نام، زبان و سیاست: گفتمان بدیل و رهایی در جنبش ژینا
علی آشوری - مرگ ژینا امینی نه تنها به اعتراض خیابانی منجر شد، بلکه نام او را از حاشیه به مرکز آورد و معنایی تازه از زندگی، آزادی و حقوق انسانی خلق کرد. این مقاله تلاشی ست که نشان دهد که چگونه زبان و نامها در جنبش ژینا به عرصهای برای مقاومت و بازتعریف سیاست بدل شدند، و چگونه این گفتمان بدیل، هم در سطح محلی و هم در سطح جهانی اثرگذار بوده است.

تجمع ایرانیان ساکن هلند جمعه ۲۳ سپتامبر/ ۱ مهر در اعتراض به قتل حکومتی مهسا(ژینا) امینی

زبان همواره صحنهای از قدرت و مقاومت بوده است. در جوامع استبدادی، نامها، واژگان و نحوهی بیان، ابزار اعمال اقتدار و مشروعیتبخشی به نظم سیاسی هستند. حذف زبانهای اقلیت، تحریف یا ممنوعیت نامهای بومی و زنانه، و تحمیل واژگان رسمی، نمونههایی از سلطهای است که از طریق زبان اعمال میشود. جنبش «زن، زندگی، آزادی» (ژینا) نمونهای بیسابقه است از گسست و بازآفرینی در زبان. مرگ ژینا امینی نه تنها به اعتراض خیابانی منجر شد، بلکه نام او را از حاشیه به مرکز آورد و معنایی تازه از زندگی، آزادی و حقوق انسانی خلق کرد. این مقاله تلاشی ست که نشان دهد که چگونه زبان و نامها در جنبش ژینا به عرصهای برای مقاومت و بازتعریف سیاست بدل شدند، و چگونه این گفتمان بدیل، هم در سطح محلی و هم در سطح جهانی اثرگذار بوده است.
۱. زبان و سیاست: بازتعریف قدرت از طریق نامها
«Politics of Naming» به معنای بررسی نحوه استفاده از نامها و واژگان به عنوان ابزار قدرت و مشروعیتبخشی در سیاست است. نامها فراتر از شناسایی افراد یا مکانها عمل میکنند؛ آنها حامل معنا، هویت و موقعیت اجتماعیاند و میتوانند سلطه یا مقاومت را بازنمایی کنند. در جوامع استبدادی، حذف یا تحریف نامها و زبانهای اقلیت وسیلهای برای تثبیت سلطه است. در مقابل، بازآفرینی نامها و انتخاب واژگان جدید، ابزار مقابله و مقاومت فرهنگی و سیاسی محسوب میشود. جنبش ژینا این گسست را آشکار کرد. نام ژینا، زنی کُرد که قربانی خشونت شد، از شناسنامه حذف شده بود اما به سطح عمومی آمد و بازتعریفی از حقوق، آزادی و هویت جمعی ارائه داد. این نمونه، بازتولید قدرت از طریق زبان را به چالش کشید.
فلسفی بنگریم، همانطور که دریدا (۱۹۹۸) نشان میدهد، معنا هیچگاه تثبیتشده نیست؛ بلکه همواره در گسست، بازآفرینی و بازنویسی شکل میگیرد. جنبش ژینا در عمل این گسست را به عرصه سیاست آورد و نشان داد که زبان میتواند ابزار رهایی باشد.
دمکراتیزه شدن نامها و بازآفرینی هویت جمعی
مرگ ژینا امینی منجر به دمکراتیزه شدن نامها شد. آنچه سابقاً ممنوع یا حاشیهای بود، به یک پرچم جمعی تبدیل شد. بازآفرینی نامها به معنای بازگرداندن حق نامیدن به مردم، زنان و اقوام تحت سلطه است. دمکراتیزه شدن نامها، بازگشت به اصل «حق بر معنا» است: حق آنکه نامها و واژگان بازتابدهندهی زندگی واقعی مردم باشند، نه ابزار سلطه. در این فرآیند، زبان به ابزار بازسازی هویت و حقوق انسانی بدل میشود و زمینه برای سیاستی نو فراهم میکند.
از منظر اجتماعی و روانشناختی، بازآفرینی نامها و گفتمان بدیل، امکان تولید هویت جمعی و حس همبستگی را فراهم میکند. این گفتمان، هم جنبهی سیاسی و هم جنبهی فرهنگی دارد، زیرا بازشناسی هویتها و زبانها، بازشناسی حقوق انسانی همه افراد است.
گفتمان بدیل: زبان، بدن و مقاومت
شعار «زن، زندگی، آزادی» تنها مجموعهای از کلمات نیست؛ بلکه صورتبندی تازهای از سیاست است. این گفتمان بر زندگی، بدن و زبان تأکید دارد و نشان میدهد که سیاست صرفاً در قدرت رسمی خلاصه نمیشود، بلکه از دل زبان و بدنهای جمعی شکل میگیرد.
باتلر (۱۹۹۰) مفهوم «کنش اجرایی»* (performative) را مطرح میکند: زبان و بدن میتوانند هویت سیاسی بسازند و کنشگری را ممکن کنند. جنبش ژینا این نظریه را در عمل نشان داد. بازآفرینی نامها، تکرار شعارها و حضور جمعی در خیابانها، هر یک کنشی سیاسی و زبانی هستند؛ زبان دیگر بازتاب واقعیت نیست، بلکه خود واقعیت را میسازد.
این گفتمان همچنین مقاومت در برابر هژمونی زبانی و فرهنگی را تقویت میکند. زبان بدیل، همزمان زبان رهایی و بازخوانی تاریخ است؛ گفتمانی که از حاشیه آغاز و به مرکز میآید.
نمونههای میدانی و پیامها
جنبش ژینا با شعارها و پیامهای خود، بازنمایی عینی گفتمان بدیل زبان و سیاست است:
استفاده از نام ژینا به عنوان نماد: نام او به سرعت در شبکههای اجتماعی و خیابانها منتشر شد و به کد مشترک معترضان بدل شد.
شعار «زن، زندگی، آزادی»: این شعار در قالب دیوارنویسی، ویدئو و پستهای اجتماعی، فضای جمعی و ذهنی معترضان را شکل داد و به گفتمان فراگیر بدل شد.
حضور گسترده زنان در خیابانها: کنش جمعی زنان، با بازآفرینی هویت و حضور بدنی، پیام روشنی از استقلال سیاسی و اجتماعی منتقل کرد.
نقلقول واقعی معترضان: نمونهای از شبکههای اجتماعی: «ژینا برای همه ما زندگی میکند و آزادی را معنا میدهد.»
واکنش حکومت: تلاش برای سانسور نامها، حذف تصاویر و پیامها و تهدید فعالان، نمونهای از مقابله با گفتمان بدیل است.
شبکههای اجتماعی و رسانههای مستقل نقش کلیدی در جهانی شدن این گفتمان داشتند، و موجب پیوند آن با جنبشهای فمینیستی، زیستمحیطی و ضداقتدارگرایانه در سطح جهان شد.
زن، حقوق و افق همهجانبه
جنبش ژینا فراتر از مطالبات زنان است. بازشناسی نامها و زبانها، بازشناسی حقوق انسانی همه افراد و اقوام است. دمکراتیزه شدن زبان، پیششرط دمکراتیزه شدن سیاست و زندگی است. این جنبش نشان داد که آزادی و عدالت تنها زمانی تحقق مییابند که گفتمانها و زبانهای حاکم بازتعریف و بازآفرینی شوند.
دمکراسی زبانشناختی و حقوقی، پلی است میان فرد و جمع، میان محلی و جهانی، و میان زندگی روزمره و سیاست کلان.
فلسفی و سیاسی
جنبش ژینا نمونهای از گسست از سلطه و بازآفرینی قدرت معنایی است. از منظر فوکو، قدرت نه فقط سرکوب، بلکه تولید دانش و معناست. وقتی نامها و زبانها بازتعریف میشوند، معنا و قدرت نیز بازتولید میشود.
جنبش ژینا نشان میدهد که گفتمانهای محلی میتوانند به افق جهانی متصل شوند. مبارزات ژینا، پیوندی زنده با جنبشهای فمینیستی، زیستمحیطی و ضداقتدارگرایانه در جهان ایجاد کرده است. از این منظر، زبان، نام و گفتمان تنها ابزار رهایی فردی نیست، بلکه پایههای رهایی جمعی و جهانی را شکل میدهند.
این فرآیند نشان میدهد که جنبش ژینا ترکیبی است از:
1. گفتمان زبانی: بازآفرینی نامها و شعارها، تولید معنا و هویت جمعی.
2. کنش بدنی: حضور فعال در خیابان، شبکههای اجتماعی و فعالیت مدنی.
3. تحلیل سیاسی و فلسفی: نقد هژمونی، استبداد و تولید معنا از پایین به بالا.
جنبش ژینا ثابت کرد که رهایی و آزادی در خیابان، ودر زبان آغاز میشود. بازگرداندن نامها، بازآفرینی زبان و ایجاد گفتمان بدیل، امکان ساختن سیاستی نو و رهاییبخش را فراهم میکند. زبان آزاد، نامهای دمکراتیزهشده، و بدنهای حاضر در عرصهی جمعی، پایههای گفتمان رهاییبخش را شکل میدهند.
پیوست:
ژینا، زنانهگی، فوگ* و گفتمان رهاییبخش
جنبش ژینا تنها جنبشی است که در بطن خود فهمی زنانه از هستی و سیاست ارائه داد. خصلت و گوهر زنانهی این جنبش، امکان بازگرداندن حقوق پایمالشده را فراتر از حیطه زنان فراهم کرد؛ این حقوق شامل اقوام و ملل تحت سلطه نیز میشود و جنبش توانست آنها را از حاشیه به مرکز بیاورد.
اگر از استعارهی موسیقایی استفاده کنیم، جنبش ژینا مانند یک فوگ است: قطعهای چندصدایی که هیچ نغمهی مسلطی ندارد، اما همه صداها در تعامل با یکدیگر، هارمونی و حرکت جمعی ایجاد میکنند. در این معنا، هیچ رهبری یا گفتمان مسلطی کل جنبش را کنترل نمیکند؛ تکثر صداها، کنشها و زبانها، کل جنبش را شکل میدهد و پویایی و انعطافپذیری آن را تضمین میکند.
این گفتمان تازه، تنها در سطح محلی و ملی نه ، بل در افق جهانی، درک ما از دمکراسی را وسعت میبخشد. جنبش ژینا نشان میدهد که دمکراسی محدود به ساختارهای رسمی و نهادهای سیاسی نیست، شامل تجربههای زیستی، زبان، و کنش جمعی مردم نیز میشود.
این گفتمان میتواند نقدی پتانسیلدار بر فهم جاری دمکراسی در غرب ارائه دهد؛ دمکراسیای که گاه نابسنده و ناکامل است و به صورت رسمی، حقوق گروههای حاشیهای و تجربههای زیستی آنان را نادیده میگیرد. جنبش ژینا، با محوریت زنانه و گفتمان رهاییبخش، افق جدیدی از عدالت، آزادی و دموکراسی مشارکتی را به نمایش میگذارد و مسیرهایی تازه برای نقد و بازآفرینی سیاست جهانی میگشاید.
پیوست دوم:
در گوهر جنبش «زن، زندگی، آزادی» چیزی فراتر از یک خیزش اجتماعی یا اعتراضی سیاسی نهفته است. این جنبش افق تازهای از سیاست را گشود، افقی که دیگر صرفاً به قدرت، حکومت یا مطالبات محدود یک گروه خاص تقلیلپذیر نیست. شعار «زن، زندگی، آزادی» در هر کنش خود، بازتابی از همهی حقوق پایمالشده را به همراه داشت؛ گویی هر بار که زنان حق خود را فریاد میزدند، همزمان حقوق همهی «دیگران» نیز به صحنه فراخوانده میشد.
این «دیگری» تنها انسانِ زن نبود، بلکه گسترهای وسیعتر را در بر میگرفت: ملل و اقوامی که سالها به حاشیه رانده شدهاند، زبانهایی که در معرض خاموشی قرار گرفتهاند، طبیعتی که به تاراج رفته است و حیواناتی که قربانی مناسبات سلطهاند. بدین ترتیب، سیاست در این جنبش معنایی تازه یافت: سیاست بهمثابه پاسداشت زندگی در تمام اشکال و نمودهای آن.
در این چشمانداز، سیاست دیگر بهمعنای کسب قدرت یا سهمخواهی از آن نیست، بلکه بهمنزلهی برساختن جهانی است که در آن حقِ زندگی برای هر موجودی، انسانی یا غیرانسانی، به رسمیت شناخته شود. «زن، زندگی، آزادی» از این منظر نه فقط شعاری اعتراضی، بلکه متنی فلسفی و بیانی شاعرانه است که شبکهای از حقوق فراموششده را به هم پیوند میزند و یادآور میشود که رهایی یک گروه، جداییناپذیر از رهایی همهی دیگران است.
پانوشتها:
* نکتهی ظریف و بنیادین در این جنبش آن است که از دل مبارزات مردم کرد زاده شد؛
مردمی که دههها تجربهی زیستن و ایستادگی در برابر ستم را با خود حمل میکنند. این تجربه نه تنها در میدانهای سیاسی و اجتماعی بلکه در همهی شکلهای مقاومت ، از مبارزهی فرهنگی و زبانی گرفته تا دفاع از زیستبوم و همبستگی جمعی ، ریشه دارد. به همین دلیل، جنبش «زن، زندگی، آزادی» حامل حافظهای تاریخی است که آن را استوارتر، عمیقتر و در عینحال جهانیتر ساخته است.
این زایش کُردی نه به معنای محدودکردن جنبش در چارچوب یک ملت یا ( قوم , مردم )، بلکه برعکس، به معنای گشودن دروازهای جهانی از دل تجربهای “محدود” است: تجربهای که نشان میدهد چگونه رهایی زن، آزادی مردم،و پاسداشت زندگی در هم تنیدهاند وجداییناپذیرند
البته در پروسه مبارزه، نیروهای متفاوت و گاه متضاد از طیفهای گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کوشیدهاند تا مالکیت و کنترل بر گفتمان جنبش ژینا را به دست آورند. این تلاش برای مصادرهی گفتمان، هم از سوی قدرت رسمی و هم از سوی اپوزیسیونهای اقتدارگرا، نشان میدهد که گفتمان رهاییبخش همیشه در معرض تلاش برای تسخیر و بازتعریف از خارج است و فرآیندی پیچیده و چندلایه را تجربه میکند.
۲-*باتلر مفهوم performative را به کنشی نسبت میدهد که هویتها را تولید و تثبیت میکند، نه صرفاً بازتاب آنها. به بیان دیگر، هویتها از طریق رفتارها و گفتارهای تکرارشونده «کنش اجرایی» میشوند و همین تکرار است که آنها را واقعی جلوه میدهد. این ایده برگرفته از نظریهی گفتارهای performative آستین است، اما باتلر آن را فراتر برده و شامل هویتهای اجتماعی و جنسی میسازد.
منابع:
Butler, J. (1990). Gender Trouble: Feminism and the Subversion of Identity. Routledge.
Derrida, J. (1998). Of Grammatology. Johns Hopkins University Press.
Foucault, M. (1977). Discipline and Punish: The Birth of the Prison. Pantheon Books.
Spender, D. (1980). Man Made Language. Routledge & Kegan Paul.
Combahee River Collective. (1977). Identity politics.
نظرها
نظری وجود ندارد.