ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

از محرومیت از شناسنامه تا مرگ در جاده‌ها: سرنوشت کودکان بلوچ

نادر افراسیابی ـ نداشتن مدارک هویتی، هزاران خانواده بلوچ را از ابتدایی‌ترین حقوق شهروندی محروم کرده و کودکانشان را به اجبار به چرخه کارهای پرخطر و بازتولید فقر سوق می‌دهد. از جاده‌های ناامن تا مزارع دوردست، کودکانی که باید در کلاس درس باشند، برای نان شب به کارگری تن می‌دهند و در این مسیر کودکی‌شان به تاراج می‌رود.

 فقدان مدارک هویتی که یک حق اولیه شهروندی است، دسترسی خانواده‌های بلوچ به آموزش، شغل رسمی، حمایت‌های اجتماعی و حتی خدمات اولیه‌ آنها را به حاشیه رانده و به اجبار به اقتصاد غیررسمی سوق می‌دهد. در چنین شرایطی، کودکان به‌عنوان «نان‌آور» وارد چرخه کار شده و «کودکی» و «تحصیل» خود را قربانی نیاز فوری خانواده به درآمد می‌کنند. این امر، باعث بازتولید فقر و بی‌سوادی در بین نسل‌ها می‌شود. زیرا نسلی که از تحصیل بازمی‌ماند، توانایی شکستن این چرخه شوم را نخواهد داشت.

به گزارش هم‌میهن در سال‌های اخیر کوچ فصلی کودکان بلوچ به شهرهای دیگر برای کشاورزی روی زمین‏‌های مردم افزایش یافته است. در این میان در جاده‌‌های پرخطر و ناامن ممکن است حوادث مختلفی هم روی دهد که جان کودکان و خانواده‌ها را به خطر می‌اندازد.

بر اساس گزارش زمانه (به نقل از حال وش) یک خانواده بلوچ، دلخواه پاکار و هاشم باران‌زهی، به همراه چهار فرزندشان (عثمان ۱۱ ساله، امیرعلی ۶ ساله، عمر ۱۴ ساله، و فرحناز ۱۷ ساله) و پنج کارگر دیگر، برای کار در مزارع گوجه و زعفران عازم شدند. در مسیر جاده فریمان، نزدیک عوارضی باغچه مشهد، خودرو به بتن‌های رها شده در جاده برخورد کرد. در این حادثه، عثمان و امیرعلی باران‌زهی، خیرمحمد، شیراحمد، یونس، یاسین، رحمت‌الله، محمدحسام گله‌بچه، و راننده خودرو جان باختند. دلخواه پاکار، عمر، و فرحناز به بیمارستان منتقل شدند و در وضعیت وخیمی قرار دارند.

هاشم باران‌زهی، که در این سفر همراه خانواده‌اش نبود، در گفت‌وگو با روزنامه هم‌میهن می‌گوید: «خیلی حالم بد است، خیلی.» او توضیح می‌دهد:

در آن ماشین ۱۰ نفر از کارگران بلوچ بودند و راننده‌اش هم یکی از کارگرها بود که او هم کشته شد. همسرم به‌شدت زخمی است و ۴۷ ساله است. ما روی زمین‌های زعفران و گوجه کار می‌کنیم. مستأجریم و مجبوریم برویم کارگری.

او در ادامه درباره عثمان، پسر ۱۱ ساله‌اش، می‌گوید:

بچه باکمالاتی بود، حیف. به‌دلیل اینکه پول و مدارک هویتی نداشتیم تا عثمان را در مدرسه ثبت‌نام کنیم، ترک تحصیل کرد و روی زمین‌های مردم کار می‌کرد. برای روزی ۲۰۰ هزار تومان. به خودم هم روزی ۴۵۰ هزار تومان می‌دهند.»

پراکندگی کودکان کار بلوچ در مزارع

محدوده سنیاستانشهر / روستامحل کارنوع محصول / کار
۷-۱۳سیستان و بلوچستانچابهار و دشتیاریمزارع و بنادرکار در بسته‌بندی و کشاورزی، کارهای کشاورزی و بسته‌بندی
۹-۱۵سیستان و بلوچستانچابهار و دشتیاری-کشت ذرت، گندم و کارهای فصلی
۸-۱۴سیستان و بلوچستانروستاهای حاشیه‌ای، نیک‌شهر-کشت سبزی و میوه
۶-۱۶سیستان و بلوچستان-مزارع اطرافچیدن زعفران، برداشت گوجه
۹-۱۳سیستان و بلوچستانسراوانمزارعچیدن و بسته‌بندی موز، سبزی، گوجه، خیار، خرما
۱۰-۱۵سیستان و بلوچستانفریمان، سالارآباد، مهدی‌آبادنخلستان‌ها و مزارعبرداشت فصلی، بسته‌بندی پرتقال، لیمو
۱۵-۱۸خراسان رضویمینابمزارع مرکباتبرداشت فصلی
۱۴-۱۸هرمزگانجیرفتباغ‌های پستهبرداشت فصلی، بسته‌بندی بسته‌های خرما
-کرمانرفسنجاننخلستان‌ها-
-کرمانبم--
توضیح: این فهرست بر پایه گزارش‌های خبری، گزارش‌های محلی و منابع سازمان‌های بین‌المللی تهیه شده است. اعداد تخمینی بر اساس پوشش رسانه‌ای و گزارش‌های محلی است. منبع: هم‌میهن

شمار نامعلوم کودکان کار در بلوچستان

سرنوشت خانواده باران‌زهی فقط یک نمونه از بی‌شمار سرنوشت‌هایی‌ست که تبعیض و فقر در بلوچستان رقم می‌زند. آمار قابل اتکا و موثقی از شمار کودکان کار در بلوچستان در دست نیست. در حال حاضر آخرین آمار رسمی منتشرشده از منابع بهزیستی و رسانه‌ها، عددهای متفاوت و روند رو به افزایش را نشان می‌دهد. در سال‌های اخیر (به‌ویژه ۱۴۰۲ تا ۱۴۰۴)، طبق گفته مسئولان بهزیستی استان، در برخی دوره‌های شش‌ماهه تا ۵۰۰ کودک کار فقط در مراکز حمایتی تحت پوشش بهزیستی پذیرش شده‌اند و سالانه حدود ۳۰۰ کودک کار شناسایی و ساماندهی می‌شوند. شمار کودکان کار شناسایی‌شده می‌تواند بسته به دوره، بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۵۷ نفر نیز گزارش شده باشد.

این کودکان با مشکلات متعددی از جمله فقر اقتصادی، نبود فرصت‌های شغلی در محل زندگی، و فقدان حمایت‌های قانونی مواجه‌اند. مسعود، ساکن دهستان مسکوتان از توابع شهرستان فنوج، که اکنون ۱۸ ساله است، از ۱۴ سالگی همزمان با تحصیل به کارگری مشغول بوده است. او در گفت‌وگو با روزنامه هم‌میهن می‌گوید:

از وقتی خودم را شناخته کارگری می‌کرده‌ام؛ در سرما و گرما. امسال، سال آخر دبیرستان بودم و همه تلاشم را کردم که بتوانم امتحانات نهایی را خوب بگذرانم. می‌خواستم در دانشگاه تربیت‌معلم درس بخوانم، امتحان دادم و بعد جواب گزینش آمد و ردم کردند.

مسعود و خانواده‌اش هر سال برای کار فصلی به شهرهای دیگر از جمله بم، رفسنجان، و بندرعباس می‌روند. او درباره دستمزدشان توضیح می‌دهد:

۷ تا ۸ میلیون تومان برای هر نفر. ما خانواده بسیار فقیری هستیم و چهار نفریم. هر چهار نفرمان بر سر مزارع کارگری می‌کنیم. تقریباً شش‌ماه سال را اینطوری کارگری می‌کنیم. همه با هم می‌رویم بم برای خرماچینی، رفسنجان برای پسته‌چینی و بندرعباس برای گوجه و بادمجان‌چینی. وقتی از بم همین یک‌ماه پیش برگشتیم، کلاً روی‌هم ۳۰ میلیون تومان به ما دستمزد دادند.

شرایط زندگی کارگران در این مناطق بسیار دشوار است. مسعود درباره محل اقامتشان می‌گوید:

 به کارگرها همین خانه‌ها را می‌دهند اما خانه‌های خودشان مجهز و تمیز است.

این خانه‌ها معمولاً با سقف‌های چوبی و دیوارهای گلی یا بتونی ساخته شده‌اند و امکانات اولیه ندارند. او همچنین از تأثیر کار بر تحصیل خود می‌گوید:

مواقعی بود که ۱۰ روز از یک‌ماه را می‌توانستم به مدرسه بروم. بیشتر دانش‌آموزانی که در روستای ما کارگری می‌کنند، الان که ۲۳ روز از مهرماه گذشته، هنوز نتوانسته‌اند به مدرسه بروند چون در باغ‌های رفسنجان مشغول پسته‌چینی‌اند.

فقدان فرصت‌های شغلی در محل

نبود فرصت‌های شغلی در مناطق نزدیک به محل زندگی، کودکان و خانواده‌هایشان را مجبور به مهاجرت کاری می‌کند. مسعود در ادامه گفت‌وگو با هم‌میهن می‌گوید:

پول رفت‌وآمد هم با خودمان است. اگر «ارباب» کرایه اتوبوس رفت‌وبرگشت به شهرمان را حساب کرده باشد، از دستمزد خودمان کم می‌کند.

او همچنین به خطرات مسیر اشاره می‌کند:

وقتی می‌خواهیم سر مزرعه یا نخلستان برویم، صاحب‌کار همه کارگرها را سوار یک وانت می‌کند و می‌برد. مواقعی بوده که ۱۵ نفر سوار یک ماشین شده‌ایم. وقت‌هایی بوده که با ماشین‌های معمولی می‌بردن‌مان و چون تعداد کارگرها زیاد بود، بچه‌های کم‌سن‌وسال را در صندوق عقب می‌گذاشتند.

مسعود در پایان خواستار حمایت برای بهبود شرایط کودکان کار است:

ما می‌خواهیم درس بخوانیم و به دانشگاه برویم اما به‌دلیل فقر مجبوریم کارگری کنیم؛ بدون امید، بدون آرزو.

انبوه بازماندگان از تحصیل

گزارش‌های محلی و رسانه‌ای مهر نشان می‌دهند که وضعیت کودکان بلوچ بحرانی است؛ بسیاری از آن‌ها به علت فقر شدید خانوار و نبود زیرساخت‌های آموزشی از تحصیل بازمی‌مانند و به مشاغل پرخطر و غیراستاندارد مانند سوخت‌بری روی می‌آورند. براساس گزارش‌های رسمی در سال ۱۴۰۴ (۲۰۲۵)، سیستان و بلوچستان بالاترین نرخ بازماندگان از تحصیل در کل کشور را دارد، با برآوردی بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار کودک بازمانده از تحصیل، یعنی حدود یک‌چهارم جمعیت دانش‌آموزی مناطق روستایی و مرزی استان.

کودکان کار اغلب با دستمزدهای ناچیز و بدون رعایت اصول ایمنی به کار گرفته می‌شوند. به محمد بلوچ‌زهی، روزنامه‌نگار بلوچ (در گفت‌وگو با روزنامه هم‌میهن)   پیمانکاران از ناآگاهی کارگران سوءاستفاده می‌کنند و هیچ‌گونه آموزش ایمنی به کودکان ارائه نمی‌دهند. این موضوع خطر حوادث کاری را افزایش می‌دهد.  

مهاجرت کاری کودکان به شهرهایی مانند شیراز و بندرعباس نیز آسیب‌های اجتماعی و روانی متعددی به همراه دارد. این کودکان اغلب به تنهایی به این شهرها می‌روند و به عنوان کارگر ساختمانی یا کارگر مزرعه مشغول به کار می‌شوند، بدون اینکه آموزش‌های لازم را دریافت کرده باشند.

در ایران، «قانون حمایت از اطفال و نوجوانان» مصوب ۱۳۹۹ (به‌روزرسانی‌شده در ۱۴۰۳) چارچوب کلی برای حمایت از حقوق کودکان را تعیین کرده است؛ بااین‌حال، نبود ضمانت اجرایی مؤثر، ضعف در هماهنگی نهادها و بی‌توجهی به کودکان حاشیه‌نشین (مانند کودکان بلوچ) باعث شده بسیاری از مفاد این قانون در عمل کارکردی محدود داشته باشد.

یکی از نمونه‌های تلخ گزارش‌شده، ماجرای کودکی است که حدود پنج سال پیش در یکی از روستاهای بلوچستان اعدام شد.

مهدی براهویی  کودکی بلوچ از شهر خاش در سال ۱۳۹۸ (در سن ۱۷ سالگی) در پی درگیری با سرکارگر در یک نزاع دسته‌جمعی مرتکب قتل شد و سرانجام در مهر ۱۴۰۳ در زندان مرکزی زاهدان اعدام شد. بر اساس گزارش «حال‌وش»، قتل به صورت غیرعمد و در جریان نزاع کاری رخ داده بود، اما به دلیل ضعف نمایندگی قضایی و فقر شدید خانواده امکان دفاع مؤثر حقوقی وجود نداشت. گزارش‌های گروه‌های حقوق بشری بلوچستان تأکید می‌کنند که این موارد تنها نمونه‌هایی از الگوی گسترده اعدام نوجوانان بلوچ در چارچوب فقر و تبعیض ساختاری هستند.

ترکیب فقر شدید و نبود نظارت قانونی، محیطی را ایجاد می‌کند که در آن اقشار آسیب‌پذیر جامعه به ویژه زنان و کودکان در معرض انواع آسیب‌ها قرار می‌گیرند. بلوچستان تنها نقطه محروم ایران نیست، اما از محروم‌ترین نقاط ایران است. مشاغلی مانند سوخت‌بری و استفاده از خودروهای فرسوده، حمل و نقل غیراستاندارد کارگران (مانند قرار دادن کودکان در صندوق عقب)، و وجود مخاطرات فیزیکی دائم در جاده‌ها  همگی از یک بی‌قانونی ساختاریافته و بی‌توجهی به جان انسان‌ها نشان دارد که  زنجیره‌ای از نابرابری‌های ساختاری، فقدان حکمرانی مؤثر و نقض گسترده حقوق انسانی را پدید می‌آورد.  حل این معضلات نیازمند عزمی ملی برای رفع شکاف هویتی، تضمین دسترسی به آموزش رایگان و اجباری و ایجاد فرصت‌های اقتصادی پایدار برای خانواده‌هاست.  

منابع:

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.