سانسور هوشمند: زنجیره دیجیتال کنترل از فیلترینگ تا فروپاشی اقتصادی
الاهه نجفی - دولتها با شمشیر دو لبه فنآوری و قانون، نه تنها فضای مجازی که ساختار اقتصادی جامعه را بازتعریف میکنند. گزارش حاضر نشان میدهد چگونه سانسور هوشمند با ابزارهایی مانند هوش مصنوعی و DPI، از یک سو گفتار انتقادی را سرکوب میکند و از سوی دیگر با تخریب کسبوکارهای دیجیتال و فرار سرمایههای انسانی، طبقه متوسط را به حاشیه میراند. بررسی آمارهای تکاندهنده از خسارتهای اقتصادی و مکانیسمهای انحصارطلبی، تصویری هشداردهنده از آیندهای ترسیم میکند که در آن کنترل اطلاعات به معنای واقعی کلمه به کنترل جامعه تبدیل شده است.

سانسور - کاری از همایون فاتح
سانسور هوشمند با استفاده از فنآوریهای پیشرفتهای مانند هوش مصنوعی، یادگیری ماشین و تحلیل کلاندادهها، تحولی اساسی در کنترل محتوای دیجیتال ایجاد کرده است. این سیستمها به صورت پویا و هدفمند عمل میکنند و محتوا را بر اساس عواملی مانند زمان، مکان، هویت کاربر و زمینه گفتار فیلتر مینمایند. ابزارهایی مانند بازرسی عمیق بستهها (DPI) و الگوریتمهای پردازش زبان طبیعی، امکان شناسایی و محدودسازی محتوای حساس را حتی در چتهای خصوصی فراهم میکنند. این رویکرد نه تنها تشخیص و مقابله با سانسور را دشوارتر میسازد، بلکه با پنهانکاری و انعطافپذیری بالا، هزینه دور زدن فیلترینگ را افزایش میدهد. نمونههای این سیستمها در کشورهایی مانند چین، ایران و روسیه نشان میدهد که چگونه از فنآوری برای سرکوب گفتمانهای انتقادی استفاده میشود. در ایران، همکاری شرکتهای فنآوری داخلی با نهادهای امنیتی و قوانینی مانند مصوبه صیانت، به این سیستمها مشروعیت قانونی بخشیده و امکان نظارت همهجانبه را فراهم میکند.
سانسور هوشمند منجر به پدیده خودسانسوری سیستماتیک شده است، جایی که کاربران حتی در فضای خصوصی از بیان دیدگاههای انتقادی اجتناب میکنند. این رفتار ناشی از ترس از شناسایی توسط الگوریتمهای هوشمند و تجربههای واقعی بازداشت است. خودسانسوری تأثیرات عمیقی بر جامعه دارد، از جمله تقویت اکوچمبرها، تضعیف گفتوگوی میانفکری و فرسایش اعتماد به ارتباطات دیجیتال. برای مقابله با این چالشها، راهکارهایی مانند استفاده از پلتفرمهای ناشناسساز (مانند Tor) ، ابزارهای رمزنگاری سرتاسری و تشکیل شبکههای امن کوچک پیشنهاد شده است. این شبکهها نیازمند ویژگیهایی مانند رمزنگاری سرتاسری، معماری غیرمتمرکز و احراز هویت شدید هستند. با وجود چالشهایی مانند دشواری استفاده برای غیرمتخصصان و خطر نفوذ فیزیکی، توسعه چنین راهکارهایی برای حفظ فضای گفتوگوی آزاد در عصر سانسور هوشمند ضروری به نظر میرسد.
پیامدهای اقتصادی سانسور هوشمند
سانسور اینترنت با محدود کردن دسترسی به پلتفرمهای کلیدی مانند اینستاگرام و تلگرام، ضربهای مهلک به کسبوکارهای آنلاین وارد کرده است. گزارشها نشان میدهد که تنها در سال ۱۴۰۱، فیلترینگ ماهانه حدود ۲۲.۶ همت (معادل ۲۲ میلیون دلار روزانه) به فروش آنلاین آسیب زده است. بسیاری از استارتآپها که وابسته به شبکههای اجتماعی خارجی بودند، با کاهش شدید درآمد مواجه شدند، بهویژه در حوزههایی مانند صنایع دستی و تولیدات داخلی که ۷۱٪ از مبادلات اینستاگرامی را تشکیل میدادند. همچنین، قطع اینترنت موبایل در زمان اعتراضات، توانایی بازاریابی و ارتباط با مشتریان را مختل کرد و هزینههای دور زدن فیلترینگ (مانند خرید VPN) را به کسبوکارها تحمیل کرد.
سانسور نه تنها یک ابزار امنیتی، بلکه بخشی از اقتصاد سیاسی کنترل اطلاعات است که با هدف محدود کردن هماهنگی اجتماعی و حفظ انحصار قدرت اجرا میشود. با این حال، این سیاست هزینههای اقتصادی سنگینی دارد: کاهش سرمایهگذاری خارجی، تضعیف نوآوری، و مهاجرت استعدادها به دلیل نبود فضای رقابتی سالم. از سوی دیگر، شرکتهای وابسته به نهادهای امنیتی از این شرایط بهرهبرداری مالی میکنند و انحصار خدمات دیجیتال را در دست میگیرند. در بلندمدت، این روند به قطبیشدن اقتصاد دیجیتال منجر میشود؛ جایی که تنها بازیگران نزدیک به حکومت امکان رشد دارند، و استارتآپهای مستقل به حاشیه رانده میشوند.
کاهش سرمایهگذاری خارجی، تضعیف نوآوری، و مهاجرت استعدادها، از جمله پیامدهای منفی سانسور بر اقتصاد کشور هستند. فقدان فضای رقابتی سالم، مانع از رشد و توسعه کسبوکارها میشود و باعث میشود که استعدادها به دنبال فرصتهای بهتر در خارج از کشور باشند.
به این ترتیب سانسور هوشمند، نه تنها ابزاری برای کنترل اطلاعات، بلکه ابزاری برای کنترل اقتصاد و جامعه است. این نوع سانسور، با محدود کردن دسترسی به اطلاعات، ایجاد فضای نامطمئن برای سرمایهگذاری، و مهاجرت نخبگان، مانع از رشد اقتصادی و گسترش طبقه متوسط میشود. در یک نگاه کلی پیامدهای اقتصادی اعمال سانسور هوشمند را میتوان به این شکل بیان کرد:
۱-محدودیت در دسترسی به اطلاعات:
سانسور هوشمند، با محدود کردن دسترسی به اطلاعات و پلتفرمهای آنلاین، مانع از رشد کسبوکارهای نوپا و کارآفرینی میشود. این امر بهویژه برای کسبوکارهای کوچک و متوسط که به دسترسی آزاد به اطلاعات و شبکههای اجتماعی وابسته هستند، مضر است.
۲- ایجاد فضای نامطمئن برای سرمایهگذاری:
سانسور هوشمند، با ایجاد فضای نامطمئن و غیرقابل پیشبینی، مانع از جذب سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی میشود. سرمایهگذاران تمایلی به سرمایهگذاری در فضایی که در آن دسترسی به اطلاعات و ارتباطات محدود است، ندارند.
۳- مهاجرت نخبگان و متخصصان:
سانسور هوشمند، با ایجاد فضای محدود و بسته، باعث مهاجرت نخبگان و متخصصان به کشورهای دیگر میشود. این امر، ضربه سنگینی به اقتصاد کشور وارد میکند، زیرا نیروی کار متخصص و خلاق، موتور محرکه رشد اقتصادی است.
۴- انحصارطلبی و فساد:
سانسور هوشمند، زمینه را برای انحصارطلبی و فساد فراهم میکند. شرکتها و نهادهای وابسته به حکومت، از این شرایط برای کسب سودهای کلان و انحصار خدمات دیجیتال استفاده میکنند. این امر، مانع از رقابت سالم و رشد اقتصادی میشود.
۵- جلوگیری از شکلگیری طبقه متوسط مستقل:
طبقه متوسط، نقشی کلیدی در توسعه اقتصادی و سیاسی جوامع ایفا میکند. این طبقه، با مطالبه شفافیت، پاسخگویی و آزادی، به تقویت نهادهای دموکراتیک و رشد اقتصادی کمک میکند. سانسور هوشمند، با محدود کردن دسترسی به اطلاعات و سرکوب آزادی بیان، مانع از شکلگیری و رشد طبقه متوسط مستقل میشود.
تضعیف طبقه متوسط
به طور مستقیم نمیتوان ادعا کرد که هدف اصلی سانسور هوشمند جلوگیری از رشد اقتصادی است، اما پیامدهای آن بهوضوح تضعیف طبقه متوسط مستقل و تقویت انحصار اقتصادی نهادهای حاکمیتی را در پی دارد. با محدود کردن دسترسی به پلتفرمهای جهانی (مانند اینستاگرام و گوگل)، کسبوکارهای کوچک و استارتآپها که به این ابزارها وابسته بودند، عملاً از میدان رقابت خارج میشوند. همزمان، شرکتهای وابسته به نهادهای قدرت (مثل شتاب وابسته به بانکهای دولتی یا پلتفرمهای داخلی مثل «دیوار» و «شیپور») با حمایت مالی و قانونی، انحصار بازار را در دست میگیرند. این روند به مرور اقتصاد دیجیتال را به سمت وابستگی به نهادهای حاکمیتی سوق میدهد و طبقه متوسط کارآفرین را تضعیف میکند.
پیوند سانسور و مهندسی اجتماعی طبقاتی
سانسور هوشمند با هدف اصلی کنترل اطلاعات و جلوگیری از سازماندهی اجتماعی طراحی شده، اما بهصورت غیرمستقیم به ابزاری برای مهندسی ساختار طبقاتی تبدیل میشود. با محدود کردن دسترسی به دانش و فرصتهای اقتصادی جهانی (مثل دورههای آموزشی، بازارهای بینالمللی، و سرمایهگذاری خارجی)، جامعه به سمت اقتصادی دولتی-انحصاری حرکت میکند که در آن طبقه متوسطِ مستقل جایگاهی ندارد. گزارشها نشان میدهند که پس از تشدید سانسور در ایران، مهاجرت متخصصان دیجیتال ۳۰۰٪ افزایش یافته و بسیاری از استارتآپها به دبی یا ترکیه نقل مکان کردهاند. این فرار سرمایههای انسانی و مالی، طبقه متوسط را تحلیل میبرد و شکاف اقتصادی را عمیقتر میکند.
از منظر مارکس، جلوگیری از گسترش طبقه متوسط و افزایش فقر، پیامدی مستقیم از ساختار سرمایهداری و تلاش برای حفظ قدرت طبقاتی است. مارکس معتقد بود که سرمایهداری، ذاتاً، نظامی نابرابر است که در آن، طبقه سرمایهدار (بورژوازی) با استثمار طبقه کارگر (پرولتاریا) به ثروتاندوزی میپردازد. هر گونه سیاستی که مانع از رشد طبقه متوسط شود، در واقع، به تقویت این نابرابری و افزایش شکاف طبقاتی منجر میشود. در این شرایط، طبقه کارگر، به دلیل فقدان قدرت اقتصادی و سیاسی، قادر به مقاومت در برابر استثمار نیست و در نتیجه، فقر و فلاکت در میان آنها گسترش مییابد. به این ترتیب، سانسور هوشمند، به عنوان ابزاری برای کنترل اطلاعات و سرکوب اعتراضات، نقش مهمی در حفظ این ساختار نابرابر ایفا میکند و از شکلگیری هرگونه نیروی اجتماعی که خواهان تغییر وضع موجود باشد، جلوگیری میکند.
نظرها
نظری وجود ندارد.