پیروزی ممدانی در نیویورک: فرصتها و خطرهای بازآرایی قدرت و سیاست در عصر بازتعریف شهروندی
بهار الماسی - امروز پرسش اصلی این نیست که ممدانی چه شعارهایی مطرح میکند، بلکه این است که چه نیرویی هدایت و سازماندهی امید جمعی برآمده از پیروزی او را بر عهده خواهد گرفت. اگر این نیرو در ساختارهای نهادیِ پاسخگو و پایدار جای بگیرد، میتواند از سطح شعار و انتخابات فراتر رود و به حوزهی نیازهای واقعی و روزانهی مردم وارد شود.

زهران قوام ممدانی، عضو مجلس ایالتی نیویورک و سوسیالیست دموکرات، نامزد شهرداری نیویورک، ایالات متحده - ۴ ژوئیه ۲۰۲۵- شاتر استاک

طی دههی گذشته در ایالات متحده، احساس بیاعتمادی نسبت به نظام سیاسی نزد بدنهی رأیدهندگان دموکرات و نیز طبقههای کارگری و مهاجر افزایش یافته است (مرکز پژوهشهای پیو، ۲۰۲۴). در نیویورک و دیگر شهرهای بزرگ، فشار هزینههای زندگی، خصوصیسازی تدریجی خدمات عمومی، و افزایش مالیاتهای غیرمستقیم، تصوری ایجاد کرده است که سیاست رسمی در سطحی از مدیریت تکنوکراتیک متوقف شده و توانایی پاسخگویی به نیازهای زیستهی مردم را از دست داده است. در این وضعیت، دو قطب غالب در سیاست ملی آمریکا، لیبرالهای شهری و راست پوپولیست، هر دو در حال فرسایش مشروعیت هستند (اسنُور، ۲۰۲۵). میان این دو قطب، فضایی شکل گرفته که در آن سیاست، بهجای گفتوگو دربارهی منابع قدرت، به مسألهی تجربهی زیستهی فشار اقتصادی و اجتماعی بازمیگردد.
در چنین بستر متلاطمی، ظهور «زُهران مَمدانی» از کوئینز پدیدهای معنادار است. مَمدانی در خانوادهای دانشگاهی و هنری بزرگ شد: پدرش محمود مَمدانی، استاد علوم سیاسی و مطالعات آفریقا در دانشگاه کلمبیا، و مادرش میرا نایر، فیلمساز شاخص سینمای مستقل. مسیر سیاسی او از سازماندهی محلی و گفتوگوهای همسایگی شکل گرفت، اما این روند بهتمامی «خودجوش» نبود؛ کارزار او بر زیرساختهای سازمانی شاخهٔ نیویورکِ سوسیالیستهای دموکراتیک، ائتلافهای حقمسکن و شبکههای اجتماعی محلی تکیه داشت (آنیوتا، ۲۰۲۵).
در جریان انتخابات شهرداری ۲۰۲۵، این ترکیبِ مشارکتجویی از پایین و ظرفیتهای نهادی، به شبکهای گسترده از داوطلبان فعال انجامید. گزارشهای مستقل دورهٔ مقدماتی نشان میدهند که حدود ۵۰ هزار نفر بهعنوان داوطلب ثبتنام کردند و در کنشهای میدانی مانند در زدن، تماس تلفنی، و گفتوگوهای چهرهبهچهره مشارکت داشتند (استِرن، ۲۰۲۵). همزمان، کارزار و شبکههای همپیمان اعلام کردند که شمار افراد ثبتنامشده برای مشارکت در اشکال مختلف، از تولید محتوا تا سازماندهی دیجیتال، در مقیاسی بهمراتب فراتر از این رقم افزایش یافت (دوالده، ۲۰۲۵). بدینسان، سیاست از صحنههای رسمی و پیامهای رسانهای، دوباره به کوچهها، ایستگاههای مترو، کافهها و گفتوگوی روزمره بازگشت، اما اینبار با ستون فقرات سازمانی روشن و چالشهایی که بهطور مستقیم به ساختار حکمرانی شهری گره میخورند. سیاست، بار دیگر در کوچهها اتفاق افتاد. اما درست در همین بزنگاه، ظرفیت جمعی میتواند به امکان یا انحراف بدل شود.

این شکل از کنش سیاسی را میتوان نمونهای از پوپولیسم چپ مردمی دانست؛ روندی که تلاش میکند شکاف میان سیاست کلان و اقتصاد روزمره را از طریق زبان مطالبههای عینی پر کند. هنگامی که ممدانی «آب رایگان»، «برق رایگان»، و «حملونقل عمومی رایگان» را مطرح میکند، این خواستهها را نه بهعنوان امتیاز یا یارانه، بلکه بهعنوان حقوق پایهی سکونت در شهر بازتعریف میکند (بیسواس، ۲۰۲۴). این زبان، گرچه ساده، حامل بار فلسفی و سیاسی عمیقی است: بازگرداندن تعریف شهر از «فضای رقابتی سرمایه» به «فضای مشارکت اجتماعی و زیست مشترک».
اما برای جامعه ایرانی، این ادبیات تازه نیست. تجربهی انقلاب ۱۳۵۷ در ایران نشان میدهد که چگونه وعدهی آب و برق مجانی و بازگرداندن قدرت به «مستضعفین» توانست یک بسیج عظیم اجتماعی ایجاد کند. این زبان نه صرفاً مجموعهای از وعدههای اقتصادی، بلکه سازوکاری برای احیای شأن و کرامت سیاسی گروههایی بود که خود را در ساختار قدرت بیصدا میدیدند. اما وقتی این نیروی جمعی در ساختارهای نهادیِ شفاف و قابل نظارت تثبیت نشد، همان اعتباری که از دل وعدههای عدالتخواهانه شکل گرفته بود، بهجای گسترش مشارکت، در خدمت تمرکز قدرت و تنگتر شدن فضای سیاسی قرار گرفت. این اشاره، نه برای مقایسهی فردی یا سیاسی میان ممدانی و خمینی، بلکه برای روشن کردن این واقعیت است که پوپولیسم عدالتمحور در صورتی که به ساختار اجرایی و حقوقی پایدار متکی نشود، پتانسیل دگرگونیهای ناخواسته را در خود دارد (آنوتا، ۲۰۲۵).
در مورد ممدانی، محدودیت نهادی بهویژه آشکار است. شهردار نیویورک حتی اختیار تعیین پایهی مالیات شهری یا تخصیص درآمدهای کلان را ندارد. تصمیمگیری دربارهی بودجهی حملونقل عمومی، یارانههای انرژی، و مالیاتهای شهری، در نهایت در سطح فرمانداری و مجلس ایالتی انجام میشود (کاپلینی، ۲۰۲۵؛ دابهده، ۲۰۲۵). این بدان معناست که حتی اگر ممدانی ائتلاف اجتماعی گستردهای بسازد، تحقق وعدههای او نیازمند شبکهسازی نهادی و مبارزه در سطح ساختارهای قانونگذاری است. هر شکاف در این مسیر، میتواند انرژی سیاسی او را به نقطهی تعلیق یا انحلال بکشاند.
افزون بر این، وضعیت اقتصادی ایالتهای لیبرال آمریکا در سالهای اخیر نشان میدهد که هرگونه سیاست بازتوزیعی نیازمند چارچوب پایدار درآمدی است. در کالیفرنیا، افزایش مالیات برای تأمین هزینههای خدمات عمومی با موج مهاجرت بینایالتی همراه شده است. بین سالهای ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۳، بیش از دو میلیون نفر از ایالتهای دموکرات مانند کالیفرنیا و نیویورک به ایالتهایی با مالیات کمتر مهاجرت کردند (مؤسسه هوور، ۲۰۲۳). تنها در یک سال، کالیفرنیا ۳۱٫۵ میلیارد دلار درآمد مشمول مالیات خود را از دست داد (دفتر کنترل ایالت کالیفرنیا، ۲۰۲۳). این کاهش پایهی مالیاتی، توان دولتهای محلی را برای اجرای برنامههای بازتوزیعی تضعیف کرده است.
نمونهی دیترویت در دهههای پایانی قرن بیستم، اگرچه پیچیدهتر از روایتهای سیاسی رایج است، اما یادآور این واقعیت است که نبود سرمایهگذاری پایدار، خصوصیسازیِ بدون نظارت و خروج طبقه متوسط میتواند به فروپاشی زیرساختهای شهری منجر شود. جمعیت دیترویت از حدود ۱/۸ میلیون نفر در سال ۱۹۵۰ به کمتر از ۷۰۰ هزار نفر در سال ۲۰۱۳ کاهش یافت (دیوی، ۲۰۱۳). ۲۰۱۳ سالی بود که این شهر، با بدهیای حدود ۱۸ میلیارد دلار، اعلام ورشکستگی کرد؛ بزرگترین ورشکستگی شهری در تاریخ ایالات متحده (دیوی، ۲۰۱۳). امروز، جمعیت دیترویت حدود ۶۲۰ هزار نفر برآورد میشود (مؤسسهٔ سرشماری ایالات متحده، ۲۰۲۴)، و در گفتمان سیاسی آمریکا، دیترویت اغلب بهعنوان هشداری علیه سیاستهای بازتوزیعیِ بدون پشتوانهی مالی مطرح میشود؛ هرچند این روایت بسیاری از عوامل ساختاری، نژادی، و تاریخی را نادیده میگیرد. با این حال، مهمترین مسأله نه اقتصاد است و نه ساختار قانونگذاری. مسأله مدیریت امید است.
کارزار ممدانی، مانند کارزار سندرز در سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۶، توانسته است گروههایی را که پیشتر از سیاست فاصله گرفته بودند، دوباره به میدان بیاورد. اما تجربهی سندرز نشان داد که اگر امید جمعی به ساختار نهادی تبدیل نشود، انرژی اعتراض به ناامیدی و سپس به خشم تبدیل میشود. و خشم، سوخت اصلی راست پوپولیست است. بخشی از پایگاه رأیدهندگان ترامپ کسانی بودند که زمانی در جنبش عدالتخواهی سندرز فعال بودند، اما پس از بیاثر شدن آن جنبش از سوی ساختار دموکرات، به سمت راست چرخیدند. بر اساس گزارش دیانا کرتزلبن در رادیوی ملی آمریکا (اِنپیآر)، حدود ۱۲ درصد از رأیدهندگان اولیهٔ سندرز در انتخابات مقدماتی ۲۰۱۶، در انتخابات نهایی به ترامپ رأی دادند (کرتزلبن، ۲۰۱۷). همین الگو، در صورت ناکامی ممدانی، میتواند تکرار شود.
البته مخالفان ممدانی صرفاً جمهوریخواهان یا راست افراطی نیستند. بخشی از مرکز لیبرال نیز در برابر او ایستاده است. باراک اوباما، که معمولاً در انتخاباتهای شهری برای تقویت نامزدهای دموکرات وارد میشود، از حمایت رسمی از ممدانی خودداری کرد. این امتناع نه یک اتفاق تاکتیکی، بلکه نشانهای از دفاع ساختاری هر دو جناح سیاسی از منطق بودجهمحور و بازارمحور مشترک است. در این سطح، مقاومت در برابر ممدانی، اختلافی میان چپ و راست نیست؛ اختلافی میان لایههای مردمی و مرکز قدرتمند سیاست است.
در این بستر، ممدانی نه فقط بهعنوان فردی که در رقابت انتخاباتی پیروز شده است، بلکه بهمثابه یک لحظهی چرخش در سیاست شهری پدیدار میشود؛ لحظهای که پس از انتخاب او بهعنوان شهردار، اکنون موضوع رقابت نیروهای سیاسی مختلف برای تعریف و هدایت جهتگیریهای آیندهی آن است. اگر دموکراتها بتوانند ظرفیت بسیج او را در چارچوب حزبی خود تثبیت کنند، فرصتی کمنظیر برای بازسازی مشروعیت خود خواهند یافت. اگر نتوانند، راست پوپولیست آماده است تا این ظرفیت را به سرخوردگی و سپس به قدرت بدل کند.
در این صورت منطق سیاسی از مسیر بازسازی منحرف میشود و به سوی تخریب میلغزد. اگر این تلاش به شکست بینجامد، پیامد صرفاً ادامهی وضع موجود نخواهد بود. بلکه ناامیدی تازهای شکل خواهد گرفت که میتواند راست افراطی را در نیویورک و فراتر از آن تقویت کند. بنابراین، برای ترامپ و دیگر جریانهای راست پوپولیست، ممدانی نمیبایست تهدیدی مستقیم تلقی شود، بلکه امکانی بالقوه است؛ فرصتی برای تبدیل رؤیاهای برآوردهنشدهی عدالتخواهی به نیروی بسیجِ اعتراضِ ضدلیبرال.
هماکنون نیز این خوانش در محافل راست بهوضوح دیده میشود: روایتی که میگوید «اگر او موفق شود، مالیاتها افزایش مییابد و مردم از شهر خارج میشوند؛ و اگر شکست بخورد، ما بازمیگردیم.»
امروز پرسش اصلی این نیست که ممدانی چه شعارهایی مطرح میکند، بلکه این است که چه نیرویی هدایت و سازماندهی امید جمعی برآمده از پیروزی او را بر عهده خواهد گرفت. اگر این نیرو در ساختارهای نهادیِ پاسخگو و پایدار جای بگیرد، میتواند از سطح شعار و انتخابات فراتر رود و به حوزهی نیازهای واقعی و روزانهی مردم وارد شود.
اگر نه، همان الگوی آشنا تکرار میشود: امیدی که بیسرانجام بماند، به خشم بدل میشود، و خشم، لزوماً به اصلاح نمیانجامد؛ گاهی راه را برای قدرتی انحصاریتر هموار میکند.
منابع:
- Anuta, J. (2025, May 27). Mamdani’s policy pitches: Free services, grassroots energy, and fiscal headaches. POLITICO.
- Biswas, S. S. (2024, November 5). The struggle beyond the ballot: Understanding Zohran Mamdani’s campaign. CADTM.
- California State Controller’s Office. (2023). Migration and revenue trends report. https://www.sco.ca.gov/
- Capellini, J. (2025, November 3). What does NYC's mayor control? Here's which powers the office holds. CBS New York.
- Dabhade, A. (2025, November 5). Zohran Mamdani’s New York win sets stage for a fiscal reality check: Can he fund ‘free transit, freeze the rent’? Moneycontrol.
- Davey, M. (2013, July 18). Billions in debt, Detroit tumbles into insolvency. The New York Times.
- Duhalde, M. (2025, June 10). How Zahraan Mamdani mobilized Queens. The City.
- Hoover Institution. (2023). California’s wealth tax proposal: A reality check.
- Kurtzleben, D. (2017, August 24). Here's how many Bernie Sanders supporters ultimately voted for Trump. NPR.
- Pew Research Center. (2024, June 24). Public trust in government: 1958–2024.
- Sterne, P. (2025, July 1). Here’s how Zohran Mamdani’s 50K-strong volunteer army pulled it off. City & State New York.
- U.S. Census Bureau. (2024). QuickFacts: Detroit city, Michigan.


نظرها
نظری وجود ندارد.