خشونت مبتنی بر جنسیت در نظام سلامت
بلوچ زالبولانی زرمبش - یکی از پنهانترین شکلهای خشونت در جایی اتفاق میافتد که باید امنترین مکان برای زنان باشد: مراکز درمانی و نظام سلامت. مرگهایی میتوانستند هرگز رخ ندهند، اگر سیستم سلامت، زنان بلوچ را در اولویت قرار میداد. چگونه ساختارهای نابرابر پزشکی و روایتهای قالب زنان بلوچ را یکدست و «دیگری» سازی کرده و مشکلات واقعی اجتماعی و ساختاری را پنهان میکنند.

بخش اول
بازخوانی بدن زن بلوچ در بطن قدرت، تبعیض و سیاستگذاری سیستم درمانی
۱- جایی که باید امن باشد، اما نیست
خشونت علیه زنان معمولا در قالب خشونت خانگی، خیابانی یا محیط کار دیده میشود، اما یکی پنهانترین اشکال خشونت، در جایی اتفاق میافتد که باید امنترین مکان برای زنان باشد: مراکز درمان و نظام سلامت. با اینکه خشونت مبتنی بر جنسیت در محیطهای درمانی، پدیدهای جهانی است، اما در مناطق کمبرخوردار و بهحاشیهراندهشده، مانند سیستان و بلوچستان، آزار شدت بیشتر و شکل پیچیدهتری پیدا میکند.
در چنین فضاهایی، زنان نهتنها با بیماری، درد جسمی یا اضطراب مواجهاند، بلکه با ساختار درمانی نابرابر، رفتارهای تحقیرآمیز، خشونت مامایی، نقض مستمر حریم خصوصی، زبان نابرابر قدرت و قصور پزشکی روبهرو میشوند؛ و بدینترتیب نظام سلامت، که باید پناهگاه و حامی حقِ سلامت باشد، برای بسیاری از زنان به یکی از خشنترین، ترسناکترین و تحقیرآمیزترین فضاهای اجتماعی تبدیل میشود.
نگاه سیاسی به بدن زن در نظام درمان
بدن زن در بستر نظام سلامت اغلب نه به عنوان یک سوژهی دارای حق، بلکه به عنوان ابژهای برای مدیریت، کنترل و تصمیمگیری دیده میشود. این نگاه نشاندهندهی یک نظم سیاسی و ساختاری است که در آن قدرت و سلسلهمراتب سازمانی بر کرامت، اختیار و حقوق بیمار ارجحیت دارد. فشار برای انجام زایمانهای سریع، دخالتهای بدون رضایت، توصیههای تحکمآمیز و رفتارهای جنسیتزده، همه نمونههایی از بازتولید نابرابری در نظام سلامت هستند. افزون بر این، استفاده از بدن زنان برای آموزش پزشکی بدون اجازه و رضایت آگاهانه، نه تنها تجربهی بیمار را نادیده میگیرد، بلکه دانش و قدرت پزشکی را به ابزاری برای مشروعیتبخشی به خشونت تبدیل میکند.
برخی نمونههای آشکار این خشونت میتواند شامل این موارد شود:
- فیلمبرداری از بیماران بدون رضایت،
- ورود دانشجویان و کارکنان متعدد به اتاق معاینه،
- ورود و معاینه همزمان چند زن بر روی تختهای فاقد پرده و حریم خصوصی (در بیمارستانها یا مطبهای خصوصی پزشک متخصص زن)
این اقدامات پیام مشخصی به زنان منتقل میکند:
بدن شما «حریم عمومی» است؛ قابل مشاهده، قابل کنترل و قابل مداخله است.
در چنین فضایی، نه تنها حقوق فردی بیمار نادیده گرفته میشود، بلکه تجربهی زایمان و درمان به لحظهای از تحقیر و از دست دادن اختیار تبدیل میشود.
وقتی بدن زن به ابژهای برای آموزش، تمرین و مدیریت تبدیل میشود، پیام اجتماعی و فرهنگی عمیقی به جامعه منتقل میشود: بدن زن متعلق به او نیست، این ساختار مسلط است که تصمیم میگیرد چه کسی حق دسترسی، کنترل یا مشاهده آن را دارد. چنین وضعیتی نشان میدهد که مبارزه با خشونت در نظامِ سلامت نه تنها باید به اصلاح رفتار فردی کارکنان منجر شود؛ بلکه به شدت نیازمند بازنگری ساختاری و بازتوزیع قدرت است. این بازنگری لازم است در سه سطح انجام شود:
- سیاستگذاری در بیمارستان
- آموزش به کادر درمان
- مدیریت بیمارستان
تجربه زنان بلوچ:
تلاقی چندگانه تبعیضها
خشونت درمانی در سیستان و بلوچستان، چهرهای پیچیده دارد. زنان بلوچ با لایههای درهمتنیده و همزمانی از تبعیض و ستم مواجه هستند:
- تبعیض جنسیتی
- تبعیض زبانی
- تبعیض اتنیکی
- فقر ساختاری
- نبود امکانات اولیه
- کمبود آموزش سلامت باروری
- کمبود نیروی متخصص زن
- فاصله جغرافیایی زیاد تا مراکز درمانی
در چنین فضایی، زنی که فارسی روان صحبت نمیکند، زنی که توان مالی ندارد، از طبقه اجتماعی پایینی است، یا زنی که چند فرزند دارد، بهراحتی قضاوت میشود. بیماری او جدی گرفته نمیشود یا مسئول شرایطش تلقی میگردد. این داوریهای ناعادلانه، بخشی از خشونت نمادین و ساختاری است که سیستم برای پنهان کردن ناتوانی و کمبودهای خود، آن را بر زنان تحمیل میکند.
زمانیکه زنِ بیمار احساس میکند صدایش شنیده نمیشود، دردش کوچک شمرده میشود، بدنش بدون رضایت در معرض نگاهها و مداخلات قرار میگیرد و یا وقتی حق تصمیمگیریاش نادیده گرفته میشود، به روشنی در حال تجربهی خشونتی است که تصادفی یا پراکنده نیست، بلکه محصول یک نظم نهادی است؛ نظمی که از کارکنان بیمارستان گرفته تا ساختارهای مدیریتی و سیاستهای کلانِ سلامت را درگیر کرده است. خشونت اینجا نه از نیت بد افراد، بلکه از سامانهای تولید میشود که اطاعت را ارزش میداند، اعتراض را هزینهدار میکند، و حقوق زن را در پایینترین سطح توجه قرار میدهد.
تمام این موارد، چهرهی یک واقعیت بنیادین را روشن میکند:
تا زمانی که برای زنان مسیر امن، بیطرف و قابل اعتماد برای شکایت و دادخواهی وجود نداشته باشد، خشونت درمانی ادامه خواهد یافت.
ساختارهایی که وظیفه دارند حافظ جان باشند، نمیتوانند با پنهانکردن خطاها پشت عنوان «اشتباه فردی» از بار مسئولیت شانه خالی کنند.
این فجایع نه استثنا، بلکه نتیجهی مستقیم تبعیض سیستماتیک در حوزهی سلامت هستند؛ تبعیضی که تنها با عدالت، نظارت مؤثر و بازسازی ساختاری میتوان از تکرار آن پیشگیری کرد و زخمهای آن را ترمیم ساخت.
حرف زدن از خشونت اولین قدم برای مبارزه با آن است؛ وقتی زنان تجربهشان را قابل بیان ببینند، ساختار ناچار به پاسخگویی میشود و این همان نقطهای است که تغییر آغاز میشود.
پس با کمپین ما برای دستیابی به حق عادلانهی سلامت و عدالت جنسیتی همراه شوید، از تجربههایتان بگویید و صدای خود را به گوش همه برسانید. با هم میتوانیم شرایطی بسازیم که زنان بلوچ دیده شوند، شنیده شوند و حق زندگی ایمن و سالمشان تضمین شود.
بخش دوم
بازخوانی بدن زن بلوچ در بطن قدرت، تبعیض و سیاستگذاری سیستم درمانی
۲- زایمان؛ نقطه اوج خشونت ساختاری در نظام سلامت
زایمان یکی از حساسترین و آسیبپذیرترین لحظات زندگی زنان است؛ لحظهای که نه تنها بر سلامت جسمی و روانی زن اثر میگذارد، بلکه تجربه او از کنترل، احترام و اختیار را نیز شکل میدهد. این فرایند باید با همراهی، امنیت و آرامش همراه باشد، اما در بسیاری از بیمارستانها و مراکز درمانی، زایمان به نقطهی اوج خشونت نظاممند بدل میشود. این خشونت، نه تنها محصول رفتارهای پراکنده یا اشتباهات فردی است، بلکه نشانهی آشکار یک ساختار نهادی و جنسیتزده است که در سیاستگذاری، فرهنگ پزشکی و سلسلهمراتب بیمارستان ریشه دوانده و به شکل «ضرورت پزشکی» عادیسازی شده است.
در این سیستم، بدن زن نه به عنوان یک انسان دارای حق و اختیار، بلکه همچون ابزاری برای مدیریت و پیشبرد سیاستها و تصمیمات سیستماتیک دیده میشود. در چنین ساختاری، زنان از جایگاه «سوژههای دارای صدا» به «ابژههایی برای اعمال کنترل» تقلیل مییابند. رنج و تجربهی زیستهی آنان نادیده گرفته میشود، دردشان کماهمیت انگاشته میشود و تصمیمات پزشکیای که باید بر پایهی رضایت آگاهانه باشد، بدون حضور یا موافقتشان اتخاذ میگردد.
چندین خانواده بلوچ گزارش کردهاند که زنانی که برای زایمان به بیمارستان امام علی چابهار مراجعه میکنند، پس از عمل جراحی متوجه میشوند که رحمشان بدون رضایتشان برداشته شده است. این مسئله نه تنها یک تخطی آشکار از اصول اخلاق پزشکی است، بلکه نشاندهندهی یک تبعیض ساختاری عمیق است که در آن زنان، بهویژه زنان متعلق به اقلیتهای اتنیکی و مناطق بهحاشیهراندهشده، در معرض خشونت پزشکی، تصمیمگیری اجباری و سلب مالکیت از بدن خود قرار میگیرند.
در سالهای ۱۳۹۸ تا فروردین ۱۴۰۴، ۷۴ مورد مرگ مرتبط با مادران باردار، جنین و نوزادان گزارش شده است؛ عددی که هر مورد آن معنای یک زندگی ناتمام، یک خانواده داغدار و هشداری جدی درباره عمق بحرانی دارد که سالهاست نادیده گرفته شده است.
مادران باردار بلوچ زیادی، در بیمارستانهای بلوچستان به دلیل قصور پزشکی، کمبود امکانات، بیتوجهی کادر درمان، خشونت مامایی و نبود دسترسی به مراقبتهای مناسب جان خود را از دست دادهاند. این آمار نهتنها فاجعهبار، بلکه آشکارکنندهی شکافی عمیق در دسترسی برابر به خدمات درمانی و نشانهای از ضعف ریشهدار زیرساختهای بهداشتی در مناطق بهحاشیهراندهشده است؛ ضعفهایی که زنان باردار، سالهاست بهای سنگین آن را با جان خود پرداخت میکنند.
در کنار این موارد، یک مورد سقط جنین در حین عمل جراحی ثبت شده؛ حادثهای که از سهلانگاری و مدیریت نادرست خدمات پزشکی حکایت دارد. همچنین ۱۱ نوزاد و جنین در جریان عمل سزارین یا به دلیل رسیدگی ناکافی پزشکی جان باختهاند؛ فاجعههایی که بار دیگر نشان میدهد نظارت حرفهای بر مراحل حساس و حیاتی زایمان بهشدت ناکارآمد و ناپایدار است.
ابعاد خشونت درمانی اما تنها در آمار مرگ خلاصه نمیشود. در دو مورد، زنان باردار در حین جراحی به دلیل اشتباهات پزشکی عقیم شدهاند؛ صدماتی جبرانناپذیر که نهفقط بدن، بلکه آینده، اختیار و حقوق باروری آنان را هدف قرار داده است
وقتی درمان خود به منبع مرگ تبدیل میشود
یکی از خشنترین و کمتر گفتهشدهترین اشکال خشونت در نظام سلامت، تبدیل بدن زن به ابزار است؛ جایی که بدن زنان به میدان تمرین و یادگیری پزشکی بدل میشود: معاینههای تکراری، حضور دانشجویان متعدد، ورود افراد بدون اجازه و حتی فیلمبرداریهای آموزشی بدون کسب رضایت. در چنین شرایطی، «رضایت آگاهانه» عملاً حذف میشود و زن نه در جایگاه فردی تصمیمگیرنده، بلکه در مقام سوژهای خاموش و قابل استفاده قرار میگیرد. این وضعیت ریشه در ساختار پزشکی مردسالار و سلسلهمراتبی دارد که در آن «دانش» و «مهارت» بر «حریم بدن» و «حق بیمار» ترجیح داده میشود و دانش پزشکی به ابزاری برای بازتولید نابرابری و مشروعیتبخشی به خشونت تبدیل میگردد. در این سازوکار، بدن زن از مالکیت تهی میشود: نه اختیار دارد، نه صدایی که شنیده شود و نه حقی برای نهگفتن؛ خشونتی خاموش اما عمیق که اثرات روانی آن سالها باقی میماند.
این خشونت ساختاری با «سکوت اجباری» زنان تکمیل میشود؛ سکوتی نامرئی اما ویرانگر. بسیاری از زنان حتی وقتی بهوضوح با خشونت، تحقیر یا قصور در روند درمان مواجه میشوند، نمیتوانند یا جرئت نمیکنند شکایت کنند. ترس از محرومشدن از خدمات ضروری، نگرانی از تحقیر دوباره یا حتی احتمال تهدید، آنان را وادار به خاموشی میکند؛ خاموشیای که نه نشانهی رضایت است و نه بیدردی، بلکه نتیجهی نبود مسیرهای امن، حمایتی و عادلانه برای دادخواهی است. در چنین فضایی، خشونت درمانی و بیتوجهی ساختاری نهتنها دیده نمیشود، بلکه فرصت تکرار مییابد.
وقتی از خشونت ساختاری در نظام سلامت سخن میگوییم، از یک مفهوم مبهم نظری حرف نمیزنیم؛ از مکانیزمی صحبت میکنیم که سالهاست ارزش بدنهای زنانه را کمتر از حداقل استانداردهای انسانیت تعریف کرده است. این خشونت، چهره و تاریخ دارد؛ مرگ دارد. مرگهایی که نه تصادفی و پراکنده، بلکه بخشی از الگویی تکرارشوندهاند: الگویی که مادران را زنده از خانه بیرون میبرد و بیجان برمیگرداند، الگویی که نوزادان را پیش از شنیدن نخستین گریه خاموش میکند. این تلفات نتیجهی ساختاری تبعیضآلود است که در لایههای زبان، سیاستگذاری، رفتار پرسنل و کمبود امکانات ریشه دارد.
این چرخهی دردناک نشان میدهد که خشونت درمانی، نه حادثهای منفرد، بلکه بخشی از سازوکاری گسترده است؛ سازوکاری که همچنان ادامه دارد، مادامی که بدن زنان بیصدا و بیصاحب فرض شود.
نبود زیرساخت مناسب بهداشتی و پزشکی شکلی دیگر از بیتوجهی سیستماتیک
زیرساختهای بهداشتی و پزشکی در بلوچستان تصویری تلخ از بیتوجهی سیستماتیک به حقوق و جان انسانها ارائه میدهد. بیمارستانها و مراکز درمانی این منطقه نه تنها از استانداردهای ملی فاصله دارند، بلکه به دلیل کمبود امکانات، تجهیزات فرسوده و فقدان نیروی متخصص، به مکانی تبدیل شدهاند که بیماران، به ویژه زنان، با رنج و خطر مواجهاند. نمونهی آشکار این بحران، بیمارستان امام علی چابهار است که طبق آمار سال ۱۳۹۵، بیشترین نرخ مرگ و میر زنان باردار را دارد. این بیمارستان با کمتر از ۲۰۰ تخت و نارساییهای متعدد در سیستم تهویه و سرمایش، مکانی است که بیماران در اتاقها و راهروها انتظار مراقبت دارند، در حالی که نیازهای جمعیت بالغ بر ۸۰۰ هزار نفر از شهرهای اطراف نیز بر دوش آن سنگینی میکند. فقدان زیرساخت مناسب و بیتوجهی مسئولان به جان زنان، هزینهای جبرانناپذیر بر جامعه تحمیل کرده است.

این وضعیت نه صرفا نتیجه مشکلات اجرایی، بلکه همچنان خشونت ساختاری است؛ خشونتی که زنان را در معرض مرگ قرار میدهد و بیتوجهی به زیرساختهای بیمارستانها و قصور مسئولان، هزینهای جبرانناپذیر بر جان بیماران تحمیل میکند. کمبود متخصص زن، نبود اتاق خصوصی، تاخیر در ارجاع و مسیرهای نابرابر تنها بخشی از این بیعدالتی سیستماتیک هستند.
این بحران در بستر کمبود امکانات اولیه زندگی نیز تشدید میشود: تنها ۲۱ درصد مردم به آب سالم دسترسی دارند، آموزش و دسترسی به اطلاعات محدود است و فقر گسترده، امکان بهرهمندی از خدمات پزشکی خصوصی را برای بسیاری غیرممکن کرده است. در حالی که چابهار با موقعیت استراتژیک و پروژههای توسعهای بزرگ به قطب اقتصادی جنوب شرق تبدیل شده، مردم بومی همچنان با فرودستسازی و محرومیت از حقوق اولیه مواجهاند.
بخش سوم
بازخوانی بدن زن بلوچ در بطن قدرت، تبعیض و سیاستگذاری سیستم درمانی
۳- پزشکی، نابرابری و بدن زنان بلوچ؛
نقدی بر کادر درمان
مراقبتهای پزشکی صرفا اعمالی که بر روی بدنهای منفعل انجام میشود نیست؛ بلکه مجموعهای از اقدامات فرهنگی است که بدنها و فضاهای اجتماعی پیرامون آنها را شکل میدهد و حتی مستعمره میکند
در مراکز پزشکی، نابرابریهای اجتماعی و کمتوجهی به اخلاق مراقبت از زنان در ابعاد مختلف قابل مشاهده است. خدمات پزشکی و فناوریهای درمانی، تحت تاثیر سیاستها و مسائل اقتصادی و فرهنگی-اجتماعی قرار دارند و همین باعث میشود روابط میان زنان بهحاشیهراندهشده، ماماها و پزشکان شکل ناعادلانهای پیدا کند.
برخی از زنان بلوچ کم برخوردار، برای دسترسی به خدمات پزشکی مجبورند مسافتهای طولانی را طی کنند و اغلب با چالشهایی مانند زایمانهای مکرر یا داشتن فرزندانی مبتلا به تالاسمی مواجهاند. در این شرایط، بدن زنان فرودست بهعنوان نشانهای برجسته از مشکلات اجتماعی و پزشکی آنها مورد تاکید قرار میگیرد. همزمان، آمار بالای تولد نوزادان، کودکهمسری و کودکمادری با روایت برخی پزشکان همپوشانی دارد که زنان بلوچ را بیسواد، فقیر و بیتوجه به مراقبت از خود توصیف میکنند. چنین روایتهایی نه تنها مشکلات ساختاری را نادیده میگیرند، بلکه برای توجیه ناکارآمدی سیستم و مرگ و میر زنان، در اتاقهای زایمان به کار میروند.

در این نگاه، زنان بلوچ به دلیل ویژگیهای بدنی، روابط اجتماعی و بافت روستایی زندگیشان به شکل مضاعف «دیگری» انگاشته میشوند. این رویکرد، تنوع تجربیات و زمینههای اجتماعی مختلف زنان بلوچ را نادیده گرفته و همهی آنها را بهعنوان یک تودهی یکدست تصور میکند.
ما در این نوشته قصد نداریم انگشت اتهام را تنها به سمت کارکنان مراکز درمان و سلامت بگیریم؛ بلکه برعکس ما فکر میکنیم مسئله بسیار بزرگتر و ریشهدارتر از خطاهای فردی است. هدف ما باز کردن زاویه دیدی است که از سطح رفتارهای شخصی فراتر میرود و لایههایی را به چالش میکشد که خشونت را تولید، تقویت و بازتولید میکنند. خشونتی که جنسیتزده، ساختاری و نهادی است و در تار و پود سیاستگذاریهای درمانی، در بودجههای نابرابر، در فرهنگ مردسالار پزشکی، در سلسلهمراتب خشک بیمارستانی و در تبعیضهای اتنیکی و طبقاتی رسوب کرده است؛ تا جایی که بسیاری از رفتارهای آسیبزننده به عنوان «روتین»، «استاندارد» یا «ضرورت پزشکی» بازنمایی میشوند.
ناکامی سیاستگذاریها؛ کمبود امکانات یا بازتولید خشونت ساختاری؟
آنچه معمولا بهعنوان «کمبود امکانات» معرفی میشود، نبود متخصص زن، نبود اتاق خصوصی، کمبود مُسکن برای درد، فاصله طولانی تا مراکز مجهز پزشکی، نیروی کم یا نبود نیروی بومی، در واقع صرفا نقص اجرایی نیست. این موارد نمادهای عینی خشونت ساختاری هستند؛ ساختاری که تصمیم گرفته کمبود امکانات را دقیقا در نقاطی متمرکز کند که زنان کمقدرتتر، فقیرتر، حاشیهنشینتر و اقلیتتر زندگی میکنند.
وقتی زن بلوچ برای دسترسی به یک معاینهی ساده باید ساعتها راه طی کند، وقتی در روستا هیچ امکانات زایمانی وجود ندارد و تنها بیمارستان منطقه نیروی زن متخصص ندارد، این مسائل تصادفی نیستند؛ بلکه نتیجهی سیاستهایی هستند که ارزش بدن برخی زنان را کمتر تعریف کردهاند و جان آنها را در پایینترین سطح اولویت قرار دادهاند. مرگ مادران و نوزادان در مناطق محروم ممکن است در اسناد رسمی «خطای پزشکی» ثبت شود، اما در واقعیت، این مرگها محصول سیاستگذاریهای سیستماتیک و نابرابر هستند، نه نتیجهی عملکرد فردی کارکنان بیمارستان.
خشونت ساختاری دقیقا از همینجا آغاز میشود: وقتی نبود زیرساخت، کمبود نیروی متخصص، غفلت از آموزش و فقدان امکانات، نه خطای فردی، بلکه تصمیم و انتخابی نظاممند است. انتخابی که به شکل رنج، بیاعتمادی و حتی مرگ، بر بدن زنان تحمیل میشود.

حق سلامت؛ معیار واقعی عدالت اجتماعی و مسیر تغییر
حق سلامت یکی از بنیادیترین حقوق بشر است و باید فراتر از طبقه، اتنیک، زبان، درآمد یا موقعیت اجتماعی باشد. با این حال، در بسیاری از نظامهای سلامت، از جمله مناطق کمبرخورداری مانند سیستان و بلوچستان، این حق به متغیرهایی وابسته شده که خارج از اختیار زنان است؛ زن روستایی، زن فقیر، زن بلوچ یا زن کمسواد عملا حق سلامت برابر با دیگران ندارد و کیفیت درمان او به جایگاه اجتماعی، توان اقتصادی و سرمایه فرهنگیاش گره خورده است. این شکاف، نشاندهندهی بیعدالتی ساختاری است؛ نظامی که در ظاهر «برای همه» است اما در عمل، خدمات و حقوق را نابرابر توزیع میکند و بدن و نیازهای زنان حاشیهنشین را در پایینترین اولویت قرار میدهد.
پایان دادن به خشونتِ درمانی و تحققِ حق سلامت، بیش از اصلاح رفتار فردی کارکنان نیازمند بازسازی کامل رابطه قدرت میان زن و نظام سلامت است. این تغییر تنها با قوانین سطحی یا کلاسهای اخلاقی محقق نمیشود؛ بلکه نیازمند:
- تحول بنیادین است که ساختار قدرت را تعدیل و بازتعریف کند،
- مکانیسمهای پاسخگویی را فعال سازد،
- صدای زنان را به رسمیت بشناسد،
- فضاهای درمانی را از موقعیت سلطه به موقعیت حمایت تبدیل کند،
- رضایت آگاهانه را غیرقابل چانهزنی بداند، نه فقط با امضای یک فرم ساده، بلکه باید به فرایندی واقعی برای بازگرداندن اختیار به زن تبدیل کند،
- حفظ حریم خصوصی را هستهی رفتار درمانی بداند،
- نظام گزارشدهی امن، محرمانه و بدون ترس از تلافی ایجاد کند،
تا زمانی که بدن زنان در بیمارستانها تحقیر میشود، تا زمانی که دردشان نادیده گرفته میشود و تا زمانی که اتاق زایمان محل اعمال قدرت است نه محل تولد، هیچ جامعهای نمیتواند ادعای عدالت داشته باشد. سلامت زنان لطف نیست، امتیاز نیست، پاداش نیست، حق است. حقی که باید نه در کاغذ سیاست، بلکه در اتاق زایمان و در لحظه تصمیمگیری به رسمیت شناخته شود.
جامعهای که زنانش در مسیر درمان آسیب میبینند، جامعهای عادل نیست؛ هیچ جامعهای نمیتواند ادعای پیشرفت، اخلاق یا عدالت داشته باشد اگر زنان در اتاق درمان تحقیر شوند، از رفتن به بیمارستان بترسند، در زایمان بیاختیار باشند و در دسترسی به درمان برابر محروم بمانند. تا زمانی که بدن زن به رسمیت شناخته نشود، صدایش شنیده نشود و اختیارش معتبر نباشد، عدالت اجرا نخواهد شد.
در نهایت اینکه سیاستگذاری باید بر این مبنا انجام شود که زنان حاشیهنشین در اولویت قرار گیرند، نه در آخر صف. بدون این تغییرات، خشونت ساختاری ادامه خواهد داشت، حتی اگر رفتارهای فردی کارکنان کمی اصلاح شود.
ما سکوت نمیکنیم، چرا که سکوت بخشی از ساختار تداوم خشونت است؛ سکوت یعنی پذیرش مرگ، و ما آن را نمیپذیریم.
ما با صدای بلند اعلام میکنیم؛
- خشونت درمانی طبیعی نیست،
- تحقیر زنان جزئی از کار پزشکی نیست،
- بیتوجهی به درد زن «روتین» نیست،
- بدن زن اموال بیمارستان یا دانشگاه نیست،
- قصور پزشکی هم خطای فردی است و هم پیامد ساختار.
حرف زدن از خشونت اولین قدم برای مبارزه با آن است؛ وقتی زنان تجربهشان را قابل بیان ببینند، ساختار ناچار به پاسخگویی میشود و این همان نقطهای است که تغییر آغاز میشود.
با کمپین ما برای دستیابی به حق عادلانهی سلامت و عدالت جنسیتی همراه شوید، از تجربههایتان بگویید و صدای خود را به گوش همه برسانید. با هم میتوانیم شرایطی بسازیم که زنان بلوچ دیده شوند، شنیده شوند و حق زندگی ایمن و سالمشان تضمین شود.
- لینک این مطلب در تریبون زمانه
- منبع اصلی: صفحه بلوچ زالبولانی زرمبش (جنبش زنان بلوچ)





نظرها
نظری وجود ندارد.