ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

در انتقاد از سردرگمی و گرفتاری در تقدیرِ «این نیز بگذرد»

محمدرضا نیکفر – یادداشتی به بهانه‌ی بیانیه‌ی جدید میرحسین موسوی. یادداشت توضیح می‌دهد که در وضعیت کنونی موضع‌گیری بهینه چیست.

دیدگاه

میرحسین موسوی، چهره‌ی کانونی جنبش سبز، از زندان «اختر»، بیانیه‌ای منتشر کرده که در آن برای دومین‌بار از زمان جنبش «زن، زندگی، آزادی» خواهان تغییر قانون اساسی شده است. در این بیانیه پس از اشاره به همبستگی مردم «در برابر دشمن» در جریان «جنایات اخیر اسرائیل و آمریکا» آمده است:

وضعیت تلخی که برای کشور پیش آمد نتیجه یک رشته خطاهای بزرگ بود. تجربه جنگ دوازده روزه نشان داد که ضامن نجات کشور احترام به حق تعیین سرنوشت همه شهروندان است و ساختار کنونی نظام نماینده همه ایرانیان نیست. مردم می‌خواهند شاهد تجدیدنظر در آن خطاها باشند. برگزاری رفراندوم برای تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی، راه را برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم هموار و دشمنان این مرز و بوم را از دخالت در امور کشور مأیوس می‌کند.

موسوی در این بیانیه هم هدف اصلی «برگزاری رفراندوم» را مطرح کرده است، هم دو هدف مقدم را برشمرده است:

مردم پس از آنچه گذشت انتظاراتی از حکومت دارند که بی‌پاسخ ماندن‌شان دشمن را شاد می‌کند. در کوتاه‌مدت، اقداماتی سریع و نمادین چون آزادی زندانیان‌ سیاسی و تغییر واضح در رویکردهای رسانه ملی کمترین توقعات است.

بر این قرار بیانیه می‌گوید:

  • نظامِ ناکارآمد و خطاکار، نماینده‌ی مردم ایران نیست.
  • مردم می‌خواهند شاهد تجدید نظر در خطاها باشند.
  • در کوتاه مدت باید دو اقدام سریع و نمادین صورت گیرد: آزادی زندان سیاسی و «تغییر واضح در رویکردهای رسانه ملی».
  • در نهایت باید رفراندوم برگزار شود، قانون اساسی فعلی دگرگون گردد و از این راه مردم خود تعیین‌کننده‌ی سرنوشت خویش شوند.

بیانیه روشن نمی‌کند که کننده‌ی کارهای کارستان مقدم و نهایی برشمرده شده کیست. آیا نظام است که قرار است «تجدید نظر» کند؟ آیا قرار است نظام ولایی برپاکننده‌ی همه‌پرسی برای تغییر قانون اساسی باشد؟

«این نیز بگذرد»

عکسی از میرحسین موسوی منتشر شده که در آن در بالای سر او تابلویی دیده می‌شود که به خطی خوش بر آن نوشته شده: «این نیز بگذرد». آنچه می‌گذرد، تنها ناملایمات نیست، فرصت‌ها نیز هست.

کار به جایی رسیده که به نظر می‌رسد راهبر سرنوشت مردم و کشور مجموعه‌ی عامل‌هایی باشد که در ترکیب با هم سیستمی را می‌سازند که حرکت و پیامدهای پویش آن را تقدیری سیستمی تعیین می‌کند. در برابر این تعیّن سیستمی عاملیت ما محدود شده است یا به خرده‌کاری یا کلی‌گویی‌هایی معمولاً معطوف به هدف نهایی‌.

کارهای خُرد و موضعی البته ضروری‌اند و حوزه‌های کنشی را ایجاد می‌کنند که شاید به موقع بتوانند به هم بپیوندند و به استوار شدنِ کنش بزرگ کمک کنند. از حرکت‌های موضعی در شکل حرکت‌های مطالباتی و دفاع از حقوق گروه‌ها و افراد و کنشگری‌های دیگری در این ردیف معمولاً جهش می‌کنیم و یکباره به بالاترین سطح طرح خواسته و هدف می‌رسیم که پایان دادن به نظام ولایی است. در این سطح این گمان پروریده شده که مسابقه‌‌ای در جریان است و هر کس تندتر شعار دهد، در تقابل با رژیم موضع قوی‌تری دارد. گنده‌گویی، پرت‌و‌پلاگویی، وعده‌دهی، حرف زدنِ بی‌مالیات، و پرخاش‌گری از کردارهای رایج در این سطح عالی است. عده‌ای در دامنه‌ی یک کوه مدام فریاد می‌کشند و عتاب و خطاب می‌کنند، اما ناتوان‌اند در یافتن مسیر مناسب صعود و پنداری منتظرند توفانی درگیرد تا آنان را از زمین برکند و بر روی قله بنشاند.

بر این روال باز ممکن است سال‌ها بگذرد، و آخرِ سر مرگ طبیعی حضرات تکانه‌ی تغییرهای سیستمی شود. سیستم امکان‌های مختلف از پیش نامتعینی برای انطباق خود با محیط دارد. الزام یک کارکرد به شکل‌های مختلفی برآورده می‌شود.

تجربه‌ی دو جنبش

پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۸۸ اتفاقی افتاد که خلاف جریان توصیف شده در بالا بود: سر دادن شعار برانگیزاننده‌ی «رأی من کو؟».

موسوی می‌توانست به یک اعتراض خشک و خالی کفایت کند و در کنج عافیت بنشیند. اما او هم به معترضانی پیوست که پرسش اعتراض‌آمیز «رأی من کو؟» را در فضای سیاسی طنین‌افکن کردند. هیچ چیز دیگری نمی‌توانست جای آن شعار را بگیرد، از خواست بازشماری همه‌ صندوق‌ها یا تکرار انتخابات گرفته تا برافکندن نظام.

تجربه‌ی مهم دیگری که داریم، جنبش «زن، زندگی، آزادی» است. چیزی که این جنبش به تجربیات مبارزاتی مردم افزود، پیش گرفتن یک سیاست پیش‌انگارانه (prefigurative) از سوی زنان بود: زنان معترض انگاشت خود از آینده در رابطه با پوشش را به طرح و برآوردن مطالبه‌ی آزادی موکول نکردند، و خودشان آینده را پیشاپیش به زمان حال آوردند: آزادی، هم اکنون! و روسری‌ها را آتش زدند.

اخیراً بیانیه‌های مختلفی منتشر شده‌اند. هیچ کدام به این گونه تجربه‌ها توجه نکرده‌اند. عمدتاً کلی‌گویی کرده‌اند، خواست‌هایی را مطرح کرده‌اند که معلوم نیست باید چگونه برآورده شوند و تحلیلی عرضه نکرده‌اند که پشتوانه‌ی ایده‌ی‌شان باشد.

قضیه‌ی غنی‌سازی اورانیوم

موضع‌گیری‌ای متناسب با وضعیت ممکن است به خودی خود حرکت محسوسی را برنَیَنگیزد، اما احتمال می‌رود در حافظه‌ی جمعی ثبت شود، پساتر به آن رجوع شود و ایده‌ی پایه‌ای آن تأثیرگذار شود.

از زمان روی کار آمدن ترامپ بوی جنگ می‌آمد و مذاکره بیشتر از آنکه مذاکره باشد، تله‌ی ایجاد خوش‌خیالی بوده است. در آن دوره، بر نیروی مخالف دارای احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت مردم و کشور این بود که هشدار دهد و یک عقب‌ماندگی در موضع‌گیری را جبران کند: به برنامه‌ی غنی‌سازی پایان دهید! این برنامه افزون بر اینکه به فقیرسازی مردم راه برده، می‌رود که کشور را هدف تهاجم نظامی قرار دهد!

اما متأسفانه هشدار محسوس مؤثری صورت نگرفت، که اگر صورت می‌گرفت اکنون مرجع بود و الهام‌بخش.

می‌توان جبران مافات کرد: رژیم همچنان چسبیده است به غنی‌سازی به عنوان برنامه‌ای پوچ، و باز ممکن است بر سر هیچ و پوچ کشور را در معرض حمله قرار دهد.

بیانیه‌ی موسوی در این باره ساکت است. نیکو بود با صراحت بر ضرورت کنار گذاشتن برنامه‌ی ناموجه و مشکل‌ساز هسته‌ای تأکید می‌کرد.

موضع‌گیری بهینه

از شخصیتی خاص بگذریم و به این موضوع بپردازیم که موضع‌گیری بهینه از سوی یک چهره‌ی پرنفوذِ آزادی‌خواه دارای حسّ مسئولیت نسبت به مردم و کشور چه می‌تواند باشد.

به لزوم دادن هشدار درباره‌ی از سر گرفتن جنگ اشاره کردیم و در این رابطه به لزوم پایان دادن به برنامه‌ی پوچ غنی‌سازی. ممکن است گفته شود که این اعلام تسلیم کشور است؛ چنین نیست، این اعلام جدا کردن امر کشور از امر ولایی است.

ولی فقیه کشور را در موقعیت فقرزدگی، آسیب‌دیدگی جنگی و تحقیر قرار داده است. این نکته باید باصراحت بیان شود. مصلحت کشور برکنار کردن این فرد متوهم و محاکمه‌ی او به دلیل فسادکاری و سیاست‌گذاری‌های خراب‌کارانه‌اش است، سیاست‌هایی که هم به مردم ایران آسیب رسانده و هم به مجموعه‌ای از خلق‌های منطقه. او یک جنایتکار کم‌نظیر است. ترکیب توهم با خوی جنایتکاری در او مثال‌زدنی است.

کننده‌ی کارِ کارستان برکناری خامنه‌ای و محاکمه‌‌ی او، مردم‌اند؛ با اینکه مردم در این گزاره هنوز نیرویی انضمامی نیست و بیشتر مقوله‌ای نظری و هنجارین است، اما نسبت به مردمی که می‌روند قانون اساسی تازه‌ای بنویسند، مشخص‌تر و دم دست‌تر است. بیانیه‌ای خطاب به همگان که در آن آثار مخرب سیاست‌گذاری‌های خامنه‌ای برشمرده شود، برای اکثریت مردم مفهوم است. می‌توان به سادگی توضیح داد که آنچه او پیش گرفت، به فقر و محرومیت مردم ایران منجر شد، و در منطقه، نه تنها کمکی به مردم محروم نکرد، بلکه سرانجام اسرائیل را یعنی کشوری را که رهبران نظام ولایی خواهان محو آن از روی زمین شده بودند، به نیروی پیروز تبدیل کرد. می‌توان توضیح داد که شعارهای ضدآمریکایی ولی فقیه نه تنها راه به جایی نبرد، بلکه دلار آمریکایی را به ارزش مطلق در کشور تبدیل کرد، ارزشی که تمام همّ و غم دستگاه ولایی دست یافتن به آن است تا پایه‌های اقتدار ولایت را محکم کنند.

موضع‌گیری مطلوب همچنین باید به ولایت‌شکنی پیش‌انگارانه فراخواند: یوغ ولایت را در همه جا برافکنید! آزادی هم اکنون! چنین فراخوانی می‌تواند در همه جا شور و حرکت برانگیزد، از پایان کشیدن تمثال رهبر تا سرپیچی از گماشتگان او.

با چنین موضع‌گیری‌ای است که اصلاح‌طلبان و عافیت‌طلبان هم حساب کار خود را می‌کنند. طبعاً باید هدف نهایی را مطرح کرد که برچیدن نظام است و رفتن به سوی یک نظم عادلانه و دموکراتیک تازه، چنان نظمی که گسست قطعی از تاریخ ننگین استبداد در سرزمین ما باشد. اما آنچه مهم است طرح موضوعی است که بتواند محور سیاست بزرگ باشد، یعنی همگان را برانگیزد و چنان باشد که به انبوهی از کنش‌های کوچک و بزرگ شکل دهد. ولایت‌شکنی چنین قابلیتی دارد.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • شهروند

    به نظر من بیانیه موسوی باتوجه به شرایطی که در آن اسیر است کاملا هوشمندانه و اصولی بود. مشکل مخالفان رژیم این است که راه حلی که بتواند مردم را قانع کند که برای به دست آوردن آن به خیابان بیایند ارایه نداده اند. همگان از ناتوانی و خشونتهای رژیم مینویسند. آنچه که میتواند انگیزه مبارزه در مردم را قوی کند احترام به حق حاکمیت مردم است. به نظر من اگر مخالفان حول اصولی که نام میبرم به توافق برسند امکان پیروزی بسیار بالا خواهد بود. ۱ حاکمیت حق مردم است پس هیچ گروه،حزب و یا طبقه حق ندارد این را به نفع خود مصادره کند. ۲- حاکمیت قانون تنها راه اعمال قدرت است ۳- تفکیک کامل قوای قانون گذاری،مجریه و قضاییه تضمین حکومت قانون است ۴-مجلس قانون گذاری برای دوره ای محدود آزادانه از طرف مردم انتخاب میشود. شعار حکومت مردم برای مردم به دست مردم شعار اصلی خواهد بود