ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

در حاشیه «روز کوروش»: جعلیات و واقعیات

در روزگاری که بخشی از جامعه ایران کوروش را نماد آزادی و تسامح می‌خواند و بخشی دیگر او را ابزار جدید قدرت‌مندسازی به نفع ناسیونالیسمی ارتجاعی می‌داند، باید از نو پرسید: پشت افسانه کوروش به عنوان «پدر ایران» و «منشور حقوق بشر» او چه واقعیت تاریخی‌ای پنهان شده است؟ مقاله علی جوادی تلاشی است برای نقد نظام‌مند آنچه او یکی از بزرگ‌ترین جعلیات تاریخ رسمی ایران می‌داند: از منشور ساختگی تا کوروش‌پرستی مدرن.

دیدگاه
این مقاله در بخش دیدگاه منتشر شده است. نظرهای مطرح‌شده در این بخش، دیدگاه نویسندگان را بازتاب می‌دهند و نه لزوماً دیدگاه تحریریه زمانه را. زمانه آمادگی دارد نظرهای در برابر این دیدگاه را نیز منتشر کند.

قبل از شروع مطلب اجازه دهید یک سوء‌تفاهم احتمالی در مورد این بحث رفع کنیم. رژیم اسلامی در سالهای گذشته دست به جلوگیری از شرکت و دستگیری برخی از شرکت کنندگان در ۷ آبان در پاسارگاد زد و حکم زندان برای چند تن صادر کرد. امسال نیز با مسدود کردن راه‌های منتهی به پاسارگاد جلوی حضور افراد در«مقبره کوروش» را گرفت. در این باره چه باید گفت؟

پاسخ روشن است: آزادی همچون یک اصل بی‌ قید و شرط، و  نه استثنا!

هرگونه دستگیری و اذیت و آزار و ممنوعیت تجمع شهروندان جامعه را باید شدیدا محکوم کرد. باید پرچمدار آزادی‌های وسیع و بی‌قید شرط بیان و نقد و تجمع و ابراز وجود تمامی آحاد جامعه بود. آزادی بی‌قید و شرط عقیده، بیان، اجتماعات، مطبوعات، تظاهرات، اعتصاب، تحزب و تشکل یک رکن تخطی ناپذیر حقوق و آزادی های فردی و مدنی در جامعه است. البته دفاع از حق آزادی بیان و عقیده مترادف دفاع از هر نوع بیان و عقیده‌ای نیست. آزادی نقد تمامی جوانب فرهنگی، مذهبی، ملی و مقدسات خود نیز یک رکن آزادی بیان است.

استوانه تبلیغ: نه «منشور»، نه تاریخ

از کتیبه کوروش یا آن‌چنانکه برخی می‌گویند، «منشور کوروش» آغاز کنیم. به این سوال باید پاسخ داد که این نوشته چه ارزش و سندیت تاریخی‌ای دارد؟ هیچ! این کتیبه را باید مانند یک بیانیه سیاسی دستگاه سرکوبگر حاکم نگاه کرد. آیا توئیت‌های ترامپ چه امروز و چه ۲۵۰۰ سال دیگر، البته اگر سرمایه‌داری جامعه بشری را قبل از آنکه به زیر کشیده شود، نابود نکرده باشد، دارای هیچگونه ارزشی است؟ آیا بیانیه‌های خمینی در زیر درخت سیب در نوفل شاتو هیچ حقیقت تاریخی را بیان می‌کنند؟ آیا «آیات» محمد بیان حقیقت رابطه او و خدای ناموجودش است؟ آیا گفته‌های چنگیزخان پیرامون عملکردش دارای هیچگونه ارزش تاریخی است و کسی می‌تواند این گفته‌ها و نوشته‌ها را مبنای واقعیت سیاسی آن زمان قرار دهد؟ آیا بیانیه‌های هیتلر در مورد عملکرد حکومتش دارای هیچ حقانیت تاریخی است؟ این نوشته‌ها بیان هیچ حقیقت تاریخی‌ای نیستند و به همین اعتبار هم دارای هیچگونه سندیت تاریخی نیستند. هیچ مورخی با برخورداری از ذره‌ای پایبندی به حقیقت تاریخی و علمی نمی‌تواند این اسناد را مبنای حقیقت و یا سندیت تاریخی قرار دهد. چه کسی ادعاهای یک امپراطور جهانگشا در مورد خود را مبنای حقیقت تاریخی قلمداد می‌کند؟

این کتیبه نوشته‌ای است که به فرمان کوروش و توسط کاهنان مردوخ، بت و خدای خدایان بابل، در مدح و تعریف از کوروش نگاشته شده و در معبدی به خاک سپرده شده است. به‌راستی چقدر کاهنان مجیزگوی پادشاهی که با تبانی و توطئه راه را برای ورود ارتش او به بابل فراهم کرده بودند، می‌توانند بیانگر حقیقت و یا قاضی بی‌طرف تاریخ باشند؟

افسانه لغو برده‌داری: جعل «انسان ‌دوستی»

بر مبنای این کتیبه ادعا می‌شود که کوروش برده‌داری را ملغی کرده است. حقیقت چیست؟ این یک دروغ بزرگ است. کوروش برده‌داری را ملغی نکرد، در هیچ کجا ملغی نکرد. نه در بابل و نه در سرزمین‌های وسیع تحت کنترل امپراطوری هخامنشیان چنین اقدامی صورت نگرفت. برعکس، واقعیت این است که برده‌داری یک واقعیت کثیف و زشت تاریخ آن دوران بشری و نه تنها آن دوران بلکه تا حدود دو هزار سال بعد از سلسله هخامنشیان بود.

مورخین قلابی و مزدبگیر و ایدئولوگ‌های جریانات مختلف ناسیونالیست عظمت طلب ایرانی این ادعای خود را بر بخشی از کتیبه کوروش استوار کرده اند که می‌گوید: «نبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود. کاری که در خور شأن آنان نبود… من برده‌داری را برانداختم.» در اینجا اشاره به سیستم بردگی و برده‌داری علی العموم نیست، اشاره به اقدام «ناشایست» نبونید پادشاه بابل است. تلاشی برای «موجه» و «مردمی» جلوه دادن لشکر کشی کوروش است. در همین زمینه هردوت به وجود برده‌داری قبل و بعد از حمله کوروش به بابل اشارات روشنی دارد.

تصویری از منشور کوروش
تصویری از منشور کوروش

«آزادی مذاهب» یا بند و بست با کاهنان؟

همچنین بر مبنای این کتیبه گفته می‌شود که کوروش اولین حکومت مبتنی بر آزادی مذاهب را پایه‌گذاری کرد، حقیقت چیست؟ هر چند تمام واقعیت تاریخی در این زمینه چندان روشن و دقیق نیستند اما نفس لشکرکشی کوروش به بابل و تعریف و تمجید از مردوک، خدای خدایان بابل، و اینکه کوروش به فرمان مردوک برای کنار زدن خدایی که جانشین مردوک شده بود، دست به چنین اقدامی زده است، خود ناقض این ادعای مندرج در کتیبه و یا ایدئولوگ‌های مدافع آن است. به‌علاوه این کتیبه بیش از هر چیز بیانیه‌ای برای بزرگداشت مردوخ است و کوروشی که برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود در بابل ناچار است خود را مطیع و فرمانبر مردوخ، و به عبارت امروزی تر، سایه خدای بابل معرفی کند.

اما واقعیت دیگر این است که تک‌خدایی و به اصطلاح «یکتا‌پرستی» شکل غالب مذهب در جوامع آن دوران نبود. چندخدایی، وجود بت‌ها و خدایان متعدد بخشی از واقعیت خرافی آن زمان بود. خرافات مذهبی متعددی وجود داشت و «آزادی» پرستش این بت‌ها امری عادی بود. اینکه کوروش اجازه داد مذاهبی که توسط نبونید در بابل و سرزمین‌های تحت کنترل آن دچار محدودیت‌های تاریخی شده بودند، به بت‌های خود سجده کنند، و آیین و رسوم مذهبی خود را اجرا کنند، را نمی‌توان به معنای آزادی مذاهب علی‌العموم تلقی کرد. کوروش سیستم پادشاهی نبونید را به‌همراه دستگاه مذهبی که به آن مشروعیت می‌بخشید، به کمک کاهنان مردوک‌پرست سرنگون کرده بود. یکی از مفاد این تبانی ابقاء روابط اجتماعی و دستگاه‌های مذهبی گذشته بود. به‌علاوه کوروش برای تضمین بقاء حکومت و مشروعیت بخشیدن به حکومت خود به چنین اقدامی احتیاج داشت. یک شکل «طبیعی» سرکوب و کنترل سرزمین‌هایی که با رسم و رسوم متفاوت زندگی می کردند، همین بود که دستگاه مذهبی شان دست نخورده باقی بماند تا به توجیه و مشروعیت بخشیدن به حکومت و فرمانروایی وقت بپردازند و مردم زیر سلطه این فاتحین نیز به حاکمان هم «مالیت‌های» گزاف و کمرشکن بپردازند. اعمال هر نوع سیستم دیگری مستلزم حضور مداوم لشکر نیروی فاتح است که امکان تحرک و کشورگشایی این نیروها را به شدت محدود می کرد. موضوع نتیجتا نه «آزادی مذاهب» و یا حتی احترام به خرافه‌های مذهبی موجود، بلکه نقش دستگاه‌های متعدد مذهب در چگونگی حفظ سیستم امپراطوری وقت بود. موضوع بر سر بند و بست کاهنان بابلی با کورش برای ابقاء دستگاه مذهبشان بود.

در عین حال باید به این نکته «کوچک» نیز اشاره کرد که روی دیگر آزادی دستگاه مذاهب، آزادی از مذهب و آزادی بی‌مذهبی است! این واقعیت مهمی است که در پس پرده آزادی مذاهب پوشانده می‌شود. ما برای آزادی مذهب و بی‌مذهبی و کوتاه کردن دست مذهب از زندگی و شئونات جامعه مبارزه می‌کنیم.

«منشور حقوق بشر»؛ شوخی تلخ تاریخ

و بالاخره گفته می‌شود که این کتیبه اولین «منشور حقوق بشر» است. بررسی‌های تاریخی چه میگویند؟ کدام بشر؟ کدام حقوق؟ شوخی می‌کنند. نباید این شوخی ها را چندان جدی گرفت. اجازه دهید نقد خود به خود «بیانیه حقوق بشر» را در جای دیگری دنبال کنیم. اصولا «بشر» مفهومی متعلق به دوران سرمایه‌داری، دوران پسابرده‌داری و فئودالیزم است. مقوله‌ای است که در پس تحولات تاریخی معینی در جوامع اروپایی، در دوران رنسانس و در دوران انقلابات بورژوایی شکل گرفت. بیانیه حقوق بشر مصوبه‌ای است که مشخصا محصول دوران سرمایه‌داری پس از جنگ دوم جهانی است که برای اولین بار حقوقی را که از نقطه نظر بورژوازی انسان‌ها از آن برخوردارند را بر شمرده است. در دوران کوروش برده‌داری و سیستم ارباب و رعیتی در جوامع آن زمان حاکم بودند. جامعه به برده و رعیت و ارباب تقسیم می‌شد. برده و رعیت فاقد هر گونه حق و حقوقی در جامعه بودند. سهمی از زندگی و حاصل تلاش خود نداشتند. ارباب، مالک جسم و صاحب محصول کارشان بود.

حقوق شهروند یا لوح مدح مردوخ؟

تمثال مردوخ

این ادعای مضحک تنها نشان دهنده جایگاه «حقوق بشر» حتی با تفسیر بورژوایی آن در سیستم نظری جریانات ناسیونالیست ایرانی است. حقوق بشر حتی در تعریف بورژوای آن یعنی حقوق شهروندی که از قید بردگی و سیستم ارباب رعیتی خلاص شده است. انسانی که ناچار نیست به هیچ فرمانروایی مالیات و خراج بپردازد؛ شهروند است، شهروندی که دارای حق آزادی بیان است، دارای حق نقد و حق ابراز وجود است، صاحب اختیار بدن خود و نیروی کار خویش است، حتی اگر ناچار باشد نیروی کار خود را مانند کالایی در بازار در ازاء مزد به فروش برساند، حداقل برده نیست، حداقل رعیت نیست. حقوق بشر، حتی در روایت بورژوایی آن از حق تشکل و تحزب و تجمع برخودار است. آیا کتیبه کوروش کوچکترین نشانی از این محورهای عمومی حقوق شهروند در جامعه را دارد؟

به‌علاوه مگر می‌توان بیانیه‌ای را «اولین منشور حقوق بشر» دانست که در مدح خدای مردوخ است، توسط کاهنان بابل به نگارش در آمده و در تعریف و تمجید امپراطوری سرکوبگر بر استوانه‌ای گلی نوشته شده و در خاک معابد دفن شده است؟ کتیبه کوروش را در واقع منشور بت پرستی و توجیه حکام سرکوبگر زمانه است. همین!

«یادگار» در سازمان ملل: بدلی تاجدار

حتی یک نسخه از این منشور در سازمان ملل قرار داده شده است، در باره این به‌رسمیت شناسایی از جانب سازمان ملل چه نظری وجود دارد؟ یک نسخه (بدلی) از این کتیبه که توسط موزه بریتانیا به درخواست محمدرضا شاه ساخته شده بود که در دوران مقدماتی جشن‌های دو هزار و پانصد ساله پادشاهی در ایران توسط اشرف پهلوی، در زمره هدایای اهدایی از جانب کشورها به همراه یک ترجمه جعلی از مفاد این کتیبه به اوتانت دبیر کل وقت سازمان ملل در سال ۱۹۷۱ اهداء شد. در آن زمان اشرف پهلوی رئیس هیات نمایندگی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل بود. اشرف با هدف مشروعیت تاریخی بخشیدن به سلطنت پهلوی در دوران جشن‌های دو هزار و پانصد ساله در طی مراسمی که از برخی حقوقدانان دعوت صورت گرفته بود برای اولین بار از این کتیبه به عنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» نام برد. اشرف پهلوی یک عنصر مهم در کودتای ۱۳۳۲ و «منشور آزادی»؟! در همان زمان محمدرضا شاه نیز سکه‌های طلایی را ضرب کرد که در آن لوح کوروش و تصویر شخص این جناب حک شده بود. تمام این جعلیات و تلاشها اقدامی به‌منظور حقانیت تاریخی بخشیدن به سلطنت دوران پهلوی و ناسیونالیسمی که بنیان فکری این سلطنت را می‌ساخت، بود. البته در همان دوران که اشرف و شاه از «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» نام می‌بردند، ساواک و دستگاه پلیسی ـ امنیتی حکومت پهلوی با هر درجه از آزادی و ابراز وجود سیاسی با شدیدترین شکل برخورد می‌کرد و شکنجه‌گاه‌های رژیم سخت مشغول کار بودند.

به‌علاوه مورخین بسیاری منتقد جدی این جعل تاریخی و مهر تایید بر آن زدن توسط سازمان ملل هستند و خواهان تصحیح این جعل تاریخی‌اند.

«زنده‌‌سازی»های دوره‌ای: از بالفور تا امروز

پس چرا یک چنین کتیبه‌ای علیرغم تلاش‌های مورخین و نکاتی که اشاره شد همچنان مطرح است؟ تاریخ این منشور چیست؟ واقعیت این است که این گل نوشته تاکنون چند بار «زنده» شده و چند بار برای توجیه اقدامات نیروهای سیاسی وقت «علم» شده است. یک «زندگی» این منشور هم به دوران پس از جنگ جهانی اول و سقوط امپراطوری عثمانی و تلاش برای شکل دادن به کشوری در خاورمیانه برای «یهودیان» بر می‌گردد. به این اعتبار کتیبه کورش بار دیگر «زنده» شد. در دورانی که کشورهای امیریالیستی پیروز در جنگ جهانی اول مناطق پیرامون اروشلیم را برای برپا کردن کشور اسرائیل تعیین میکنند. اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۸ تلاشی در این زمینه است. از این رو لوح کوروش علم شد. چرا که در این کتیبه اشاره به بازگرداندن یهودیانی دارد که در دوران پادشاه بابل به اسارت گرفته شده بودند و به بابل منتقل شده بودند. این گفته‌های کتیبه مبنایی برای «حقانیت تاریخی» بخشیدن به ایجاد یک کشور در قرن بیستم در سرزمین‌هایی که عمدتا ساکنین‌اش فلسطینی بودند، با خون و آتش شد.

اسطوره «انسانیت»: وقتی قربانیان سخن می‌گویند

از کتیبه کوروش که بگذریم و به خود کوروش باید پرداخت. می‌گویند کوروش مظهر انسانیت، آزادی و زندگی مسالمت‌آمیز بخش‌های مختلف امپراطوری ایران در دوران باستان است. واقعیت چیست؟ به‌هیچ‌وجه! آیا محمد مظهر انسانیت، آزادی و زندگی مسالمت آمیز بود؟ آیا چنگیز مظهر انسانیت، آزادی و زندگی مسالمت آمیز بود؟ آیا داریوش و نادر شاه نیز مظهر انسانیت، آزادی و زندگی مسالمت آمیز بودند؟ از قربانیانشان بپرسید! از بردگان و توده‌های مردم ستمدیده و لگدمال شده بپرسید. از مردمانی بپرسید که شهرهایشان توسط ارتش کوروش به آتش کشیده و غارت شد، بپرسید. از بردگان و رعیت‌ها بپرسید که چه زندگی محنت‌بار و ضد انسانی‌ای داشته اند. از بردگانی بپرسید که در بازارهای برده‌فروشی به حراج گذاشته می‌شدند. از منظر آنها به تاریخ و رویدادهای تاریخی نگاه کنید. کوروش را باید با سایر کشورگشایان و جانیان تاریخی نظیر چنگیز و جولیوس سزار و محمد و اسکندر و تیمور و امثالهم مقایسه کرد.

سلطنت و آزادی: تناقضی که حل نمی‌شود

اصولا نفس وجود سلطنت با انسانیت و آزادی و زندگی مسالمت آمیز در تناقض است. سلطنت یک نهاد تاریخی طبقه حاکمه در به انقیاد کشیدن و استثمار توده‌های مردم کارکن در طول تاریخ بوده است. سلطنت انسانگرا و آزادیخواه و برابری‌طلب یک تناقض در کلام است. همانطور که فاشیسم آزادیخواه تناقضی در خود است. ما طبقه حاکمه استثمارگر آزادیخواه نداریم. در تمامی طول تاریخ جوامع بشری هر ذره پیشرفت و تحقق این خواست‌های توده‌های مردم کارکن و زحمتکش در مبارزه ای جانانه با طبقات و حکومت‌های حاکم به‌دست آمده است.

به قول مارکس: «تاریخ کلیه جامعه‌هایی که تاکنون وجود داشته تاریخ مبارزه طبقاتی است. … خلاصه ستمگر و ستمکش با یکدیگر در تضاد دائمی بوده و مبارزه‌ای بلاانقطاع، گاه نهان و گاه آشکار، مبارزه‌ای که هر بار یا به تحول انقلابی سازمان سراسر جامعه و یا به فنای مشترک طبقات متخاصم ختم می‌گردد، دست‌زده‌اند.» (مانیفست کمونیست) دوران کوروش نیز از این قاعده مستثنی نبود.

اما تصویر همگان از زندگی و جامعه مطلوب و ایده‌آل بدون شک یکی نیست. آنهایی‌که کوروش را مظهر و سمبل «انسانیت» کردند، ساواک‌ها و شکنجه‌گاه‌ها را نیز شکل دادند!

«کوروش کبیر»: پروژه مشروعیت ‌بخشی

آیا جایگاه و شخصیت تاریخی کوروش را در شکل دادن به اولین امپراطوری جهان را می‌شود نفی کرد؟ پس چگونه کوروش، «کوروش کبیر» شد؟ کوروش یک کشورگشای «موفق» بود. او اولین امپراطوری جهان را شکل داد. در امور نظامی بنا به گفته بسیاری از تاریخ نگاران از شقاوت و همچنین نبوغ قابل ملاحظه‌ای برخوردار بود. همانطور که اسکندر مقدونی چنین بود، همانطور که چنگیز خان مغول چنین بود. کوروش را آنهایی «کوروش کبیر» کردند که به دنبال مشروعیت تاریخی بخشیدن به سلطنت پهلوی در دوران تاجگذاری محمد رضا شاه بودند. کوروش برای ناسیونالیست‌های عظمت‌طلب «کوروش کبیر» است. همانطور که چنگیز مغول برای ناسیونالیست‌های مغول یک شخصیت «کبیر» تاریخی است و مجسمه‌های این جنایتکار تاریخی در شهرهای مغولستان از فاصله های بسیار دور همچنان قابل رویت است. به‌علاوه فراموش نکنیم که حتی در شاهنامه که کتاب افسانه‌ای و اسطوره‌ای شاهان ایران است هیچ نامی از کوروش چه برسد به «کوروش کبیر» نیست. در هیچ کجای ادبیات و تاریخ ایران پیشا پهلوی اصولا نام چندانی از کورش در میان نیست.

معیار دوگانه

آیا ناسیونالیست‌های ایرانی ذره‌ای تره برای «اسکندر کبیر» و شاهان کشورگشای کشورهای رقیب که تسمه از گرده مردم در ایران آن زمان کشیدند، خرد می‌کنند؟ آیا ناسیونالیست‌های عظمت‌طلب ایرانی که حاضرند فرزندان توده‌های مردم زحمتکش را به زیر توپ و تانک برای «حفظ تمامیت ارضی» بفرستند، فقط برای «تمامیت ارضی خودشان» ارزش قائل‌اند؟ پس «تمامیت ارضی» کشور بغل دستی چه می‌شود؟

از استانداردهای دوگانه و تناقضات خرد کننده ناسیونالیست‌ها بگذریم مشکل ما با نفس جامعه طبقاتی و حاکمیت طبقات استثمارگر بر زندگی توده‌های مردم است. مشکل ما با کشورگشایی و آدمکشی و غارت اموال مردم است. مشکل ما علی‌الاصول با سیاست «امپریالیستی» است. سیاست کشورگشایی، یک سیاست «امپریالیستی» چه در دوران باستان و چه در دوران کنونی است. یک سیاست ارتجاعی، تجاوزگرایانه و ضد انسانی است.

برخی مدعی‌اند که کورش هیچ کشوری را به منظور غارت فتح نکرد، با دعوت مردم و برای آزادی آنها این سرزمین‌ها را فتح کرد و بر خلاف سایر پادشاهان از مردم کشتار نکرد. دروغ می‌گویند. این یک جعل تاریخی است. آیا کورش سرزمین مادها را به دعوت مردم این سرزمین تصرف و هگمتانه را غارت کرد؟ آیا سرزمین لیدی را به دعوت مردم این منطقه تصرف و قتل عام و غارت کرد؟ آیا کورش قیام لیدی به رهبری «پاکتیاس» را به دعوت مردم لیدی به‌طور وحشیانه سرکوب کرد و بسیاری را به بردگی کشید؟ آیا پادشاهان هخامشی به دعوت مردم یونان شهر آتن را به آتش کشیدند؟ آیا اسکندر به دعوت مردم ایران شهر پرسپولیس را به آتش کشید؟

از نینوا تا بابل: کارنامه خشونت‌بار کوروش

شاید ذکر یک نمونه بد نباشد: گزنفون تاریخ شناسی که از قرار علاقه وافری هم به کوروش داشت گفته است که کوروش در حمله برای اشغال شهر نینوا، به سربازان خود فرمان داد تا خانه‌های مردم را به آتش بکشند. و دستور داد تا هر کس را که در کوچه‌ها یافتند، بکشند. پس از قتل عام و وارد نمودن خسارات بسیار به مردم نینوا، شهر به دست کوروش هخامنشی افتاد. سپس وی بر بازماندگان مردم نینوا مقرر داشت که به کشت زمین مشغول شوند، خراج و غنایم را بپردازند و از نماینده‌ی کوروش، فرمان‏بردارى و اطاعت نمایند. این یک تاکتیک جنگی کوروش برای فتح و تصرف سرزمین‌های جدید بوده است (گزنفون). نمونه‌های دیگر بسیارند،‌ همچون بکه با «کلید» کاهنان فتح شد.

کاهنان مردوخ پرست و بخشی از رجال طبقه حاکمه بابل در مقابله با نبونید شاه بابل و پسرش دروازه‌های شهر را در یک تبانی آشکار برای لشکر کوروش گشودند. کوروش به لحاظ نظامی به سادگی نمی‌توانست بر قلعه‌های عظیم شهر بابل غلبه کند. تنها راه تبانی و سازش با بخشی از هیات حاکمه این سرزمین بود. بند و بست با بخشی از رجال و «آخوندهای مردوخ پرست» و نه توده مردم تحت ستم و استثمار طبقه و نظام اقتصادی و سیاسی حاکم.

«دعوت» امروزین: از تانک تا توییت

در ادامه، بیائید فرض کنیم که اصولا کوروش به «دعوت» مردمان کشورهای دیگر به این کشورها لشکر کشی کرده است. می گویند «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است». ایشان اگر خیلی آدم رقیق‌القلبی بود حداقل از برده گرفتن مردم کشورهای تحت‌السلطه در دوران امپراطوری هخامنشیان خودداری می‌کرد.

به‌علاوه هم اکنون ما شاهد گرایشی در اپوزیسیون حکومت آدمکشان اسلامی هستیم که خواهان حمله نظامی آمریکا به ایران برای «خلاصی» از شر حکومت اسلامی است. «تانکیو بوش»، «بعد از عراق نوبت ایران است»، شعارشان بود. همه و همه و صد البته برای «آزادی ایران»! همین اپوزیسیون در عصر بیست و یکم و علیرغم وجود اینترنت و شبکه‌های اجتماعی گسترده این خواست ارتجاعی خود را با عوامفریبی تمام خواست «مردم» ایران و دعوت مردم ایران برای لشکرکشی ترامپ و حملات موشک‌های کروز و بمب افکن‌های این نیروی امپریالیستی قلمداد می‌کند. به‌راستی چقدر این «دعوت‌ها‌ پرده بر ماهیت ارتجاعی و ضد انسانی چنین اقدامی می‌اندازند؟

فرجام کوروش: جامی از خون

در آخر، نباید فراموش کنیم که کوروش در جنگی با قوم «سکا» در مناطق شمال خراسان فعلی به منظور تسخیر سرزمین‌های جدید کشته شد. آیا این «مردم» هم به کوروش و لشکرش «بفرما» گفته بودند؟ در برخی روایات تاریخی پایان زندگی کوروش اینگونه ترسیم شده است: تهم‌رییش (ملکه سکا) سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون خود قرار داد و گفت: «تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی.»

در پاسخ به منتقدین، کسانی که خواهند گفت که کوروش معابد و خدایان هر سرزمینی را که فتح می‌کرد نابود نمی‌کرد. اجازه می‌داد مردم به دین و آئین و رسومشان زندگی کنند. و این سیاست نشان «مدارا جویی» این شخصیت تاریخی است. بگذارید با اغماض بسیار فرض کنیم که چنین ادعایی درست است. می‌گویم اغماض چرا که مردمی که در پس هر لشکر کشی قتل عام می‌شدند، چندان شانسی برای زندگی به هیچ آیین و رسومی نمی‌توانستند داشته باشند! از این نیز بگذریم که کوروش مدعی است که بابل را به فرمان مردوخ و به‌منظور «رفع ستم» از این خدای بت‌ها فتح کرده است. در پاسخ به دو فاکتور اساسی باید اشاره کرد.

۱) چندخدایی رایج، نه «آزادی» مذهب :‌ در زمان کورش سیستم «یکتا پرستی» و یا پرستش «خدای واحد» در آن دوران شکل مذهبی حاکم در جوامع بشری نبود. از قرار «بازار آزاد» بت پرستی و نه «انحصار» در بت پرستی سنت رایج بود. بت‌های متعددی در هر جوامع وجود داشت و فرقه‌های مختلف مذهبی به فراخور حال خود مشغول عوامفریبی و چاپیدن مردم و مشروعیت بخشیدن به دستگاه و طبقه حاکمه بودند. از این بابت لشکرکشی‌ها و فتوحات نظامی بر خلاف قرون وسطی، مانند جنگ‌های صلیبی جنبه قوی مذهبی نداشت، به اعتبار «جنگ مذاهب» نبود.

۲) امپراتوری و روحانیت: تقسیم کار سرکوب :‌ از طرف دیگر یکی از ملزومات شکل دادن و استمرار بخشیدن به یک امپراطوری عظیم به‌رسمیت شناختن نقش فرقه‌های مذهبی در تحکیم موقعیت دستگاه حاکم در کنار دستگاه سرکوب است. دستگاه مذهب همواره یک رکن اساسی مشروعیت بخشیدن به طبقه و نیروی حاکمه در طول تاریخ بوده است. شاه سایه خداست. حتی تا زمان محمدرضا شاه. به‌علاوه ضعف توان لجستیکی و وسعت امپراطوری اجازه تحرک سریع و گسترده به لشکر دستگاه حاکم برای سرکوب مداوم را نمی‌داد، نتیجتا باید تداوم امپراطوری را علاوه بر دستگاه سرکوب «سراسری» با تکیه بر دستگاه سرکوب و تحمیق «محلی» نیز تامین می‌کردند. در این دوران ما شاهد نطفه‌های شکل‌گیری یک سیستم کولونیالیستی در عصر باستان هستیم. این سیستم و سازمان حکومتی مخاطرات و ریسک کمتری برای هیات حاکمه شکل‌دهنده امپراطوری ایفا می‌کرد. در عین حال در شرایطی که نمی‌توانستند سرزمین‌هایی را حفظ کنند، آنها را غارت کرده و مردمانش را نیز به فراخور حال و توان قتل عام می‌کردند.

«هویت ایرانی»: نقد یک افسانه

ناسیونالیست‌ها و عظمت‌طلبان خشمگینانه خواهند گفت که منتقدین «تاریخ» و «هویت ایرانی» را انکار می‌کنند. ما تاریخ را انکار نمی‌کنیم. روایت طبقات حاکم از تاریخ را انکار می‌کنیم. این «تاریخ» و این «هویت» بخشی از آراء طبقه حاکمه است. ما منتقد مبلغین و مدافعین روایت طبقات حاکم در طول تاریخ هستیم. برای ما تاریخ، تاریخ مبارزه طبقاتی و اجتماعی است. برای ما تاریخ یک سلسله وقایع و رویدادهای تصادفی نیست. یک کشمکش و تقابل دائمی در جامعه و مابین طبقات موجود در جامعه است. در این جدال ما بی طرف نیستیم، جانبداریم!

ما منتقد جدی «هویت ایرانی» هستیم. این «هویت» واقعی نیست، خرافی است. ما منتقد هر هویت کاذب ملی و قومی و نژادی هستیم. ما این اتهام را با طیب خاطر می‌پذیریم. ما منکر هویت‌های پوشالی و دروغینی هستیم که ناسیونالیست‌ها برای بخش‌های مختلف جامعه تولید کرده و به پیشانی‌شان سنجاق کرده‌اند. هیچ مشخصه بیولوژی و فیزیکی و اقتصادی وسیاسی و تاریخی و فرهنگی و زبانی نمی‌تواند بیانگر مختصات و ویژگی های این هویت‌های کاذب باشد. این هویت‌ها ابزار و سیاستی برای تحکیم سلطه طبقه حاکمه بر زندگی و شئونات جامعه‌اند. ما انسانیم. این هویت‌ها یک مانع جدی تعالی و رشد فکری و سیاسی انسان است. ما خواهان قطع بند ناف توده مردم کارکن و زحمتکش از این خرافات و جعلیات ضد هویت جهانشمول انسان‌ها هستیم.

«پدر ایران» و تجارت با تاریخ

از تاریخ و گذشته بگذریم، به حال بپردازیم. برخی اکنون کوروش را «پدر ایران»، و ۷ آبان را «روز کوروش» نام‌گذاری کرده اند. چرا مخالفت؟ مگر بزرگداشت این روز چه ضرری برای جامعه خواهد داشت؟ پاسخ روشن است، همان ضرری که جماعتی کلاغ را رنگ کنند و به‌جای بلبل به مردم بفروشند. البته این جماعت پیش از آن رضا خان قلدر را هم «پدر امروز ایران» نام‌گذاری کردند. حتما پاسخ میرزاده عشقی به این اراجیف را نیز دیده‌اید ("پدر ملت ایران اگر این بی پدر است…"). چه ضرری جامعه از اینکه یک مستبد و یک دیکتاتور را «پدر» جامعه بدانند، خواهد خورد؟ مردم مغولستان از اینکه چنگیز را «پدر مغول» بدانند چه ضرری می‌خورند؟

پاسخ روشن است. زمانی‌که یک دیکتاتور را بزرگ می‌دارید، آزادی و تلاش انسان‌ها برای تحقق آزادی را به اسارت کشیده و به عقب رانده‌اید. زمانی‌که یک کشورگشا را بزرگ می‌دارید، سیاست‌های تجاوزگرایانه و قلدرمنشانه و «میلیتاریستی» را بزرگ داشته‌اید. زمانی‌که دیکتاتور رأس یک امپراطوری را بزرگ می‌دارید، مناسبات ارتجاعی طبقاتی حاکم را مشروعیت می‌بخشید. و خاک به چشم توده‌های مردمی پاشیده‌اید که برای خلاصی از این وضعیت دهشتناک مبارزه کرده‌اند. تاریخ جامعه برای آزادی و رهایی از سلطه طبقه حاکمه را زیر خاک کرده‌اید. و در یک کلام حقیقت را لگد مال کرده‌اید.

«روز کوروش»؛ از رقابت جناح‌ها تا مصادره نمادها

بعضا جریانات ناسیونالیست و عظمت طلب ایرانی مدعی‌اند که به‌منظور مقابله با اسلام و سنت اسلامی باید به چنین نمادهایی روی آورد. بزرگداشت «روز کوروش» را نوعی مقابله و دهن‌کجی به سنت اسلامی می‌دانند. آیا هیچ حقیقتی در این ارزیابی نیست؟ آیا بزرگداشت «روز کوروش» واقعا یک دهن کجی به اسلام و سنتهای کثیف اسلامی است؟ این جریانات چگونه تلاش برخی مسئولین حکومت اسلامی به‌منظور ثبت «روز کوروش» در تقویم جمهوری اسلامی را توضیح می‌دهند؟

واقعیت این است که «روز کوروش» در مجموع یک روز در سنت ناسیونالیسم عظمت‌طلب ایرانی است. اما بخش‌های از هیات حاکمه اسلامی و جریانات ملی ـ اسلامی نیز مدعی سهم‌بری از این روز هستند. به‌دنبال دوختن کلاهی از این نمد برای خود هستند. در تلا‌ اند تا این «تحفه» را از جریانات طوق ناسیونالیستی اپوزیسیون دریغ کنند. و این مساله در عین حال یک اقدام تاکتیکی – سیاسی از جانب بخش‌هایی از هیات حاکمه است. یک جریان در هیات حاکمه می‌داند که مردم برای اسلام تره هم خرد نمی‌کنند. می‌دانند که اسلامیسم عامل جری شدن مردم و پاشنه آشیل رژیم است. از این رو میکوشند به درجاتی برخی از «مفاخر» ناسیونالیسم را وارد سیاست‌ها و تبلیغات خود کنند.

آخرین قبله: کوروش هخامنشی

از قبله تا قبله: تغییر جهت پرستش

اما ناسیونالیست‌ها با این تلاش‌ها دارند چاه دیگری برای مردمی که می‌خواهند خود را از شر اسلام و حکومت اسلامی و جنبش اسلامی خلاص کنند، می‌کنند. نباید از چاهی در آمد و به چاه دیگری افتاد. ناسیونالیسم کوروش‌پرست ایرانی با این اقدام خود به‌دنبال جایگزینی محمد و سنت اسلامی با کورش و سنت ناسیونالیسم ایرانی است. و در این جابجایی از قرار فقط مسیر «قبله» عوض می شود. اما پرستش و بندگی و عبودیت کماکان به‌جای خود باقی است. باز هم بی‌اختیاری و عدم اراده جامعه، باز هم تبعیت از سنت‌ها و اخلاقیات عقب‌مانده و ضد انسانی کماکان محصول این تلاش‌ها هستند.

گفته میشود که «گذشته چراغ راه آینده است»، آیا گذشته تاریخ ایران نمی‌تواند راهنمای آینده این جامعه باشد؟ به‌هیچ‌وجه! گذشته تنها زمانی چراغ راه آینده است که آینده تکرار ساده گذشته باشد. تمام مساله این است که جامعه نیازمند یک گسست تاریخی با گذشته خود است. ما نیازمند یک تعیین تکلیف قطعی با گذشته‌ای هستیم که سهم توده‌های مردم، فقر و محرومیت، نابرابری و تبعیض و استبداد و بی حقوقی سیاسی و اجتماعی است. آنها که خواهان ادامه گذشته جامعه هستند، خود نیز به گذشته تعلق دارند. بخشی از گذشته و تاریخ اند.

واقعیت این است که اگر ما شکست بخوریم، در آن‌صورت آینده ادامه گذشته خواهد بود. ترکیبی از جریانات نکبت بار اسلامیستی و ناسیونالیستی حاکم بر سرنوشت جامعه خواهند شد. و در بر همان پاشنه قدیم خواهد چرخید. و اگر ما پیروز شویم، که می‌توانیم بشویم، در آن زمان شاهد جامعه ای آزاد و برابر و انسانی و مرفه خواهیم بود. «جامعه اى بدون استثمار، بدون فقر، بدون طبقات بالادست و فرودست، بدون استبداد، بدون حاکمیت خرافات مذهبى و سنت‌ها و اخلاقیات ارتجاعى، بدون نابرابرى، بدون تبعیض. یک جامعه سوسیالیستى.»

تب ناسیونالیستی: تکرار خطای ۵۷

اجازه دهید با این نکته تمام کنیم: چه مخاطراتی جامعه ایران را در پس تشدید تب ناسیونالیستی تهدید می‌کند؟ مخاطرات بسیارند. خطر ناسیونالیسم در تحولات آتی همانند خطر اسلامیسم در تحولات ۵۷ است. جامعه ایران به‌سوی عظیم‌ترین تحولات سیاسی و اجتماعی گام برمی‌دارد. سرنگونی و سقوط رژیم اسلامی محتوم است. راه فرار و نجاتی برای رژیم اسلامی متصور نیست. جدال و کشمکش بر سر آینده ایران یک محور تعیین کننده کشمکش میان جنبش‌های متفاوت سیاسی در جامعه است. این جدال همه‌جانبه است. اقتصادی و سیاسی و اجتماعی است. نه تنها نوع و محتوای اقتصادی و سیاسی و مبانی فکری و عقیدتی نظام آتی بلکه شکل و چهارچوب و ساختارهای آن موضوع یک جدال عظیم طبقاتی و اجتماعی است. مساله ایدئولوژی و فلسفه حکومت علاوه بر مبانی سیاسی و ساختاری حکومت خود موضوع جدال میان جریانات مختلف مدعی قدرت سیاسی در فردای ایران است.

یک محور تلاش جریانات ناسیونالیست دست راستی و محافظه کار قرار دادن هویت قومی و ملی در تعیین شالوده‌های فکری و فلسفی حکومت آتی در ایران پس از حکومت اسلامی است. ملیت و ملی‌گرایی، قومیت و قومی‌گرایی رگه‌های مختلفی از این تلاش برای شکل دادن به فلسفه و ایدئولوژی حکومت و نظام آتی در ایران هستند. ابعاد و چگونگی و تاثیر این تلاش جریانات ناسیونالیست و قوم‌گرا را باید و می‌توان با تلاش جریانات اسلامیستی در دوران شکل‌گیری حاکمیت ضد انقلاب اسلامی مقایسه کرد. اگر در تحولات سال‌های ۵۷ جریانات مرتجع اسلامی با هم دستی و کمک غرب توانستند اسلام و اسلامیت را به مبنایی برای شکل‌دهی حکومت جایگزین رژیم استبداد شاهی قرار دهند و خواست مردم برای آزادی و برابری و رفاه را به خاک و خون بکشند و یک دیکتاتوری سیاه مذهبی را بر مردم و جامعه تحمیل کنند، این بار هم جریانات ناسیونالیست و قومگرا به‌نام اصالت ملی‌گرایی و ملیت و قوم‌گرایی تلاش می‌کنند که چنین آینده سیاهی را برای مردم تدارک ببینند.

خواست ایجاد حکومتی بر مبنای هویت‌های کاذب ملی و یا ترکیبی از هویت ملی و قومی تدارک یک چنین سرنوشت سیاه دیگری برای مردمی است که برای آزادی و برابری و رفاه تلاش می‌کنند. ترجمه زمینی و چنین تقلاهایی کاملا روشن است. سرانجام یک تحول ناسیونالیستی چیزی به‌جز گورهای دسته جمعی و خلق فجایعی از جمله «پاکسازی قومی» و تولید گسترده‌ترین کینه و نفرت قومی و قبیله ای و ملی و تفکرات نژاد پرستانه در جامعه نخواهد بود. ناسیونالیسم و قومگ‌رایی در تحولات امروز همان نقش سیاه و واپسگرا و مخربی را ایفا می‌کند که مذهب و اسلام در تحولات ۵۷ ایفا کرد. تلاش برای حقنه‌کردن هویت‌های ارتجاعی ملی و قومی بر مردمی که می‌خواهند آزاد و برابر باشند، نمی‌تواند نتیجه دیگری داشته باشد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • بخت برگشته

    از شما چه پنهون من ناسیونالیسم نیستم و مذهب و سلطنت دو روی یک سکه ،از شیخ و شاه جز ننگ ونفرت عقل ماندگی چیزی عاید مردم نشد ولی تعجب می‌کنم اگر برده داری پدیده زشت و کثیف هست چرا وقتی از برده دادی این پدیدهء زشت و کثیف در اسلام مطرح میشه همه خفه خون میگیرن؟؟؟؟ به بردای مدرن جهان بیرحم نئولیبرالیسم کمتر کسی نقد و انتقادمیشه، اگر در اروپا و آمریکا ناسیونالیسم خوبه !!!!چرا برای ملت بدبخت و سرگشتهء ما بده؟؟؟؟؟

  • مممون

    اینکه تاریخ تحریف شود چیزی از ارزش مبارزات مردم در برابر زورگویان کم نمی کند. تنها حکومت مشروع و قابل قبول در این کشور دموکراسی پارلمانی به رهبری یک نیروی رهبری کننده قوی و پایدار که نقش همبستگی ملی را داشته باشد میسر است . بقیه شعر است.