کنشگران ایران علیه فاشیسم دانش بیافرینید
دستاورد تجربهنگاری در توسعۀ جماعتمحور برای مقابله با دیگریستیزی
رضا نساجی - در غیاب دولت مسئولیتپذیر در بحرانهای اجتماعی و در خلال شکافهای اجتماعی میان دولت و اجتماع، آیا کاری فراتر از خدمات اجتماعی خیریه برای کنشگران و تشکلهای مردمنهاد قابل تصور است؟

منبع: شاتراستاک
زجر روانم مرا شطحخوان کرد
برای شاعر شدن، تنها کلمه کافی نیست
تجربۀ دوزخ بهاضافۀ کلمه یعنی شاعر
رضا براهنی، اسماعیل
مقدمه

فرقی نمیکند تبلیغات دولت ترامپ علیه مهاجران لاتینو باشد یا تبلیغات حکومتی ایران علیه مهاجران افغانستانی؛ در هجوم دادههای دروغین و تحلیلهای نادرست با هدف تبلیغات سیاسی و تحریک اجتماعی چه باید کرد؟ در سکوت یا خیانت مراجع علمی دانشگاهی و حکومتی، چه کسانی مرجعیت نظری دارند؟ اگر ارائۀ آمار در انحصار نهادهای حکومتی باشد و آن نهادها در خدمت سیاست دیگریستیزانه قرار بگیرند، نهادهای مستقل مدنی چه نقشی میتوانند ایفا کنند؟ کنشگران مدنی فراتر از خدمات اجتماعی و بهویژه مددکاری به آسیبدیدگان چه کارهایی میتوانند انجام دهند؟
اساساً در غیاب دولت مسئولیتپذیر در بحرانهای اجتماعی و در خلال شکافهای اجتماعی میان دولت و اجتماع، آیا کاری فراتر از خدمات اجتماعی خیریه برای کنشگران و تشکلهای مردمنهاد قابل تصور است؟ آیا مشاهدههای فردی یا جمعی، یا مطالعههای موردی و مقایسهای در مقطع یا ادوار، در چنین تشکلهایی قابل انجام و تعمیم است؟ اساساً چنین پژوهشهایی ضروری است یا حتی ممکن است؟
و در مقابل، ترجمه و پژوهش کتابخانهای - یا به تعبیر گزندهتر، جامعهشناسی پشتمیزنشین - مدرسان دانشگاه و مترجمان نامدار اولویت دارد یا کار کنشگران باسابقه و محققان گمنام قائل به تلفیق کنش و پژوهش میدانی؟
این پرسشها تنها محدود به مسائل مهاجران، اقلیتها و مطرودین جامعه نیست. برای مثال، در بحرانی نظیر پاندمی کووید ۱۹ که دادههای دولتی قابل اتکا و خدمات درمانی آن قابل اطمینان نیستند، نقش نهادهای مدنی و کنشگران اجتماعی که دستی به پژوهش نیز دارند، اهمیت مییابد. همچنین در مواجهه با تصورات عامه از مسائل اجتماعی که متکی به هیچگونه دادۀ مستند و تحلیل منصفانه نیست و بهسادگی دستخوش خبرسازیهای کاذب و تبلیغات جعلی رسانهها میشود، چنین ضرورتی احساس خواهد شد.
بنابراین، پرسش مهم این است که چگونه میتوان تجارب اجتماعی را به دانشی قابل تبیین بدل ساخت؟ مشاهدۀ مشارکتی و مشارکت مشاهدهای کنشگران اجتماعی آیا قابلیت تعمیم دارند؟ از مشاهده تا توصیف و سپس تحلیل و تبیین و حتی تجویز چه مسیری را باید طی کرد؟ ادغام کنش اجتماعی و پژوهش اجتماعی با کدام نظریه و روش؟ کنشگر-پژوهشگر در حین کنش-پژوهش چگونه به خودتأملی میرسد؟ پژوهش اجتماعی انسانهای درگیر را ابژۀ صرف میبیند یا برای آنان سوژگی قائل است؟ آیا میتوان درک و آگاهی افراد اجتماع موضوع پژوهش و کنش را تغییر داد؟
پرسشهایی از این دست، ما را به سمت اقدامپژوهی مشارکتی و کنشگری اجتماعی در چارچوب انتقادی به مدل توسعۀ جماعتمحور هدایت میکند. این مطلب به مقدمههای نظری و تجاربی از این دست میپردازد تا در ادامه، در پی کنشها و پژوهشهای مشابه در ایران برآید.
مارگارت لدویت و تئوری کنشگری محلی
تئوری اجتماعی پشتیبان این نوع کنشگری اجتماعی را میتوان در کتاب مارگارت لدویت[۱] با عنوان نگرشی انتقادی به توسعۀ جماعتمحور[۲] (۲۰۰۵) یافت.
این موضوع در اثر مشترک همین نویسنده با جین اسپیرینگت[۳] تحت عنوان تمرین مشارکت: کنش جماعتمحور برای تغییرات دگرگونساز[۴] (۲۰۰۵) نیز بسط یافته است. این کتاب که ویرایش نخست آن در سال ۲۰۰۵ در انگلستان منتشر شد، متأثر از دیدگاههای پائولو فریره[۵]، آنتونیو گرامشی[۶] و همچنین اندیشههای فمینیستی، بر اهمیت رویکردهای انتقادی و رادیکال در توسعۀ جماعتمحور، به چالش کشیدن روایتهای نئولیبرال و حمایت از عدالت اجتماعی تأکید میکند.
لدویت در کتاب دیگر خود، توسعۀ جماعتمحور در عمل: تمرین فریره[۷] که ویرایش نخست آن در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، به تلاش خود برای ارائۀ تئوریها و ابزارهای مورد نیاز برای ایجاد جهانی عادلانه بهلحاظ اجتماعی و زیستمحیطی ادامه میدهد. درواقع، این کتاب بیشتر به راهنمایی میماند که میتواند با ارائۀ فرایندهایی به دبیران، دانشجویان، سازماندهندگان جماعتمحور و شهروندان دغدغهمند برای فهم جایگاهها و مکانمندیهای خود در رابطه با نیروهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بزرگتر کمک کند. لدویت داستانهای غنی از کنش و تئوری میبافد که نشان میدهد چگونه جماعتها و افراد میتوانند دیدگاههای پنهان، بدیهی و عقلانی زندگی روزمره را که تقویتکنندۀ روابط نابرابر قدرت است، تحلیل کنند.
مجموع این آثار به همراه ترجمههای تازه از فریره - همچون آموزش شناخت انتقادی[۸]و تعلیم و تربیت ستمدیدگان[۹] -دامنۀ ادبیاتی را برای کنشگران ایران میگشاید تا کنش اجتماعی و دانش انتقادی را با هم بیامیزند.
توسعۀ جماعتمحور چیست؟
از نظر لدویت، ما در زمانۀ پیچیدهای به سر میبریم که نیازمند تفکری پیچیده و از پایین به بالاست تا بتوانیم پدیدهای موسوم به مذهب «بازار» را که دغدغههای محلی، اجتماعی، زیستمحیطی و جنسیتی به آن راهی ندارد، اصلاح کنیم. توسعۀ رادیکال جماعتمحور مدنظر او بر اساس پنج رکن اساسی میتواند به مقابله با این وضعیت بپردازد:
- «توسعۀ رادیکال جماعتمحور متعهد به کنش جمعی برای عدالت اجتماعی و عدالت زیستمحیطی است؛
- سرآغاز این کار، قدرتیابی به مدد آگاهی نقادانه است و با مشارکت در مسائل محلی پیش میرود؛
- رویکردی نقادانه که نیازمند تحلیل قدرت و تبعیض در جامعه است؛
- این تحلیل نباید با عقاید مسلط و زمینۀ سیاسی بیرون از جماعت بیارتباط باشد؛
- کنش جمعی که بر اساس این تحلیل بنا میشود، با ریشههای تبعیض کار دارد نه با عارضههای آن.» (ص. ۲۸)
این توسعۀ جماعتمحور چیست؟ «فرآیند توسعۀ جماعتمحور بر اساس اعتماد، آگاهی نقادانه و تعاون استوار میشود و در این میان، آگاهی حلقه اصلی پیوند میان مردم است. شروع چونوچرا دربارۀ واقعیت زندگی توسط مردم، تغییر را در پی داشته و ادامۀ آن منجر به همکاری و رفاقت میان گروههایی میشود که در سراسر جهان با بیعدالتی دستوپنجه نرم میکنند. کنش جمعی که بر اساس این تحلیل بنا میشود، با ریشههای تبعیض کار دارد و نه با عارضههای آن.» لدویت معتقد است:
جهان مشترک میان همۀ ما، جهانی است که در آن بتوانیم از تمامی تفاوتهای میان خودمان بگذریم تا همراه یکدیگر، ویرانیها را اصلاح کنیم. او بر این باور است وضعیت کنون جهان، فرصتی استثنایی برای تعریفی دوباره و البته رادیکال از توسعۀ جماعتمحور به دست داده تا با گام برداشتن در مسیر تحول اجتماعی با بیعدالتی پیکار کنیم.
(صص. ۲۹-۲۸)
پس پسوند «انتقادی» مد نظر لدویت چیست؟ خود او پاسخ میدهد:
در توسعۀ جماعتمحور شاهد کارهای بسیار خوبی بودهایم، اما نقطهضعف آنها در این است که ۱) محلی باقی میماند و ۲) گرایشی به جدا کردن نظریه از روش دارند.
(ص. ۴۴)
بدین معنا،
توسعۀ جماعتمحور اگر بخواهد قصد خود را برای عدالت اجتماعی تحقق بخشد، راهی جز این ندارد که برای توان نقادی خود معنایی تازه و متناسب با چارچوب زمینۀ سیاسی جاری بیابد. مجموعه دانشی که مبنای کار توسعۀ جماعتمحور میشود باید رشدی همگام با تغییرات شتابناک زمانه داشته باشد. ما باید درگیر آن دانش باشیم و بر آن بیفزاییم تا به تحلیلی سیاسی برسیم که برای حرکت در مسیر آیندهای دادگر و پاینده کارساز افتد.
(ص. ۴۴)
به بیان دیگر،
رویکردی نقادانه به توسعۀ جماعتمحور کار را با زندگی مردم در جماعت آغاز میکند، اما از عارضههای بیعدالتی فراتر میرود و به ریشههای آن میپردازد، با برقراری پیوندهای نقادانه میان تجربههای شخصی و ساختارهای سیاسی سرکوبگر که تبعیض را تداوم میبخشند. کنش جمعی بستر حرکت دستهجمعی مردم است تا تحولی پدید آورند. اگر نتوانیم از توجه به مسائل و پروژههای محلی که البته کار درستی است، فراتر برویم، در جامعۀ عمل پوشاندن به این توانایی توفیق نمییابیم و کار ما، هرچند درست باشد، دگرگونساز نیست؛ البته زندگیهای محلی را آسانتر و دلپذیرتر میسازد، اما سرچشمههای اصلی مشکلاتی را که به بیعدالتی میانجامند، دستنخورده باقی میگذارد.
(ص. ۴۳)
چگونه از کنشگری به دانش اجتماعی برسیم؟
کنشی که چنین رویکردی میطلبد، اینگونه است: «توسعۀ جماعتمحور با واقعیت زندگیهای روزمرۀ مردم و از طریق «تجربۀ دوبارۀ امور عادی به شیوهای غیرعادی» آغاز میشود. (شُر، ۱۹۹۲، ص. ۱۲۲) کرداری است که داستانهای بیصداشدۀ حاشیهنشینان و مطرودان جامعه را در قلب هر نظریۀ تحولخواه برای عدالت اجتماعی جای میدهد. این داستانها مبنای نظریه و روش توسعۀ جماعتمحورند. در فرایند کنش و بازاندیشی، نظریه از دل تجربه بیرون میآید. کردار در واقع ترکیب نظریه و روش است تا جایی که با هم یکی شوند، تا جایی که نظریه در کنش پرورده شود. رمز این فرایند همان طرح مسئله یا مسئلهسازی[۱۰] است. (فریره، ۱۹۷۲) مردم به مطرح کردن پرسشهای تفکربرانگیز و «چونوچرا در پاسخها بهجای فقط پاسخ دادن» تشویق میشوند. (شُر، نقل در مکلارن و لئونارد، ۱۹۹۳، ص. ۲۶) این رویکرد نقادانه در توسعۀ جماعتمحور از ساختارهای قدرت و شیوۀ تأثیرگذاری آنها بر زندگی شخصی پرده برمیگیرد؛ و با بنیاد نظریههای آسیبشناختی درمیافتد که تقصیر و مسئولیت را به گردن قربانیان بیعدالتی میاندازند. با این همه، آگاهی نقادانه خودبهخود رهاییبخش نیست مگر اینکه به حرکتی جمعی برای تحول بدل شود.» (ص. ۴۱)
نقش کردار یا پراکسیس[۱۱] را لدویت اینگونه شرح میدهد:
رمز دستیابی به این رویکرد در کردار نهفته است: وحدت نظریه و روش، کنش و بازاندیشی، اندیشیدن و عمل کردن. برای رسیدن به این هدف، یکایک گامهای این فرایند همان مبنای ایدئولوژیک مستحکمی را دارند که پشتوانۀ توسعۀ جماعتمحور است. اعتبار هر آنچه به نام «توسعۀ جماعتمحور»[۱۲] انجام میدهیم، از برخوردهای فردی تا اقدام جهانی، وابسته به چارچوب عملی است که فضایلی چون احترام، سربلندی، اشتراک و بدهبستان تشکیل میدهند. این مقوله را «ایدئولوژی برابری» مینامم. شکلگیری مهارتها و تکامل نظریههای ما از منظر همین ایدئولوژی صورت میگیرد. همخوانی میان هدف و روشِ ما را همین ایدئولوژی فراهم میسازد تا تضمین شود که در تمامی جنبههای کار خود به هدف وفادار میمانیم. این همان پداگوژی نقادانۀ فریره است، که برای زمانۀ خود از نو در ذهن پروردهایم.
(ص. ۳۱)
اگر به آموزههای فریره بازگردیم، خواهیم دید که «در پداگوژی فریره، مبنای کار بهرهگیری از روایتهای شخصی برای افشای ماهیت سیاسی زندگی است. (فریره، ۱۹۷۲). با تأمل در تجربۀ خویش دست به کاری میزنیم که فریره فرایند «باطلشماری و بشارتدهی» میدانست: «تحلیل واقعیتی انسانیتزدا،] و [باطلشماری آن همزمان با بشارت دگرگونسازیاش» (فریره، ۱۹۸۵، ص. ۷۵). این رویکرد روایتگونه به پداگوژی فمینیستی نیز پیوند میخورد، چون با ربط دادن صداهای فردی به روایتگری به مدد هزاران «خرده داستان» از زندگی روزمره، که ارتباط زنده میان مسائل بهشدت شخصی و امور از بیخوبن سیاسی را میسازند، بر مفهوم «امر شخصی سیاسی» است صحه میگذارد.» (صص. ۳۲-۳۱)
اقدامپژوهی مشارکتی
چنین پژوهشی در راستای موردپژوهی/تجربهنگاری فردی و سازمانی با تکنیک اقدامپژوهی مشارکتی[۱۳] در چارچوب علمی مردمنگاری[۱۴] و در فرم نوشتاری تکنگاری[۱۵] محقق خواهد شد. در این راستا لازم است نخست برخی از این مفاهیم را توضیح دهیم:
اقدامپژوهی مشارکتی در پی درک و بهبود جهان از طریق تغییر آن است. در کانون آن، پژوهش جمعی و خودتأملی پژوهشگران و مشارکتکنندگان قرار دارد؛ با هدف درک و بهبود شیوههایی که در آنها مشارکت دارند و موقعیتهایی که در آنها قرار میگیرند. فرآیند بازتابی مستقیماً با عمل مرتبط است، تحت تأثیر درک تاریخ، فرهنگ و بافت محلی قرار دارد و در روابط اجتماعی ریشه دوانده است. فرآیند اقدامپژوهی مشارکتی باید توانمندساز باشد و منجر به افزایش کنترل افراد بر زندگی خود شود.
(اقتباس از مینکلر و والرشتاین و گربیچ به نقل از: Baum, MacDougall and Smith, 2006)
بهزعم لدویت،
اقدامپژوهی مشارکتی میتواند عملی رهاییبخش باشد و بهشدت بر تصور من دربارۀ خلق دانش در زندگی روزمره تأثیرگذار بود. در این مسیر به روشهایی برای پژوهش دست یافتم که با ارزشهای زیربنای توسعۀ جماعتمحور سازگاری داشتند و کرداری یکپارچه عرضه میکردند، راهی برای تولید دانش در جریان عمل و عمل کردن بر مبنای آن دانش. یکی از الگوهای مبنا که از آن زمان تاکنون با من باقی مانده، چرخۀ رُوان[۱۶] است که ساختاری برای وحدت نظریه و عمل به دست میدهد، به شکل دیالکتیکی و مداوم تولید دانش و عمل.
(رُوان، ۱۹۸۱، ص. ۹۸)
تجاربی برای گذار از شعور عام به دانش مستند
پرسش درباب چگونگی مقابله با تصورات تودهای از مسائل اجتماعی، نظیر آنچه در باب ترس از مهاجران در ایران و پدیدۀ مهاجرستیزی در یک سال اخیر دیدیم، هنوز پابرجاست. بهویژه زمانی که در معرض تبلیغات حکومتی یا پروپاگاندای غیررسمی آن هستند و هیچگونه آمار رسمی قابل اتکا و دادههای مستندی در دسترس محقفقان و رسانهها نیست.
لدویت در این باره و با نقد کامنسنس/ شهود عامه/ شعور عام[۱۷] میگوید:
به تجربه دریافتم که دانایی قدرت است، و عقایدی که به نام شعور عام به خورد عوامالناس داده میشوند، هیچ معنایی ندارند، اما ملکۀ ذهن ما میشوند و بر تضادهای شرمآوری پرده میکشند که در غرب بر مبنای آنها روزگار میگذرانیم. نظریههای قدرت ابزاری مفهومی به من دادند تا دنیا را با نگاهی سنجیدهتر ببینم و بشناسم. این نظریهها اگر در دانشگاه به حال خود رها میشدند، همچنان نظری باقی میماندند، اما جامعۀ عمل پوشیدند و جان گرفتند، از راه کار کردن با جماعت محلی، با دانشی که در جریان عمل از دل تجربۀ زیسته سر برآورد، با کرداری زنده که محصول گره خوردن زندگی من با زندگی بسیاری از مردم هاترزلی[۱۸]، بهویژه وندی دربیشایر[۱۹]، بود که مرا با معنای واقعی زندگی در حاشیههای جامعه آشنا کردند. این تجربهها نشان داد انداختن فقر به گردن مردم در واقع ترفندی انحرافی است برای سرپوش گذاشتن بر منافعی که از ریشه دواندن نابرابری در جامعه نصیب قدرتمندان میشود.
(صص ۳۹-۳۸)
در این باره او به تجارب شخصی خود و همکارانش در کار مدنی اجتماعات محلی در مواجهه با تبلیغات مسموم حکومتی اشاره دارد. برای مثال، در مورد اعتصاب کارگران معدن بریتانیا در مخالفت با سیاستهای تاچر:
از سویی، قدرت باورهای ایدئولوژیک از راه نظارت آشکار بر رسانهها به خدمت گرفته شد تا مردم در سراسر کشور متقاعد شوند کار معدنچیان خلاف عرف اخلاقی جامعه است، و از سوی دیگر، نیروهای پلیس که زیرکانه برای پرهیز از همدلی با اعتصاب از دیگر نقاط کشور بسیج شده بودند جلوی حرکت جماعتهای معدنچی را گرفتند.
(ص. ۳۵)
و نیز در مورد تجربۀ حضور در بحبوحۀ یکی از بحرانهای سیاسی آمریکای مرکزی و مشاهدۀ همبستگی مبارزان ساندنیست نیکاراگوئه با معدنچیان اعتصابی بریتانیا:
آگاهی کاذبی که هژمونی مسلط به بار آورده، افکار عمومی را متقاعد کرده است که معدنچیان بهجای تقویت دموکراسی تیشه بر ریشۀ آن میزنند.
(ص. ۳۷)
به همین دلیل، او با افتخار از تجارب اجتماعی دوران جوانی خود مینویسد:
راهاندازی کارزارها و تظاهرات بخش جداییناپذیر از زندگی روزمره بود: در خیابانها راه میافتادیم با شعارهایی در دست که گویای هویت ما بود - کوآکر، دگرباش، فعال حقوق بشر - و همه یکصدا درخواست میکردیم: «نلسون ماندلا را آزاد کنید!» به کارزارهای فعالان حقوق مدنی بر ضد اخراج مهاجران میپیوستیم، برای مبارزه با فقر کامیونها را از مواد غدایی میانباشتیم، از پزشکان بدون مرز حمایت میکردیم و این فهرست ادامه داشت...
(صص. ۳۸-۳۷)
کنشگران ایران چه دانشی انباشتهاند؟
اگر به پرسش آغازین بازگردیم و موضوع بحران فقدان داده و تولید تحلیل از مسائل اجتماعی همچون مهاجران را به یاد بیاوریم، کتابهایی پژوهشی را در ایران خواهیم یافت که از دل کنش اجتماعی و مشارکت در جماعتهای محلی به این معضل پرداخته و به این پرسشها پاسخ گفتهاند.
برای نمونه، کتابهایی چون انگار لال شده بودم.... (یک مردمنگاری از کودکان کارگر افغانستانی در تهران) اثر سپیده سالاروند؛ کهریزک (برون درون تهران) از آرش حیدری؛ در تقاطع سنت، فقر و جنسیت (یک مردمنگاری چندمیدانه در جنوب شهر تهران) از سپیده ثقفیان؛ و جامعۀ مدنی و کودکان آسیبدیده (مطالعۀ انتقادی سمنهای شهر تهران) اثر صحرا اکرامی (همگی در نشر خرد سرخ) از مجموعه آثاری هستند که میتوان رویکرد انتقادی در کنش جماعتمحور را در آنها یافت که برخی از آنان پژوهشهای مردمنگارانۀ در رسالههای دانشجویی علوم اجتماعی کنشگران مدنی در مناطق پایینشهر و حاشیههای شهر تهران هستند.
نمونۀ دیگر از میان آثار متعدد با حمایت موسسۀ رحمان، پایان دادن به کار کودک در خیابان: تحلیل وضعیت، مرور تجارب و راهبردها اثر کاوه مظفری، جلوه جواهری و همکاران است که علاوه بر ارائۀ گزارشی تحلیلی از تجارب جهانی، تجارب سمنهای ایران را نیز دربرمیگیرد.[۲۰]
به همین ترتیب، میتوان به مجموعۀ «مردمنگاری زندگی روزمره» در نشر مردمنگار، با تأکید بر زیست فرودستان ایران، اشاره کرد؛ پروژۀ مشابهی از کتابهای تألیفی با رویکرد مردمنگاری و گاه اقدامپژوهی مشارکتی که از مردمنگاری اجارهنشینی در تهران آغاز میکند و به موضوعات دیگر همچون اقامتگاههای موقت و غیررسمی همچون پانسیونهای تهران نیز خواهد پرداخت. نیز، در بخشی که به مناسبات کار در ایران خواهد پرداخت، مردمنگاری کارگران در پیمانکاریهای صنعت نفت جنوب؛ مردمنگاری رانندگان تاکسی و پیکهای اینترنتی در تهران؛ تجربهنگاری کارگران پیمانی و قراردادی؛ جستارهای مردمنگارانه در مناسبات کارمندی بخش خصوصی و... را هدف قرار خواهد داد. حتی کار داوطلبانه در خیریهها هم موضوع پژوهشی در آسیبشناسی ساختارهای شبهفرقهای و هدررفت کار داوطلب در سمنهای کودکان و زنان است.
زمانی ارزش کار این پژوهشگران مردمنگار با رویکرد مشارکتی در ایران را خواهیم فهمید که به یاد بیاوریم در جریان اعتراضات مردمی به فاجعۀ ریزش برج متروپل آبادان، یکی از مشاهدهگران حاضر در صحنه که بازداشت شد، دانشجوی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه علامه به نام روناک رضایی بود که برای نوشتن پایاننامهای دربارۀ خودکشی کارگران نوجوان آبادان به آبادان رفته و عربی آموخته بود تا بتواند با جماعت محلی ارتباط نزدیک برقرار کند.
این کتابها بهواسطۀ وجه مشارکتی کار اهمیت مضاعف دارند، ورنه آثار تألیفی و تحقیقی با موضوع مسائل اجتماعی ایران و با رویکرد انتقادی کم نبودهاند. برای نمونه، آثار سعید مدنی همچون کودکآزاری در ایران (اکنون، ۱۳۸۴) و مظاهرات سلمیه: اعتراضات آب در خوزستان؛ بررسی موردی یک خیزش (انتشار غیررسمی در موسسۀ رحمان، ۱۴۰۱)
البته چنین آثار نوآورانهای نزد کنشگران مدنی محدود به جامعهشناسی و مردمشناسی نیستند. برای مثال، مجموعه جزوۀ هنر خواندن و نوشتن حاصل سالها کنشگری علی صداقتی خیاط - نویسنده، فعال حقوق کودک و جامعهشناس مشهور به عموخیاط - در حوزۀ آموزش کودکان است. موفقیت عملی این روش و این جزوات در آموزش الفبا، نوشتن و خواندن به افراد دیرآموز برای کنشگران این حوزه ثابت شده و لذا افزون بر زبان فارسی به ترکی آذری و بلوچی هم بسط یافته است.
دستورکار کنشگران توسعۀ جماعتمحور ایران علیه دیگریستیزی
چنین کتابهایی و نیز هر نوع مستندسازی مختصر یا مفصل تجارب اجتماعی کنشگران مدنی قائل به مشارکت محلی و تلاش برای القای خودباوری و خوداتکایی آن در سنت انتقادی توسعۀ جماعتمحور، بهویژه در مواجهه با معضلات اجتماعی حاد روز، میتواند نمونهای موفق از دانش انتقادی و البته کاربردی باشد که از دل تجارب زیسته نشأت میگیرد و به تجویزهای موثر برای حل مسائل نیز میانجامد. همچنان که همچون پادتنی در مقابل تبلیغات مسموم رسمی و نیمهرسمی، امواج فاشیستی در تودۀ عامه و نیز همراهی برخی مدعیان رسانه و دانشگاه با این امواج عمل خواهد کرد.
در زمانهای که ارادۀ حکومتی برای اخراج دستهجمعی و خشن مهاجران افغانستانی همراه با پروپاگاندای امنیتی و موج تبلیغات منفی علیه افغانستانیها پیش میرود و انسانیتزدایی از آنان را در دستور کار قرار داده است، این موضوع اهمیت دوچندان مییابد.
در مقابل کارزاری فاشیستی که تمام افغانستانیها را - فارغ از تفاوتهای مذهبی و عقیدتی، قومی و زبانی، جنسی و نسلی، و سطح تحصیلات در افغانستان و ایران، حتی برای افراد متولد و بزرگشدۀ ایران که در سطوح عالی در ایران تحصیل کردهاند - «مردم طالبانپرور»، «عقبمانده»، «گرفتار سنتهای قبیلهای و مذهبی»، «سنتگرا و بنیادگرا» میخواند و خواهان اخراج جمعی آنان بهعنوان مسببان کمبود منابع و فرصتهای اقتصادی و نیز ازدیاد بزه اجتماعی و ناامنی سیاسی است، کسانی که خود را درگیر کنشهای مدنی در میان خانوادهها و اجتماعات محلی افغانستانیها کردهاند، صلاحیت علمی بیشتری برای اظهار نظر دارند تا سیاستمداران و با دانشگاهیان همسو با آنان که آمارهای واقعی جمعیت مهاجران و تحلیلهای دقیق از نقش آنان در رونق اثقتصادی را کتمان و با دادههای جعلی جایگزین کردهاند.
به همین دلیل، نگارش تجارب حاصل از کار اجتماعی صدها مددکار، معلم، مربی و دیگر نیروهای داوطلب در مدارس خیریه و تشکلهای مردمنهاد حوزۀ کودکان و زنان (اعم از تشکلهای بزرگ و شناختهشده در تهران و ایران همچون «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان»، «انجمن حمایت از حقوق کودکان» و «جمعیت خیریۀ دانشجویی امام علی» و نیز تشکلهای کوچکتر و کمتر شناختهشدۀ محلی اما موثر) و مدارس خودگردان (با ابتکار و مدیریت و هزینهکرد فعالان فرهنگی افغانستانی و حتی پرداخت شهریۀ خانوادههای افغانستانی برای تحصیل فرزندانشان که اتز تحصیل در مدارس دولتی ایران بازماندهاند یا آمادۀ تحصیل در پایهای متناسب با سن خود نیستند) در محلهها و مناطق مختلف اهمیت دوچندان مییابد.
بر اساس، نقش پژوهش و نگارش در این حوزه را نه کمتر که مهمتر از اصل کنشگری برای رفع فقر فرهنگی و اقتصادی جماعتهای محلی مهاجران باید دانست؛ از این رو، باید آنان را چنین خطاب قرار داد: «کنشگران ایران علیه فاشیسم دانش بیافرینید!»
رضا نساجی، کنشگر و پژوهشگر اجتماعی
منابع:
مارگارت لدویت (۱۳۹۷). نگرشی انتقادی به توسعۀ جماعتمحور. ترجمۀ منیژه نجمعراقی، نشر نی.
Alice McIntyre. (2008). Participatory Action Research. SAGE Publications.
Fran Baum, Colin MacDougall, Danielle Smith. (2006 Oct). Participatory action research. J Epidemiol Community Health. 60(10):854–857.
Margaret Ledwith and Jane Springett. (2022). Participatory Practice: Community-based Action for Transformative Chang. Policy Press.
Margaret Ledwith .(2015). Community Development in Action: Putting Freire into Practice Chang. Policy Press.
Margaret Ledwith (2005). Community Development: A Critical and Radical Approach. Policy Press.
F. Baum (2006). Participatory action research in Journal of Epidemiology & Community Health vol. 60 (10) pp. 854-857.
Lawson, Hal A; Caringi, James; Pyles, Loretta; Caringi, James C (2015). Participatory action research. pp. 195.
Sara Kindon; Rachel Pain; Mike Kesby. (2007) .Participatory Action Research Approaches and Methods. pp. 287.
Vaughn, L. M., & Jacquez, F. (2020). Participatory Research Methods – Choice Points in the Research Process. Journal of Participatory Research Methods, 1(1).
Danielle Filipiak. (2022). Youth Participatory Action Research in Youth Participatory Action Research.
پانویسها:
[۱] Margaret Ledwith
[۲] Community Development: A Critical and Radical Approach )2005(
[۳] Jane Springett
[۴] Participatory Practice: Community-based Action for Transformative Chang )2022(
[۵] Paulo Freire
[۶] Antonio Gramsci
[۷] Community Development in Action: Putting Freire into Practice Chang )2015(
[۸] Education for Critical Consciousness (1965)
با ترجمۀ منصوره (شیوا) کاویانی (آگاه، ۱۳۹۷) منتشر شده است.
[۹] Pedagogy of the Oppressed (1968)
با ترجمۀ پروین قائمی (آشیان، ۱۴۰۳) و ترجمۀ پیشین با نام آموزش ستمدیدگان از احمد بیرشک (خوارزمی، ۱۳۷۸) منتشر شده است.
[۱۰] Problematasing
[۱۱] praxis
[۱۲] Community Development
[۱۳] Participatory action research (PAR)
[۱۴] Ethnography
[۱۵] Monography
[۱۶] Rowan's cycle
[۱۷] Commen sense
[۱۸] Hattersley
[۱۹] Wendy Derbyshire
[۲۰] جلوه جواهری و کاوه مظفری در چارچوب همین نظریه، ترجمۀ کتاب تمرین مشارکت: کنش جماعتمحور برای تغییرات دگرگونساز اثر لدویت و اسپیرینگت را نیز در دست انتشار دارند. (مردمنگار، ۱۴۰۴)
نظرها
نظری وجود ندارد.