دیدگاه
طرح صلح ترامپ: صلحی که مرگ را با خود حمل میکند
نوزادی که پیش از نفس کشیدن مرد ـ و مستانِ کاخ فرمانِ جشن مینوازند
علی جوادی در این دیدگاه مینویسد که «صلحِ پایدار در عینِ حال مستلزمِ کنار زدنِ فاشیستها از حاکمیت در اسرائیل و ریشهکنیِ اسلامیستها از فلسطین است.»

اردوگاه البریج در مرکز نوار غزه ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۵ (عکس از ایاد بابا / خبرگزاری فرانسه)

دونالد ترامپ اینک همانگونه که قبلا برج و کازینو را بهعنوان نمادهای «سیاست» عرضه کرده بود، نسخهٔ صلحی را ارائه میدهد که پیش از آنکه التیامبخش باشد، بازارها و قراردادها را تغذیه میکند. فهرست وعدهها آشنا و دلنشین است: آتشبس فوری، خروج پارهای نیروهای ارتش اسرائیل، باز شدن گذرگاه رفح، آزادی گروگانها، خلعسلاحِ گروههای مسلح، و «بازسازی» تحت نظارت بینالمللی. اما وقتی طراحِ نقشه کسی باشد که عمرش را در معامله گذرانده، پرسشِ ساده اما سوزناک است: این صلح برای چه کسی و برای کدام بازار طراحی شده است؟ آیا برای نجات طفلِ گرسنهٔ ویرانگاهِ غزه است، یا برای عصرِ جدیدِ قراردادهای کلان و ترازنامههای خوشایندِ پیمانکاران؟
شیرینیِ توهم؛ لقمهای که زهر دارد
کلماتِ ساده و کشندهاند: آتشبس. خروجِ ارتش. نان و دارو برای کودکان. آزادیِ گروگانها. چه کسی با این خواستههای بدیهی مخالفت میکند؟ اما همین لقمهٔ شیرین است که برای بستنِ چشمها بر علتِ اصلیِ جنگ و برای دفنِ حقِ سیاسیِ مردم در تپههای خاک و آوار فرستاده میشود. وقتی صلح را کسی عرضه میکند که مهارتِ او در معامله با جنگ ثابت شده، دیگر نمیتوان باور داشت این طرحِ صلح هدفی اخلاقی است؛ بلکه این صلح پوششی است برای ادامهٔ سلطه، سودآوریِ پیمانکاران و تثبیتِ نظمی جدید که بر ویرانهها بنا خواهد شد.
واقعیتِ تلخ اما ساده است: نخستین مخالف این «صلح» در وزارتِ جنگ و نخستوزیریِ تلآویو نشسته است. راستِ افراطیِ اسرائیل هر گونه صلحی را که به رسمیتشناختنِ دولتِ فلسطینی بینجامد، کابوس میداند؛ زیرا چنین حقی ستونهای مشروعیتِ اشغال و الحاق را میلرزاند. در میدان هم، صلحسازان و میانجیگران هدفاند: گلوله و بمب پیامی روشن میفرستند که هر روزنهٔ گفتگو برای برخی تهدید است. نتیجهٔ این هماهنگیِ ضدصلح این است که نه در کاخها و نه در زمینهای ویران، صلحِ واقعی جایی برای رشد نمییابد؛ چرا که بنیانِ حقوقی و سیاسیِ آن که حقِ تعیینِ سرنوشت و بهرسمیتشناسیِ کشورِ مستقلِ فلسطین باشد، حذف شده است.
صلحی که موجودیتِ فلسطین و حقِ تعیینِ سرنوشت را نادیده بگیرد، همانندِ برگزاریِ مراسمِ عقد بدون آوردنِ عروس است: نمایشِ پُرزرقوبرق، تهی از سوژهٔ اصلی. تنها راهِ ریشهکن کردنِ جریانهای مسلح، فراهم کردنِ مشروعیتِ سیاسی و ساختارهای حقوقی است؛ نه مدیریتِ فنیِ بحران توسط تکنوکراتها و گندهسرمایهداران. حذفِ این اصلِ مرکزی شاید خشم را برای مدتی خاموش کند، اما بنیادِ لازم برای فردایی عادلانه را تخریب میکند. صلحی که کشورِ فلسطینی را بهرسمیت نشناسد، صرفاً تعویقِ جنگ است نه پایانِ آن.
دو دشمن، یک طرح؛ مردم کجای نقشهاند؟
این طرح میانِ دو سنگِ آونگ قرار دارد. از یک سو راستِ فاشیستیِ اسرائیل که جنگ را موتورِ سیاستِ داخلی و افزایندهٔ مشروعیت میداند؛ از سویِ دیگر جریاناتِ اسلامگرا در غزه که از خلاء جنبشهای آزادیخواهانه امکانِ تغذیهٔ سیاسی و سرکوبگری یافتهاند. هر دو، به دلایلِ متفاوت، انگیزهای عمیق برای تضعیف یا براندازیِ این «صلح» دارند: یکی از درونِ ساختارِ دولتِ اشغالگر و دیگری از متنِ استفادهٔ ابزاری از زخمِ تاریخیِ مردم. و مردم؟ مردم نه عاملِ این طرحاند و نه صاحبِ آن؛... در همهٔ این مذاکرات، واژهٔ «مردم» معمولاً به «جمعیتِ هدفِ امداد» تقلیل مییابد؛ گروهی که باید توسط پروژههای فنی و صندوقهای بینالمللی «مدیریت» شوند، نه صاحبانِ سرنوشتِ خود. حقِ تعیینِ سرنوشت، حقِ بازسازیِ برآمده از ارادهٔ مردم، و حقِ بازآفرینیِ اجتماعی همه از دستورِ کار حذف شدهاند. این همان زبانِ کهنهٔ استعماری است که زمانی با نامِ «سرپرستی» توجیه میشد؛ امروز با عطرِ تکنوکراتیک و برچسبِ «نظارتِ بینالمللی» عرضه میشود.
آنکه میآید با کازینوهایش غزه را «بازسازی» کند، چیزی جز چهرهای نو از استعمار نمیآورد. تجربهٔ عراق و افغانستان این ترانهٔ آشنا را با صدای بلند زمزمه کرده است: بازسازی به معنای باز کردنِ درهای برای شرکتهای چندملیتی و پر کردنِ جیبِ پیمانکاران و بانکهاست؛ نه بازگرداندنِ کرامتِ انسانی و ساختنِ نهادهای جمعی و مردممدار. وقتی بازسازی به دستانِ کسانی سپرده میشود که کارنامهشان با معاملهٔ جنگی و غارتِ بازسازی گره خورده است، باید منتظرِ تبدیلِ کوچههای ویران به کریدورهای سرمایهگذاری بود ـ نه احیایِ زندگیِ شرافتمندانه.
امید و زوال؛ چرا این طرح محکوم به شکست است
تاریخ را نه قراردادها و معاملههای از بالا، بلکه مردم در میادینِ مبارزه و در پایگاههای جنبشهای اجتماعی مینویسند. هر سازوکاری که استقلالِ سیاسیِ مردم را حذف کند، تنها تعویقِ ناگزیرِ جنگ است. آنچه این طرح را محکوم میکند تنها مخالفتِ دو نیرویِ کلیدی نیست؛ خودِ ساختارِ درونیِ طرح نیز بنیاداً متناقض است: مدیریتِ سیاسی جایگزینِ واگذاریِ حقِ سیاسی شده است؛ بازسازیِ بازار و سودِ سرمایهمحور جایگزینِ بازسازیِ اجتماعی شده است. حتی اگر آتشبِسی موقت برقرار شود، بدون چارچوبِ حقوقی و تضمینِ حاکمیتِ مردم، آن صلح همان دم به دمِ پیش از انفجارِ بعدی خواهد بود.
نتیجهٔ تلخ اما روشن است: این طرح خواهانِ صلح نیست؛ خواهانِ کنترل است، سود است، و ساختنِ نظمی نو که شکافهایِ سرمایه را بر خرابهها تثبیت کند. فاشیستها ممکن است با آن بازی کنند تا اشغال را بازآرایش دهند؛ جریاناتِ اسلامگرا ممکن است آن را براندازند یا استفادهٔ ابزاری کنند؛ اما هر تصمیمی که بهرسمیتشناختنِ سیاسیِ دولتِ مستقلِ فلسطین و تضمینِ حقِ مردم برای تعیینِ سرنوشت متکی نباشد، تنها شکستِ تاریخیِ تحمیلشده بر تودهها خواهد بود. تاریخ از آنِ کسانی است که ارادهٔ سرنوشتِ خود را به دست میگیرند ـ نه از آنِ دلالان کاخِ سفید، نه از شیوخِ مرتجع، و نه از پیمانکارانِ بازسازی.
مردمِ فلسطین حق دارند سرنوشتِ خود را خود بسازند؛ هر چیزی غیر از این نامش صلح نیست، نامش سراب است و معامله. اما در میانهٔ این سراب، ضرورتهایی فوری و غیرقابلِ چشمپوشی وجود دارند:
- تا زمانی که مردم صاحبِ حاکمیت نشدهاند، باید مطالباتِ انسانی فوراً برآورده شوند؛
- آتشبسِ بیقید و شرط باید برقرار شود؛
- گذرگاهِ رفح باید کاملاً و بدونِ هیچ محدودیتی برای ورودِ غذا و دارو باز بماند؛
- تمامیِ گروگانها و زندانیانِ سیاسیِ فلسطینی باید فوراً و بیقید و شرط آزاد شوند. بدونِ «اما» و بدونِ «اگر»؛
- و صلح در گروِ بهرسمیتشناسیِ کشورِ مستقلِ فلسطینی بر مبنای قطعنامهٔ ٢٤٢ سازمانِ ملل و پایتختیِ اورشلیمِ شرقی و حقوقِ برابر است. برای تحققِ این ضرورتِ سیاسی باید زمین را زیر پایِ دولتِ اسرائیل و آمریکا و متحدانش آنچنان داغ کرد که ناچار به تسلیم شوند. صلحِ پایدار در عینِ حال مستلزمِ کنار زدنِ فاشیستها از حاکمیت در اسرائیل و ریشهکنیِ اسلامیستها از فلسطین است.
این خواستههایِ بدیهی را هیچ معاملهای نباید قربانی کند؛ و هر طرحی که بر پایهٔ حذفِ حقِ سیاسی و حاکمیتِ مردم بنا شود، نه صلح میآفریند و نه آشتی ـ تنها فرمانِ مرگی است که با نقابِ کمک و بازسازی پوشانده شده است.
نظرها
نظری وجود ندارد.