ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
USD EUR / All

۸۰۰۰ کیلومتر: جغرافیای مهاجرت به روایت کفش‌ها

گزارش تحلیلی پریسا سردشتی از فیلم مستند «۸۰۰۰ کیلومتر» ساخته رضا صاحب‌داد که اخیرا به عنوانی یکی از ۱۰۰۱ اثر برجسته مستند بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۲۰۲۰ در فهرست حافظه جهانی یونسکو ۱۰۰۱ قرار گرفته است: فیلمی مستند از زندگی مهاجران افغانستانی در فرانسه‌، فیلمی درباره کفش‌ها و قدم‌ها.

اخیرا جامعه‌ی خالقان اثر (LA SCAM) و (سینمای مستند لوساس (Cinéma Documentaire Lussas) مجموعه‌ای از ۱۰۰۱ فیلم مستند از سراسر جهان که بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۲۰۲۰ ساخته شده‌اند را گردآوری کرده‌اند، با هدف ثبت این مجموعه در فهرست حافظه جهانی یونسکو. فیلم ۸۰۰۰ کیلومتر اثر رضا صاحب‌داد نیز در این مجموعه انتخاب شده است. مستند کوتاه ۴۰ دقیقه‌ای که به زندگی مهاجران افغانستانی در فرانسه می‌پردازد.

آی مادر! اسب و زین من کجاست؟
کفش‌های آهنین من کجاست؟
باز فصل کوچ، فصل تیر شد
آن پریشان خوابها تعبیر شد

از مجموعه شعر ابوطالب مظفری شاعر افغانستانی.

فیلم ۸۰۰۰ کیلومتر داستان مهاجر افغانستانی در فرانسه، پاریس، به نام نادر است. او خانه ندارد و هر شب در اتاق یکی از رفقایش که در خوابگاهی زندگی می‌کنند، می‌ماند. فیلم با نمای از یک راهرو شروع می‌شود که به دری بسته ختم می‌شود. نمای درهای بسته که روی آن صدای شست‌وشوی چیزی می‌آید و بعد از آن نمای نادر را در حمام می‌بینیم در حالی‌که دارد کفش‌هایی را می‌شورد. ابتدای فیلم افشاگر چیزی‌است که تا به انتها خواهیم دید و آخرین نمای فیلم همان ارجاع به درهای بسته است.

تریلر ۸۰۰۰ کیلومتر

کار نادر پیدا کردن کفش‌های دست دوم است. آنها را می‌خرد، می‌شورد و پاکیزه می‌کند، نونوارشان می‌کند و به همشری‌هایش با قیمت بالاتر می‌فروشد. فیلم گزارشی از زندگی نادر است از خلال تلاش او برای زیستن به‌عنوان یک مهاجر افغانستانی بدون مدرک در پاریس. اما فیلم تنها گزارشی مشاهده‌گر از زندگی نادر نیست. موتیف تکرار شونده در فیلم یعنی کفش‌های دست دوم، کاری که نادر روی کفش‌ها می‌کند و نام فیلم، عمق زیست این مهاجران را از روزی که پا به این سفر دراز می‌گذارند به نمایش می‌گذارد. سفری که انتها ندارد با کفش‌های دست دومی که مدام نو و باز استفاده می‌شوند تداعی می‌شود و فیلم مدام یادآوری می‌کند که مسیر همچنان باید پیموده شود. گویی خانه‌ای و پایانی بر آن متصور نیست.

جایی از فیلم نادر از مسیرهایی که پیاده طی کرده تا به فرانسه برسد حرف می‌زند. مسیرهای طولانی که پیمودن آن با پای پیاده در تصور نمی‌آید. پاهایی که خسته شده‌اند اما نمی‌توانند از رفتن بایستند.

۸۰۰۰ کیلومتر اثر رضا صاحب‌داد

فیلم اکثرا از نماهای متوسط استفاده می‌کند. نمایی که در عین اینکه انتخاب شده برای پرهیز از قضاوت و دراماتیزه کردن موضوع، همچنان نیز گزارشگر ملال و تکرار است. زندگی نادر نیز جز تکرار شستن کفش‌ها و دوباره قابل استفاده کردن آنها نیست. تو گویی بار کفش‌هایی که او هر روز بر دوش می‌گذارد و از خانه بیرون می‌برد تکرار بار سیزیف است با سنگی بر دوش به جبران گناه مرتکب شده‌اش، اما گناه نادر چیست؟ پاسخ شاید مهاجر بودن او باشد یا آمدنش از سرزمینی که خود نیز درگیر تکرار رنجی هر روزه است.

فعالیت شستن کفش‌ها، مرتب و تمیز کردنشان بدون خستگی، کاری‌است که نادر در تمام مدت شبانه‌روز مشغول آن است. این شستن بی‌وقفه گویی تلاشیست برای پاک‌کردن خاطره‌ی کفش‌ها از مسیرهایی که رفته‌اند زیرا آنها باید مسیرهای تازه‌ایی را در خاطره‌ی خود ثبت کنند اما این تلاشی مذبوحانه است زیرا همیشه ردی باقی خواهند ماند.

نماهای اینسرت یا نماهای بسته از اشیا مثل کفش باعث می‌شود که کفش‌ها نه فقط بهانه‌ایی برای پیش‌برد داستان نادر باشد بلکه خود شخصیت پیدا می‌کند و در فیلم جایی برای خود می‌یابد. در حقیقت شخصیت اصلی فیلم ۸۰۰۰ کیلومتر نه نادر که کفش‌ها هستند. از این رهگذر رضا صاحب‌داد توانسته نه فقط از نادر بلکه از میلیون‌ها مهاجر حرف بزند و در فیلمش آنها را به نمایش بگذارد.

۸۰۰۰ کیلومتر

لحظه‌هایی که نادر کفش‌ها را برای فروش به هم‌زبان‌هایش نشان می‌دهد و هر کس در حال پیدا کردن کفش مورد نیاز خود است اینجا پیوندی دقیق میان سرنوشت تمام این مهاجران برقرار می‌شود. تمام آنها راه‌های بسیاری را آمده اند و راه برای رفتن زیاد دارند. حتی فروش کفش به یک مهاجر ایرانی نیز گویی نشان می‌دهد که مهاجر از هر رنگ و زبانی یک هم‌سرنوشتی بی‌پایان است. اینجا رضا صاحب‌داد حتی فراتر از مرزهای جغرافیایی کلمه مهاجر را گویی به تم خود تبدیل می‌کند.

فیلم خودش را مطلقا درگیر احساسات و عجز و لابه‌های معمول مهاجران نمی‌کند. در فیلم کسی از سختی زندگی در مهاجرت یا پروسه بی‌پایان درخواست مدرک نمی‌نالد و همین نگاه، تلاش کارگردان برای به نمایش گذاشتن رنجی بی‌واسطه را برجسته می‌کند. رنجی که دیگر از حدود کلمات گذشته است و حتی به زبان نمی‌آید. نوک کوه یخی پروسه‌ای را نشان می‌دهد که به‌جز کسانی‌که در این راه قدم نهادند قابل تصور نیست.

کشوری که درگیر جنگ و بدبختی‌های بی‌پایان شده، رنج آگاهی از اجبار ترک وطن و خانواده و همزبان‌هایت، رفتن و مسیرهایی را با پای‌پیاده پیمودن، درگیر تحقیر و ستم ‌مرزبان‌های کشورهای مختلف شدن، از مرزها گذشتن، رسیدن به کشور مقصد و بدون خانه و کاشانه ماندن، بدون آشنایی با زبان و مدام در انتظار و استرس و اضطراب دستگیر شدن، شبها در پارک خوابیدن درحالیکه هر نیم ساعت باید بیدار شوی و مطمئن شوی پلیسی در کار نیست، و رنج نگاه‌های تحقیرآمیز مردمان را کشیدن و ... تمام اینها و بیش‌از اینها.

موفقیت فیلم در این است که از هیچ کدام اینها سخن نمی‌گوید. گاهی اشاره‌ی کوتاهی و همین کافی‌است. باقی را از ۸۰۰۰ کیلومتر مسیری که آنها طی کرده‌اند، از کفش‌هایی که از رمق افتاده‌اند اما باید دوباره تازه شوند برای رفتن مسیرهای جدید، می‌توان فهمید.

در صحنه‌ی پایانی فیلم مدرکی را می‌بینیم که نشان می‌دهد درخواست پناهندگی نادر رد شده است و او باید طی چند روز آینده فرانسه را ترک کند. کفش‌های کهنه دوباره باید به کار بیافتند و نادر مسیری دیگر را طی کند. اینبار کدام چند هزار کیلومتر و به کجا؟ صحنه‌ی پایانی فیلم خوانشی از نمای درهای بسته‌ی ابتدای فیلم است. گویی فیلم در فرم خود نیز به ابتدا باز می‌گردد و سفر سیزیف‌وار نادر همچنان ادامه دارد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.