاری به نام تاریخ مفاهیم (Begriffsgeschichte) شناخته میشود. این رویکرد به بررسی تحول مفاهیم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در گذر زمان میپردازد؛ مفاهیمی مانند «انقلاب»، «دولت»، «آزادی»، «پیشرفت» و «نظم جهانی».
کوزلیک بین دو بعد زمانی تمایز میگذارد:
فضای تجربه (Erfahrungsraum): آنچه از گذشته آموختهایم.
افق انتظار (Erwartungshorizont): آنچه از آینده انتظار داریم.
از نظر او، در دوران مدرن، آینده بیش از گذشته باز، ناپایدار و پیش بینیناپذیر است. این وضعیت منجر به بی ثباتی در مدلهای سیاسی و اجتماعی میشود.
مفهوم «افق انتظار» کوزلیک توضیح می دهد که چگونه درک ما از نظم جهانی تغییر کرده است؛ نظمی که بر اساس تقابلهای دوقطبی (مثلاً شرق و غرب) بنا شده بود، به نظمی مبهم وپیچیده تر فرارویده است.
۶- Münkler, Herfried: Die Welt in Aufruhr – Die Ordnung der Mächte im 21. Jahrhundert, Rowohlt Verlag, 2023. Einleitung: Vom Wandel der Weltordnung
۷- https://www.philomag.de/
نظرها
نظری وجود ندارد.