دیدگاه
پایان آتش، نه پایان کابوس: از فروپاشی سناریوی جنگ تا رسوایی مهرههای سوخته
علی جوادی در این یادداشت مینویسد که این آتش بس، نه نشان صلح است، نه پیروزی هیچ طرفی. اگرچه اسطوره اقتدار جمهوری اسلامی فروریخت، و اگرچه اسرائیل، در بحران داخلی و انزوای جهانی گرفتار آمده، آنچه فروکش کرده، فقط موج انفجار است؛ نه منطق میلیتاریستی حاکم، نه اشتیاق به سلطه و تخریب.

با حمله مشترک ارتش ایالات متحده و دولت اسرائیل به مراکز نظامی و غیر نظامی و هستهای حساس جمهوری اسلامی، و در پی پاسخ نظامی و موشک پرانی رژیم اسلامی به پایگاههای آمریکایی در قطر و دیگر نقاط خلیج، آتش جنگ در خاورمیانه شعله ور شد. اما این آتش آنچنان زودگیر بود که دو طرف، پیش از آنکه در واقع برندهای در میدان بجویند، با تلفات سنگین و فشار بینالمللی، ناچار به عقب نشینی شدند. اکنون، با وساطت آمریکا و پارهای از دولتهای عربی از جمله قطر، امارات و عمان، آتشبسی موقت میان جمهوری اسلامی و اسرائیل به طور غیررسمی پذیرفته شده است.
نه صلح، نه پیروزی: توقفی تاکتیکی در میدان بن بست
این آتشبس، نه نشان صلح است، نه پیروزی هیچ طرفی. این صرفاً لحظهای برای تنفس، برای بازآرایی نیروهای سیاسی و نظامی دو طرفی است که هر دو در آغاز فرسایش جدی قرار گرفتند. آنچه فروکش کرده، فقط موج انفجار است؛ نه منطق میلیتاریستی حاکم، نه اشتیاق به سلطه و تخریب.
جمهوری اسلامی: اسطوره اقتدار فروریخت
نظام اسلامی سالهاست خود را قدرتی بازدارنده با بازوی موشکی و نیابتی معرفی میکند. اما با نخستین درگیری مستقیم، سامانههای دفاعیاش در برابر حملات از کار افتاد، زیرساختهای هستهای آسیب دید، و پروژهای که صدها میلیارد دلار بلعیده بود، زمینگیر شد. جنگ دوازده روزه بیش از هر چیز، ضعف ساختاری و نظامی رژیم برای مردم و جهان عیان کرد.
اسرائیل: فرمانده اتاق جنگ، دولت فاشیستی منطقه
اسرائیل با نیت سرکوب «تهدید هستهای»، نه برای «حمایت از مردم ایران»، بلکه برای تقویت موقعیت منطقهای خود و استمرار حکومت بحران زده نتانیاهو، آتش جنگ را گشود. این همان دولتی است که در غزه جنایت میکند، در سازمان ملل وتو میخرد، و در تل آویو برای جنگ کف میزند. اگر فضا مساعد بود، تهران نیز به سرنوشت غزه دچار میشد.
آمریکا: میانجیگر یا معمار جنگ؟
ایالات متحده در این جنگ، همان بازیگر همیشگی بود: تسهیل گر، مسلح کننده، قلدر و میلیتاریست، و در عین حال «میانجیگر» صلح. دادههای ماهوارهای، هماهنگی اطلاعاتی و فشار دیپلماتیک، همگی از واشنگتن آمد. آمریکا نه دشمن دیکتاتوری است، نه مدافع آزادی؛ حافظ منافع ارتجاعی خود است. اگر ولی فقیه ثبات بیاورد، میماند؛ اگر شاهزادهای بهتر عمل کند، شاید، شاید، جایگزین شود.
مردم: در خط مقدم فاجعه
مردم ایران، نه رژیم بودند، نه شریک سیاستهای آن؛ اما قربانی اصلی شدند. حدود ۸۰۰ کشته غیرنظامی، صدها زخمی، و هزاران آواره حاصل جنگی بود. در اسرائیل نیز، بخشهایی از مردم بهای نظامیگری دولت را پرداختند. این آتشبس، بر پیکرهای سوخته شکل گرفته است.
موقعیت جدید: عقبنشینی تاکتیکی، نه پایان بحران
هیچ کدام از طرفین توان ادامه جنگ را نداشتند. جمهوری اسلامی، ضعیف شده و آبرو باخته؛ اسرائیل، گرفتار در بحران داخلی و انزوای جهانی. قبول آتشبس حاصل اعتراف به ناتوانی بود؛ توقفی نه برای مصالحه، بلکه برای فرار از باتلاق.
نقابهایی که سوختند
شاهزادهای که خیال سلطنت کرد
در اوج بمباران، رضا پهلوی به تلویزیونهای اسرائیلی و لابیهای واشنگتن پناه برد، با لبخند از حمله دفاع کرد. نه تسلیتی، نه همدردیای. شاهزادهای که تصور کرد موشکها برای بازگشت او میآیند. اما آنچه برایش ماند، صندلی پلاستیکی سیاست جنگ طلبان بود. مردم دیدند، و آن جا برای همیشه سوخت.
همراهان بمباران
قومگرایان در کنار هر حمله کف زدند، تنها به این امید که تهران تضعیف شود، ولو به قیمت جان مردم. عبدالله مهتدی و امثال او، نقش رابطان پروژههای امنیتی را بازی کردند، نه نمایندگان هیچ مردمی، یک جریان باند سیاهی.
در اردوگاه ژنرالها
زبانش زبان چپ بود، محتوایش پیام فرماندهان نظامی. حمید تقوایی حمله را «فرصت» خواند، و بدین ترتیب، از سنت سوسیالیستی و انسانی قطع کامل کرد.
چشم انداز صلح: آزادی، نه موشک؛ انسان، نه ارتش
اگر درسی از این فاجعه مانده، آن است که صلح در خاورمیانه تنها با به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین و طرد فاشیسم اسلامی و اسرائیل ممکن است. آینده منطقه، بی اسلام سیاسی، بی رژیم اسلامی، و بی ماشین جنگی اسرائیل است. صلح پایدار مستلزم حاشیه ای کردن این جریانات در دو طرف تصویر است.
فردای آتشبس: از زخم تا سازماندهی
آتشبس بمبها را خاموش کرد، اما فقر، سرکوب، و نابرابری زندهاند. مردم ایران، نه «ملت شهیدپرور»اند، نه «سوژه نجات ناتو». آنها صاحب فردایند. و ما کمونیستها، آزادیخواهان، صلحطلبان، در کنارشان ایستادهایم.
پرسش فردا این است: چگونه جلوی تکرار فاجعه را بگیریم؟ پاسخ: با سازماندهی، اتحاد، و پیوستن به اردوی سوسیالیسم کارگری، تنها نیرویی که به رهایی باور دارد. یک گام به پس رفتیم؛ اما میتوان و باید دو گام به پیش برداشت. امروز با کمرنگ شدن خطر جنگ و نابودی، جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم با تکان دادن خاکسترها میتواند و باید از جا بلند شود. مبارزه برای نان، آب، هوا، آزادی، برابری، رفاه و ...
نظرها
نظری وجود ندارد.