ترومای مضاعف در دالانهای دستگاه قضایی: روایت زنان تجاوزدیده از رنج سیستم قضایی و اجتماعی
الاهه نجفی - گزارشگر روزنامه شرق با سه زن تجاوزدیده که در دالانهای دادگاههای انقلاب در پی احقاق حقوق خود سرگردانند، گفتوگو کرده است. این سه زن را میتوان سرنمون همه زنانی در نظر گرفت که با مجازات مضاعف و تروماهای ثانویه درگیرند؛ نه از سوی متجاوز، بلکه از سوی نظام حقوقی و اجتماعی و حتی پزشکی در جمهوری اسلامی.

تجربه ترومای ثانویه
یکی از نقاط مشترک تجربه سه زن تجاوزدیده در مصاحبه با خبرنگار شرق، اجبار به تکرار مداوم روایت حادثه و طولانی بودن روند قضایی است که به جای کمک به التیام، زخمها را تازه نگه میدارد. هر سه زن مجبور بودهاند جزئیات واقعه را بارها برای وکیل، قاضی و بازپرس بازگو کنند، که این تکرار نه تنها خاطرات تلخ را محو نمیکند، بلکه هر بار آنها را در فضای تنشآمیز آسیب قرار میدهد. علاوه بر این، فرآیند دادرسی طولانی و طاقتفرسا، مانند پیگیری سهساله «شین» با طی مسافتهای طولانی، بار سنگینی بر دوش آنها افزوده است.
ترومای ناشی از تجاوز نه تنها روان را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه به شکل فیزیکی و روانتنی نیز بروز میکند، که این آسیب همزمان جسم و روح را درگیر میسازد. شین در گفتوگو با شرق تأکید دارد که این تروما به صورت بدنمند ظاهر میشود و نیاز به کمک متخصصان روانپزشکی دارد، در حالی که «میم» پس از پیگیری پرونده، به بیماری فیزیکی مبتلا شد که پزشکان آن را اختلال سایکوسوماتیک تشخیص دادند. این نشانهها نشاندهنده فشار روانی شدید است که بدن را نیز فرسوده میکند. «میم» میگوید:
مدام در دادگاه حاضر میشدم و باید برای وکیل و قاضی آنچه را پشت سر گذاشته بودم، تعریف میکردم. از نظر روانی واقعا فرسوده شده بودم و شبهایم را با کابوس صبح میکردم... روانپزشکی که از پیش او را میشناختم تشخیص اختلال سایکوسوماتیک داد.
نبرد با نگاه جامعه و انگزنی، همراه با احساس گیرافتادن در توقعات متضاد و سیستم قضایی ناکارآمد، چالش دیگری است که این زنان با آن روبرو هستند. جامعه انتظار دارد آنها در نقش قربانی باقی بمانند و اگر قوی ظاهر شوند، با ناباوری مواجه میشوند، در حالی که هویتشان به «همان زنی که آزار دیده» تقلیل مییابد. علاوه بر این، سیستم حقوقی گزینههای محدودی مانند اعدام ارائه میدهد که با تمایلات اخلاقی بسیاری از بازماندگان همخوانی ندارد، و جامعه گاهی از آنها انتظار حمایت از حریم آزارگر را دارد.
اگر بخواهیم در یک جمله وجه مشترک این زنان تجاوزدیده در نظام قضایی و اجتماعی در ایران را بیان کنیم، همانا تجربه «ترومای ثانویه» است؛ رنج و آسیبی که نه از خود حادثه تجاوز، بلکه از مواجهه با سیستمهای ناکارآمد قضایی، انتظارات مخرب جامعه و تظاهرات جسمانیِ درد روانیِ حلنشده به آنها تحمیل شده است.
به عبارت دیگر، آنها نه تنها یکبار توسط فرد متجاوز مورد حمله قرار گرفتند، بلکه بارها و بارها توسط سیستمهایی که قرار بود به آنها کمک کنند، مجبور به تجربه مجدد آن درد شدند و تحت فشارهای جدیدی قرار گرفتند.
جامعه متجاوز با فرهنگ تجاوز
«فرهنگ تجاوز» [۱] از منظر روانشناختی، مجموعهای از باورها، نگرشها و هنجارهای اجتماعی است که خشونت جنسی را تقلیل میدهد، عادیسازی میکند یا توجیه مینماید. در این چهارچوب، روانشناسی فردی قربانی نادیده گرفته میشود و مکانیزمهای دفاعی روانی مانند «انکار»، «سرزنش قربانی» و «بهحاشیهراندن ترومای او» فعال میگردد. این فرهنگ بهطور سیستماتیک بازمانده را وادار به سکوت میکند، احساس گناه و شرم را به او تحمیل مینماید و درنهایت، آسیب اولیه ناشی از تجاوز را با «آسیب ثانویه»ای که از سوی جامعه و نهادها وارد میشود، تشدید میکند.
از منظر جامعهشناختی، فرهنگ تجاوز در ساختارهای قدرت ریشه دارد که از طریق بازتولید کلیشههای جنسیتی، نابرابری را تثبیت میکنند. این فرهنگ در قالب زبان، رسانه، قوانین و رویههای قضایی خود را نشان میدهد؛ مثلاً با تمرکز بر رفتار، پوشش یا گذشته بازمانده بهجای مسئولیت متجاوز. چنین فرهنگی نه تنها خشونت را تقویت میکند، بلکه با کمرنگکردن حق بر بدن و استقلال جنسی افراد، بهویژه زنان، فضایی میسازد که در آن تجاوز بهعنوان «مسئلهای شخصی» قلمداد شده و جامعه از پاسخگویی و پیشگیری نظاممند بازمیماند. (همان)
در سطح نهادهای رسمی، فرهنگ تجاوز خود را در قالب «قربانی کردن ثانویه» [۲] (Secondary Victimization) و بیاعتنایی به ترومای بازمانده نشان میدهد. سیستم قضایی، با مجبور کردن این زنان به تکرار مداوم واقعه، عملاً نقش یک عامل شکنجهگر ثانویه را ایفا میکند. شین در گفتوگو با شرق بهوضوح این پدیده را شرح میدهد:
ناچار بودم مستمرا و مکررا همه آنچه را که پشت سر گذاشته بودم، هم دلیل بیاورم و ثبت کنم و بدتر اینکه آن را باید برای وکیل، قاضی و بازپرس هم تعریف میکردم... با هر بار تعریفکردن این ماجرا، انگار تمام بدنم یکمرتبه دیگر در فضای آسیب و تنش قرار میگرفت.
شرق
این فرآیند، مکانیسمهای طبیعی دفاعی روان برای التیام را تخریب و بازمانده را مجبور به زندگی در یک حلقه ترومای بیپایان میکند.
در سطح جامعه، این فرهنگ از طریق تحمیل نقشهای قالبی و انتظارات مخرب ظاهر میشود. جامعه نه تنها از درک کامل رنج بازمانده عاجز است، بلکه برای او نقش یک «قربانی ایدهآل» را تعریف میکند که باید همیشه در حالتی از درماندگی به سر ببرد. همانطور که سین در گفتوگو با شرق اشاره میکند:
جامعه از شما بهعنوان کسی که تجربه آزار جنسی را پشت سر گذاشته، انتظار دارد روحیهای خراب داشته باشید و کاملا در نقش قربانی رفتار کنید.... انگار کسی دلش نمیخواهد تو را سرپا ببیند.
همان
این نگاه، هویت فردی بازمانده را نادیده گرفته و او را تا حد یک «نماد آسیب» تقلیل میدهد، گناه را از دوش متجاوز برداشته و بار آن را بر دوش بازمانده میگذارد تا مجبور باشد همیشه با برچسب «همان زنی که فلانی آزارش داده» زندگی کند.
رابطه مخدوش تجاوزدیده با بدن
از منظر تروماتولوژی (مطالعه ترومای روانی)، تجاوز جنسی رابطه فرد با بدنش را به شکل فاجعهباری مخدوش میکند. این واقعه بدن را که باید محل امنیت، عاملیت و هویت شخص باشد، به صحنه شکنجه، از کارافتادگی اراده و خاطره یک وحشت دائمی تبدیل میکند. بر اساس نظریه بسِل فان در کُلک [۳] تروما در سیستم عصبی «گفتوگوی داخلی» بین بدن و مغز را مختل میکند و باعث میشود قربانیان دیگر در بدن خود «مستقر» نباشند. آنها اغلب دچار دوگانگی شناختی میشوند: یا از بدن خود به عنوان منبع تهدید و شرم گریختن را تجربه میکنند (که به صورت بیحسی، مسخ شخصیت و اجتناب از لمس بروز میکند)، یا در خاطره تروماتیک گیر میافتند (که به صورت فلاشبک، اضطراب شدید و واکنشهای فیزیکی بیشازحد نمایان میشود). در هر دو حالت، بدن دیگر به عنوان «خود» تجربه نمیشود، بلکه به یک زندان یا خیانتکار تبدیل میشود که خاطره تجاوز را در خود نگه داشته است. مهسا اسدالهنژاد، جامعهشناس و پژوهشگر در گفتوگو با شرق میگوید:
با تجاوز جنسی نسبت منسجم فرد با بدنش از دست میرود یا دچار مسئله میشود. بدن برای فرد بیگانه میشود. فردی که در بازشناسی بدن خود در رابطهای شکست میخورد... در مرحله اولیه بازشناسی در اجتماع شکست خورده است؛ چراکه پیوند او با خودش دچار مسئله شده و تصویری که او از اختیار بر بدنش و حفظ یکپارچگی بدنش دارد، مخدوش شده است.
شرق
این کارشناس در ادامه گفتوگو با شرق به مسأله بسیار مهم «رضایت» اشاره میکند:
چارچوب رضایتداشتن-رضایتنداشتن بیانگر یک زبان حقوقی است که برای توضیح اجتماعی و مکفی آنچه بر بدن میرود، ناکافی به نظر میرسد. نیاز است تا تجاوز را در چارچوب احساس تحقیر بدن، کوچکانگاشتن ارزش آن و از دست رفتن پیوند بدن با نیازها و خواستهای فرد نیز معنا کرد. تحقیر آثار ماندگارتر و دستنیافتنیتری نسبت به رضایتنداشتن دارد. ممکن است فرد در فعلی، نبود رضایت داشته باشد، اما تحقیر نشود و برعکس ممکن است در فعلی بهظاهر احساس رضایت داشته باشد و تحقیر شود. تحقیرشدن احساسی مرتبط با عزتنفس افراد در اجتماع است.
مسأله رضایت یا نبود مقاومت
از نظر تروماتولوژی، مفهوم «رضایت» یک قرارداد اجتماعی ساده نیست، بلکه یک حالت روانی-عصبی پویا و آسیبپذیر است. تروما، به ویژه ترومای جنسی، سیستم عصبی را در حالت «بقا» قرار میدهد (واکنش جنگ، گریز، یا انجماد). در چنین وضعیتی، قشر پیشپیشانی مغز - که مسئول قضاوت، تصمیمگیری آگاهانه و ابراز «رضایت» است - ممکن است عملاً از مدار خارج شود. این پدیده توضیح میدهد که چرا بسیاری از بازماندگان در لحظه حمله «یخ میزنند» و قادر به فریاد زدن یا مقاومت فیزیکی نیستند. در این حالت، نبود «نه» گفتن صریح، به هیچ وجه به معنای «آری» گفتن نیست. بدن برای نجات خود از خطر شدیدتر، به حالت انجماد فرو میرود و این یک پاسخ غیرارادی است، نه یک نشانه رضایت.
برای درک این مکانیسم، میتوان به پژوهش کلاسیک بسِل فان در کُلک، «بدن که درد را نگه میدارد» (The Body Keeps the Score) مراجعه کرد. فان در کُلک به طور مفصل شرح میدهد که چگونه تروما، کنترل فرد بر واکنشهایش را مختل میکند. او توضیح میدهد که توقع اجتماعی برای این که یک قربانی باید به طور فعال مقاومت کرده باشد تا ثابت کند رضایت نداشته، یک سوءتفاهم عمیق از نوروبیولوژی ترما است. این نگاه، بار اثبات را به ناحق از دوش متجاوز برمیدارد و بر دوش بازمانده میگذارد، و به این ترتیب به «قربانی کردن ثانویه» دامن میزند. درک این موضوع که رضایت یک فرآیند فعال و مستمر در سیستم عصبی-بدنی است و نه صرفاً یک بار نبود مقاومت، کلید تغییر نگاه به بازمانده و مسئولیت متجاوز است.
راههای التیام و احقاق حق برای بازماندگان تجاوز جنسی
اولین و مهمترین گام، بازشناسی این حقیقت است که شما به عنوان قربانی تجاوز جنسی هیچ تقصیری در آنچه رخ داده ندارید. تجاوز یک جرم است و مسئولیت آن بهطور کامل بر عهدهی متجاوز است. واکنشهای بدن و روان شما -از انجماد و سکوت تا شوک و بیحسی - همگی پاسخهای طبیعی به یک رویداد غیرطبیعی و شدیداً آسیبزاست. به خودتان اجازه سوگواری و خشم دهید. برای شروع فرآیند التیام، بهدنبال کمکهای حرفهای از روانپزشکان و رواندرمانگرانی باشید که در حوزه ترومای جنسی تخصص دارند. بدن شما خاطره درد را نگه میدارد، بنابراین شیوههای درمانی بدنمحور (مانند یوگای تراما، ورزشهای هوازی سبک) میتوانند به بازیابی حس امنیت و عاملیت از دسترفته کمک کنند. این مسیر بهبودی خطی نیست، اما با حمایت درست، امکان پذیر است.
اگر تصمیم به پیگیری قانونی دارید، در قالب نظام حقوقی جمهوری اسلامی خود را برای یک مسیر طولانی آماده کنید. از همان ابتدا یک وکیل متعهد و آگاه به پروندههای خشونت جنسی را در کنار خود داشته باشید که بتواند علاوه بر هدایت حقوقی، همچون یک حامی عمل کند. در مواجهه با سیستم قضایی، در صورت امکان از حضور یک مشاور یا فرد مورد اعتماد در کنار خود برای کاهش فشار روانی بازگویی ماجرا استفاده کنید. در عرصه اجتماعی، خود را از بند انتظارات مخرب جامعه رها کنید؛ شما مجبور نیستید نقش یک «قربانی ایدهآل» را بازی کنید. حق دارید که زخمی باشید و همزمان قوی بایستید، حق دارید که سکوت کنید یا سخن بگویید. با پیوستن به گروههای حمایتی یا جوامع آنلاین امن، میتوانید با دیگر بازماندگان ارتباط بگیرید و از قدرت جمعی برای شکستن انزوا و مطالبهی تغییر در قوانین و نگرشها بهره ببرید. به خاطر داشته باشید که احقاق حق شما، چه در دادگاه و چه در جامعه، نه تنها یک اقدام شخصی، که گامی در جهت تغییر فرهنگی است که سکوت را بر میتابد.
- اگر به کمک نیاز دارید به اینجا مراجعه کنید.
پانویس:
[۱] - ن. ک به:
[۲]- ن. ک به:
[۳]- ن. ک به:





نظرها
نظری وجود ندارد.