نگاهی به فیلم «اه! چه روزهای خوشی بود»، تازهترین ساخته همایون غنیزاده
موفق، متفاوت و عمیق؛ آخرین اثر همایون غنیزاده در جشنواره شبهای سیاه تالین
به باور محمد حقیقت، سینماگر و منتقد، تازهترین ساخته همایون غنیزاده، که در بیستونهمین جشنواره شبهای سیاه تالین نمایش داده شد، یکی از متفاوتترین و عمیقترین آثار سینمای ایران در سالهای اخیر است. محمد حقیقت در این مطلب به جزئیات روایت، ساختار و ظرفیتهای سیاسی و اجتماعی این اثر میپردازد.

فیلم با پلانی تکاندهنده آغاز میشود:
زنی جوان با حالتی هیستریک و طلبکارانه رو به دوربین فریاد میکشد: «کجا رفتی!».
بلافاصله عنوان فیلم و جملهای روی صفحه ظاهر میشود:
«یک ساعت و ۳۶ دقیقه پیش چه اتفاقی افتاده است؟»
این جمله («کجا رفتی؟») میتواند اشارهای به گذشته خوش، پیش از انقلاب، نیز باشد؛ گذشتهای که امروز برای آن حسرت میخوریم؟
فیلم به تدریج وارد داستان خانوادهای میشود که میان ایران و خارج از کشور پراکندهاند. هرکدام هنگام ورود به تصویر، لباسی بر تن دارند که شمارهای همچون شماره زندانیان بر آن دوخته شده است. آیا آنها زندانیان موقعیت امروز هستند؟
در مرکز این خانواده، پدربزرگِ (علی نصیریان) بسیار ثروتمندی قرار دارد که بخش عمدهای از ثروتش را «بنیاد» بالا کشیده و اکنون باقیمانده آن نیز در معرض نابودی است. پسر سرایدار سابق او (با بازی نوید محمدزاده) نگهدار عمارت ارزشمندِ مصادرهشده اوست. فرزند پدربزرگ ناچار است از خارج به ایران سفر کند تا عمارت را نجات دهد.
پسر سرایدار که در ابتدا فردی مصلح و خوشنیت به نظر میرسد، در تلاش برای حل مشکلات خانواده و جلوگیری از نابودی ثروت باقیمانده است. اما ماجرا به این سادگی نیست. داستان بهتدریج گره میخورد به ناپدید شدن ناگهانی پسر بزرگ خانواده و از اینجا وارد عرصهای سیاسی – اجتماعی میشود.
ارتباط اعضای خانواده از طریق یک جلسه زوم برقرار میشود که رفتهرفته به یک دادگاه تبدیل میگردد؛ دادگاهی که یقه تماشاگر را رها نمیکند.
میزانسن فیلم، فرمی دادگاهی دارد (بدون حضور در دادگاه واقعی)، و همه افراد در یک «کادر مرکبِ رودررو» کنار هم قرار گرفتهاند.
در این دادگاه، هیئت منصفه و رئیس، خود تماشاگران هستند. اما کارگردان صندلیها ی آنان را هوشمندانه چیده است.
فریاد هیستریک زن در پلان اول را میتوان اعتراضی به جامعه پدرسالار دانست؛ نماد آن پدربزرگ ثروتمند و جباری است که خود را فهمیدهتر و کاملتر از دیگران میپندارد.
در این جلسه زوم ـ دادگاه، هر یک از اعضای خانواده مجبور میشوند روایتهایی پنهان، رازها و دروغهایی را که سالها با خود حمل کردهاند بازگو کنند.
اما پرسش باقی میماند:
آیا تماشاگر حقیقت را کامل و دقیق شنیده است؟
شیوه روایت فیلم، یادآور تریلرهای هیچکاکی است؛ تماشاگر را پیوسته کنجکاو نگه میدارد و هرچه داستان جلوتر میرود، ابعاد پنهان و پیچیده روابط خانوادگی آشکارتر میشود.
از خلال زندگی پسر سرایدار، تماشاگر به بخشی از ساختار فعلی قدرت حاکمه پی میبرد که خود او برای آنها کار می کند.
ناپدید شدن پسر علینصیریان و پاپوشسازی برای سر به نیست کردن او با مسائل سیاسی و حزبی از یک سو، و انتقامجویی طبقات فرودست از طبقات مرفه از سوی دیگر گره خورده است؛ شرایطی که انقلاب در شکلگیری آن نقش جدی داشته است.
حالا تحقیرشدگان به انتقام برخاستهاند.
جامعه و مسائل جاری آن در این اثر واکاوی میشود.
دیالوگها ستون فقرات فیلم هستند و با هوشمندی سناریست/کارگردان نوشته شدهاند. حضور بازیگران برجستهای چون گلشیفته فراهانی، نوید محمدزاده، پیمان معادی، علی نصیریان و شیرین نشاط (که استعداد بازیگریاش در این فیلم کشف شده)، قوت اثر را چند برابر میکند.
اگرچه ظاهراً سفری فیزیکی برای روایت گفتههای اعضای خانواده انجام نمیشود، اما در حقیقت این سفر را کارگردان با میزانسن و دوربین ثابت، و با پلانهای درشت، به گذشته افراد سفر میکند.
هر بار که احساس خستگی به تماشاگر دست میدهد، کارگردان ترفندی تازه بهکار میگیرد و انرژی روایت را تجدید میکند. همین امر فیلم را به اثری جذاب و متفاوت از سینمای معمول بدل کرده است.
همایون غنیزاده همانگونه که در فیلم اول خود «مسخرهباز» تجربهای متفاوت و جسورانه ارائه کرد، در این فیلم نیز موفق عمل کرده است.
او را میتوان در کنار سینماگران ویژه و نخبهگرای ایران همچون شهرام مکری دانست؛ فیلمسازانی جسور که با اعتمادبهنفس کار میکنند.





نظرها
نظری وجود ندارد.