جایگاه همهپرسی در یک تئوری تغییر دموکراتیک
محمدرضا نیکفر − تأکید بر ضرورت رجوع به رأی مردم در مسائل اساسی مربوط به سرنوشت آنان، در ذات خود ولایتشکن است چون علیه تلقی از مردم به عنوان رعیت یا کلاً موجوداتی صغیر است که نمیتوانند منافع خود را تشخیص دهند.

موضوع همهپرسی، دوباره به عرصهی کشاکشهای سیاسی بازگشته است. نسبت به آن موضعهای مختلفی گرفته میشود.
- عدهای میگویند: اصل، سرنگونی رژیم است و طرح خواست انجام همهپرسی برای موضوعهای حادی چون برنامهی هستهای یا آماج تغییر قانون اساسی، نشاندن اقدام دوم به جای اقدام نخست در مسیر دگرگونی است. میگویند: این جابجایی سردرگمی ایجاد میکند و حتا میتواند به عنوان به رسمیت شناختن نظم حاکم تعبیر شود، از این رو اصلاحطلبانه است.
- عدهای آن را حرف توخالی و خیالبافی میدانند، چون ضمانت اجرایی ندارد.
- و گروهی میگویند اگر ایدهی رفراندوم نخواهد ایدهای انفعالی باشد، طرح آن باید با حرکتهای میدانی برای بسیج عمومی همراه گردد.
تجربههای جهانی
پیش از آنکه به مورد ایران بپردازیم، نیکو است توجه کنیم به تجربههای جهانی. اینکه در پهنهی فکر سیاسی در ایران، موضوع همهپرسی پررنگ شده است، بیارتباط با نقشی نیست که همهپرسی در دهههای اخیر به عنوان مفهوم و سازوکاری کانونی در گذار دموکراتیک و شکلگیری نظمهای سیاسی جدید، یافته است.
به نوشتههای تحقیقی مختلف دربارهی «موج سوم گسترش دموکراسی» که رجوع کنیم، درمییابیم موضوع رفراندوم چه جایگاه مهمی در بحث گذار از استبداد به دموکراسی پیدا کرده است.[۱]
از رفراندوم برای تأسیس کشورهای جدید (مونتهنگرو، سودان جنوبی، اریتره، تیمور شرقی...) استفاده شده است. از آن همچنین استفاده شده است برای اصلاح یا تدوین قانون اساسی جدید (مانند عراق در سال ۲۰۰۵، و در اروپای مرکزی و شرقی پس از ۱۹۸۹).[۲] این نوع همهپرسیها را اغلب «همهپرسیهای تأسیسگر» مینمایند. وعدهی آنها تأسیس نظمی است با رأی مردم و برای تضمین برقراری حاکمیت مردم.
رواج رویکرد به سازوکار رفراندوم در جهان انگیزههای مختلفی دارد. از جملهی آنهایند:
- مشروعیتبخشی به تغییر قانون اساسی
- گشودن مسیری مکملِ سازوکار انتخاباتی برای جبران کمبودهای آن
- رسیدن به یک فصل الخطاب برای پایان دادن به درگیریها
- استفادهی حاکمان یا جناحی در آن از رفراندوم به منظور تحکیم و تثبیت قدرت خود.
در مجموع میتوان گفت که رواج رویکرد به همهپرسی در اصل به تثبیت ایدهی حاکمیت مردم برمیگردد ، به اینکه مردم باید خود سرنوشت خود را تعیین کنند. همهپرسی از این نظر در مقابل همهی شکلهای ولایت –از ولایت سلطانی و دینی و حزب واحد گرفته تا ولایت ژنرالها و کودتاچیان− قرار میگیرد. حتا سوءاستفادهی اقتدارطلبانهی حکومت یا جناحی از آن از ابزار رفراندوم، با پذیرش زبانی حق انتخاب مردم همراه است.
در فلسفهی سیاسی جدید با محوریت مفهوم آزادی و حق تأسیس این نکته در مورد حق انتخاب بسیار مهم است: قرارداد بندگی پیشاپیش بیاعتبار است.[۳] یعنی اگر کسی بگوید من خودم آزادانه پذیرفتهام که بندهی کسی باشم، احترام به حق انتخاب او تسری نمییابد به بردگی داوطلبانهاش. بر این قرار همهپرسیای که مضمون آن نقض حاکمیت مردم باشد، بیاعتبار است. موضوع یک همهپرسی در جایی چون ایران روا نیست برقراری رژیمهایی باشد که در آن بنابر تجربهی تاریخی به مردم به چشم رعیت و صغیر مینگرند.
نقش گفتمانی همهپرسی
همهپرسی به اصل حاکمیت مردم و حق مردم برای تأسیس برمیگردد. نگریستن به آن از این زاویه نقش گفتمانی آن را روشن میکند. تأکید بر ضرورت رجوع به رأی مردم در مسائل اساسی مربوط به سرنوشتشان، در ذات خود ولایتشکن است، چون علیه تلقی از مردم به عنوان رعیت یا کلاً موجوداتی صغیر است که نمیتوانند منافع خود را تشخیص دهند.
در یک دسته از خُردههای گرفته شده به طرح موضوع همهپرسی در بیانیههای پربازتاب اخیر (بیانیهی میرحسین موسوی و بیانیهی «نگران سرنوشت ایرانیم») به این نقش گفتمانی موضوع توجه نمیشود. آن را صرفا به عنوان یک مکانیسم میبینند، مکانیسمی که میگویند شرایط آن فراهم نیست، یا آن را انحراف از اصل لزوم «براندازی» میخوانند.
تأکید بر لزوم ایجاد شرطهای میدانی تحقّق ایدهی همهپرسی بجا و درست است. همهپرسی در صورتی یک ایدهی سازنده است که گفتمان مربوط به آن به سوی اندیشه و عمل برای شرطهای تحقّق آن رود. از این نظر هرگونه تلاش برای آنکه مردم صاحب اختیار شوند، از تشکیل انجمن گرفته تا رفتن به سوی پیوستاریِ شبکهای جامعهی مدنی برای پیشبرد یک مقاومت گسترده و خیزش آن برای ولایتشکنی، گسترش این گفتمان با دالّ مرکزی حاکمیت مردم است. این گفتمان، پیوسته به گونهای تئوری تغییر است.
تئوری تغییر
شکل عمومی یک تئوری تغییر چنین است:
برای آنکه «الف» صورت گیرد، باید «ب» انجام پذیرد.
یک تئوری تغییر دموکراتیک را میتوان این گونه میتوان تقریر کرد:
برای اینکه حاکمیت راستین مردم برقرار شود، باید چنان پیش رفت که آگاهی و ارادهی مردم برای گرفتن حق تعیین سرنوشت خویش در هر گام پیشروی تقویت شود.
آوردنِ قید «در هر گام پیشروی» به تجربههای تاریخی در ایران و جهان برمیگردد. این تصور که «دموکراسی» موضوع پس از «براندازی» است و پیش از آن باید تنها به فکر «وحدت کلمه» و کسب نیرو و ابزار برای برانداختن بود، با ریسک بزرگ عوض کردن یک رژیم استبدادی با یک رژیم استبدادی دیگر همراه است.
تجربههای فراوان در دورهی اخیر به سود تقویت این گرایش است که آرمان «دموکراسی» را نباید به آیندهی دور فراافکند، بلکه آن را در منش و سازماندهی و عمل هماکنونی متجلی کرد، یعنی سیاستی جامعهمحور و مردمنهاد را یپش برد تا برقراری دموکراسی تضمینی پیشاپیش یابد. از این نظر سیاستِ مبتنی بر گفتمان حق حاکمیت مردم بر اصل همخوانی وسیله و هدف استوار است. این سیاست نمیتواند از ابزارهایی استفاده کند که در مسیر حاکمیت مردم ورطههایی ایجاد کند چون جنگ، اتکا بر نظامیان، اتکا بر حملهی قدرتهای خارجی، مصالحه با رژیم ولایی یا تن دادن به یک بدیل استبدادی از نوع سلطانی آن.
در ایران امروز یک بدیل قطبی گفتمان حق حاکمیت مردم، آن سیاست براندازیای است که تلقیای فیزیکی از تغییر رژیم دارد، مردم را به یک نیروی فیزیکی فرومیکاهد و آنچنانکه دیدیم میخواهد آن نیرو را مکمل نیروی فیزیکی بمبهای اسرائیلی و آمریکایی کند.
حملهی گرویدگان به این شیوهی براندازی به ایدهی «همهپرسی» به عنوان تأکیدی بر حق حاکمیت مردم، اتفاقی نیست. آنان با اصل حق حاکمیت مردم مخالفاند؛ ممکن است از رفراندوم سخن گویند اما کسانی را که باید به پرسشِ همهپرسی جواب دهند، پیشاپیش به فیزیک محض تقلیل میدهند.
نقش برانگیزانندهی ایدهی همهپرسی
ایدهی همهپرسی از بمب اسرائیلی و آمریکایی مؤثرتر است. بمب متجاوزان، عدهای از کارگزاران ریز و درشت رژیم را میکشد، طبعاً بسی بیشتر از آنان گروهی از غیرنظامیان را. بمبها مردم را ترسخورده و منفعل میکنند و در مقابل هستهی مرکزی رژیم را سفت و سختتر میسازند.
اما ایدهای چون ایدهی همهپرسی اگر به شکلی سازنده و فعال به کار گرفته شود، در رژیم شکاف ایجاد میکند، و از سوی دیگر مردم را فعال، آگاه و دارای حس برخورداری از قدرت تأثیر میسازد.
هر چه این ایده بیشتر شکافته شود و هر چه بر آن در نوشتارها و گفتارها بیشتر تأکید شود، راههای گسترش نقش سازنده و فعال آن آشکارتر میشوند. ایده هم نقشی چالشی دارد چون اساس آن ولایتشکنی است و هم در معنایی مثبت مردم را فرامیخواند بر خود متکی باشند و خود رشتهی امور را به دست گیرند.
پانویسها
[۱] نگاه کنید به عنوان نمونه به این کتاب (از ص. ۲۲۶ به بعد):
Stephen Tierney, Constitutional Referendums: The Theory and Practice Of Republican Deliberation. Oxford 2014
[۲] دربارهی تجربههای اروپایی رفراندوم رجوع کنید به این اثر جامع:
Julie Smith (editor): The Palgrave Handbook of European Referendums . 2021
[۳] متن کلاسیک در این باره:
ژان-ژاک روسو: قرارداد اجتماعی، کتاب یکم.
نظرها
نظری وجود ندارد.