ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
بیستمین سالگردمان را با ما جشن بگیرید و به رسانه خودتان هدیه تولد دهید!
USD EUR / All

(به مناسبت ۸۰ سالگی فرقه دموکرات آذربایجان- ۳)

هشتاد سال بعد از تجربه فراموش شده دموکراسی در ایران

یونس لیثی دریلو - در ایران امروز، جایی که اعتراضات به صورت دوره‌ای از کردستان تا خوزستان و بلوچستان شعله‌ور می‌شود، خاطره سال از دست رفته آذربایجان بی‌سروصدا در گفت‌وگوها، نشریات زیرزمینی، در مطالبات برای آموزش زبان مادری و کنترل محلی بر منابع، دوباره زنده شده است. این متن، به مناسبت هشتادمین سال فرقه دموکرات آذربایجان و تشکیل حکومت خودمختار در آذر ۱۳۲۴، بر پایه اسناد آرشیوی شوروی، ایران و آذربایجان و همچنین مطبوعات و کاریکاتورهای همان دوره نوشته شده است و می‌کوشد این تجربه کوتاه اما مهم دموکراتیک را از زاویه‌ای تازه و مستند بازخوانی کند.

دیدگاه

هشتاد سال پیش در پاییز امسال، در شهر تبریز در شمال غربی ایران، معلمان مدارس، کارگران و دهقانان عادی کاری بی‌سابقه در تاریخ مدرن ایران انجام دادند. آنها حزبی تشکیل دادند، قدرت محلی را به دست گرفتند و - برای مدت کوتاهی - تلاش کردند تا یکی از فقیرترین و حاشیه‌ای‌ترین استان‌های ایران را به آزمایشگاهی برای دموکراسی تبدیل کنند.

در ۲۱ آذر ۱۳۲۴، فرقه دموکرات آذربایجان یک دولت خودمختار را در آذربایجان ایران اعلام کرد. رهبران آن اصرار داشتند که آنها ایران را تجزیه نمی‌کنند، بلکه سعی دارند آن را از حاشیه بازسازی کنند: از طریق زمین تا کشتزار، خودمختاری محلی و حق صحبت و تحصیل به زبان مادری.

در عرض چند هفته، بزرگان روستاها که قبلاً هرگز رأی نداده بودند، شوراهای محلی را انتخاب کردند؛ معلمان کتاب‌های درسی جدید به زبان ترکی آذربایجانی چاپ می‌کردند؛ زنان در شهرهایی که به ندرت بدون حجاب در زندگی سیاسی ظاهر می‌شدند، اتحادیه‌ها و تجمعات عمومی را سازماندهی می‌کردند. در منطقه‌ای که مدت‌ها توسط تهران و قدرت‌های خارجی به عنوان مرز استعماری تلقی می‌شد، همین منظره‌ی نمایندگان دهقانی که قوانین را به زبان خودشان بحث می‌کردند، انقلابی بود.

این تجربه در ویرانه‌های جنگ جهانی دوم متولد شد. در سال ۱۹۴۱/۱۳۲۰، بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی ایران را اشغال و رضاشاه را مجبور به کناره‌گیری کردند. حضور متفقین کمر دولت مرکزی را شکست، اما هرج و مرج اقتصادی و قحطی را نیز تشدید کرد. در آذربایجان، نیروهای شوروی سطحی از سازماندهی سیاسی را تحمل کردند که در دوران دیکتاتوری رضاشاه غیرممکن بود. نویسندگان، اعضای اتحادیه‌های کارگری و کمونیست‌های زیرزمینی از زندان و یا تبعید آزاد شدند. افراد سرشناس محلی که مدت‌ها از سیاست‌های صرفاً فارسی سلطنت پهلوی رنجیده بودند، فرصتی نادر برای پیشبرد حقوق ایالتی یافتند.

فرقه دموکرات آذربایجان، به رهبری سید جعفر پیشه‌وری، سعی کرد این فرصت را به یک جبهه‌ی وسیع به جای یک کادر ایدئولوژیک محدود هدایت کند. احکام اصلاحات ارضی قدرت زمین‌داران بزرگ را محدود کرد. مدارس روستایی سوادآموزی را به زبان ترکی آذربایجانی گسترش دادند. مجلسی در تبریز – که خود را مجلس ملی نامید- قوانینی را تصویب کرد که برابری زنان در آموزش و زندگی مدنی را تضمین می‌کرد. به مدت یک سال، روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌های آذربایجان در مورد تعاونی‌های کارگری، کنگره‌های زنان، تئاترها و باشگاه‌های فرهنگی جدید و کشف مجدد تاریخ محلی که مدت‌ها از روایت‌های رسمی غایب بود، گزارش می‌دادند.

اما این جنبش دشمنان قدرتمندی در تهران و فراتر از آن داشت. با پایان جنگ، واشنگتن و لندن مصمم بودند شوروی را از ایران بیرون کنند و امتیازات نفتی را در سراسر کشور به دست آورند. احمد قوام، نخست‌وزیر تهران، همزمان با مسکو و دربار سلطنتی مذاکره کرد و قول اصلاحات و عفو عمومی در آذربایجان را داد و در عین حال بی‌سروصدا زمینه را برای فتح مجدد نظامی آماده می‌کرد.

شکل ۱ - کارتونی طنز از مجله «ملا نصرالدین»، ایران را به عنوان یک بیمار در حال مرگ به تصویر می‌کشد که «پای عفونی‌اش»، آذربایجان، توسط چهره‌های عثمانی، روسی، عرب و غربی‌نما معاینه می‌شود و یکی از آنها پیشنهاد قطع آن را برای نجات بدن می‌دهد. عنوان اصلی ترکی این است: «در هر صورت، اگر می‌خواهیم این بیمار [ایران] به زندگی بازگردد، باید پای چرکین او [آذربایجان] را از ریشه قطع کنیم» - که تکرار گفته‌ای منسوب به درباریان تهران است که «آذربایجان عضو شقاقلوس کوفته ایران است و باید آن را برید تا به سایر اعضا سرایت نکند».

اسناد تازه بیرون آمده از بایگانی‌های شوروی و آذربایجان نشان می‌دهد که رهبران آذربایجان چقدر از تله‌ای که در حال پهن شدن بود، آگاه بودند. پیشه‌وری در نامه‌ای ناامیدانه به میر جعفر باقروف، دبیر اول قدرتمند آذربایجان شوروی، «امتیازات عظیمی» را که دولتش قبلاً برای تأمین یک توافق مسالمت‌آمیز به تهران داده بود، فهرست کرد. مجلس ملی در تبریز به انجمن ایالتی صرف تنزل یافته بود. دولت خودمختار رسماً منحل شد؛ ۴۰۰۰ جنگجوی شبه‌نظامی در قالب یک ژاندارمری تحت کنترل دولت سازماندهی مجدد شدند؛ زنجان و سایر مناطق به مقامات مرکزی بازگردانده شدند.

با این حال، پیشه‌وری هشدار داد که قوام قصد ندارد به تعهدات خود در توافق عمل کند. پس از ماه‌ها تأخیر، دولت مرکزی مانع ورود نمایندگان آذربایجان به مجلس شورای ملی شد و نیروهایی را در اطراف ایالت آذربایجان - ۱۵۰۰۰ نفر در کردستان، ۱۲۰۰۰ نفر در قزوین و زنجان، ۱۰۰۰۰ نفر در نزدیکی رشت - «تا دندان مسلح به توپ، خودروهای زرهی [و] هواپیما» مستقر کرد.

در همان مکاتبات، حال و هوای تبریز هم جسورانه و هم غم‌انگیز است. رهبری حزب، پیرمردان و کودکان، «جوانان و دوشیزگان، زنان و مردان آماده مبارزه» را توصیف می‌کند و اصرار دارد که آنها «ترجیح می‌دهند با افتخار و شرافت بمیرند تا اینکه با شرم و بدون آزادی زندگی کنند.» اما آنها همچنین اعتراف می‌کنند که در تمام آذربایجان و کردستان فقط چهار توپ بدون گلوله دارند؛ دو خمپاره به دلیل کمبود مهمات بلااستفاده مانده‌اند. آنها می‌نویسند:

گروه‌های جدیدی از دهقانان، کارگران و روشنفکران» درخواست اعزام به جبهه را دارند، «اما ما حتی تفنگی برای مسلح کردن این افراد نداریم.

شکل ۲- کاریکاتور روی جلد هفته‌نامه طنز «توفیق» که در آن ژوزف استالین هنگام خداحافظی با یکی از رجال ایرانی کلاه خود را از سر برداشته و خم شده است، در حالی که میان آن دو، پیکری نقش‌برزمین با برچسب «آذربایجان» دیده می‌شود. عنوان کاریکاتور چنین است: «امیدواریم که آخرش [رفتار شما با آذربایجان] از اولش صمیمانه‌تر باشد.» این طرح، هم وعده‌های شوروی و هم وعده‌های ایران را به سخره می‌گیرد و نشان می‌دهد که در حالی که قدرت‌های بزرگ با تعارفات دیپلماتیک با یکدیگر خداحافظی می‌کنند، آذربایجان در میان آنان خیانت‌دیده و لگدمال بر زمین افتاده است.

وقتی نیروهای شوروی سرانجام در اردیبهشت ۱۳۲۵ عقب‌نشینی کردند، دولت قوام به سرعت اقدام کرد. در ماه دسامبر، واحدهای ارتش ایران و شبه‌نظامیان زمین‌دار که با عجله سازماندهی شده بودند، وارد شهرها و شهرستان‌های آذربایجان شدند. عفوهای وعده داده شده از بین رفت. گزارش‌های آن زمان، انتقام‌های وحشیانه‌ای را در مکان‌هایی مانند زنجان توصیف می‌کنند - قتل‌ها، پرتاب مردم از پشت بام‌ها، کشته شدن کودکان، حمله به زنان جوان در ملاء عام به عنوان درس عبرتی برای مردم.

آنچه در پی آن رخ داد، نه تنها فروپاشی یک حکومت ایالتی، بلکه پاک کردن سیستماتیک خاطرات آن بود. مدارس پاکسازی شدند؛ کتاب‌های درسی، روزنامه‌ها و کتاب‌های چاپ شده به زبان ترکی آذری در میادین عمومی انباشته و سوزانده شدند. فعالان و معلمانی که در مؤسسات جدید کار می‌کردند، اعدام، «ناپدید» یا به گوشه‌های دورافتاده ایران تبعید شدند. خانواده‌هایی که جرات کرده بودند در آزمایش سال‌های ۱۳۲۴-۱۳۲۵ شرکت کنند، یاد گرفتند که عکس‌ها و اسناد را در دیوارها و حیاط‌ها دفن کنند یا از ترس در زدن نیمه‌شب آنها را نابود کنند.

برای دهه‌ها، روایت رسمی در تهران - و اغلب در پژوهش‌های غربی - فرقه دموکرات آذربایجان را صرفاً به یک «توطئه» شوروی، یک دولت دست‌نشانده جدایی‌طلب بدون ریشه‌های اجتماعی عمیق‌تر، تقلیل می‌داد. این روایت، روایتی مناسب بود. سرکوب کل یک منطقه را به عنوان دفاع از تمامیت ارضی ایران توجیه می‌کرد و کاملاً با جهان‌بینی اوایل جنگ سرد که هر حرکتی را در مرزهای امپراتوری از طریق منشور مسکو می‌دید، همسو بود.

اما اسناد و شهادت‌های جمع‌آوری‌شده در طول سه دهه گذشته، داستان پیچیده‌تر و ناراحت‌کننده‌تری را روایت می‌کنند. آنها جنبشی را نشان می‌دهند که در نارضایتی‌ها و آرمان‌هایش عمیقاً محلی بود: شورشی علیه قدرت زمین‌داران، علیه جذب اجباری زبانی، علیه حذف جمعیت‌های ایالتی از زندگی سیاسی کشور. آنها همچنین رهبرانی را نشان می‌دهند که، صرف نظر از توهماتشان در مورد حمایت شوروی، بارها و بارها برای رسیدن به یک توافق مذاکره‌ای با تهران تلاش کردند - و در نهایت با توپخانه و دستگیری‌های گسترده مواجه شدند.

چرا امروز، پس از ۸۰ سال، باید به یک آزمایش منطقه‌ای خرد شده در شمال غرب ایران اهمیت داد؟

سوالاتی که در تبریز در سال ۱۹۴۵/۱۳۲۴ مطرح شد، به طرز دردناکی همچنان به روز هستند. کشورهای چند قومی چگونه تنوع زبانی و فرهنگی را بدون فروپاشی در خود جای می‌دهند؟ چه زمانی تقاضا برای خودمختاری محلی به بهانه‌ای برای قدرت‌های خارجی تبدیل می‌شود - و چه زمانی از اتهام‌های «دستکاری خارجی» برای خاموش کردن نارضایتی‌های مشروع استفاده می‌شود؟ چه اتفاقی برای تخیل سیاسی یک کشور می‌افتد وقتی یک دوره کامل از آزمایش دموکراتیک از کتاب‌های تاریخ آن حذف می‌شود؟ در ایران امروز، جایی که اعتراضات به صورت دوره‌ای از کردستان تا خوزستان و بلوچستان شعله‌ور می‌شود، خاطره سال از دست رفته آذربایجان بی‌سروصدا در گفت‌وگوها، نشریات زیرزمینی، در مطالبات برای آموزش زبان مادری و کنترل محلی بر منابع، دوباره زنده شده است. برای بسیاری، این خاطره ضدتاریخی را در برابر دولت متمرکز و واحدی که از زمان رضاشاه بر سیاست ایران تسلط داشته است، ارائه می‌دهد: نگاهی اجمالی به اینکه یک ایران فدرال‌تر، چندزبانه‌تر و از نظر اجتماعی برابرتر چگونه می‌توانست باشد.

برای غرب، بازنگری تجربه آذربایجان در سال‌های ۱۹۴۵-۱۹۴۶/۱۳۲۴-۱۳۲۵ همچنان دعوتی برای بازنگری در نقش خود است. دولت‌های متفقین فشار خود بر شوروی را به عنوان دفاع از استقلال ایران مطرح کردند. اما در عمل، سیاست‌های آنها اغلب به معنای حمایت از نظمی بود که زمین‌داران بزرگ را احیا می‌کرد، اصلاحات ارضی را به عقب می‌راند و جنبشی مردمی را خاموش می‌کرد که بزرگترین جرم آن، از نظر بسیاری در واشنگتن و لندن، «تجزیه‌طلبی» نبود، بلکه به چالش کشیدن توزیع موجود قدرت و دارایی بود. گزارش‌های مطبوعات معاصر آمریکایی و بریتانیایی، که برخی از آنها انرژی اجتماعی تجربه آذربایجان را تحسین می‌کردند، حتی در حالی که دولت‌هایشان برای خنثی کردن آن تلاش می‌کردند، اکنون با طنزی تلخ خوانده می‌شوند.

هشتاد سال گذشت، اما دولت خودمختار آذربایجان به سختی بیش از دوازده ماه دوام آورد. با این حال، تأثیر آن بر حافظه سیاسی اتنیک‌های ایران و در تاریخ گسترده‌تر مبارزات دموکراتیک در خاورمیانه، بسیار فراتر از عمر کوتاه آن است. بزرگداشت سالگرد آن به معنای رمانتیک جلوه دادن رهبران آن یا نادیده گرفتن محدودیت‌های ژئوپلیتیکی آن زمان نیست. بلکه به معنای تشخیص این است که در ویرانه‌های امپراتوری و جنگ، مردم عادی در یک استان فراموش‌شده سعی کردند ایران متفاوتی را تصور کنند - و بهای سنگینی برای آن پرداختند.

یادآوری آنها و خواندن بایگانی‌هایی که از خود به جا گذاشتند، گامی کوچک در جهت بازیابی آن فصل گمشده از داستان ایران و درک این است که آزمایش‌های دموکراسی چقدر می‌توانند شکننده و در عین حال ارزشمند باشند.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.