اول ماه مه و جنبشهای کارگری در چند کشور
وضعیت جنبش کارگری در کشورهای مختلف بهویژه در سه دهه اخیر تغییرات محسوسی کرده است. بهمناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر نگاهی به جنبشهای کارگری در کشورهای ترکیه، لهستان، ایتالیا، فرانسه، آرژانتین و چین میاندازیم.

ترکیه - روز کارگر - میدان تقسیم در استانبول ۱ مه ۲۰۲۵ (عکس از کمال اصلان / خبرگزاری فرانسه)
ترکیه؛ اینبار مسئله اماماوغلو نیز مطرح است
اول ماه مه در ترکیه نهتنها روز مبارزه اتحادیههای کارگری، بلکه روز اعتراض تمام اپوزیسیون است. رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، در سال ۲۰۰۹ که نخستوزیر بود این روز را تعطیل رسمی اعلام کرد تا از بار سیاسی آن بکاهد و آن را به جشنی خانوادگی و بهاری تبدیل کند. اما این تلاش ناکام ماند.
دستکم از سال ۲۰۱۳ و نخستین قیام سراسری علیه اردوغان، اول ماه مه دوباره به روزی با تنش سیاسی بالا تبدیل شده است. پس از قیام «گزی»، اردوغان تظاهرات در میدان تقسیم استانبول، محل سنتی تجمع کارگران در اول ماه مه، را ممنوع کرد. از آن زمان، هر سال شاهد صحنههای تکراری هستیم: در حالی که اتحادیهها هواداران خود را برای راهپیمایی به سمت میدان تقسیم جمع میکنند، دولت از شب قبل منطقه را بهشدت مسدود میکند.
اما میدان تقسیم برای اتحادیههای چپ اهمیت بیشتری دارد. این مکان، صحنه بزرگترین کشتار ترکیه مدرن است که آنها با راهپیماییهای خود میخواهند یاد این رویدادها را زنده نگه دارند. در اول ماه مه ۱۹۷۷، یک گردهمایی کارگری توسط راستگرایان افراطی، احتمالاً از گروه «گرگهای خاکستری»، مورد حمله قرار گرفت. قاتلان از پشت بامهای اطراف به سوی مردم تیراندازی کردند و هرجومرج ناشی از آن فاجعه را تکمیل کرد. ۳۴ معترض کشته شدند.
این کشتار کارگران، بعدها بهعنوان آغازی بر درگیریهای مسلحانه شدیدتر بین گروههای راست و چپ ارزیابی شد که در نهایت به کودتای نظامی ۱۹۸۰ انجامید. پس از کودتا، تمام اتحادیهها سرکوب شدند و اعضای فدراسیون چپگرای «دیسک» سالها زندانی شدند. فعالیت اتحادیهها تنها در دهه ۱۹۹۰ از سر گرفته شد، اما تا امروز با محدودیت همراه است. اعتصابها عملاً غیرممکن و اخراج اعضای فعال اتحادیهها تقریباً امری عادی است. اول ماه مه، روز اعتراض به همین سرکوبهاست.
اما امسال اول ماه مه متفاوت خواهد بود. فدراسیون چپگرای «دیسک» تصمیم گرفته تظاهرات خود را به «کادیکوی»، مرکز بخش آسیایی استانبول، منتقل کند. آنها نمیخواهند بار دیگر درگیر نبرد نمادین بر سر میدان تقسیم شوند، بلکه قصد دارند از جنبش اعتراضی برای آزادی اکرم اماماوغلو، شهردار استانبول که در ماه مارس دستگیر شد، حمایت کنند. بنابراین، در اول ماه مه، تمام اپوزیسیون برای آزادی اماماوغلو و صدها زندانی دیگر که از مارس تاکنون در اعتراضات بازداشت شدهاند، تجمع خواهند کرد.
- یورگن گوتشلیخ، استانبول
***

لهستان؛ زنان مبارز شهر وُوچ (لودز)
در لهستان، به سه روز تعطیلات ماه مه «مایوُفکا» میگویند که همه مشتاق آن هستند: اول ماه مه روز کارگر؛ دوم ماه مه روز پرچم و سوم ماه مه روز قانون اساسی ۱۷۹۱.
با کمی برنامهریزی و استفاده از اضافهکاریهای قابل جبران، میتوان یک هفته مرخصی اضافی گرفت.
اما روز کارگر که در دوران کمونیسم بهعنوان تعطیل رسمی با حضور اجباری در مراسم تبلیغاتی حزب حاکم برگزار میشد، امروز چندان مورد استقبال لهستانیها نیست. با این حال، بهعنوان نخستین روز از تعطیلات مایوُفکا، برای بسیاری فرصتی است برای اولین پیکنیک و سفرهای کوتاه به ساحل بالتیک، کوههای تاترا یا خارج از کشور.
با این وجود، چند هزار کارگر به شیوهای کاملاً سنتی در راهپیمایی اول ماه مه در وُوچ (لودز)، سومین شهر بزرگ لهستان، شرکت میکنند. این شهر در قرن نوزدهم به قطب صنعت نساجی تبدیل شد. در کارخانههای عظیم آن، عمدتاً زنان مشغول به کار بودند که ظرافت و سختی کار با دستگاههای بافندگی را بهتر از مردان تحمل میکردند. مردان عموماً در بخشهای ساختمانی، کشاورزی یا مراقبت از خانه و کودکان فعالیت داشتند.
با توجه به شرایط سخت کار در کارخانهها ـ از جمله سروصدای گوشخراش و رطوبت ناشی از بخار آب ـ زنان زودتر به فکر تشکیل اتحادیههای کارگری افتادند. برخلاف مناطق سیلیزیا، که معدنچیان زغالسنگ به اعتراضات خیابانی روی آوردند، یا کارگران کشتیسازی در سواحل بالتیک که برای افزایش دستمزدها اعتصاب کردند، کارخانهداران نساجی در وُوچ معمولاً سریعتر به خواستههای زنان بافنده تن میدادند. چرا که توقف ماشینآلات حتی برای یک شبانهروز، به معنای ضرر اقتصادی بود.
حتی در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، زمانی که جنبش اتحادیههای کارگری و آزادیخواهانه همبستگی (Solidarność) در سراسر لهستان پیروزیهایی بهدست آورد، در وُوچ این زنان بودند که پیشتاز مبارزات کارگری بودند.
اما پس از فروپاشی نظام کمونیستی در سال ۱۹۸۹ و گذار به دموکراسی چندحزبی و اقتصاد بازار آزاد، همزمان با ظهور چین بهعنوان تولیدکننده ارزانقیمت پارچه و پوشاک، موجی از تعطیلی کارخانهها و اخراج دستهجمعی کارگران در وُوچ آغاز شد. شهر به ورطه ورشکستگی افتاد.
امسال نیز در روز کارگر، وُوچ بار دیگر در کانون توجه قرار خواهد گرفت. لهستانیها شاهد خواهند بود که این شهر در مسیر تبدیل شدن به پایتخت مد، سینما و هنر کشور است. با اجرای برنامههای نوسازی گسترده، وُوچ از یک شهر صنعتی آلوده به یک کلانشهر مدرن فرهنگی تبدیل شده که به خانههای سبک آرتنوو، هنرمندان آوانگارد و طراحان مد خود میبالد. و البته، به سنت مبارزاتی زنان کارگر خود که همواره الهامبخش بوده است.
- گابریله لسر، ورشو
***
آرژانتین؛ آرامش غیرمنتظره در اول ماه مه بهرغم حکومت خاویر میلی
دولت آرژانتین با اطلاعیهای، اتحادیه سراسری کارگران (CGT) را در تنگنا قرار داده: پس از پنجشنبه اول ماه مه، روز کارگر، جمعه ۲ مه روز تعطیل برای توسعه گردشگری اعلام شده است.
این تصمیم سبب تعطیلات چهارروزهای شده که نتیجه آن این است که بسیاری از مردم به جای شرکت در تظاهرات، راهی سفرهای کوتاه خواهند شد.
به همین دلیل، مراسم سنتی روز کارگر امسال به ۳۰ آوریل (۱۰ اردیبهشت) منتقل شده است، اما از آنجا که این روز یک روز کاری است، احتمالاً تنها حلقههای محدودی از فعالان در مراسم مقابل بنای «سرود کار» حاضر خواهند شد. گروههای چپ کوچک نیز که مراسمی در روز اول مه ترتیب دادهاند، انتظار حضور گستردهای ندارند و برنامههایشان در یک سالن ورزشی سرپوشیده برگزار میشود.
به این ترتیب، خیابانهای بوئنوسآیرس در روز کارگر آرام و خالی خواهد بود، در حالی که کاروانهای خودروهای طبقات مرفه به سمت سواحل اقیانوس اطلس در حرکت هستند.
این آرامش غیرمنتظره در حالی است که دولت خاویر میلی، رئیسجمهور راستگرای لیبرتارین، سیاستهای ریاضتی شدیدی را بهاجرا گذشاته که منجر به حذف دهها هزار شغل، کاهش دستمزدهای واقعی و تضعیف قدرت خرید شده است. با این حال، همانطور که پیروزی میلی در انتخابات همچون زمینلرزهای فضای سیاسی را متحول کرد، اتحادیههای کارگری را نیز تحت تأثیر قرار داده است – هرچند که میلی تاکنون سه اعتصاب سراسری را در ۱۷ ماه حکومت خود تجربه کرده است.
اتحادیهها نیز مانند احزاب سنتی، نزد بسیاری از مردم اعتبار خود را از دست دادهاند. برخی از رهبران آنها دههها در قدرت ماندهاند یا جانشینشان بهشکل خانوادگی منتقل شده است. بسیاری از اتحادیهها نیز بیشتر شبیه به شرکتهای بیمهای عمل میکنند تا سازمانهای مبارز برای حقوق کارگران.
این در حالی است که نخستین راهپیمایی روز کارگر در بوئنوسآیرس به سال ۱۸۹۰ بازمیگردد و توسط جنبشهای سوسیالیستی سازماندهی شد. از سال ۱۹۲۵، این روز بهعنوان تعطیل رسمی شناخته میشود و بر اساس قانون، «دولت موظف است آن را به روزی شاد و نماد همبستگی اجتماعی و آرامش روحی تبدیل کند»؛ جملهای که شاید در بیانیه دولت میلی نیز جای داشته باشد!
- یورگن فوگت، بوئنوسآیرس
***
استرس در «هفته طلایی» چین
اگر تصور کنید اول ماه مه در چین، که خود را «بهشت کارگران» مینامد، با راهپیماییهای پرچمدار همراه است، سخت در اشتباهید. رهبران حزب کمونیست بیش از هر چیز از تجمعات مردمی با خواستههای سیاسی هراس دارند. اما حداقل، کارگران چینی در این روز استراحت میکنند – یا دقیقتر بگوییم، امسال از یکم تا پنجم ماه مه تعطیل هستند.
در اواخر دهه ۱۹۹۰، سه «هفته طلایی» در تقویم چین ایجاد شد تا با تحریک مصرف داخلی، اقتصاد را تقویت کند. رفاه کارگران در اولویت دوم قرار داشت. برای بسیاری از چینیها، این تعطیلات بیشتر به معنای استرس است: وقتی ۱.۴ میلیارد نفر همزمان به سفر میروند، تقاضا برای بلیتهای قطار و هواپیما از عرضه پیشی میگیرد.
اکثر کارگران چینی تنها ۵ روز مرخصی با حقوق در سال دارند و حتی آنهایی که میتوانند بیشتر مرخصی بگیرند، از ترس برچسب «تنبلخوری» چنین نمیکنند. این فرهنگ کار با اقتصادی که در فنآوریهای پیشرفته پیشتاز است و میخواهد بخش خدمات را توسعه دهد، همخوانی ندارد.
نسل جوان شهری، بهویژه «نسل هزاره» (یا «نسل ایگرگ» ـ نسلی که پس از «نسل ایکس» و پیش از «نسل زد» زاده شدهاند)، از فرسودگی شغلی رنج میبرند و در روز کارگر، اعتراضات خود را در فضای مجازی فریاد میزنند.
بهنظر میرسد دولت بهتدریج دارد به این واقعیت پی میبرد که کار بیش از حد جمعی نهتنها کمکی به حل مشکل پیری جمعیت نمیکند، بلکه با کاهش نرخ تولد (که در دهه گذشته نصف شده) به کاهش بهرهوری اقتصادی نیز منجر خواهد شد.
بر این اساس، شرکتها موظف شدهاند که تعادل بهتری بین کار و زندگی برای کارکنان خود ایجاد کنند. این اقدام همچنین سبب شده که در بسیاری از شرکتها پس از ساعت ۲۲ شب چراغها بهصورت خودکار خاموش شوند تا برخی کارکنان «نمونه» بهخاطر فداکاریِ نادرست، شبزندهداری نکنند.
- فابیان کرتشمر، سئول
***
ایتالیا؛ کنسرت عظیم به جای فشار سیاسی
امسال نیز مانند سالهای گذشته، دهها هزار نفر در اول ماه مه در میلان، تورین، ناپل، پالرمو، رم و شهرهای کوچکتر ایتالیا به خیابانها میآیند. آنها از فراخوان سه اتحادیه بزرگ کارگری CGIL، CISL و UIL پیروی میکنند. روی کاغذ، این سه اتحادیه نماینده قدرت هستند. در مجموع، ۱۱ میلیون نفر عضو این اتحادیهها هستند که شامل حدود هفت میلیون کارگر و کارمند و همچنین شمار زیادی بازنشسته میشود – این رقم نشاندهنده سطح نسبتاً خوب سازمانیابی اتحادیهها در ایتالیا با حدود ۳۰ درصد است که در مقایسه با استانداردهای اروپایی قابل توجه است.
این وضعیت، نشاندهنده وحدت و قدرت اتحادیهها بهنظر میرسد، اما ظاهر فریبنده است. هم در سیاست دستمزد و هم در عرصه سیاسی، سازمانهای کارگری سالهاست که در موضع دفاعی قرار دارند. ایتالیا بدترین وضعیت دستمزد را در بین تمام کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) دارد. در حالی که دستمزدهای واقعی بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۰ در سایر کشورها افزایش یافته، در ایتالیا حدود سه درصد کاهش داشته است. همچنین، اتحادیهها نتوانستهاند کاهش دستمزدهای واقعی ناشی از تورم بالا از سال ۲۰۲۲ را جبران کنند. دولت راستگرای جورجیا ملونی نیز میلی به گفتوگو ندارد.
دادههای اقتصادی نیز فشار بیشتری بر دستمزد کارگران وارد میکند. ایتالیا طی سه دهه گذشته در بین کشورهای اتحادیه اروپا بدترین عملکرد را در رشد تولید ناخالص داخلی (GDP) و بهرهوری داشته است. افزون بر این، ساختار تجاری این کشور خرد و پراکنده است و شرکتهای کوچک غالب هستند و اتحادیهها در این بخش عموماً حضور ندارند.
در عرصه سیاسی نیز این سه اتحادیه بهشدت تقسیمشدهاند. بزرگترین اتحادیه، CGIL با گرایش چپ، و سومین اتحادیه بزرگ، UIL، سیاستی آشکارا ضددولتی دارند، در حالی که CISL که ریشه در سنتهای کاتولیک دارد، مخالفتی با ملونی نشان نمیدهد. این اختلافات در درخواست برای تعیین حداقل دستمزد قانونی نیز آشکار است: CGIL و UIL از آن حمایت میکنند، اما CISL مخالف است. همین شکاف در مورد همهپرسی پیشنهادی CGIL برای لغو قوانین مختلف مربوط به انعطافپذیری بازار کار نیز دیده میشود. حتی اگر هر سه سازمان در اول ماه مه دوباره با هم به خیابانها بیایند، روابط آنها سرد است. چنین وضعیتی نمیتواند فشار سیاسی ایجاد کند.
با این حال یک موفقیت از هماکنون برای این سه اتحادیه قطعی است: «کنسرتونه» (Concertone)؛ کنسرتی عظیم با ورودی رایگان که این اتحادیهها اول ماه مه در میدان بزرگ پیاِتزا سان جووانی در رم برگزار میکنند. دهها ستاره پاپ ایتالیایی در طول روز برای حدود ۵۰۰ هزار تماشاگر — عمدتاً جوان — برنامه اجرا خواهند کرد. دستکم این رویداد بزرگ که توسط اتحادیهها سازماندهی میشود، از محبوبیت بیوقفهای برخوردار است.
- مایکل براون، رم
***

فرانسه؛ جدا، اما همگی علیه اصلاحات بازنشستگی مکرون
«فراموش نکنیم که اول ماه مه روز کار نیست – روزی که مارشال پتن (رهبر حکومت همکار با نازیها بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵) ایجاد کرد – بلکه روز جهانی مبارزه برای حقوق کارگران و همبستگی بینالمللی است». این را فابریس لِرِستیف، دبیر اتحادیه FO در منطقه برتاین، به همکارانش یادآوری میکند. او در جهانی که «دروغ پیروز میشود، جایی که ترامپ تقاضای جایزه نوبل صلح دارد، پوتین درسهای دموکراسی میدهد و مارین لوپن خود را ادامهدهنده مبارزه مارتین لوتر کینگ میداند»، دفاع از تاریخچه واقعی اول ماه مه را ضروری میداند. در شهر رِن، یکی از پایگاههای اصلی جنبشهای اجتماعی فرانسه، اتحادیهها و سازمانهای چپ بهشکل متحد تظاهرات میکنند.
اما در پاریس، برخلاف رِن، اتحادیههای بزرگ کارگری (CGT, FO, CFDT و UNSA) مانند سالهای اخیر، اول ماه مه را جداگانه برگزار میکنند. با این حال، این بهمعنای تفاوت زیاد در خواستههای آنها برای حقوق کارگران نیست. برعکس، اتحادیهها حداقل در یک مورد متحد و هماهنگ عمل میکنند: مقاومت در برابر اصلاحات بازنشستگی ۲۰۲۳ که دولت و امانوئل مکرون، رئیسجمهور باید آن را لغو کند و افزایش سن بازنشستگی را پس بگیرد.
البته این بدان معنا نیست که همه اتحادیهها اصولاً مخالف هرگونه اصلاحی هستند که در بلندمدت بودجه نظام بازنشستگی را تأمین کند. بهویژه CFDT، که ریشه در جنبش کارگری مسیحی-اجتماعی دارد و به سنت سازشپذیری شناخته میشود، آماده است تا با کارفرمایان و دولت درباره افزایش سهم بیمه یا شرایط بازنشستگی مذاکره کند.
سندیکاهای مبارز طبقاتی، بهویژه CGT (کنفدراسیون عمومی کار) با ۱۳۰ سال سابقه و فورس اُورییر («قدرت کارگری» ـ FO) که در دوران جنگ سرد از CGT انشعاب کرد و در ابتدا «ضدکمونیست» بود، بازگشت به سن بازنشستگی ۶۲ سال و مخالفت با هرگونه کاهش مزایای بازنشستگی کارگران را به یک مسئله حیاتی تبدیل کردهاند. امروزه CFDT از نظر شمار اعضا، پیش از CGT و FO، به بزرگترین اتحادیه ملی فرانسه تبدیل شده است.
سندیکاهای مستقل، بهویژه UNSA (اتحادیه سندیکاهای مستقل) که بهعنوان چهارمین اتحادیه بزرگ فرانسه بر استقلال سیاسی خود تأکید دارد، عموماً از طرح خواستهها یا اعتراضهای آشکار سیاسی ـ مانند مخالفت با تسلیحات و «اقتصاد جنگی» ـ خودداری میکند تا خود را از گرایشهای دیگر سندیکایی متمایز کند. در مقابل، اتحادیه سولیدِر («همبستگی» ـ که بخشی از آن از جناح چپ اخراجشده از CFDT شکل گرفته) بهشدت درگیر فعالیتهای چپگرایانه است.
مشکل مشترک تمام سندیکاها در سالهای اخیر، پایین بودن نرخ عضویت کارگران است. در حالی که پس از جنگ حدود ۳۰ درصد از کارمندان عضو اتحادیهها بودند، این عدد در سال ۱۹۸۰ به ۱۵ درصد و امروز و در طی دو دهه اخیر به زیر ۱۰ درصد رسیده است. این ضعف نمایندگی تا حدی توضیحدهنده این است که چرا در فرانسه هیچگاه گفتوگوی اجتماعی واقعی شکل نگرفته است؛ گفتوگویی که در آن سندیکاها از وزن سیاسی لازم برخوردار باشند. در نتیجه، همهچیز به نسبت قوا در خیابان و از طریق اعتصابات سنجیده میشود.
سندیکاها در بخش دولتی، بهویژه در راهآهن، حملونقل شهری و آموزش، در سازماندهی اعتراضهای گسترده قدرتمند ظاهر میشوند. این امر به آنها امکان میدهد تا در درگیریهای چندماهه، سیاستهای دولت (مانند اصلاح قوانین کار و بازنشستگی) را به چالش بکشند. با توجه به برنامه دولت برای کاهش هزینههای آموزشی، یک چیز قطعی است: موج بعدی اعتصابات بهزودی آغاز خواهد شد.
- رودولف بالمِر، پاریس

نظرها
نظری وجود ندارد.