پارادوکس مصرف فرهنگی در تهران بحرانزده: رفاه یا نبرد طبقاتی؟
حسین نوشآذر - زندگی فرهنگی و تفریحی در تهران بسیار گرانقیمت است و با وجود تحریمهای اقتصادی، خروج سرمایه از ایران و تنگناهای معیشتی رونق دارد. آیا رونق ظاهری مصرف فرهنگی و تفریحی گرانقیمت در ایرانِ بحرانزده، نشانه رفاه عمومیست یا نتیجه یک «بازآرایی طبقاتی» عمیق؟

عکس: کافه شوکا از پاتوغهای نویسندگان
در تهران سال ۱۴۰۴، قیمت بلیت کنسرتها به محدوده ۱.۳ تا ۱.۶ میلیون تومان رسیده و در برخی اجراهای خاص بلیتهای چندمیلیونی نیز به سرعت و تنها در چند دقیقه فروخته میشوند. کنسرت علیرضا قربانی با سقف قیمت رسمی تا ۱.۶ میلیون تومان و فروش بازار غیررسمی تا بیش از ۳ میلیون تومان رکورد زد. کنسرت سیروان خسروی و ایهام، به ویژه در فضای باز کاخ نیاوران، که قیمت بلیت آن برای برخی ردیفها تا ۱.۴ میلیون تومان و یا بالاتر هم رسید و همینطور کنسرت میثم ابراهیمی که در خرداد ۱۴۰۴ برگزار شد و سقف قیمت بلیت آن تا ۱.۶۵ میلیون تومان افزایش یافت، از کنسرتهای گرانقیمت تهران در سال جاری بودند.
هزینه کافهگردی جوانان به طور قابل توجهی بالا رفته، به طوری که برای نوشیدن یک نوشیدنی در برخی اماکن لوکس شمال شهر تهران گاهی باید تا چند صد هزار تومان هزینه کرد و با اینحال صفهای طولانی در مقابل این مکانها از استقبال جوانان حکایت دارد. اصولاً مکانهای لاکچری و لوکس تهران، جاهایی مانند برج میلاد، رستوران کوبابا در جردن، مجتمع تجاری تفریحی باملند، مرکز خرید پالادیوم در زعفرانیه، مرکز خرید ایران مال، مجموعه تفریحی توچال، اسکیت یو دریاچه چیتگر، کارتینگ آزادی، بالنسواری و پارک آبی اُپارک به نمادهای پرستیژ اجتماعی تبدیل شدهاند. در این میان کافههای لوکس و خاص در محدوده شهرک غرب، فرشته و زعفرانیه با محیطی پرزرق و برق و خدمات ویژه، به نمادهایی از سبک زندگی مصرفگرایانه فراز آمدهاند.
بازآرایی طبقاتی: ظهور نوکیسگان و طبقه متوسط نجاتیافته
بحران اقتصادی در سالهای دهه ۹۰ طبقه متوسط سنتی (موتور قدیمی مصرف) را به حاشیه راند، اما همزمان دو گروه جدید را به صحنه آورد: طبقه متوسطی که از بحران ان سالها جان به در برد و حالا برای جبران روحی - روانی بنبست زندگی و حفظ هویت فرسوده خود، به مصرف «نمادین» روی آورده است، و سپس تازه به دوران رسیدگان نوکیسهای که با ثروت بادآورده، از مصرف به عنوان ابزاری برای نمایش ثروت و خرید «منزلت» استفاده میکنند. پارسا حبیبیفر، جامعهشناس درباره این «نبرد خاموش بر سر منزلت» در پیام ما مینویسد:
رونق مصرف فرهنگی که امروز میبینیم، نه نشانه رفاه عمومی که نشانه همین بازآرایی طبقاتی و نبرد خاموش بر سر «منزلت» است (...) در این وضعیت، دو گروه جدید به بازیگران اصلی میدان اقتصاد و فرهنگ تبدیل شدند. یک گروه «طبقه متوسط نجاتیافته» بودند که برای حفظ جایگاه فرهنگی و نمادین خود در جامعه مدنی تلاش میکنند. گروه دیگر «نوکیسگان» بودند؛ گروهی که از طریق دسترسی به رانت، فرصتهای سوداگرانه و اقتصاد غیرشفاف، در دل همین رکود به ثروتهای ناگهانی و هنگفت دست یافتند. این دو گروه، با انگیزهها و اضطرابهای متفاوت، بازار جدید مصرف فرهنگی را شکل دادند؛ بازاری که بیش از آنکه با هنر و اندیشه سروکار داشته باشد، با «منزلت» و «نمایش» گره خورده است.
بر این اساس رونق ظاهری زندگی فرهنگی و مصرفی در تهران نشانه سلامت اقتصاد نیست، بلکه علامت بیماری یک جامعه بیثبات است که در آن فرهنگ به میدان جنگ برای تعریف هویت تبدیل شده است. حبیبیفر مینویسد:
این تقابل، فرهنگ را از یک فضای معنابخش به صحنه رقابتی اضطرابآلود بدل کرده است؛ چنانکه هر انتخاب، از فنجان قهوه تا بلیت تئاتر، به ابزاری برای جنگیدن بر سر جایگاه و تثبیت هویت در جامعهای بیثبات تبدیل میشود.
این رفتار اما جلوه و نمودی از «فقر پنهان» هم هست:
فقر پنهان به وضعیتی اطلاق میشود که در آن، افراد از نظر ظاهری و در برخی حوزههای مصرف، استانداردهای زندگی متوسط یا بالایی را نشان میدهند، اما از نظر اقتصادی، اجتماعی و روحی - روانی در تنگنای شدیدی به سر میبرند. این افراد ممکن است در حال حاضر درآمدی داشته باشند که هزینههای روزمره و تفریحات کوچک را پوشش دهد، اما قدرت پسانداز و سرمایهگذاری برای آینده خود را به طور کامل از دست دادهاند. خرید مسکن، خودروی مناسب، یا تشکیل یک صندوق بازنشستگی برای آنان به یک رؤیای دستنیافتنی تبدیل شده است. این «پاکباختگی» بدان معناست که فقری که امروز آشکار نیست، آیندۀ این گروه از جوانان با رویکرد به مصرف فرهنگی و تفریحی را سخت تهدید میکند. نیاز به «وقتگذرانی» از یک فقرِ امید و چشمانداز هم حکایت دارد. به یک معنا مصرف فرهنگی گرانقیمت، تسکیندهنده درد ناشی از این فقر روحی - روانی و احساس عقبافتادگی از آرزوهاست. حبیبیفر مینویسد:
در این وضعیت تعلیق و ناامیدی، «وقتگذرانی» به یک استراتژی بقای روانی و اجتماعی بدل میشود. مصرف تفریحی و فرهنگی، دقیقاً همان فضایی است که این «وقتگذرانی» در آن معنا پیدا میکند (...) این نوع مصرف صرفاً یک تفریح نیست؛ بلکه تلاشی است برای جبران ناکامیها، معنادار کردن یک «انتظار» بیپایان برای آیندهای که شاید هرگز فرانرسد.\n
فقر پنهان و ناامنی: بیکاری جوانان و فقر نمادین نوکیسگان
فقر امنیت شغلی و فقر سرمایه اجتماعی را هم باید برای درک شناخت رفتار مصرفزده فرهنگی جوانان پایتختنشین در نظر گرفت. به گزارش خبرگزاری امنیتی تسنیم نرخ بیکاری جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله در تهران حدود ۱۹.۷ درصد، یعنی بیش از دو برابر نرخ بیکاری عمومی کشور (۷.۳ درصد) است. بر همین اساس ۲۶ درصد از جوانان ۱۵ تا ۲۵ ساله نه شغلی دارند، نه در حال تحصیل یا یادگیری مهارت هستندکه بخش بزرگی از امنیت اجتماعی و اقتصادی این نسل را تهدید میکند. بیکاری گروه سنی ۱۸ تا ۳۵ ساله نیز در بهار ۱۴۰۴ حدود ۱۴.۵ درصد بوده است.
شرایط کنونی ایران یک پارادوکس پیچیدۀ اجتماعی-اقتصادی است که با توضیحات ساده و توجه به لبۀ آمارها قابل درک نیست. تهدیدهای خارجی مانند خطر جنگ و فعالسازی «مکانیسم ماشه» و بازگشت تحریمهای سازمان ملل، این پارادوکس را پیچیدهتر میکند. این عوامل با ایجاد نااطمینانی بیشتر، دو اثر متضاد دارند: از یک سو افزایش انگیزه برای مصرف آنی به دلیل ترس از فردایی بدتر، به تمایل به «زندگی در لحظه» و مصرفگرایی دامن زده است. از سوی دیگر، این تهدیدها با محدود کردن درآمدهای ارزی و افزایش فشار اقتصادی، شرایط زندگی برای قشرهای آسیبپذیر را روز به روز دشوارتر میکند.
به نوشته خبرگزاری کار ایران (ایلنا) طبق دادهها، بیش از ۹۵ درصد کارگران و کارکنان ایرانی فاقد قرارداد دائمی هستند و عملاً امنیت شغلی ندارند؛ این وضعیت به صورت ویژه در میان جوانان پایتخت محسوس است. بین تعداد فرصتهای شغلی با تعداد کارجویان تناسبی وجود ندارد؛ به عنوان مثال ۳۰۰ هزار کارجو در استان تهران در برابر تنها ۱۰۰ هزار فرصت شغلی موجود حاضرند. در این میان نوشیدن یک قهوه گرانقیمت، بیش از آنکه از رفاه نشان داشته باشد، مثل یک پرده برای پنهان کردن فقر عمیقتری که مربوط به آینده، امید و امنیت است عمل میکند. این دقیقاً ماهیت «فقر پنهان» است.
در مورد تازه به دوران رسیدگان نوکیسه هم باید گفت که آنان اگرچه از نظر اقتصادی در فقر نیستند، اما از یک «فقر فرهنگی» یا مشروعیتی رنج میبرند. آنها هرچند در اثر کاسبی خانوادههایشان از تحریمها ثروتمندند اما از «سرمایه فرهنگی» و «مشروعیت اجتماعی» سنتی که بر پایه تحصیلات، تخصص و تلاش بنا شده محروم یا فقیرند. مصرف متظاهرانه و گرانقیمت آنان، در واقع تلاشی است برای پنهان کردن این «فقر نمادین» و خرید سریع مشروعیتی که به دست آوردن آن به روشهای سنتی برایشان ممکن نیست یا زمانبر است. پارسا حبیبیفر به عنوان یک ناظر این موضوع را به این شکل بیان میکند:
نوکیسگان با چالشی معکوس روبهرو بودند: وفور سرمایه اقتصادی و کمبود شدید سرمایه فرهنگی. برای آنها، مصرف فرهنگی یک استراتژی تهاجمی برای تبدیل پول به احترام و منزلت است... حضور در ردیف اول یک کنسرت گرانقیمت، خرید یک اثر هنری با قیمت نجومی در یک حراجی، یا برگزاری مهمانیهای مجلل، همگی کنشهایی است که هدفشان نه لذت هنری، بلکه نمایش قدرت اقتصادی است.
نتیجهگیری: پارادوکس مصرف در سایه فقر و نااطمینانی
بر اساس گزارشهای معتبر مانند مرکز آمار ایران و مرکز پژوهشهای مجلس حدود ۳۰ درصد جمعیت ایران (معادل ۲۵ تا ۳۰ میلیون نفر) در فقر مطلق به سر میبرند و حدود ۶ درصد (۵ میلیون نفر) در فقر شدید قرار دارند. خط فقر ماهانه برای یک خانوار سه نفره نیز از حدود ۲ تا ۴ میلیون تومان در سال ۱۳۹۵ به سطوحی مانند ۸ تا ۲۰ میلیون تومان (بسته به منطقه و محاسبات) در سال ۱۴۰۲ افزایش یافته است. همچنین، قدرت خرید مواد غذایی نسبت به دهه ۸۰ حدود ۵۴ درصد کاهش یافته و مصرف سرانه گوشت و لبنیات به ترتیب حدود ۵۰ و ۴۰-۵۰ درصد کمتر شده است. با اینحال شرایط کنونی ایران که در آن شاهد رونق مصرف در برخی بخشها در بحبوحه بحران معیشتی، خطر جنگ و بازگشت تحریمها هستیم، یک پارادوکس پیچیدۀ اجتماعی-اقتصادی است که با توضیحات ساده و توجه به لبۀ آمارها قابل درک نیست. تهدیدهای خارجی مانند خطر جنگ و فعالسازی «مکانیسم ماشه» و بازگشت تحریمهای سازمان ملل، این پارادوکس را پیچیدهتر میکند. این عوامل با ایجاد نااطمینانی بیشتر، دو اثر متضاد دارند: از یک سو افزایش انگیزه برای مصرف آنی به دلیل ترس از فردایی بدتر، به تمایل به «زندگی در لحظه» و مصرفگرایی دامن زده است. از سوی دیگر، این تهدیدها با محدود کردن درآمدهای ارزی و افزایش فشار اقتصادی، شرایط زندگی برای قشرهای آسیبپذیر را روز به روز دشوارتر میکند.
نظرها
نظری وجود ندارد.