فساد دانشگاهی و فروپاشی اخلاقی- نقدی بر مدرنیته در رمان «دکتر پویان»
صداهای ممنوعه: رمان «دکتر پویان» نوشته «میم دال»، نشر آفتاب، تابستان ۱۴۰۴، نروژ
رمان دکتر پویان نوشته «میم دال»، داستان فروپاشی اخلاقی و روانی یک استادیار جامعهشناسی را در مواجهه با فساد ساختاری و تناقضهای نهادهای بهظاهر معتبر (خانواده، دانشگاه) روایت میکند. اتهامهای قتل و تجاوز، بازجویی خشن، و انزوای اجتماعی، فروپاشی کامل او را رقم میزنند.

❗️ این مطلب میتواند داستان رمان را فاش کند.
رمان «دکتر پویان» نوشته «میم دال»، داستان پیچیده و چندلایهای است پیرامون زندگی «دکتر پویان»، استادیار جامعهشناسی که درگیر تأملات عمیق فلسفی و روانشناختی درباره سوگیری شناختی، هویت، و آرمانشهر اجتماعی است. او خود را در نقش اصلاحگری برای جامعهای آرمانی میبیند، اما با توهم دانایی و میراث تاریک خانوادگیاش (از جمله جنایت تجاوز پدرش به یک دختر خدمتکار) دستوپنجه نرم میکند. روابط پرتنش او با برادرش میثم بر سر ارث پدری (عمارتی که میثم قصد تخریب آن را دارد)، عمویش کمال (شخصیتی فرصتطلب)، و دوست چوپانش موسی، که با گوسفندان و سگ گلهاش «زبرا» نمادی از حکمت عملی است، داستان را پیش میبرند. رئیس دانشکده، دکتر زربافت هم در همان حال پویان را برای نگارش رسالهای درباره «زناشویی و فرهنگ» تحت فشار قرار داده و حالا او به دلیل فشارهای خانوادگی و حرفهای در آستانه فروپاشی روانی قرار گرفته است. در بخشهای پایانی، داستان با اتهام قتل و تجاوز به یک دختربچه به اوج دراماتیک خود میرسد، بازداشت و بازجویی، فروپاشی روانی شخصیت اصلی داستان را کامل میکند و او را تا مرز خودکشی هم پیش میبرد.

رمان با تمرکز بر شخصیتِ استادیار جامعهشناسی که درگیر بحرانهای هویتی، خانوادگی و آکادمیک است، دو درگیری مضمونی محوری را پیش میکشد: نخست تقابلِ حقیقت فردی و فساد ساختاری و سرانجام «جنونِ عقلانیت» و یا به یک معنا فروپاشیِ ذهنِ آکادمیک در برابرِ واقعیت خشن و افسارگسیخته در جمهوری اسلامی.
دکتر پویان نماد روشنفکری است که در مواجهه با دوگانگیِ نهادهای به ظاهر معتبر (خانواده، دانشگاه، تاریخ) دچار فروپاشی میشود. از یک سو، پدرش استاد فرهیختهای است که در خفا جنایتکار است، و از سوی دیگر، دانشگاه—که باید مهد حقیقتجویی باشد—به فضایی برای مقالههای سفارشی و رقابتهای پوچ تبدیل شده است. این تناقض، او را به سمت نقد رادیکالِ علم و اخلاق میکشاند: آیا جامعهشناسی میتواند واقعیتهای کثیف جامعه را تغییر دهد، یا خود بخشی از سیستم فاسد است؟
پویان که در ابتدا دغدغهاش نوشتن رسالهای درباره «جامعه آرمانی» است، به تدریج متوجه میشود که عقلانیتِ آکادمیک در برابر خشونتِ جهان مقاومتی ندارد. قتل مدیر گروه، اتهام تجاوز، و بازجوییِ خشونتبار، همگی نشان میدهند که منطقِ دانشگاهی در مواجهه با قدرتِ خام (چه در خانواده، چه در نظام سیاسی) شکست میخورد.
حرف اصلی میم دال در این رمان، نقدِ پروژهٔ مدرنیته است: علم، خانواده و اخلاق، نه تنها انسان را نجات ندادهاند، بلکه با شعارهای فریبندهشان او را در چرخهای از خشونت و ریاکاری گرفتار کردهاند. دکتر پویان، که هم قربانی است و هم جنایتکار، نمادِ نسلی است که به پوچیِ باورهای پیشین خود پی برده است. گره اصلی داستان هم، تقابلِ امیدِ فردی با سیستمهای فاسدی است که حتی روشنفکران را به ابزار خود تبدیل میکنند.
نویسنده از طریق شخصیت دکتر پویان نشان میدهد که چگونه تکنوکراتها، با وجود ادعای عقلانیت و تخصص، به ابزاری برای حفظ ساختارهای فاسد و سرکوبگر تبدیل میشوند. این نگاه همسو با نظریههای تئودور آدورنو و مکتب فرانکفورت است که عقلانیت ابزاری را عامل زندانی شدن انسان در سیستمهای بوروکراتیک میدانند. پویان درمییابد که جامعهشناسی به جای ایجاد تغییر، خشونت سیستم را توجیه میکند.
رمان همچنین فروپاشی اخلاقی تکنوکراتها را به تصویر میکشد؛ ایدهای که زیگمونت باومن در مدرنیته و هولوکاست به آن اشاره دارد: تخصص میتواند در خدمت شرارت باشد. تکنوکراتهای رمان، از زربافت تا پدر پویان، این دوگانگی مرگبار را نمایندگی میکنند. میم دال در نهایت این پرسش را مطرح میکند که آیا تکنوکراتها قربانی سیستماند یا همدست آن؟ پاسخ او روشن است: آنها با سکوت یا مشارکت فعال، به تداوم خشونت ساختاری کمک میکنند. پویان علیه این سیستم عصیان میکند، اما این عصیان به فروپاشی کامل او میانجامد.
نظرها
نظری وجود ندارد.