ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

چطور «اسرائیل» دشمن شد

محمدرضا سرداری - روابط ایران و اسرائیل در دوره پهلوی دوم چگونه بود؟ و انقلاب اسلامی چه تاثیری بر این روابط گذاشت؟

دیدگاه

پس از چهل و هفت سال خصومت لفظی، تبلیغاتی و نیابتی، بالاخره کار جمهوری اسلامی و اسراییل به جنگ مستقیم کشید. اما چرا این جنگ سرد به جنگ گرم منتهی شد؟ ریشه این خصومت کجاست و چرا در میان دولت‌های اسلامی فقط جمهوری اسلامی ایران با اسرائیل کارد و پنیر است؟ در حالی‌که ایران در دوره پهلوی روابطی گرم هر چند پنهانی با اسرائیل داشت. پاسخ به این سوال را با طرح دو پرسش درباره همین جمله آخر آغاز می‌کنم. روابط ایران و اسرائیل در دوره پهلوی دوم چگونه بود؟ و انقلاب اسلامی چه تاثیری بر این روابط گذاشت؟

پاسخ این سوال ظاهرا بدیهی به‌نظر می‌رسد. تصور رایج چنین است که این رابطه هر چند رسمی نبود، اما در حوزه‌های اطلاعاتی، نظامی، اقتصادی و سیاسی به‌طرز گسترده و هدفمندی در هم تنیده شده بود. این خود البته طنز تاریخ است که چگونه وارث حکومتی که زمانی متحد آلمان نازی بود، پس از کمتر از بیست سال یکباره دوست و متحد اسرائیل شد!

از خاطرات رجال پهلوی می‌توان درک کرد که روابط ایران و اسرائیل در دهه‌های چهل و پنجاه خورشیدی فعال، ساختاریافته و چندلایه بود. محمدرضا شاه، به‌دلایل ژئوپلیتیکی و راهبردی، اسرائیل را متحدی مؤثر در برابر تهدیدات جهان عرب، به‌ویژه پان‌عربیسم جمال عبدالناصر و حزب بعث عراق و سوریه می‌دانست. در واقع، نزدیکی به اسرائیل بخشی از راهبرد کلان شاه برای موازنه در منطقه، مهار شوروی و تثبیت قدرت داخلی خود بود.

از طرفی بخش زیادی از انقلابیون ایرانی، چه نیروهای چپ و چه مذهبی، گرایش به مصر و جنبش‌های آزادی‌بخش عربی- اسلامی در منطقه داشتند که علیه اشغال اسرائیل می‌جنگیدند. همین افراد در ایران تحت تعقیب ساواک قرار می‌گرفتند و باور بر این بود که ساواک با همکاری موساد این افراد را شناسایی، بازجویی و شکنجه کرده بود. از این رو بود که پس از انقلاب ۱۳۵۷، جمهوری اسلامی به‌سرعت موضعی خصمانه و آشکار علیه اسرائیل اتخاذ کرد و شاید با الهام از ناصر بود که خمینی نیز شعار محو اسرائیل از صفحه روزگار را مطرح کرد.

روایت غالب و ترویج شده از سوی جمهوری اسلامی چنین است که اسرائیل پس از کودتای ۲۸ مرداد رفته رفته در ساختار اطلاعاتی و نظامی رخنه کرد. این همان روایتی است که حسین فردوست در یک خانه امن و زیر نظر وزارت اطلاعات در خاطرات خود بیان کرده است و بدین لحاظ با احتیاط بیشتری باید آن را در نظر گرفت. هر چند این خاطرات در برخی وقایع می‌تواند دید روشنی به ما دهد. به طور مثال می‌توانیم دریابیم که موساد یا اسرائیل چه نقشی در تاسیس و توسعه ساواک داشته‌اند و پای کارشناسان اسرائیلی چگونه برای آموزش اعضای ساواک به این دستگاه اطلاعاتی-امنیتی باز شده است.

به گفته فردوست ساواک ابتدا با الگوبرداری از اف.بی.آی راه‌اندازی شد اما پس از خانه‌تکانی آن در پی حذف تیمور بختیار و عواملش، کارشناسان آمریکایی جای خود را به اسراییلی‌ها سپردند. در واقع ساواک در دهه چهل با حضور مربیان اسراییلی متحول شد و آنان حدود ۵۰۰۰ نیروی اطلاعاتی تربیت کردند. نحوه همکاری اسراییل برای آموزش ساواک آنچنانکه فردوست روایت کرده خواندنی است. او با جزییات این روند را شرح داده و باورش این است که بهترین استادان و متخصصان اسرائیلی را به ایران آورده و آنان در همه حوزه‌ها از نحوه بازجویی‌ها تا خط شناسی و ضد جاسوسی با محتوای درسی و لوازم آموزشی کامل حاضر بودند.

در خاطرات فردوست نام از کسانی رفته که بی‌تردید نقش مهمی در روابط میان ایران و اسرائیل چه پیش و چه پس از انقلاب داشته‌اند. یعقوب نیمرودی میلیاردر اسرائیلی و مالک روزنامه معاریو یکی از این چهره‌های برجسته است که دو سال پیش درگذشت. او نزدیک به دو دهه وابسته نظامی اسرائیل در ایران بود و نقش کلیدی در روابط پنهانی امنیتی، اطلاعاتی و نظامی میان ایران و اسرائیل داشت. نیمرودی واسطه آموزش نیروهای ساواک توسط اسرائیل، هماهنگ‌کننده فروش سلاح‌های اسرائیلی به ایران بود. پس از انقلاب نیز او در ماجرای ایران-کنترا ایفای نقش کرد.

در خاطرات سایر رجال پهلوی درباره نقش اسرائیل در ایران مطلب مهمی یافت نمی‌شود و صرفا به کلیات اشاره شده است. در حوزه نظامی به طور مثال حسن طوفانیان از روابط نزدیکش با موشه دایان و شیمون پرز پرده برداشته و به خرید تسلیحاتی مانند توپ‌های ۱۰۶ میلی‌متری، مسلسل اوزی و خمپاره‌ها اشاره کرده است. در حوزه دریایی، دریادار کمال حبیب‌اللهی به ساخت مشترک موشک Harpoon و تحویل نخستین زیردریایی اسرائیلی و سفر فرمانده نیروی دریایی اسرائیل، آدمیرال بارکای، به ایران را روایت کرده است.

خاطرات اسدالله علم نیز نشان می‌دهد که شاه شخصاً و با دور زدن وزارت خارجه، مدیریت رابطه با اسرائیل را در دست داشته. نیمرودی که در واقع نقش سفیر اسرائیل را در ایران بازی می‌کرد، گاه مستقیماً با او یا علم دیدار می‌کرد. از نظر شاه، اسرائیل متحدی طبیعی در برابر دشمنی سنتی جهان عرب با ایرانیان و تهدیدات کمونیستی بود. او بارها تأکید کرده بود که عرب‌ها ایرانیان را مسلمان واقعی نمی‌دانند، و اسرائیلی‌ها قابل اعتمادتر و فنی‌تر هستند. با این حال، شاه تاکید داشت که این روابط باید محرمانه بماند تا وجهه ایران در میان کشورهای اسلامی خدشه‌دار نشود.

انقلاب ایران در سال ۵۷ به تعبیری صرفا نتیجه یک تحول داخلی در ایران نبود، بلکه بازیگران منطقه‌ای نیز داشت و چه بسا نقش این بازیگران اهمیت بیشتری در به ثمر رساندن آن داشته است. در این مقاله فرصت باز کردن این موضوع نیست اما صرفا اشاره‌ای به فضای دو قطبی آن زمان و قدرت کمونیسم که یکی از پایه‌های اصلی مقاومت فلسطین را تشکیل می‌داد کافی است تا خصومت میان ایران و اسرائیل پس از انقلاب را بتوان درک کرد.

 نیمرودی پس از انقلاب بارها درباره ضرورت براندازی جمهوری اسلامی سخن گفته بود. او در مصاحبه‌ها و خاطراتش از تلاش برای بازگرداندن نظام شاهنشاهی حمایت کرده و گفته بود این اقدام برای منافع غرب و اسرائیل حیاتی است. در برنامه‌ای تلویزیونی، صراحتاً از مردم ایران خواسته بود خمینی را خلع کنند و از غرب خواسته بود آموزش و تجهیز نیروهای ضد حکومتی را آغاز کند. همچنین در سال‌های بعد، در مذاکراتی با ژنرال‌های پیشین ارتش شاه، طرح‌هایی برای کودتا با حمایت مالی و تسلیحاتی اسرائیل مطرح شد. نیمرودی خود را نه عامل مستقیم، بلکه حلقه واسط در برنامه‌ریزی و حمایت از تغییر رژیم ایران معرفی می‌کرد. از این رو می‌توان گفت اسرائیل محلی برای استقرار براندازان جمهوری اسلامی و لانه توطئه برای بازگرداندن دوباره خاندان و رجال پهلوی به قدرت بوده است.

این سابقه تاریخی دو موضوع مهم را گوشزد می‌کند. نخست این که خصومت میان جمهوری اسلامی و اسرائیل در واقع امتداد خصومت جمهوری اسلامی و حکومت پهلوی است. در جریان سفر دو سال گذشته رضا پهلوی به اسرائیل، اورشلیم پست گزارش داد که «عفر نیمرودی» (Ofer Nimrodi) فرزند «یعقوب نیمرودی» احتمالا یکی از شخصیت‌هایی است که رضا پهلوی با او دیدار کرده است. عفر نیمرودی در ایران بزرگ شده و دارای پیوندهای عاطفی با خاندان پهلوی است. او یکی از سرمایه‌داران بزرگ اسرائیل است. اهمیت این دیدار اگر صورت گرفته باشد روشن است که صرفا به خاطر سابقه شغلی پدر او به عنوان رایزن نظامی اسرائیل در ایران یا عرض تسلیت نبوده است.

امروز در محافل اسراییلی گفته می‌شود که موفقیت‌های موساد در ایران مرهون تجارب سال‌ها فعالیت نیمرودی است. جمهوری اسلامی در واقع سازمان اطلاعاتی خود را بر پایه سازمانی ایجاد کرد که دست پرورده موساد بود و با گذشت بیش از چهل سال گویا نتوانست تحولی در این سیستم ایجاد کند که نفوذ ناپذیر باشد. از این رو نفوذ کردن در چنین سازمانی نمی‌توانست کار دشواری برای اسرائیل باشد. واقعیتی که درک آن در شرایط موجود آسان‌تر شده است.

بنابراین به‌نظر می‌رسد وارثان محمدرضا شاه پهلوی می‌توانند یکی از عوامل خصومت دیرینه فعلی میان ایران و اسرائیل باشند. اما اگر جمهوری اسلامی ماندگار شد و تصمیم گرفت راه انور سادات را برود، نقش خاندان پهلوی در این معرکه چه خواهد بود؟

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.