معرفی کتاب
«خدا با ماست»: دین، خشونت و منازعه پس از هفت اکتبر
محمود کاظمی ـ نزاع اسرائیل و فلسطین، اگرچه در جوهرهٔ خود منازعهای بر سر زمین، حاکمیت با وجوهی از اقتصاد-سیاسی است، اما در سطح تخیل سیاسی، زبان مشروعیت و روایتسازیِ کنشگران، در بستری از مفاهیم دینی تعین یافته است. هائوس سنیگ در کتاب «خدا با ماست» با فاصلهگیری قاطع از هر نوع تبیین تکعلتی—چه قرائتهای فرهنگگرایانه از جنس برخورد تمدنها و چه تحلیلهای کاملاً سیاستزدوده— نشان میدهد که دین نه سرچشمهٔ نخستین خشونت است و نه صرفاً ابزاری بیرونی؛ بلکه نحوهای از صورتبندی جهان است که بازیگران اسرائیلی و فلسطینی از خلال آن، خود، دشمن، سرزمین و خشونت را معنا و نقطهگذاری میکنند.

عکس از شاتراستوک
کتاب «خدا با ماست: ۷ اکتبر و پیامدهای آن» نوشتهٔ هائوس سنیگر، کوششی جالبتوجه برای قرار دادن «امر دینی» در دل تحلیل جنگ و خشونت سیاسی است؛ نه با ارجاع به تصورهای رایج درباره «جنگهای دینی»، بلکه با فهم این واقعیت که در منازعه اسرائیل–فلسطین، دین در سطح تخیل سیاسی، در سطح زبان و استعارهها، و در سطح روایتسازی ایدئولوژیک، حضوری مادی و مؤثر دارد.
کتاب خدا با ماست در سپتامبر ۲۰۲۵ منتشر شده است و هائوس سنیگر، استاد دانشگاه لیون-۲ و پژوهشگر نامآشنای اسلامشناسی سیاسی در فرانسه، سالهاست دربارهٔ جنبشهای اسلامگرا، روابط دین و سیاست، و گفتمانهای رادیکال پژوهش میکند. او از چهرههای برجسته نسل جدید اسلامپژوهی انتقادی است که خوانشهای فرهنگیگرایانه و تمدنمحور از خاورمیانه را بهچالش میکشد.
دین بهمثابه دستگاه منع تخیل خشونت: از «طوفان الاقصی» تا «ارابههای جدعون»
سنیگر بحث خود را از اینجا آغاز نمیکند که یهودیت یا اسلام ذاتاً تولیدکننده خشونتاند؛ بلکه تحلیلش را بر این مبنای واقعی قرار میدهد که که کنشگران—از اسلامگرایان فلسطینی تا ملیگرایان مذهبی اسرائیلی—در گفتار، بیانیه، فتوا و خطابه، مکرراً به منابع دینی رجوع میکنند. این رجوع، بهزعم او، نه یک حاشیهنویسی الهیاتی، بلکه عملی سیاسی است: شیوهای برای توجیه کنش، تقدیس مرگ، و بازتعریف قلمرو در قالب نبردی قدسی.

از همینروست که عملیات «طوفان الاقصی» حماس، با ارجاع به سومین مکان مقدس اسلامی، خود را در مدار «جهاد»، «شهادت» و «آیات فتح» بازتعریف میکند؛ سخنگویان نظامیاش نام خود را از اصحاب پیامبر میگیرند؛ و فتوای علمای وابسته به «اتحادیه جهانی علمای مسلمان» خشونت را نه در قالب امری استثنایی بلکه بهمثابه ادای تکلیف جامعهٔ مؤمن صورتبندی میکند.
اما همین سازوکار را میتوان در سوی اسرائیلی نیز دید: نتانیاهو، که چندان سابقه تظاهر دینی ندارد، در روزهای پس از ۷ اکتبر به کتاب اشعیا، سفر یوشع و روایت عامالِق متوسل میشود؛ عملیات ارتش «ارابههای جدعون» نام میگیرد؛ و پیوندی ارگانیک میان سیاست انتقامی و گفتار الاهیاتی راستگرایان ایجاد میشود. بدینترتیب، خشونت نظامی در غزه، در لایهای از اسطورهسازی عهد عتیقی پیچیده شده و «ضرورت دفاع» در قالب «ماموریتی ازلی» بازخوانی میگردد.
در هر دو سوی منازعه، دین نه «علت» بلکه ساختار معنایی است که خشونت را از سطح رویداد صرف به سطح تجربهای قدسی ارتقا میدهد.
گسست از فرهنگیگرایی: دین همچون بنبست سیاست
سنیگر با دقتی روششناختی، نخست میدان تحلیل را از خردهتئوریهای تمدنی پاکسازی میکند—از هانتینگتون تا برنارد لوئیس و همه کسانی که خشونت را از «ذات اسلام» یا «جوهر شرق» استخراج میکنند. او تأکید میکند که مسئله، نزاع بر سر یک «ماهیت فرهنگی» نیست؛ بلکه جنگی عمیقاً سیاسی، سرزمینی و محصول شکست مسیرهای دیپلماتیک است. با اینحال، کنار نهادن دین بهمثابه «عامل نامربوط» نیز انکار واقعیتی تجربی است: بازیگران، خود، از زبان دین استفاده میکنند، و تحلیل نمیتواند این سطح از بارگذاری معنا را حذف کند.
در حالیکه بسیاری از ناظران و تحلیلگران حساسیتهای تاریخی یهود برآمده از هولوکاست را نادیده گرفتند، سنیگر نشان میدهد که چگونه در ۷ اکتبر، زخمهای حافظه جمعی در اسرائیل فعال شد؛ چگونه قتل عام جنوب اسرائیل یک «فاجعهٔ تمدیدی» در امتداد تجربهٔ شوآ تلقی شد؛ و چگونه این ترومای جمعی، دست برخی سیاستمداران را برای بهرهبرداری تندروانه از زبان دینی باز گذاشت.
از سوی دیگر، حماس نیز نه از متن امر قدسی، بلکه از شکستهای سیاسی—از ۱۹۶۷ و فروپاشی ناسیونالیسم عربی تا ناکامی پس از اسلو—قدرت گرفته است. ایدئولوژیکشدن دین، نتیجه بنبست راهحلهای سیاسی است، نه برعکس.
یکی از نکتههای برجسته کتاب، تمایز میان خشونت نمادین دینی و خشونت فیزیکی است. سنیگر میگوید که میان این دو رابطهای مکانیکی وجود ندارد: هر گفتار دینی خشونتآمیز الزاماً به کنش مرگبار نمیانجامد. گذار به خشونت مادی، نیازمند شرایط اجتماعی، امکانهای عملی و فرصت کنش است. با اینحال، گفتمان دینی در هر دو طرف—چه ضدیهودی و چه ضدعربی—در لحظهٔ مناسبت ساختاری، میتواند به محرک مستقیم کنش تبدیل شود.
این تحلیل، امکان داوری دقیقتری فراهم میآورد: میتوان هم خشونت نمادین را محکوم کرد و هم میان آن و خشونت فیزیکی رابطهای گرچه غیرقطعی برقرار نمود.
جنگی که تقدس را میبلعد

سنیگر در بخش پایانی کتاب نشان میدهد که دو سوی مخاصمه درگیر «ماکسیمالیسم» یا «حداکثرطلبی» سیاسیاند: در سوی دولت اسرائیل، پروژهٔ راستگرایان مذهبی—اسموتریچ و بنگویر—بر بازتفسیر متون مقدس برای توجیه تداوم استعمار استوار است؛ در سوی حماس، تمایل به بازپسگیری «فلسطین تاریخی» در افق یک نظم توحیدی دیده میشود.
این دو پروژه، هرچند نامتقارن در قدرت و امکانات، از حیث تخیل سیاسی، از دستگاههای روایتساز مشابهی تغذیه میکنند؛ روایتهایی که زمین را میراث مقدس و دشمن را تجسم شر معرفی میکنند.
کتاب در نهایت میگوید: هرگاه سیاست از یافتن راهحل ناتوان شود، دین بهجای سیاست مینشیند. تقدس، بهجای آنکه پناهگاهی اخلاقی باشد، تبدیل به سلاح ایدئولوژیک میشود؛ خشونت نام خدا را بر خود میگیرد؛ و هر طرف میکوشد با توسل به متون مقدس، نه فقط مشروعیت، بلکه ضرورت الهی جنگ را ثابت کند.
سنیگر، با ارجاع به اسناد عبری و عربی، با تحلیل دقیق استعارهها و عملیاتهای نظامی نامگذاریشده بر اساس روایتهای مقدس، و با رجوع به سنت وبر در فهم کنش معناگرا، نشان میدهد که دین نه علت جنگ، بلکه زبان آن است—زبانی که میتواند جلوهای مقدس به جهان ببخشد و همزمان، خشونت بیحد و مرز تولید کند.





نظرها
نظری وجود ندارد.