ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

وداع با تبعیدیِ آمستردام

الف. آزادی‌جو - یادداشتی در یادبود دِرْک ساور (۲۰۲۵-۱۹۵۲) ناشر مسکوتایمز، شیفته‌ی روسیه و منتقد سرسخت پوتین.

دِرْک ساور، پسر چپ‌گرای آمستردامی که عاشق جنگل‌های روسیه بود، مُرد. نه به‌دست دیکتاتوری که با قلم علیه‌اش جنگید، نه به‌دست مافیای نفتی که تهدیدش می‌کردند، بلکه بر اثر عوارض یک حادثه‌ی تلخ.

درک ساور مُرد، اما او را تا همین اواخر هرگز با مرگ کاری نبود که سال‌ها بود به زندگی اعلان جنگ کرده بود، چون می‌خواست آن را عادلانه‌تر، روشن‌تر، آزادتر کند؛ حتی اگر با یک مشتِ گره‌کرده‌ی بی‌اثر، حتی اگر با قلمی که هر روز باید از نو تراشیده شود.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

درک، که زمانی در صفوف جنبش وحدت کمونیستی هلند شعار سر می‌داد، در ۱۴ سالگی «گروه اقدام برای صلح جهانی» را بنیان نهاد و سه سال تمام هر شنبه علیه بمباران ویتنام شمالی در آمستردام راهپیمایی کرد. می‌گفت: «من واقعاً فرزند جنبش ضد جنگ ویتنام هستم.»

او را سازمان امنیت داخلی هلند، از ۱۷ سالگی به خاطر گرایش‌هایش به چپ زیر نظر گرفت. اما آن‌چه آن‌ها زیر نظر داشتند، خطر نبود، وجدان بود. شوقی بود برای کشف، برای ایستادن کنار مردمِ معمولی، برای گفتن آن‌چه نباید گفته شود.

ساور کار روزنامه‌نگاری را با نشریه‌ی «تریبون» ارگان جنبش وحدت کمونیستی آغاز کرد و در اوایل دهه‌ی ۱۹۷۰، برای رادیوی VPRO و نشریه‌ی آمستردامی سبز درباره‌ی درگیری‌های ایرلند شمالی گزارش تهیه می‌کرد.

وقتی چپ اروپایی در پایان دهه‌ی ۱۹۸۰ آرام‌آرام خسته شد، او نه تنها عقب نکشید، بلکه تا انتهای نقشه رفت. به مسکو. به قلب امپراتوری. نه برای تبلیغ، نه برای جاسوسی، بلکه برای ساختن. همراه همسر روزنامه‌نگارش، الن فربیک، و به دعوت انتشارات VNU به مسکو رفت تا مجله‌ی عامه‌پسند «مسکو» را راه‌اندازی کند اما از سال ۱۹۹۱، ستون‌هایی درباره‌ی زندگی در روسیه در روزنامه‌ی پارول منتشر می‌کرد.

پسرش، پیوتر ساور، خبرنگار روزنامه‌ی گاردین، درباره‌ی تاثیر عمیق «داستان‌های شخصی بی‌شمار روس‌ها که در مسیر زندگی با آن‌ها آشنا شده بود» بر پدرش می‌گوید:

پدرم بی‌نهایت کنجکاو و عمیقاً شیفته‌ی روسیه بود. او به خوانندگان هلندی کمک کرد تا کشوری را که هم برایش الهام‌بخش بود و هم چالش‌برانگیز، بهتر بشناسند؛ هرچند خودش هم اعتراف می‌کرد که هرگز نتوانست روسیه را به‌طور کامل درک کند.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

درک ساور، مردی بود که با یک پا در خیابان‌های آفتابی آمستردام قدم می‌زد و با پای دیگر در برف‌های ذوب‌نشدنی روسیه ایستاده بود. اما چه کسی گمان می‌کرد آن پسرک پرشور که در آمستلفین (Amstelveen)، علیه اشغال چکسلواکی تظاهرات به‌راه می‌انداخت، روزی در قلب امپراتوری فروپاشیده، روزنامه‌ای بنا کند که کابوس شبانه‌ی کرملین شود؟

او برای روسیه همان چیزی بود که نسیم سردِ پنجره‌ی باز برای اتاقی خفه است. او هوا بود. روشنایی. و البته، در نگاهِ پوتین و الیگارش روس، «عامل خارجی»، «بیگانه» و «خرابکار».

کسی که در آمستردام، نوجوانی‌اش را صرف افشای امپریالیسم آمریکا کرده بود، در دل سرمای پساشوروی، روزنامه‌ای منتشر کرد که پناهگاهی برای آزادی بیان شد تا فریاد بزند: «عدالت، یک‌طرفه نیست. پوتینیسم و بوشیسم، دو روی یک سکه و هر دو دشمن آزادی‌اند.» «مسکوتایمز» روزنامه‌ی انگلیسی‌زبانی که او ساخت، در سال‌های ۹۰ میلادی شبیه معجزه بود؛ نه فقط برای خارجی‌های سرگردان، بلکه برای صدای خاموشی که در گلوی روسیه گیر کرده بود.

او برای فروش مجلات نبود که به روسیه رفت؛ برای آن رفت که میدان نبرد را از پشت میزهای امن اروپایی به خط مقدم حقیقت منتقل کند. چراکه نمی‌خواست جهان را تفسیر کند، می‌خواست آن را تغییر دهد.

او از میان انبوه روس‌های خاکستری، رنگ پیدا می‌کرد. بوی خاک باران‌خورده را از میان فرمول‌های خشک ژئوپولیتیک درمی‌آورد. روزنامه‌ای ساخت که در آن می‌شد هم از سیاست نوشت، هم از قصه‌های آشپز محله. چون می‌دانست آزادی، همیشه از مسیر حقیقت عبور می‌کند، نه از شعار. و با وجود تمام تهمت‌ها و تبعیدها، می‌گفت:

ما هرگز تسلیم نمی‌شویم. و این کار، در روسیه‌ی پوتین جرم است.

در دوران وحشت رسانه‌ای، به خبرنگاران جوان می‌گفت: بترس، اما بنویس! و زمانی که رسانه‌ها به ابزار جنگ روانی بدل شده بودند، مسکوتایمز را به تبعید آورد و در آمستردام، به سنگر مقاومت بدل کرد.

مثل چراغ کوچکی در ته چاهی عمیق، تپنده ماند، پُرفروغ نبود شاید، ولی کافی بود برای آن‌که شب، شب نماند. در زمانه‌ی «عملیات ویژه‌ی نظامی» وقتی نمی‌شد از «جنگ» نوشت، او نوشت. در روزهایی که گفتنِ حقیقت، هم‌قد مرگ قیمت داشت، او گفت.

و البته، که دشمن شد. نه چون فریاد زد، که چون ادامه داد. مثل قطره‌ای که سنگ را نمی‌شکند، اما آن‌قدر روی آن می‌افتد که سنگ، از بودنش شرم کند.

شاید برای همین، وقتی پوتین مسکوتایمز را در سال ۲۰۲۴ «سازمان نامطلوب» اعلام کرد، ساور فقط لبخند زد. چون باور داشت که بدنامی در روسیه‌ی پوتین، نشانِ زنده‌بودن است؛ در جهانی که رسانه‌های مرده، مدال‌های حکومتی می‌گیرند.

درک ساور، ناشرِ روس‌هلندی، همواره در تقاطع دو سرزمینش ایستاده بود: یکی که دوستش داشت، یکی که از آن رانده شده بود. یکی که آزادگی‌اش را می‌ستود، یکی که صدایش را خفه کرد.

او فهمیده بود که می‌توان همزمان عاشق یک کشور بود و از آن گریخت. می‌توان تبعیدی بود و هنوز درون آن کشور زندگی کرد. در نگاه به رودخانه‌ای، در خبررسانی از جنایتی جنگی، در بوسه‌ای بر پیشانی روزنامه‌نگاری که می‌گریزد اما نمی‌نالد.

درک در سال‌های واپسین، به ویلای خانوادگی‌اش در دومبورخ هلند پناه برد. جایی که کودکی‌اش را در تابستان‌های بی‌دغدغه‌اش در گاپینگ گذرانده بود؛ در دل استان زیلاند، جایی که خانواده‌اش قرن‌ها پیش به آن کوچ کرده بودند.

و حالا، پس از بیش از سی سال زندگی در روسیه، آنجا نشسته بود؛ با دلی پُر از درد، با حسی دوگانه نسبت به کشوری که هنوز «مال او» بود اما از آن رانده شده بود.

او از آن‌جا، به کمک جنگ‌زدگان برخاست. خانواده‌اش میزبان پناه‌جویان اوکراینی شد. خودش، شب و روز دنبال انتقال روزنامه‌نگاران تبعیدی روس به هلند بود.

می‌گفت:

موضوع من نیستم. قربانیان واقعی مردم اوکراین و روسیه‌اند. من فقط دارم تلاش می‌کنم کاری کنم تا آن‌ها صدا داشته باشند.

او یک‌بار با طعنه‌ای تلخ گفته بود: «خیلی هم بد نیست که آدم در آمستردام بنشیند و غر بزند.» ولی همه می‌دانستند که غر نمی‌زد، می‌جنگید: بی‌هیاهو، بی‌خشونت، بی‌پرچم.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

و این جنگ، تا واپسین لحظه با او بود. آرزو داشت به روسیه برگردد. آرزویی که وقتی در آخرین روز جولای ۲۰۲۵ در ویلای خانوادگی‌شان در زیلاند چشم‌هایش را برای همیشه بست، در دلش مانده بود. چون می‌دانست تا پوتین هست، راه مسکو برای او بسته خواهد بود.

پسرش، می‌گوید:

او عاشق روسیه بود، اما همیشه طرف مردمش ماند، حتی وقتی خود روس‌ها هم نمی‌فهمیدند از چه چیزی باید دفاع کرد.

درک ساور، مردی که سال‌ها میان جهان‌های خاکستری پرسه زده بود. کسی که باور داشت عدالت، باید بی‌طرف باشد؛ و روزنامه‌نگاری، نه مذهب، که اخلاق است، می‌گفت: «دلم برای رودخانه‌ها و پهناوری روسیه تنگ شده.» و بلافاصله اضافه می‌کرد: «ولی دیگر نمی‌دانم عاشق کدام روسیه هستم. شاید روسیه‌ای که دیگر وجود ندارد.»

کارنامه‌ی درک ساور در یک نگاه

  • ۱۹۵۲: ۳۱ اکتبر در آمستردام متولد شد.
  • ۱۹۶۸: به جنبش وحدت کمونیستی هلند می‌پیوندد.
  • ۱۹۸۲: سردبیر مجله‌ی Nieuwe Revu می‌شود.
  • ۱۹۸۹: به روسیه مهاجرت می‌کند.
  • ۱۹۹۲: شرکت انتشاراتی Independent Media را در روسیه تأسیس و انتشار روزنامه‌ی مسکوتایمز را آغاز می‌کند.
  • ۲۰۰۵: شرکت Independent Media را به مبلغ ۱۴۲ میلیون یورو به شرکت فنلاندی Sanoma می‌فروشد.
  • ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵: سهام‌دار و رئیس هیئت نظارت روزنامه‌ی NRC است.
  • ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶: مدیر شرکت رسانه‌ای روسی RBK می‌شود.
  • ۲۰۱۷: روزنامه‌ی مسکوتایمز را دوباره خریداری می‌کند.
  • ۲۰۲۲: تحریریه‌ی مسکوتایمز را به آمستردام منتقل می‌کند.
  • ۲۰۲۵: در تاریخ ۳۱ جولای، در ویلای خانوادگی در دومبورخ، زیلاند از دنیا رفت.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.