ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

جستاری درباره‌ی امکان گفت‌وگو، زبان، و زیستن در شعر معاصر ایران

آیا شعر هنوز قاب دارد؟

صدرا عبدالهی ـ آیا شعر هنوز می‌تواند ذهن را روشن، دل را منقلب و زبان را برافروخته کند؟ خودِ این پرسش واجد لحنی اضطراری‌ است؛ لحنی از دل نومیدی، نه از موضع امید.

زندگی دیگر هیچ شباهتی به شعر ندارد؛ نه در ساختار نه در ضرباهنگ، نه در فرجام. اگر روزگاری شعر، مجرایی برای درکِ وجود بود، اکنون این نقش را پلتفرم‌های غیرانسانی، کُدهای بی‌روح و شبکه‌های بی‌چهره‌ای بر عهده گرفته‌اند که تجربه‌ی زیسته را از حالت انسانی‌اش خلع کرده‌اند.

این، مقدمه‌ای نیست برای مرثیه‌ای بر پایان شعر؛ بلکه دعوتی‌ است برای ایستادن بر ویرانه‌ها و گوش‌دادن به صدای چیزی که هنوز نامش شعر است، اما شاید دیگر نه در معنای قدیم و نه حتی در معنای معاصر خود قرار نمی‌گیرد. شعر امروز ما، آن‌گونه که درون زبان و در بستر تاریخ معاصر روی داده به مرحله‌ای رسیده است که در آن نه با مرگ بلکه با چیزی پس از مرگ سر و کار داریم: بقای یک زبان در غیاب ساختاری مشخص برای زندگی.

آیا شعر هنوز می‌تواند ذهن را روشن، دل را منقلب و زبان را برافروخته کند؟ خودِ این پرسش واجد لحنی اضطراری‌ است؛ لحنی از دل نومیدی، نه از موضع امید.

در زبان فارسی، واژه‌ی «روشنایی» پیوند دیرینی با آگاهی و معنا دارد اما آیا ذهن، در جهان امروز روشن می‌شود؟ آیا با خواندن شعری از یک شاعر معاصر، کسی به روشنایی می‌رسد؟ یا با متنی مواجهیم که بیش از آن‌که ما را به ادراک برساند به پرسش از امکان ادراک می‌کشاند؟

در این صورت، شعر امروز ـ اگر هنوز بتوان نامی از آن برد ـ نه ابزار روشنگری، بلکه بیانِ شکستِ روشنگری است.

از نیما آغاز می‌کنیم؛ نه به‌عنوان بنیان‌گذار بلکه به‌مثابه‌ی شکاف. شکافی میان شعر و سنت. شکافی که به زبان اجازه داد، دیگر بار، زبان خودش نباشد، نیما با شکستن عروض، وزن و قافیه صرفاً به فرم نپرداخت؛ بلکه به موقعیت سوژه درون زبان نیز یورش برد او نه‌تنها ساختمان شعر را فرو ریخت، بلکه نقش شاعر را نیز به لرزه انداخت شاعر، دیگر نه خطیب بود نه نبی نه پیام‌آور، او راوی یک خلأ بود.

این خلأ در دهه‌های بعد به جای ترمیم تعمیق یافت: اخوان با اندوه، فروغ با جسارت، شاملو با خشم، سهراب با فاصله‌گذاری… و آن‌چه در نهایت باقی ماند زبانی بود که در آن هر واژه باید یک‌ بار دیگر در آینه نگاه می‌کرد. اما آیا ما توانستیم این «از نو» را به انجام برسانیم؟ یا در تکرار شکل‌های گسسته گرفتار ماندیم، بی‌آن‌که به جوهر شعر برسیم؟

شعر امروز به‌ویژه در دو دهه‌ی اخیر به‌سوی نوعی پارگی معنا حرکت کرده است.

بسیاری از شاعران جوان دیگر دغدغه‌ی روایت یا تصویرسازی ندارند؛ آن‌ها به زبان نه چون ابزار بلکه چون خودِ مسئله نگاه می‌کنند، به شعر نه به‌عنوان محتوا بلکه به‌مثابه‌ی شکلِ ناممکنِ بیان.

در این رویکرد ما با متونی مواجهیم که اغلب با جهان بیرونی نسبتی مستقیم ندارند نه از فقر می‌گویند نه از سیاست نه از عشق نه از طبیعت؛ بلکه از شکستِ بیانِ همه‌ی این‌ها سخن می‌گویند.

به‌عبارت دیگر شعر امروز ـ در افراطی‌ترین نمونه‌هایش ـ به تحلیل زبان خود مشغول است نه به اموری که پیش‌تر زبان نماینده‌ی آن‌ها بود.

این حرکت به درون اگرچه از منظر پست‌مدرن قابل درک و حتی ستایش‌پذیر است اما در عین حال با یک خطر بزرگ همراه است: انزوا.

شعری که فقط به خودش گوش می‌دهد، چگونه می‌تواند با مخاطب گفت‌وگو کند؟

اما بیایید از منظری دیگر نیز نگاه کنیم، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که پیوستگیِ تجربه‌ی انسانی در آن شکسته شده است:

شبکه‌های اجتماعی هویت را به امری سیال، زودگذر و قابل ویرایش بدل کرده‌اند؛

حکومت‌ها حقیقت را به نفع روایت‌های خود جعل می‌کنند؛

علم دیگر توان پاسخ‌دادن به بحران‌های زیستی و اخلاقی را ندارد؛

فلسفه در شک و بدگمانیِ خود فلج شده؛ و ادبیات به کالای فرهنگی تبدیل شده است.

در چنین جهانی شعر شاید بدل شود به آخرین پناهگاهِ بی‌معناییِ باکره.

جایی که هنوز می‌توان به چیزی گوش سپرد که نه معناست، نه منطق؛ اما نزدیک است.

نزدیک به تجربه به زخم و به مرز.

در این‌جاست که شاعر نه به‌عنوان نویسنده و بلکه به‌عنوان مواجه‌شونده با امر ناممکن بازمی‌گردد.

و شعر، نه به‌عنوان بیان بلکه به‌عنوان لحظه‌ای از لرزشِ کاملِ زبان رخ می‌دهد.

در این لحظه، حضورِ کارگردانِ نامرئیِ ما پررنگ‌تر می‌شود؛ نه از آن حیث که سخن از تصویر یا سینما رود

بلکه از خلال یک نگاهِ فرمالیستی:

شعر مانند یک «پلان» قاب است.

و شاعر چونان تدوین‌گر تصمیم می‌گیرد چه چیزی را نگه دارد و چه چیزی را حذف کند. کات، سکوت، فاصله، حذف، تکرار؛ این‌ها فقط تکنیک‌های سینمایی نیستند بلکه اکنون امکاناتی‌اند برای ساختن شعر.

شعر امروز با همه‌ی سکته‌ها، مکث‌ها و پرش‌ها چیزی را به یاد ما می‌آورد:

هیچ روایتی کامل نیست، هیچ تصویری نهایی نیست و هر لحظه از زبان ممکن است آخرین لحظه‌ی سخن‌گفتن باشد.

حال، بازمی‌گردیم به پرسش نخست: آیا شعر امروز هنوز می‌تواند «زبان را برافروزد»؟

اگر برافروختن، یعنی برافروختن در برابر تاریکی؛ اگر تاریکی، یعنی فراموشی، کلیشه، مصرف‌گرایی، تحمیل ایدئولوژیک؛ آری.

شعر در سکوت خود، در امتناعِ خود، در بریدگی‌اش، روشن می‌سازد.

نه چونان مشعل بلکه چون نور پس‌زمینه‌ی صحنه‌ای که کسی فراموش کرده خاموشش کند و همین نور است که شکل چیزها را ـ هرچند برای لحظه‌ای‌ ـ دوباره ممکن می‌سازد.

شعر امروز باید چیزی باشد که نه برای آینده نوشته شود نه برای گذشته؛ بلکه برای زمانِ بی‌زمانی که ما در آن معلق مانده‌ایم زمانی که در آن، انسان ایرانی نه می‌تواند به عقب بازگردد نه به جلو حرکت کند؛

فقط معلق است در حد فاصل سانسور و سکوت در حاشیه‌ی صفحه‌های بسته در انتظار جمله‌ای که نوشته شود پیش از آن‌که پاک شود و در این حالت تعلیق شعر ـ شاید ـ تنها فرمی باشد که با این تعلیق نه می‌جنگد نه از آن می‌گریزد؛ بلکه با آن می‌نویسد.

شعر امروز ما برخلاف گذشته برای تثبیت نمی‌نویسد؛ برای دگرگونی نیز شاید نه بلکه برای شکافتن سطح واقعیت برای افشای ترک‌ها.

شعر ابزار ساختن نیست شعر فرمِ افشاگری‌ است افشای آن‌چه گفته نمی‌شود، افشای آن‌چه دیده نمی‌شود و افشای آن‌چه دیگر حتی احساس نمی‌شود.

در پایان، باز هم هیچ نتیجه‌گیری قطعی در کار نیست؛ چراکه این متن، نه مقاله است نه مانیفست، یک نگاه است از پشت پنجره‌ای کثیف یا شاید از پشت لنزی که هیچ‌گاه فوکوس نمی‌شود؛ چراکه جهان ما دیگر آن‌قدر زلال نیست که تصویرش شفاف باشد.

در این تاریکی،

شعر همچنان نورِ خاموشی‌ است که هنوز هست.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.