از یک «منِ» قهرمان تا یک «مای» دموکراتیک
بازاندیشی در فرهنگ همکاری و تمرین دموکراسی از کلاس درس تا زندگی روزمره
کاوه طالبم - ما اغلب جمع را نه امکانی برای گشودگی، که تهدیدی برای کیفیت میدانیم. ذهنیتی حاکم است که ترجیح میدهد همهچیز را تنها و بیدخالت دیگری به انجام برساند حتی اگر نتیجه ناقص بماند. اما این نگاه، وقتی وارد جهان پیچیده و درهمتنیدهی امروز میشود، به مانعی ساختاری بدل میگردد.

منبع: شاتراستاک

«آشپز که دو تا شد، آش یا شور میشود یا بینمک» نه فقط سخنی در باب پختوپز، که فشردهای از یک منطق اجتماعیست: هراس از همکاری. ترس از «کار گروهی».
در فرهنگی که ضربالمثلها چنین تربیتگرند، کار گروهی پیش از آنکه راهی به ساختن باشد، راهیست به سوءظن. ما اغلب جمع را نه امکانی برای گشودگی، که تهدیدی برای کیفیت میدانیم. ذهنیتی حاکم است که ترجیح میدهد همهچیز را تنها و بیدخالت دیگری به انجام برساند حتی اگر نتیجه ناقص بماند.
اما این نگاه، وقتی وارد جهان پیچیده و درهمتنیدهی امروز میشود، به مانعی ساختاری بدل میگردد. در جهان مدرن، توانایی در کار گروهی تنها یک مهارت حرفهای نیست؛ یکی از سنجههای اصلی توسعهی انسانیست. در بسیاری از فرآیندهای استخدامی، مهارتهایی چون « ارتباط موثر» communication)) حتی مهمتر از تخصص فنی قلمداد میشوند؛ چرا که اغلب پروژههای مهم، نه به دست یک نفر، بلکه از دل همکاری و همفکری گروهها به ثمر میرسند. از سوی دیگر، در جهانی که پیچیدگیهایش فرد را در خود فرومیبرد، تنها در همراهی با دیگران است که میتوان در برابر فروپاشی معنا ایستادگی کرد.
در بسیاری از جوامع نهادگرا، آموزش این توانایی، از نخستین سالهای مدرسه آغاز میشود. در چنین نظامهایی، حتی شیوهی ارزیابی نیز بهگونهای طراحی شده که از تشدید رقابتهای ناسالم جلوگیری کند. برای مثال، در مدارس آلمان، قانون Datenschutz (حریم خصوصی دادهها) بهطور جدی رعایت میشود: نمرات هر دانشآموز تنها به خودش اعلام میشود و معلم حق ندارد آنها را بهصورت علنی بیان کند. نه فقط معلم، بلکه خود دانشآموزان نیز نمرهی یکدیگر را نمیپرسند؛ چرا که این کنجکاوی، عرفاً و قانوناً ناپسند است؛ این سیاست ساده، اما مؤثر، فضای کلاس را از تنشهای مقایسهای و تخریبگر میکاهد، و بهجای آن، امکان تمرکز بر یادگیری جمعی و حمایت متقابل را فراهم میکند.
افزون بر این، در این نظامها، دانشآموز پیش از آنکه در هندسه یا فیزیک پیشرفت کند، میآموزد چگونه در کنار دیگری فکر کند؛ به عنوان نمونه، تمرینی در کلاس داده میشود: دانشآموزان در گروههای سهنفره کار میکنند. معلم نه به دنبال پاسخ درست، که به دنبال فرآیند گفتوگوست. مهم این است که هر دانشآموز بتواند بگوید چرا این روش را انتخاب کرده، چه چیزی باعث شده اینگونه فکر کند، و چهطور نظر دیگری را فهمیده یا حتی پذیرفته است. این، تمرینیست برای شنیدن، اندیشیدن، و ساخت نظر جمعی.
در چنین فضایی، «دیگری» نه مانع، که امکان است. نه رقیب، که شریک. آموزش، به معنای شکلدادن به یک «منِ گفتوگویی»ست؛ انسانی که میداند تنها نمیتواند، و نمیخواهد تنها باشد. ما اما، در فرهنگی رشد یافتهایم که به «دیگری» همچون مزاحم نگاه میکند. ضربالمثلها این را فریاد میزنند:
«دیگی که برای من نجوشه، میخوام سر سگ توش بجوشه.»
یکی از عناصر چشمگیر در سیستم آموزشی ما، رقابتمحوریست؛ ساختاری که از همان سالهای ابتدایی، شاگرد را نه به همکاری، که به رقابت وادار میکند. کلاسها منبرگونهاند: یک گوینده، چند شنونده. پرسشها معدودند، گفتوگوها غایب، و کارهای گروهی اغلب تقلیدی یا صوری.
در چنین بستری، فرد یاد میگیرد که برای دیدهشدن، باید تنها بدرخشد حتی اگر به قیمت حذف دیگری باشد. کمک خواستن، مشورت کردن، یا حتی عقبنشینیکردن، نه نشانهی بلوغ که نشانهی ضعف تلقی میشود.
اما کار گروهی، اگر جدی گرفته شود، فقط یک روش پیشبرد پروژه نیست. تمرینی است برای « شدن» برای تجربهی خویشتن در نسبت با دیگری؛ انسان، در برخورد با دیگری، شکل میگیرد: در گوشدادن، در سازش، در بازاندیشیِ خود. اینجاست که کار گروهی، بهطور طبیعی، به تمرین دموکراسی بدل میشود.
دموکراسی فقط یک سازوکار حقوقی نیست؛ شیوهی زیستن است که باید در زندگی روزمره آموخت: در همکاری، در همراهی، در توانِ شنیدنِ رأی مخالف و زیستن با آن.
تا زمانی که آموزش و فرهنگ ما «کار گروهی» را به رسمیت نشناسند، «دموکراسی» نیز در حد مفهومی صوری و وارداتی باقی خواهد ماند. شاید یکی از دلایل اینکه هنوز نتوانستهایم نهادهای پایدار، گفتوگوهای ملی، یا اجماعهای اجتماعی خلق کنیم، همین باشد: ما هنوز بلد نیستیم چگونه با هم باشیم، چگونه با هم کار کنیم.
پرسش اما هنوز گشوده است:
آیا میتوان از دل نظامی که آموزش را بر پایهی رقابت و اطاعت بنا کرده، نسلی ساخت که گفتوگو، مشارکت و تفاهم را پاس بدارد؟ و اگر نتوانیم ارزشهای کار گروهی را در آموزش، در خانواده، در رسانه و در سیاست نهادینه کنیم، آیا میتوان به دموکراتیزهکردن جامعه امید بست؟
شاید باید از همینجا آغاز کرد:
از بازاندیشی در ضربالمثلها،
از نوشتن دوبارهی داستان «آش»،
که با چند آشپز — اگر خوب گفتوگو کنند —
نه شور میشود، نه بینمک؛
که شاید حتی آغاز دموکراسی باشد؛
از دل همان آشِ خوشطعمتر.
نظرها
زری
درود بر شما که نگاه انتقادی به قرهنگ و ادبیات را از جمله ضرب المثل ها و پند و اندرزهای کلاسیک را با استدلال تشویق می کنید.