ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ریشه‌های روان‌شناختی افغان‌ستیزی در ایران

الاهه نجفی ـ افغان‌ستیزی در ایران، پدیده‌ای پیچیده با ریشه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی؛ نگاهی به این پدیده از منظر نظریه دو سیستم تفکر دانیل کانمن.

دیدگاه

افغان‌ستیزی در جامعه ایران پدیده‌ای چندلایه است که از عوامل ساختاری، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تأثیر می‌پذیرد. بحران اقتصادی، بیکاری، فقر و تورم باعث شده برخی ایرانیان مهاجران افغانستانی را رقیب خود در بازار کار دانسته و مشکلات معیشتی را به حضور آن‌ها نسبت دهند. مهاجران اغلب به‌عنوان نیروی کار ارزان و کارگر ساده دیده می‌شوند و پذیرش اجتماعی برای نخبگان افغانستانی کمتر وجود دارد. این نگاه کلیشه‌ای و فرودستانه، ادغام اجتماعی آن‌ها را دشوار کرده است.

نبود قوانین مهاجرتی شفاف و حمایت قانونی، مهاجران را در وضعیتی بی‌ثبات و آسیب‌پذیر قرار داده و زمینه‌ساز تبعیض و طرد اجتماعی شده است. برخی رسانه‌ها و جریان‌های سیاسی برای فرافکنی مشکلات اقتصادی و اجتماعی، مهاجران را مقصر جلوه داده و آن‌ها را عامل افزایش جرم، بیکاری یا بحران‌های اجتماعی معرفی می‌کنند. بخشی از جامعه ایران نگرش نژادپرستانه یا بیگانه‌هراسانه‌ای نسبت به مهاجران افغانستانی دارد و صفاتی چون خشونت، بیماری یا جرم را به آن‌ها نسبت می‌دهد. افزایش جمعیت مهاجران و موج‌های جدید مهاجرت نیز حساسیت و نگرانی برخی ایرانیان را تشدید کرده است. خاطرات تاریخی، مانند تصرف اصفهان توسط افغان‌ها در قرن هجدهم، و تنش‌های مرزی و سیاسی میان ایران و افغانستان به‌عنوان زمینه‌های ذهنی و روانی در این مسئله نقش دارند.

شبکه‌های اجتماعی و برخی جریان‌های خاص نیز با انتشار اخبار جعلی و هشتگ‌سازی، فضای بی‌اعتمادی و نفرت را تقویت می‌کنند. در مجموع، افغان‌ستیزی در ایران ریشه در ساختارهای اقتصادی، سیاست‌های مهاجرتی، کلیشه‌های فرهنگی و بهره‌برداری سیاسی دارد و در شرایط بحران‌های اقتصادی و اجتماعی شدت می‌یابد.

دو سیستم تفکر

دانیل کانمن، روان‌شناس برجسته و برنده جایزه نوبل اقتصاد، با ارائه نظریه چشم‌انداز نشان داد که افراد در شرایط ریسک و عدم‌قطعیت، به‌جای منطق صرف، تحت تأثیر عوامل روان‌شناختی تصمیم می‌گیرند. او و آموس تورسکی کشف کردند که مردم به‌دلیل اجتناب از ضرر (Loss Aversion)، ضررها را دردناک‌تر از سودهای هم‌ارز می‌دانند و ارزش ذهنی سود و ضرر به‌صورت غیرخطی ارزیابی می‌شود. (ن ک به کتاب «تفکر، سریع و آهسته» (Thinking, Fast and Slow)

همچنین، کانمن مفهوم دو سیستم تفکر را معرفی کرد: سیستم ۱ (سریع، شهودی و خودکار) که تصمیم‌گیری‌های روزمره را هدایت می‌کند، و سیستم ۲ (کند، تحلیلی و پرتلاش) که در مسائل پیچیده فعال می‌شود. سیستم ۱ به‌دلیل تکیه بر شهود، مستعد خطاهای شناختی مانند اثر لنگرگذاری یا سوگیری تأییدی است، که تأثیر عمیقی بر اقتصاد رفتاری و علوم اجتماعی گذاشته است.

به‌عنوان مثال، سیستم ۱ در مشاهده تصویر یک زن خشمگین به‌سرعت خشم او را تشخیص داده و رفتار بعدی‌اش را پیش‌بینی می‌کند، درحالی‌که حل مسئله‌ای مانند ۱۷ × ۲۴ نیازمند تلاش سیستم ۲ است که با افزایش ضربان قلب و گشاد شدن مردمک‌ها همراه می‌شود.

سیستم ۱ با عملکرد خودکار، فعالیت‌هایی مانند تشخیص فاصله اشیا یا تکمیل عبارات آشنا را بدون تلاش انجام می‌دهد، اما به توجه وابسته است و در صورت پرت شدن حواس مختل می‌شود. در مقابل، سیستم ۲ وظایف پیچیده مانند محاسبات ریاضی یا خودکنترلی را مدیریت می‌کند، اما به‌دلیل محدودیت منابع توجه، نمی‌تواند چندین وظیفه سنگین را همزمان انجام دهد.

کانمن نشان می‌دهد که سیستم ۱ در خارجی‌ستیزی نقش کلیدی دارد، زیرا تفاوت‌های ظاهری، زبانی یا فرهنگی را به‌سرعت به‌عنوان تهدید تفسیر کرده و با کلیشه‌سازی، واکنش‌های احساسی مانند ترس یا انزجار را ایجاد می‌کند. این فرآیند سریع و ناخودآگاه، تعصبات را تثبیت می‌کند. آزمایش‌هایی مانند گوریل نامرئی نیز نشان‌دهنده «کوری توجه» هستند، که محدودیت‌های ذهن و ناآگاهی ما از آن‌ها را آشکار می‌کند. این یافته‌ها توضیح می‌دهند که چرا سیستم ۲، با وجود توانایی اصلاح تعصبات، اغلب تحت تأثیر پاسخ‌های خودکار سیستم ۱ قرار می‌گیرد.

نظریه کانمن و مهاجرستیزی

سیستم ۱ (تفکر شهودی و خودکار) به‌سرعت مهاجران افغانستانی را به‌عنوان «غریبه‌های خطرناک» یا «رقبای اقتصادی» طبقه‌بندی می‌کند. این سیستم بدون تحلیل عمیق، بر اساس کلیشه‌های رسانه‌ای (مانند نسبت دادن جرم یا بیماری به افغان‌ها) یا خاطرات تاریخی (حمله افغان‌ها به اصفهان)، واکنشی احساسی و منفی ایجاد می‌کند.

از آنجا که سیستم ۱ به‌دنبال ساده‌سازی است، مشکلات پیچیده‌ای مانند بیکاری یا فقر را به حضور مهاجران نسبت می‌دهد و نیاز به تأمل (سیستم ۲) را نادیده می‌گیرد. سیستم ۲ (تفکر تحلیلی) می‌تواند با بررسی داده‌های واقعی (مانند سهم ناچیز مهاجران در بیکاری یا جرائم) این تعصبات را اصلاح کند، اما به دلیل نیاز به تلاش ذهنی، اغلب غیرفعال می‌ماند.

سیاست‌های مهاجرتی مبهم و رسانه‌های تحریک‌کننده، با ارائه اطلاعات غلط یا ناقص، سیستم ۲ را تحت‌الشعاع سیستم ۱ قرار می‌دهند. حتی زمانی که سیستم ۲ فعال می‌شود، ممکن است تحت تأثیر سوگیری تأییدی، فقط شواهدی را بپذیرد که تعصبات موجود را تأیید کنند.

در بحران‌های اقتصادی یا اجتماعی (مانند تورم یا کمبود منابع)، سیستم ۱ با تقویت حس ضرر (Loss Aversion)، مهاجران را به‌عنوان تهدید جلوه می‌دهد و سیستم ۲ به‌دلیل خستگی شناختی، توانایی مقابله با این نگرش را از دست می‌دهد. شبکه‌های اجتماعی نیز با انتشار اخبار جعلی، مستقیماً سیستم ۱ را تحریک می‌کنند و فضایی ایجاد می‌کنند که تحلیل منطقی (سیستم ۲) در آن جایگاهی ندارد. نتیجه این تعامل، تثبیت افغان‌ستیزی به‌عنوان پاسخی خودکار و عاری از تفکر عمیق است.

از منظر نظریه دانیل کانمن، تعامل بین سیستم ۱ و سیستم ۲ در مواجهه با وظایف و توهمات شناختی نقش کلیدی دارد. هنگام انجام وظایفی مانند شناسایی حروف بزرگ و کوچک یا تعیین موقعیت کلمات، سیستم ۲ فعال می‌شود، زیرا این فعالیت‌ها خودکار نیستند و نیاز به برنامه‌ریزی ذهنی و کنترل دارند. در این وظایف، ستون‌هایی که با پاسخ‌های خودکار سیستم ۱ تداخل دارند، دشوارترند و باعث کندی یا خطا می‌شوند. برای مثال، در ستون‌هایی که کلمات مرتبط با وظیفه دیگر ظاهر می‌شوند، مقاومت در برابر خواندن آن‌ها تلاش ذهنی می‌طلبد. این تعارض بین واکنش‌های خودکار سیستم ۱ و قصد آگاهانه سیستم ۲ در زندگی روزمره رایج است، مانند خودداری از خیره شدن به دیگران یا کنترل خشم. سیستم ۲ مسئول خودکنترلی است و با غلبه بر تکانه‌های سیستم ۱، رفتار را تنظیم می‌کند.

توهمات شناختی، مانند توهم مولر-لیر [۱]که در آن خطوط هم‌اندازه به دلیل زوایای فریبنده متفاوت به نظر می‌رسند، نمونه‌ای از قدرت سیستم ۱ هستند. حتی پس از اندازه‌گیری و آگاهی سیستم ۲ از برابری طول خطوط، سیستم ۱ همچنان خط پایین را بلندتر می‌بیند، زیرا نمی‌توان آن را خاموش کرد. برای مقابله با این توهم، سیستم ۲ باید الگوهای فریبنده را تشخیص داده و به دانش خود اعتماد کند.

 توهمات شناختی مشابه در روان‌درمانی نیز دیده می‌شود، مانند جذابیت کاذب بیماران روان‌پریش که سیستم ۱ را فریب می‌دهد. آموزش تشخیص این الگوها به سیستم ۲ کمک می‌کند تا از تصمیم‌گیری‌های نادرست جلوگیری کند. بااین‌حال، چون سیستم ۱ خودکار است و خاموش نمی‌شود، غلبه بر خطاهای شهودی دشوار است. بهترین راهکار، شناسایی موقعیت‌های پرخطر و افزایش تلاش سیستم ۲ برای جلوگیری از اشتباهات مهم است، هرچند نظارت مداوم غیرعملی است.

اهمیت یافته‌های کانمن در تحلیل افغان‌ستیزی

افغان‌ستیزی در ایران نمونه‌ای کلاسیک از تسلط سیستم ۱ است که به‌صورت خودکار، مهاجران را بر اساس کلیشه‌ها (مانند «رقبای اقتصادی» یا «منبع جرم») طبقه‌بندی می‌کند. این سیستم بدون بررسی منطقی، واکنش‌های سریع و احساسی (مانند طرد یا خشونت) را فعال می‌کند. درست مانند توهم مولر-لیر که حتی با آگاهی از خطا، خطوط همچنان نابرابر دیده می‌شوند، آگاهی از بی‌اساس بودن تعصبات نیز لزوماً آن‌ها را از بین نمی‌برد، زیرا سیستم ۱ به‌صورت خودکار عمل می‌کند. برای مثال، حتی اگر کسی بداند آمار جرائم در میان مهاجران پایین است، سیستم ۱ ممکن است با دیدن یک خبر جنجالی، همان کلیشه‌ها را تقویت کند.

کاهش افغان‌ستیزی مستلزم تلاش آگاهانه سیستم ۲ است:

شناسایی الگوهای فریبنده: مانند تشخیص اینکه رسانه‌ها با بزرگ‌نمایی جرائم مهاجران، سیستم ۱ را تحریک می‌کنند (مشابه توهم بصری).

خودکنترلی: مقاومت در برابر تکانه‌های کلیشه‌ای (مثل جلوگیری از به‌کار بردن الفاظ تحقیرآمیز) نیازمند انرژی ذهنی است، همان‌طور که خودداری از خواندن کلمات نامرتبط در آزمایش‌های شناختی تلاش می‌طلبد.

آموزش سیستم ۲: آموزش داده‌های واقعی (مانند سهم مهاجران در اقتصاد) می‌تواند به سیستم ۲ کمک کند تا پاسخ‌های سیستم ۱ را اصلاح کند، اما این فرآیند—مانند مقابله با توهمات شناختی—نیازمند تکرار و تمرین است.

چالش‌های پایدار: سیستم ۱ هرگز «خاموش» نمی‌شود.

همان‌طور که توهم مولر-لیر با وجود آگاهی از خطا باقی می‌ماند، کلیشه‌های ضدافغانستانی نیز به‌راحتی بازمی‌گردند، به‌ویژه در شرایط بحران (مثل بیکاری یا کمبود منابع) که سیستم ۱ با ترس از «ضرر» فعال می‌شود. راهکار واقع‌بینانه این است:

موقعیت‌های پرخطر را شناسایی کنیم (مثل گسترش شایعات در شبکه‌های اجتماعی).

منابع سیستم ۲ را در این لحظات بسیج کنیم (مثل مراجعه به آمارهای معتبر).

بدانیم که نظارت مداوم غیرممکن است، بنابراین باید ساختارهای اجتماعی (مانند رسانه‌های مسئول یا قوانین ضدتبعیض) را تقویت کرد تا بار شناختی افراد را کاهش دهد.

لذا باید گفت افغان‌ستیزی مانند همه اشکال تعصب، ریشه در تعامل نابرابر سیستم‌های فکری دارد. غلبه بر آن مستلزم شناخت مکانیسم‌های خودکار ذهن (سیستم ۱) و سرمایه‌گذاری آگاهانه بر آموزش، رسانه‌های دقیق و سیاست‌های انسانی (سیستم ۲) است. اما همان‌طور که کانمن هشدار می‌دهد، حتی با آگاهی کامل، تعصبات به‌صورت زیرپوستی باقی می‌مانند و مهار آن‌ها نیازمند تلاش مستمر است.

ادامه دارد...

پانویس:

[۱] توهم مولر-لیر (Müller-Lyer illusion) یک خطای دید مشهور است که در آن دو خط با طول کاملاً برابر به دلیل نوع فلش‌ها یا پیکان‌های انتهای آن‌ها، به طور متفاوتی ادراک می‌شوند؛ به طوری که خطی با پیکان‌های رو به بیرون کوتاه‌تر و خطی با پیکان‌های رو به داخل بلندتر به نظر می‌رسد، در حالی که هر دو دقیقاً هم‌اندازه‌اند. داین توهم توسط روان‌شناس آلمانی فرانتس کارل مولر-لیر در سال ۱۸۸۹ معرفی شد. توضیحات مختلفی برای این پدیده ارائه شده است، از جمله نظریه «ثبات اندازه» (size constancy scaling) که می‌گوید مغز ما بر اساس نشانه‌های عمق و تجربه‌های سه‌بعدی، طول خطوط را اشتباه تفسیر می‌کند. همچنین، پژوهش‌ها نشان داده‌اند که شدت این توهم می‌تواند بسته به زمینه‌های فرهنگی و محیطی متفاوت باشد. برای اطلاع بیشتر ن. ک به:

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.